|
|
- این پژوهش در شهر تهران انجام شده و در تعمیم آن باید به تشابه موقعیت ها توجه نمود.
- این پژوهش بر روی زنان مبتلا به سرطان انجام شده است ، لذا در تعمیم آن به سایر گروه ها باید احتیاط نمود.
منابع و ماخذ
- آرگایل، مایکل (۲۰۰۱)، روان شناسی شادی، ترجمه مهرداد کلانتری و همکاران (چاپ دوم، پائیز ۱۳۸۳) اصفهان، انتشارات جهاد دانشگاهی اصفهان.
- احدی حسن، جمهری، فرهاد، (۱۳۷۸)، روان شناسی رشد: نوجوانی، بزرگسالی) جوانی، میانسالی، پیری)، تهران، انتشارات پردیس.
- اسماعیلی نسب، مریم (۱۳۸۶)، روان شناسی، مثبت گرا،نیمه پر لیوان را ببین،ماهنامه سپیده دانایی، شماره ۳، سال اول.
- افضلی اعظم (۱۳۸۲)، بررسی رابطه خوش بینی با بهزیستی روان شناختی و سبک های مقابله ای در دانشجویان، پایان نامه کارشناسی ارشد روان شناسی، دانشکده روان شناسی دانشگاه علامه طباطبایی.
- امیر خالدی، هاله (۱۳۸۲)، هنجاریابی آزمون سبک تبیین خوش بینانه، بد بینانه پتروسون و سلیگمن، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده روان شناسی دانشگاه الزهرا.
- باربارن، ژرژ، ۱۳۷۴، خوش بینی/ ترس، ترجمه هوشیار رزم آزما، چاپ دوم تابستان، تهران انتشارات سپنج.
- بهادری نژاد، مهدی (چاپ اول ۱۳۷۵)، شادی و زندگی، تهران، انتشارات اوحدی.
- پاشا شریفی، حسن، نجفی زند، جعفر (چاپ یازدهم، ۱۳۸۱)، روش های آماری در علوم رفتاری، تهران، انتشارات سخن.
- پریچت، ریچارد (۲۰۰۴)، خوش بینی پایدار، ترجمه مهر بانو عنقابی (چاپ اول ۱۳۸۴)، تهران، انتشارات به تدبیر.
- حق شناس، حسن (۱۳۸۵)، طرح پنج عاملی ویژگی های شخصیت، شیراز، انتشارات دانشگاه علوم پزشکی شیراز.
- راس، آلن، (۱۳۷۳) روانشناسی شخصیت (نظریه ها و فرایند ها)، مترجم سیاوش جمالفر، تهران، انتشارات بنیاد بعثت.
- زمردی، سعیده (۱۳۸۶)، بررسی رابطه بین خوش بینی و سطح ترشح کورتیزول در دانشجویان، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده روان شناسی دانشگاه علامه طباطبائی.
- سانتراک، جان دبلیو (۲۰۰۳)، زمینه روان شناسی، جلد دوم، ترجمه مهرداد فیروز بخت (چاپ اول، ۱۳۸۳)، تهران انتشارات رسا.
- سلیگمن، مارتین ای پی (۱۹۹۵)، کودک مثبت گرا، ترجمه ناهید ایران نژاد (چاپ اول، بهار ۱۳۷۹)، تهران، نشر دایره.
- سلیگمن، مارتین ای پی، (۱۳۸۳) کودک خوشبین، ترجمه فروزنده داورپناه، چاپ اول، تهران، انتشارات رشد.
- سیاسی، علی اکبر (۱۳۷۱)، نظریه های شخصیت یا مکاتب روانشناسی، تهران، موسسه چاپ و انتشارات دانشگاه تهران.
- شولتز، دوان، شولتز، سیدنی الن (۱۹۹۸)، نظریه های شخصیت، ترجمه یحیی سید محمدی، چاپ سوم (۱۳۷۹)، تهران، موسسه نشر ویرایش.
- شهابی، زیبا (۱۳۸۵)، بررسی رابطه تیپ های شخصیتی A,B و خوش بینی، بدبینی در کارمندان ادارات دولتی شهر تهران، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه الزهرا.
- عروتی عزیز، مرضیه (۱۳۸۶)، بررسی رابطه شادمانی با میزان هدفنمندی و سطح خوش بینی و عوامل فردی، اجتماعی در بین دانشجویان دختر و پسر دانشکده حقوق علامه طباطبایی و دانشکده حقوق دانشگاه آزاد اسلامی،پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده روان شناسی دانشگاه علامه طباطبایی.
- کار،آلان (۲۰۰۴)، روان شناسی مثبت، ترجمه حسن پاشا شریفی و جعفر نجفی زند (چاپ اول، پائیز ۱۳۸۵،)، تهران، انتشارات سخن.
- کوئیلیام، سوزان (۲۰۰۳)، تفکر مثبت، ترجمه محمد علی حسینی و شیا یزدی (۱۳۸۵)، تهران، انتشارات سارگل.
- گروسی فرشی، میر تقی (۱۳۸۰)، رویکردهای نوین در ارزیابی شخصیت (کاربرد تحلیل عاملی در مطالعات شخصیت، تبریز،انتشارات دانیال.
- مایرز، دیوید جی (۱۹۹۳)، در جستجوی خوشبختی، ترجمه مهدی قراچه داغی (۱۳۷۵)، تهران انتشارات احسن.
- هیلیز، دیان (۲۰۰۰)، رهنمودهای سلامت زیستن، ترجمه الهه میرزایی و همکاران (چاپ اول، ۱۳۷۹)، جلد اول، تهران، انتشارات کتابخانه فروردین.
منابع لاتین
- Anderson, C., Bushman, B., Rothstein, R., Shibuya, A., Swing, E., Sakamoto, A., &Saleem, M. (2010). Violent video game effects on aggression, empathy, and prosocial behavior in eastern and western countries: A meta-analytic review. American Psychological Association Bulletin, 136, 151–۱۷۳٫
- Angla, L. (2004). Positive psychology in clinical practice. University of Pennsylvania Library.
- Blair, R. (2010). Psychopathy, frustration, and reactive aggression: The role of ventromedial prefrontal cortex. British Journal of Psychology, 101, 383-399.
- Butler, R. (1998). The strategic content learning approach to promoting self-regulated learning: A report of three studies. Journal of Educational Psychology, 90, 682-697.
- Butler, R., & Newman, O. (1995). Effects of task and ego achievement goals on help-seeking behaviors and attitudes. Journal of Educational Psychology, 87, 261-271.
- Carr, Alan., 2003. Positive Psychology. Handbook of psychology. New York : Brunner – Routledge Press
- Conner, D. (2004). Aggression and antisocial behavior in children and adolescents: Research and Treatment. New York: The Guilford Press.
- Decker, C. L. (2007). Social support and adolescent cancer survivor: A review of theliterature. Psycho Oncology, 16, 1-11.
- Diener, E., Emmon, R.A., Larsen, R.J., & Griffin, S., 1985. The Satisfaction with life scale. Journal of Personality Assesment. Vol.49, pp. 71-75.
- Durkheim, E, (1965), Delinquency of Labor in Society, Free Press, New York.
- Ersoy-Kart M, Guldu O. (2005). Vulnerability to stress, perceived social support, and coping styles among chronic hemodialysis patients. Dialysis& Transplantation.; 34(10): 662-671.
- Galovski, T. and Lyons, J.A., (2004). “Psychological sequelae of combat violence: A review of the impact of PTSD on the veteran’s family and possible interventions”. Aggression and Violent Behavior.Vol.9, Issue 5, pp.477-501.
- Gilman, R., Ashby, J.S., Sverko, D., Florell, D., and Varjas, K. 2005. The relationship between perfectionism and multidimensional life satisfaction among Croatian and American youth. Personality & Individual Differences. Vol.39, Issue.1, pp.155-166.
- Gross, A. E., &Mcmullen, P. A. (2003). Models of the help-seekingprocess. In B. M. Depaulo, A. Nadler & J. D. Fisher (Eds.), directions in helping: Help-seeking. New York: Academic Press.
- Hinton, W.J., Sheperis, C., Sims, P. (2003). Family based approaches to juvenile delinquency: a review of the literature. The family journal, Vol. 11, No. 2: 167–۱۷۳٫
- Johnson, W., and Krueger, R.F. 2006. How money buys happiness: genetic and environmental processes linking finances and life satisfaction. Journal of Personality and Social Psychology. Vol 90, Issue 4, pp. 680-691.
- Joseph, S., & Lindley, A. (2006). Positive therapy (a meta theory for psychological practice). USA, Rutledge Press.
- Karabenick, S. A., & Newman, R. S. (2006). Help-seeking in academic settings: Goals, groups, and contexts. Mahwah, NJ: Erlbaum.
- Lee, F. (2009). The social costs of seeking help. The Journal of Applied Behavioral Science, 38 (1), 17-35.
متغیرهای متفاوتی در بزهکاری نوجوانان مؤثر هستند. از جمله این متغیرها میتوان متغیرهای شخصیتی، متغیرهای خانوادگی و طبقه اجتماعی را نام برد. الف. عوامل شخصیتی تحقیقات نشان داده است که نوجوانان بزهکار در مقایسه با همسالان غیربزهکار خود، از لحاظ اجتماعی پرجرأتتر و جسورتر و نسبت به مراجع قدرت، بیاعتناتر هستند. انگیزه پیشرفت در این افراد کمتر است، آنها خشمگینتر، بدگمانتر، مخربتر و تکانشیترند و در ضمن تسلط کمتری بر خود دارند. بسیاری از این نشانهها، ماهیتا مخرب بوده و نشاندهنده احساس بیکفایتی، طردشدگی عاطفی و نیاز به ابراز وجودند. تفاوت بین نوجوانان بزهکار و غیربزهکار از لحاظ رفتار اجتماعی و خصوصیات شخصیتی از همان اوایل رشد خود را نشان میدهد؛ هر چند که رفتار بزهکارانه بارز ممکن است بعدها نمایان شود(کیگان جروم و دیگران[۴]، ۱۳۷۴،ص۶۱۶). ب. طبقه اجتماعی از آنجا که بعضی از گروههای اجتماعی به منابع ضروری زندگی دسترسی ندارند، جوانانی که فاقد ثروت و موقعیت اجتماعی هستند و نمیتوانند به اهداف خود برسند، برای دستیابی به اهداف خود از راههای غیرقانونی استفاده میکنند. با این وجود، پژوهشها درستی این مطلب را پیوسته تأیید نمیکنند. بسیاری از مردم طبقه پایین، مطابق قانون عمل میکنند و بسیاری از افراد طبقات ثروتمند مجرمند. از طرفی شواهد نشان میدهد که جرمهای رسمی و مهم میان طبقات پایین رایجتر است در حالی که جوانان طبقه متوسط و بالا بیشتر مرتکب تخلفات ویژه کودکی نظیر تخریب اموال، دله دزدی و سوء مصرف مواد میشوند(معظمی،۱۳۸۸،ص۹۳). (( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
ج. عوامل خانوادگی والدینی که بیش از توان و استعداد کودک از او انتظار دارند، یا آنها که آزادی و ابتکارشان را محدود میسازند و مقررات خشک و سختی را به آنان تحمیل میکنند، روحیه پرخاشگری و عصیان را در آنان تقویت میکنند. در این حالت کودک علاوه بر مقررات خانواده، نسبت به قراردادها و مقامهای اجتماعی نیز بدبین شده و زمینه بزهکاری در او ایجاد میشود(پارسا،۱۳۷۸،ص۲۲۵). پژوهشها نشان میدهد، غالبا بین بزهکاران و والدینشان ارتباط و درک متقابل و یا محبت وجود ندارد. والدین از فرزندان خود چندان انتظاری ندارند و در بین این خانوادهها بیاعتنایی، سهلانگاری و اختلاف عقیده زیادی وجود دارد. گرچه مطالعات نشان میدهد که بین از هم پاشیدگی خانوادهها و میزان وقوع بالای بزهکاری ارتباطی وجود دارد، اما در عین حال نتیجه تحقیقات در این زمینه نشان داده است که احتمال وقوع بزهکاری در خانوادههایی که از هم پاشیده نیستند ولی خصومت متقابل، بیاعتنایی و بیاحساسی بین آنها وجود دارد، بیشتر از خانوادههای از هم پاشیدهای است که بین آنها محبت و حمایت متقابل وجود دارد(کیگان جروم و دیگران ،۱۳۷۴،ص۶۱۷). د. عوامل ژنتیکی در میان کودکانی که کمی بعد از تولد به فرزندخواندگی پذیرفته میشوند، بزهکاری و ارتکاب جرم بیشتر با همینگونه رفتار در والدین تنی این کودکان ارتباط دارد تا با رفتار والدینی که کودک را به فرزندخواندگی میپذیرند و این نشان میدهد که عوامل ژنتیکی ممکن است بهطور غیر مستقیم (تأثیر عوامل ژنتیکی در تکانشی بودن و از دست دادن تمرکز حواس) در افزایش آمادگی برای رفتار بزهکارانه تأثیر بگذارد. البته، روابط با همسالان و روابط خانوادگی و نیز سایر عوامل اجتماعی و روانی نیز نقش حساسی ایفا میکنند(کیگان جروم و دیگران ،۱۳۷۴،ص۶۱۶). مبحث دوم) دیدگاههای روانشناختی بزهکاری دو دسته از تئوریهای روانشناختی، شامل تئوری روانپویشی و تئوری یادگیری اجتماعی به بررسی علل بزهکاری پرداختهاند. گفتار اول) تئوری روانپویشی از این دیدگاه، مجرم کسی است که نیروهای غریزی وجودش به خوبی اداره نشود و در واقع خود[۵] فرد از طریق فراخود[۶] بر تکانههای نهاد[۷] نظارت نداشته باشد. به عبارت دیگر، اگر ذهن آگاه نتواند راهی مقبول از نظر جامعه برای خروج نیروهای غریزی بیابد؛ فرد یا میان فشارهای درونی و بیرونی قرار گرفته و به ناسازگاری دچار می شود و یا برخلاف هنجارهای اجتماعی وارد عمل میشود. (محمدیاصل،۱۳۸۵،ص۱۰۳). بند اول) تئوری یادگیری اجتماعی این تئوری، رفتار ضداجتماعی را به عنوان یکی از تأثیرات محیطی میداند. برای مثال، بندورا تئوری یادیگری اجتماعی را براساس این اصل، چنین بیان میکند: رفتار بزهکارانه میتواند از طریق مشاهده دیگران که رفتارهایی از این قبیل را به معرض نمایش میگذارند، یاد گرفته شود(محمدپور،۱۳۸۰). کودکان رفتار خود را از طریق مشاهده والدین خود و همچنین برنامههای تلویزیونی شکل میدهند. اگر کودکان شاهد خشونت باشند و ببینند رفتار پرخاشگرانه مورد تأیید قرار گرفته و به آن پاداش داده میشود، احتمالا در موقعیتی مشابه آنها نیز با خشونت واکنش نشان میدهند(معظمی،۱۳۸۸). مسیر بزهکاری رولف لوبر[۸] و همکارانش در یک مطالعه پژوهشی، سه مسیر به سوی بزهکاری را شناسایی کردند.
-
- مسیر تعارض
این مسیر با قدرت در سن کم با رفتار لجوجانه آغاز میشود و منجر به خودسری و سپس نافرمانی و تمرد از اقتدار و مخالفت با والدین و نافرمانی که منجر به جرایم خطرناکتر مانند مصرف موادمخدر میشود.
-
- مسیر پنهان
این مسیر با رفتار فریبکارانه کم اهمیت شروع شده و منجر به تخریب اموال شده و سرانجام به اشکال خطرناکتر بزهکاری، مانند گردش با خودروی مسروقه، دزدی، فروش مواد مخدر و … تبدیل میشود.
-
- مسیر آشکار
این مسیر شامل تشدید اعمال پرخاشگرانه است که با پرخاشگری شروع و منجر به نزاع بدنی(درگیری و نزاع خیابانی گروههای بزهکار) و سپس خشونت(حمله به افراد و سرقت همراه با اعمال خشونت) خواهد شد. پژوهش لوبر و همکارانش نشان داد که هر یک از این مسیرها ممکن است منجر به آن شود که یک فرد جوان به زندگی منحرف طولانیمدت روی بیاورد. بزهکاری همگام با طی مسیر زندگی توسط کودک در واقع تشدید میشود و آخرین نتیجه این پژوهش این بود که رفتارهای ضداجتماعی تکبعدی نبوده، بلکه متنوعاند و به متخلفان اجازه میدهند که در هنگام تبدیل شدن از بزهکار به مجرم، بیش از یک مسیر را طی کنند(معظمی،۱۳۸۸). بند دوم) بزهکاری اطفال از دیدگاه جرم شناسی از دیدگاه جرم شناسی طفل یا نوجوان بزهکار فردی است که شخصیت وی در حال شکل گیری بوده و در جریان اجتماعی شدن است. در حالی که شخصیت بزرگسال قبلاً شکل گرفته و چندان در خور تحول نیست. در کتب جرم شناسی بزهکار به مجرمانی اطلاق گردیده که کمتر از سن معینی هستند (بین ۷ – ۱۶سال) و مرتکب عملی گردیده اند که اگر فرد بزرگسالی نیز مرتکب همان عمل شده باشد مجرم شناخته می شود. همچنین مجرم جوان فردی است بین سنین ۱۳ – ۱۵ سال که مرتکب اعمال جدی خشونت بار شده و مانند یک بزرگسال تحت تعقیب قرار می گیرد. به عبارت دیگر کودک بزهکار فردی است که مجموعه قوانین کیفری را نقض کرده باشد. این قوانین ممکن است در مجموعه مقرراتی که برای بزرگسالان تدوین شده یادر مجموعه ای که برای صغار بزهکار تدوین شده است قرار گیرد(کاشفی اسماعیل زاده،۱۳۷۹). اصولا بزهکاری عبارت است از جرائم کم اهمیت و چون اطفال معمولا مرتکب این نوع جرائم می شوند، در مورد اطفال استفاده از واژه بزهکاری بهتر از استفاده از واژه مجرمیت است .در برخی موارد نوجوانان بی آنکه هدف و نقشه مشخصی را دنبال کنند مرتکب بزه می شوند و گاه شرارت به منظور انتقام یا لذت بردن یا نشان دادن فکر طغیان آمیز صورت می گیرد(محمدی اصل ،۱۳۸۵). در گذشته جوانان بیشتر به رفتارهایی دست می زدند که با روح جوانی سازگار بود مثل شوخی های عملی یا دزدیهای کوچک و کم اهمیت . یعنی رفتارهایی که به گفته ماریز ویلانت[۹] نوعی « بازی» محسوب می شود که در واقع نشانه ای از کشف و ابتکاری است که نوجوانان در میان گروه همسالان خود دارند و رفتارهای بزهکارانه ساده تنها برای اثبات توانایی و قدرت آنان است(ایبراهمسن[۱۰]،۱۳۷۱). با یک تعریف ساده میتوان گفت، طفل بزهکار فردی است که قبل از رسیدن به سن هیجده سالگی، مرتکب جرمی شود. مبحث سوم) تاریخچه ی واکنش اجتماعی در مقابل بزهکاری اطفال اصلاح بزهکاری نوجوانان نخستین بار در انگلستان و در قرن نوزدهم ( سال ۱۸۱۵ میلادی ) مطرح شد. در آن دوران جرائم کودکان و نوجوانان افزایش یافته بود، از آن پس واژه ی بزهکاری اطفال در تمام کشورها متداول گردید. در آمریکا لایحه ی مربوط به تاسیس دادگاه اطفال در سال۱۸۹۱ در شیکاگو به مجلس قانونگذاری ایلینویز تقدیم شد. این لایحه درسال ۱۸۹۹ به تصویب رسید و به صورت قانون در آمد. همزمان با تصویب این قانون دادگاه اطفال دنور تشکیل گردید و این اولین دادگاهی بود که رسماً شروع به کار کرد. فکر تاسیس دادگاه های اطفال به سرعت در تمام ایالت ها پیدا شد و امروز در تمام ایالات آمریکا دادگاه اطفال وجود دارد. همچنین در سال ۱۹۰۹ در شیکاگو سازمان بسیار مهم و ارزنده ای به نام موسسه ی پیسکوپاتیک جوانان تاسیس گردید که کار اصلی آن، تحقیق و بررسی در رفتار وسلوک نوجوانان و همکاری نزدیک با دادگاه اطفال شهرشیکاگو بود. در کشور ما تا قبل از تشکیل دادگاه های اطفال ( مصوب سال ۱۳۳۸) مرجع قضایی واحد و صلاحیت داری برای رسیدگی به بزهکاری اطفال پیش بینی نشده بود. با تصویب این قانون دادگاه ویژه اطفال تشکیل شد. متاسفانه با تصویب قانون اصلاح برخی از مواد قانون آیین دادرسی کیفری مصوب سال ۱۳۶۱ و تشکیل دادگاه های کیفری ۱ و ۲ ، حسب رای وحدت رویه قضایی شماره ۶ - ۲۳ / ۲ / ۶۴ ، دادگاه ویژه اطفال از نظام قضایی حذف و رسیدگی به اتهامات اطفال و نوجوانان بر حسب نوع و شدت جرم ارتکابی در صلاحیت دادگاه های کیفری ۱ و ۲ قرار گرفت. از نظر تاریخی بنظر می رسد که اقدامات مقابله ای با بزهکاری اطفال و نوجوانان و در عین حال ریشه یابی آن خیلی دیر انجام شده واین موضوع از جمله مسائلی است که نهایتاً به یک یا دو قرن پیش باز می گردد . گفتار اول) قوانین مربوط به بزهکاران صغیر در حیطه بین الملل اسناد و قطعنامه های مختلفی از سوی سازمان ملل صادر شده است که بعضی از آن ها به مثابه قانون است و جنبه الزامی دارند و در مقابل برخی دیگر از این اسناد جنبه ارشادی داشته و فاقد جنبه الزام است. در مورد اسناد الزام آور ناظر بر اطفال بزهکار باید گفت که تنها معاهده حقوق کودک، از این جنبه الزام آوری برخوردار است. این معاهده از طریق مراقبت های اساسی آموزشی و بهداشتی، رسیدگی به حقوق کودکان را آغاز کرده و در عین حال از کودکان و نوجوانان در مقابل بهره کشی و سو استفاده های مختلف من جمله بهره کشی در زمینه کاری حمایت می کند. در مورد اسناد ارشادی ناظر بر اطفال بزهکار در زمینه عدالت کیفری اطفال می توان به مجموعه قواعد حداقل سازمان ملل متحد درباره مدیریت و اعمال عدالت کیفری اطفال و همچنین قواعد ملل متحد راجع به حمایت از اطفال محروم شده از آزادی اشاره کرد(جعفری،۱۳۷۲). بند دوم) عوامل موثر در بزهکاری اطفال و نوجوانان عوامل گوناگونی در بروز بزهکاری موثر است و تنها نمی توان علت خاص و واحدی را برای آن در نظر گرفت. عوامل مختلفی نظیر عوامل اجتماعی، اقتصادی، فیزیولوژیکی و … در کنار هم باعث می شوند که بزهکاری در نوجوانان واطفال به منصه ی ظهور برسد. بند اول) نقش خانواده محیط خانواده اولین محیطی است که فرد در آن رشد می کند و هنجارها را می آموزد. علی رغم اینکه بسیاری از عوامل در وقوع بزهکاری اطفال و نوجوانان دخیل اند اما در گام نخست این خانواده ها هستند که نقش تعیین کننده ای در سرنوشت اطفال دارند . چنانکه با تربیت درست می توانند کودک را به راه صحیح هدایت کنند ویا شرایط و محیط را برای تحقق بزهکاری توسط اطفال مهیا سازند. معمولا والدین اطفال یا نوجوانان بزهکاراز نظر رفتاری یا بسیار خشن وسخت گیر هستند و یا نسبت به فرزند خود بسیار بی توجه و سهل انگار هستند. غالبا والدین این دسته از اطفال و نوجوانان در ارتباط برقرار کردن با فرزند خود دچار اشکال هستند و نمی توانند به درستی به تکالیف خود نسبت به فرزندشان عمل کنند. دانشمندان با پژوهش های اجتماعی، وضع نابسامان محیط خانوادگی را در بروز جرائم تایید کرده اند و اذعان داشته اند که وضع خانوادگی شخص رابطه مستقیم با بروز حالت خطرناک و بزهکاری وی دارد. از نظر تحصیلات و مسائل فرهنگی، فرزندان خانواده های سطح پایین و متوسط به مراتب بیشتر از فرزندان خانواده های روشنفکر وسطح بالای جامعه در معرض ارتکاب جرائم مختلف هستند. بنابراین نباید سیاست جنائی خاص بزهکاران صغیر و نوجوان را از سیاست حمایت خانواده جدا دانست. به عبارت دیگر حمایت درست از نهاد مقدس خانواده و نظارت اساسی و کارشناسانه بر آن سبب کاهش جرائم خاص صغار و نوجوانان خواهد شد. به نظر روانشناسان اگر شخصی در محیط خانواده از نظر رفع نیاز های اساسی جسمی و روانی مانند نیاز های عاطفی ارضا نشود، به احتمال فراوان در آینده ای نه چندان دور به طرق مختلف به اعمال ضد اجتماعی دست زند. عدم وجود محبت، ارتباطات صمیمی، تفاهم متقابل و در عین حال وجود تشنج در خانواده، ازهم گسیختگی خانواده، طلاق، فوت والدین و… از جمله عواملی هستند که در وقوع بزه توسط نوجوانان واطفال موثر است. همچنین نحوه تنبیه والدین در مقابل سرپیچی های کودک و شلوغ کاری های وی نیز طبق بند ت ماده ۱۵۸ باید همراه با دو شرط باشد. اولا تادیب اطفال باید در حد متعارف باشد و ثانیا این تنبیه باید ضرورت داشته باشد. در واقع این ماده به نوعی جنبه پیش گیری از بزهکاری اطفال و نوجوانان دارد. متاسفانه در قوانین موضوعه ما مبنا و معیاری برای ضرورت تنبیه اطفال آورده نشده است و به نظر می رسد که این مساله توسط عرف جامعه تعیین می شود. بسیاری از فقیهان در مورد حد و میزانی که تنبیه ضرورت پیدا می کند، نظرات گوناگونی داده اند که خود جای بحث دارد و در این مجال نمی گنجد(کاشفی،۱۳۷۹). بند دوم) عوامل اجتماعی جامعه ای که از یک ثبات و پایداری اجتماعی برخوردار نیست و دائما دچار هرج و مرج و بی نظمی از قبیل جنگ، شورش، اختلافات طبقاتی، آلودگی هوا، وضع بد سکونت، جمعیت بالا و … باشد، قطعا شرایط و بستر مساعدی را برای ارتکاب بزه فراهم میکند و بالعکس جامعه ای که ازیک ثبات و نظم اجتماعی واقعی برخوردار است، می تواند به مرور زمان ریشه های بزهکاری و عوامل آن را در خود بخشکاند(کاشفی،۱۳۷۹). بند سوم) عوامل اقتصادی فقر از عوامل اصلی ایجاد بزهکاری است. کمبود امکانات نظیر امکانات بهداشتی، خوراک، پوشاک و مسکن باعث می شود نیازهای اشخاص بر طرف نشده و موجب تحریک و ترغیب آن ها به ارتکاب بزه های مختلفی می شوند. درچنین شرایطی برخی از والدین از کودکان خود برای ارتکاب جرائمی همچون سرقت استفاده می کنند و یا با وادار کردن فرزندانشان به تکدی گری آن ها را وسیله ای برای امرار معاش قرار می دهند(کاشفی،۱۳۷۹). بند چهارم) نقش دوستان و همسالان از دیگر عوامل موثر در بزهکاری اطفال، دوستی با افراد فاسد و بی بند و بار است. نوجوان اغلب رفتار خود را با الگوهای رفتاری دیگر دوستانش همانند سازی می کند و به شدت از آنان تاثیر می پذیرد. نوجوانی که از خانواده طرد می شود برای جبران کمبود های عاطفی و روانی اش، برای کسب حمایت و تایید به دوستان هم سن و سال خود روی می آورد. وی به دنبال افرادی می گردد که مانند خودش هستند. از این رو احتمال دارد با تحریک و تشویق دوستان ناباب خود دست به اعمال ضد اجتماعی و خلاف بزند(کاشفی،۱۳۷۹).
بر ما بسی کمان ملامت کشـــیـده انـــد تا کـــــارِ خـــود ز ابروی جانان گشاده ایم (همان : ۳۲۶) هر سرِ مویِ مرا با تـو هـــزاران کارست ما کجاییم و مـــــلامتگــــر بیکار کجاست (حافظ،۱۳۷۴ : ۲۳) گـر مـــن از سرزنش مدعیــان اندیشـم شــــیوه رنــــدی و مـــستی نرود از پیشم (همان : ۳۶۹ ) آن شد اکنون که ز ابنای عـوام انــدیشم محتـــسب نیـــز در این عیش نهانی دانست (همان : ۵۲ ) ۲-پرهیز از جاه دنیوی و صلاح و مصلحت اندیشی و بی اعتنائی به نام و ننگ : حافظ ار بر صدر ننشیند ز عالی مشربیست عاشق دردی کش اندر بند مال و جاه نیست (همان : ۷۵ ) نه عمر خضر بماند و نه مـلک اسکـــندر نزاع بر ســـرِ دنیای دون مــــکن درویش (همان : ۲۹۴ ) عرض و مال از درِ میخانه نشاید اندوخت هر که این آب خورد رخت به دریا فـکنش (همان : ۲۸۵ ) عرضه کردم دو جهان بر دلِ کــــارافتاده بجز از عشقِ تو باقی همــه فانی دانـــست (همان : ۵۲) گر مرید راه عشـقی فکــــر بدنامــــی مکـــن شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمّار داشت (همان : ۸۱ ) در کــــوی نیــکنـــــامی ما را گــــذر ندادند گــــر تو نــمی پسندی تغییر کن قضا را (همان : ۹ ) امّا این طور نیست که حافظ واقعاً بدنام و ننگین باشد : در حقِ مـــن به دردکشـــی ظنّ بــد مبر کالــــوده گشت خرقه ولی پاکدامنم (همان : ۳۷۱ ) شده ام خراب و بدنام و هـــنوز امیدوارم که به همّتِ عزیزان برسم به نیکـنامی (همان : ۴۳۳) آری او با وجود پاکی و پاکدامنی در بند ناموس و ننگ نیست و این ها را بس مجازی و بی اعتبار و سدِّ راه سیر و سلوک می شمارد. همین است که با وجود اقرار به نیکنامی خود آن را نیز مهم نمی شمارد : نام حافظ رقم نیک پذیرفت ولی پیش رندان رقم سود و زیان این همه نیست (حافظ،۱۳۷۴ : ۷۸) آری از منظر بالاتر و والاتری به جهان و آن چه در اوست می نگرد : چه جای شکر و شکایت ز نقشِ نیک و بد است چو بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماند (همان : ۱۸۴ ) ۳-پرهیز از زهد بویژه زهد ریائی و زهدفروشان زهد رندان نوآموخته راهی به دهـــیست من که بدنام جهانم چه صلاح اندیشم (همان : ۳۶۹ ) حافظ مکن ملامــت رندان کـــه در ازل ما را خدا ز زهــد ریا بـــی نیاز کرد (همان : ۱۳۸ ) بشارت بـــر به کـــوی مـی فروشـــان که حافـــظ توبـــــه از زهد ریا کرد (همان : ۱۳۵ ) بالا بلــــند عشـــوه گـــــرِ نقشبازِ من کوتاه کـــرد قصّـــه زهـــدِ دراز من (همان : ۴۰۷ ) اگر به باده مشکین دلم کــــشد شـــاید کـــه بـوی خــیر ز زهد ریا نمی آید (همان : ۲۳۵) آتش زهد ریا خرمنِ دین خواهد سوخت حافظ ایـن خرقه پشمینه بینداز و برو (همان : ۴۱۴) ۴-پرهیز از ریا : حافظ حتّی برای آن که ریا را از ریشه بزند به شدّت از خود انتقاد می کند و خود را هم اهل ریا می خواند تا بهتر بتواند از ریا بد بگوید : (( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
گـــفتی از حـــافـــظ مــا بوی ریا مـی آید آفرین بر نفست باد که خوش بردی بوی
زیر آتشفشان دیدهی من ژاله آرام بود و سرد و خموش سپس باز هم تشبیه نگاه خیرهی دخترک به میخ که به یک جا فرو رود یا تصور موج زدن راز در دیدهی او مانند موج زدن آب دریا از جملهی مشخصه های بیانی موجود در ابیات است. سرودن این شعر در این مضمون، الهامی است که شاعر تحت تأثیر شغل خود و برخورد با موارد این چنینی در ایام معلمی به دست آورده است. سیمین در شعر« خون سبز » نیز شکایت مردی را به تصویر می کشد که به توصیف زن نا بارور خود می پردازد: خون سبز ای مرغ نفرین! گوش من، آزرده شد از وای تو / ای بار سنگین! دوش من، با خستگی شد جای تو ای وحشت! ای آغشته تن، با خون من با جان من / در هر تپیدن از دلم، آید صدای پای تو ای ساقه ی برف آشنا! امید گل کردن کجا / تا خون سبز زندگی، یخ بسته در رگ های تو؟ ای خشک سال جاودان! ای کوری گلزار جان! / از لاله چشمی وا نشد، تا سینه شد صحرای تو کابوس وحشت زا تویی، خواب جنون افزا تویی / هر شب به کامم می کشد، درد آفرین دنیای تو گر لحظه یی همچون پری، خندم به ناز و دلبری / سیلی زند بر چهره ام، اهریمن سودای تو طبعم ز جورت خسته شد، شعرم به بندت بسته شد / لب را فرو بست از سخن، زنجیرِی گویای تو نه نطفه ی میلی در او، نه باردار از آرزو / سنگی ست در نقش زنی؛ همبستر نازای تو (مجموعه اشعار، مرمر، خون سبز، صفحه ۳۵۴) مورد خطاب قرار دادن، « مرغ نفرین، بار سنگین، وحشت » و جان بخشی به آن ها، خلق عبارت « ساقهی برف آشنا » به استعاره از قامت انسان رنج کشیده، خلق عبارت « خون سبز زندگی » به استعاره از فرزند که در امید گل کردن اوست. عبارات « خشکسال جاودان، کوری گلزار جان » هر دو به استعاره از زن نازا، « لاله » استعاره از فرزند، « صحرا » که تهی از لاله است باز هم استعاره از زن نازا و شکوه از خلقیات زن و تشبیه او به « کابوس وحشت زا و خواب جنون افزا » که تاب نشاط مرد را ندارد به استناد بیت: گر لحظهیی همچون پری، خندم به ناز و دلبری سیلی زند بر چهره ام، اهریمن سودای تو اظهار خستگی از وضع موجود و به بند گرفتار آمدن و به تبع آن لب فرو بستن و سکوت اختیار کردن مجموع شکایات مردی است که از همسر نازای خود ابراز می دارد. حالات بر شمرده شده برای زن محصول ناباروری اوست و افسردگی و دلزدگی ناشی از آن باعث بروز چنین رفتارهایی می شود در پاره ای مطالعات در خصوص ناباروری آورده شده است که « زوج ها در مواجهه با ناباروری به ترتیب از مراحل ذهنی زیر گذر می کنند: تعجب و بهت، شوک، انکار، خشم، انزوا، احساس گناه، غم و اندوه، افسردگی و پذیرش»۱۳ بخشی از این عکس العمل های ذکر شده را می توان در غالب تشبیهات و استعارات موجود در غزل دید. و در پایان اشاره به بی میلی و افسردگی و تشبیه زن به سنگ در سخت دلی و بی احساسی بدین مضمون: (( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
نه نطفهی میلی در او، نه باردار از آرزو سنگی ست در نقش زنی؛ همبستر نازای تو زنان در جوانی با تخیلات رویا پردازی برای آینده و در پیری با یاد ایام گذشته زندگی می کنند. اگر چه این احساس را در مردان نیز می توان یافت اما قدرت و قوت آن در زنان بیش از مردان است. در شعر « در من نشسته به نرمی » زنی از گذشته های از دست رفته خود سخن می گوید و بر آن حسرت می خورد. یاد ایام گذشته از احساساتی است که در زنان میان سال و کهن سال بیش تر می توان سراغ گرفت. در من نشسته به نرمی در من نشسته به نرمی تخدیر سبز بهاری / آن سان گسسته که گویی باد است و ابر بهاری دردیده جلوه ی هستی مغشوش و درهم و لرزان / چون سایه های مصوّر در شیشه های غباری کو آن شکوه جوانی وان نازکانه سراپا / در خوش تراشی و تُردی چون ساقه های بهاری دستان خسته نوازم: بخشندگان بهشتی / چشمان عشوه فروشم: رقصندگان تتاری اینک منم که به کندی بیمار و کاهل و سنگین / لغزد به جوی عروقم آن سرخگونه ی جاری افسرده آتش ما را دیگر نه صولت یارا / با ما نه یاری خواهش در ما نه خواهش یاری ای بیکرانی ی صحرا! مقیاس حسرت ما شو! / من تند پویه ی بندی چونان غزال حصاری تنگی گرفته نفس ها در آستان عزیمت / با بی درنگی ی فرصت ماییم و لحظه شماری… (مجموعه اشعار، خطی ز سرعت و از آتش، در من نشسته به نرمی، صفحه ۵۶۹) در این ابیات می توان نوعی هراس از پیری را احساس کرد. اذعان شاعر به بیان خاطره، خیال بافی و اظهار نشانه های پیری و افسردگی ناشی از آن و نیز حسرت ایام سپری شده مشخصه هایی است که مؤید احساسات روحی زنانه است. تصویر مخیل بهار و تشبیه آن به پرده و نیز وجود رنگ ها در بیت نخست از دیگر خصوصیات اشعار زنانه است در کتاب ‘’ بررسی شعر بانوان در ادبیات معاصر'’ که به بررسی اشعار و آثار پروین، فروغ، سیمین، سپیده کاشانی و طاهره صفارزاده پرداخته است پدید آور فصلی را با عنوان « حضور رنگ در اشعار زنان مشهود است»۱۴ تنظیم نموده و ذیل این عنوان نمونه هایی از شاعران ذکر شده را بیان داشته است. در بیت دوم: صدها فروغ دروغین در انعکاس وجودم / چون شمع کوچک مسکین در قصر آینه کاری فروغ نور امید را به واسطه فسردگی روحی خود به شمعی کوچک و وجود خویش را در انعکاس نور آن شمع به قصر آینه کاری مانند کرده است و بدین واسطه ارزشی برای فروغ وجود خویش قائل نیست چه این که این شمع کوچک در میان آن همه آینه نور کاذبی را ایجاد خواهد کرد که ارزشمند نمی تواند بود. همین سیاق تشبیهی که به گونه ای لف و نشر از نوع مرتب نیز در آن وجود دارد در بیت سوم نیز مشاهده می شود بدین مضمون که: در من خلیده چو خاری اصرار موذیی کشفی / چون یاد رفته ز خاطر در سُکر باده گساری شاعر اصرار کشف شدهی ذهنی خود را به خاری مانند کرده که وجه شبه آن دو خلیدن و فرورفتن موذیانه است و این گروه تشبیهی را باز به خاطره ای مانند کرده که در مستی باده گساری بدست فراموشی سپرده شده است. در بیت چهارم شاهد لف و نشر نا مرتبی هستیم بر پایهی تشبیه؛ شاعر ذهن خالی و خشک خود را به تیغ صحاری و خشونت شعری خود را به تاغ کویری مانند کرده است: در ذهن خالی خشکم گاهی خشونت شعری / روید چو تاغ کویری روید چو تیغ صحاری در لغت نامه دهخدا ذیل واژهی « تاغ » آمده است: « چوبی بود به قوت که آتش آن ده شبانه روز بماند و عرب غضاء گوید .[ صحاح الفرس ]. درختی است که چوب آن را هیزم سازند و آتش آن بسیار ماند و به عربی غضاءگویند.[ برهان ]. هیزم کوهی که اگر آتش آن را ضبط کنند مدتی ماند و آن را توغ نیز گویند. [ فرهنگ خطی کتابخانهی مولف ].» ۱۵ که اگر مبنای آوردن لغت تاغ را در تناسب با تیغ صحاری بگیریم معنای سوم که هیزم کوهی است تناسب بیش تری با واژه های دیگر تواند داشت. فی الواقع مقصود شاعر از آوردن تاغ کویری یعنی آتش دیر پای شعله ور در کویر بیان خشونتی است که در شعر وجود دارد و خود نیز رویش تاغ و تیغ را مشبهٌ بهی برای شعر خود در خشونت و ناخوشی آورده است. در من کلاف تخیّل با این تلاطم وحشت / آن سان گسسته که گویی باد است و ابر فراری تشبیه ” تخیل ” به ” کلاف “، در به هم ریختگی و سردرگمی وحشتی است که خود نیز به دریایی مانند شده درتلاطم و ناآرامی، سپس تشبیه آن گروه تشبیهی به باد که ابرها را فراری می دهد. جان بخشی به ابر که توانایی گریختن دارد نیز تصویر دیگری است که ما حصل تشبیه است. در دیده جلوهی هستی مغشوش و درهم و لرزان / چون سایه های مصوّر در شیشه های غباری هستی در این بیت از نظر شاعر به سایه های مصوری در شیشه های غبار آلود شبیه شده که وجه شبه آن در مغشوش و درهم و لرزان بودن آن است. شاعر در بیت: کو آن شکوه جوانی وان نازکانه سراپا / در خوش تراشی و تُردی چون ساقه های بهاری اندام خود را در خوش تراشی و تُردی به ساقه های بهاری ،و در بیت بعد دستان خود را در نوازش خستگان به بخشندگان بهشتی که استعاره از حوریان بهشتی می تواند بود و چشمان خود را در عشوه فروشی و ناز به رقصندگان تتاری مانند کرده است.
- صبر: منظور داشتن تحمل در برابر گرفتاریها و سختیها است. (که این شکیبایی خیر در پیش دارد).
- تقلید از مجتهد: منظور پیروی از دستورات مجتهد واجد شرایط در زمینهی احکام و مسائل دینی است (نقیب السادات، ۱۳۸۴).
اعمالی که ادیان مختلف توصیه میکنند، از انجام مناسک و فرایض مذهبی (مانند نماز، روزه، حج و. . .) تا التزام به یک زندگی اخلاقی (بعد پیامدی دین) متغیر است. در میان عرف مسلمانان نیز تقید دینی و ایمانی معمولاً با بعد پیامدی شناخته میشود؛ به عنوان مثال مردم فروشندهای را مؤمن و متدیّن میدانند که جدا از تقید به انجام واجبات دین، فردی با انصاف، امانتدار، راستگو، با حیا و. . . باشد. بنابراین تدیّن و دینداری، آنطور که مردم میفهمند و تعبیر میشود، لاجرم دارای بعد پیامدی است و با این بعد مراتب آن فهمیده میشود (پترسون[۳۳] ، ۱۳۷۷). میتوان گفت که بعد پیامدی دینداری به تعبیر قرآن کریم، همان عمل صالح است که در جایجای این کتاب مقدس، بعد از ایمان و به عنوان مکمل آن یاد شده است. وقوع انقلاب اسلامی در ایران و رهبری آن توسط امام رحمهمالله جلوهای جدید از مناسبات نسلی در تاریخ و تمدن این مرز و بوم کهن بود که اندیشمندان و محققان به لحاظ ماهیت و محتوا، آن را به عنوان یک نمونهی عینی و واقعی ارزیابی میکنند. جوانگرایی و جوان محوری در عرصهی تحولات انقلاب و نیز استراتژی تداوم انقلاب، این ایده را بارور کرد که نسل جوان، توانا، پیشرو و قابل اعتماد است (موسوی خمینی، ۱۳۷۸). برای جمع بندی مبحث ابعاد دین به بحث سنجش دینداری میپردازیم؛ زیرا سنجش یک مفهوم در آغاز نیازمند تعیین ابعاد تشکیل دهندهی آن است. سنجش دینداری و مذهبی بودن موضوع دینداری یا اصولاً پرداختن به بحث دیندار بودن یا نبودن افراد جامعه، بحثی است که از جهت سابقه به دههی ۱۹۶۰ مغرب زمین باز میگردد و درست با همان دغدغههایی که امروز ما با این سؤال روبرو هستیم در آنجا هم متخصصان رشتهی جامعهشناسی، پژوهشگران اجتماعی و گاهی هم مدیران به این موضوع میپرداختند. در آنجا سؤال پیش آمده این بود که: مدرنیته با ایمان چه خواهد کرد؟ آن را تقویت میکند یا تضعیف؛ مردم دیندارتر شدهاند یا برعکس؟ و عمدتاً جامعهشناسان دینی نیز که سابقهی کار در کلیسا و دغدغههای مذهبی داشتند، به این موضوع پرداختند (سراجزاده، ۱۳۸۳). این امر مقدمهی بحثهایی شد که حدود دو دهه در میان صاحبنظران علوم اجتماعی و جامعهشناسان و تاحدی روانشناسان وجود داشت. البته این مطلب که سنجههای دینداری چیست؟ آیا میتوان سنجهای برای دینداری ساخت؟ چه سنجهای باید ارائه شود که بر اساس آن بتوانیم در مورد دینداری افراد جامعه قضاوت کنیم؟ و. . . در دورهای افول کرد، اما بار دیگر از دههی ۱۹۸۰ میلادی، به ویژه اواخر این دهه به بعد، موضوع دینداری و سنجش گرایشهای دینی، هم در مغربزمین و هم در جوامع دیگر، بهطور جدی مطرح شد. یکی از جامعهشناسان امریکایی به نام برگر[۳۴] در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ در شمار نظریهپردازان برجستهی سکولاریسم بود و استدلال میکرد که مدرنیته به سکولار شدن هرچه بیشتر جامعه منجر خواهد شد. اما از دههی ۱۹۸۰ به بعد آرام آرام این موضوع زیر سؤال رفت. در سال ۱۹۷۷ برگر مقالهای در یک سمینار ارائه کرد که چندی بعد موضوع کتاب وی قرار گرفت. او در آنجا صریحاً به این حقیقت اذعان کرد که تصور پیشین ما درست نبوده و امروزه دنیا و جامعه ـ بهجز برخی استثناهاـ همان قدر دینی است که در گذشته بودهاست (سراجزاده، ۱۳۸۳). در بسیاری از پژوهشهای تجربی، مسئلهی «دین و دینداری» با درنظر گرفتن یک بعد، مثل فراوانی رفتن به کلیسا یا عضویت در آن، مورد سنجش قرار گرفته است. این نوع سنجش دینداری مورد انتقاد شدید دانشمندان علوم اجتماعی واقع گردیده و اظهار داشتهاند که میزان رفتن به کلیسا و درجهی نفوذ کلیسا در جامعه لزوماً به معنای بیان اعتقادات مذهبی نیست. بسیاری از افراد که دارای اعتقادات مذهبی هستند، بهطور منظم در مراسم مذهبی شرکت نمیکنند. از سوی دیگر منظم بودن اینگونه مشارکت و حضور دائمی به معنای داشتن عقاید نیرومند مذهبی نیست. افراد ممکن است بنابه عادت یا به علت آنکه در اجتماع چنین انتظاری از آنها میرود در این گونه مراسم حاضر شوند (گیدنز، ۱۹۹۳). محقق دیگری نیز معرّف حضور در کلیسا را فقط یک شاخص تقریبی از اعتقادات مذهبی دانسته و معتقد است که مذهبی بودن را نباید معادل انجام رفتارها و مناسک مذهبی دانست، چون براساس آن تصویری نسبتاً گمراهکننده و خام از دینداری مردم به دست خواهیم آورد. اگر چه این آمارها به منزلهی شاخص تقریبی روندها در تغییر ایمان مذهبی بهتر از هیچ است، اما مسلماً جانشین سنجشهای مستقیم این اعتقادات نیستند. به نظر وی اعتقاد به خدا و تعهد مذهبی، به معنای میزان اهمیت خداوند نزد افراد، شاخص بسیار حساس بعد دینداری در زندگی فرد است (اینگلهارت[۳۵]، ۱۳۷۳). در میان مسلمانان نیز کلود سودکلیف در اندازهگیری تدیّن یک مسلمان، تنها «نماز» را اصل قرار داده است. البته وی اشاره دارد که هر شاخص رفتاری به تنهایی برای اندازهگیری تدیّن کافی نیست، چون رفتار دینی فقط یکی از ابعاد دینداری است (کمال المنوفی، ۱۳۷۵). کارکردهای دین و مذهب همچنین انسانشناسان به چهار کارکرد عمدهی نهاد اجتماعی دین اشاره کردهاند: ۱ـ انسجام عاطفی؛ ۲ـ بازآفرینی فرهنگی؛ ۳ـ معناسازی (معنا بخشی)؛ ۴ـ انسجام اجتماعی. دین برای جامعه معنایی از اجتماع و اجماع را بهوجود میآورد و آن را تحکیم میبخشد؛ رفتارهای ضد اجتماعی را منع کرده و راههایی را برای انسجام دوبارهی متخلفین پیشنهاد میکند (تنهایی، ۱۳۷۵). استارک[۳۶]، استاد جامعهشناسی در دانشگاه واشنگتن، نیز در کتاب خود تحت عنوان «دین، کجروی و کنترل اجتماعی» در باب قدرت بازدارندگی و کارکرد دین در برابر پدیدههایی چون جرم، بزهکاری جوانان، خودکشی، مصرف مواد مخدر، عضویت در فرقهها و همچنین بیماریهای روانی، اشاره کرده است (سلیمی، ۱۳۷۹). آنچه مسلماست، دین تأثیرات عمیق و گستردهای در تبلور شخصیت افراد و اخلاق و رفتار فردی و اجتماعی دارد و این نوع کارکرد دین یا تأثیر دینداری، فقط مخصوص دین اسلام نیست؛ زیرا به گزارش دانشمندان علوم اجتماعی «دین به هرگونه که باشد هیچ جامعهای را نمیتوان پیدا کرد که دین در آن نقش مهمی نداشته باشد. دین نه تنها به جهان معنا میبخشد، بلکه الگویی برای جهان به گونهای رمزی فراهم میسازد؛ یعنی طرحی از آنچه که جهان باید باشد به دست میدهد. برای همین است که دین میتواند راهنمایی برای رفتار بشر ـ از روابط خانوادگی گرفته تا ایدئولوژیهای گروههای اجتماعی و حاکم ـ فراهم سازد و این کار را نیز غالباً انجام میدهد» (بیتس[۳۷] و پلاگ[۳۸]، ۱۹۹۵). ۲-۲-۲- تعارضات زناشویی خانواده به عنوان یک نظام تعریف میشود و طبق این تعریف رفتار اعضای یک خانواده تابعی از رفتار سایر اعضای خانواده است و خانواده نیز مانند هر سیستمی متمایل به تعادل است. لذا رفتار اعضای آن در مجموع بهگونهای است که تعادل سیستم حفظ شود (باغبان و مرادی، ۱۳۸۲). ازدواج با تشکیل خانواده به قدمت تاریخ و حتی ما قبل تاریخ است و مشکلات زناشویی از همان ابتدا وجود داشته است. اما دلایل پیچیده ماندن مشکلات زناشویی آن است که ما هنوز بعد از گذشت قرنها خانواده را نمیشناسیم. ازدواج به دلایل زیادی دچار تعارض میشود. از جمله مشکلات شناخته شده در این زمینه میتوان مسائل اقتصادی، روابط جنسی، روابط خویشاوندی، دوستان، فرزندان، نحوه صرف اوقات فراغت، خیانت، به پایان رسیدن عشق متقابل، مشکلات عاطفی، سوءاستفاده جسمانی، ازدواج در سنین پایین، درگیریهای شغلی و غیره را نام برد (ثنایی، ۱۳۷۸). تعارض در روابط زناشویی زمانی به وجود میآید که زوجها در زمینه همکاری و نیز تصمیمهای مشترک درجات متفاوتی از استقلال و همبستگی داشته باشند. درک تعارضات و کمک به همسران در یادگیری و حل این مشکلات بسیار مهم است. برخی از تعارضات و ناسازگاریها ممکن است در هر رابطهای طبیعی باشد (ثنایی، ۱۳۷۸). اما امکان تعارض در هر انسانی وجود دارد. بعضی از زوجها تعارضات بیشتری نسبت به بقیه دارند و بعضی قادرند با تعارضات به طور سازندهای برخورد نمایند. زوجهایی که نسبت به دیگران بستهتر هستند امکان بیشتری برای جلب رضایت در روابط خود دارند. بنابراین امکان تعارض بیشتری نیز دارند. تعارض میتواند عشق و حتی یک ازدواج خوب را تخریب کند. از طرف دیگر میتواند تنشها را تسکین دهد و هر دو نفر را بهتر از قبل در کنار هم قرار دهد. این امر بستگی به شرایط کلی، نوع تعارض، روشی که بر آن تکیه میشود و نتیجه نهایی دارد. ناسازگاریهای درون خانواده سبب میشود تا روابط اعضای خانواده به هم بخورد و از هم بگسلد و وحدت میان اعضای خانواده به خطر بیفتد و در نهایت منجر به فروپاشی آن گردد. تعارضات زناشویی دو منشأ دارد، عدم تعادل ساختار خانواده و عدم پایبندی هر یک از زوجها به هنجارها و تخلف از آنها (هاشمی، ۱۳۷۶). وقتی دو نفر در کنار هم قرار میگیرند مسلماً اختلاف سلیقه و درگیری به وجود میآید. این کاملاً طبیعی است و نیاز به تغییر و تکامل را نشان میدهد. اگر به این امر آگاه باشید میتوانید از قبل برای اختلافات برنامهریزی کنید و برای آن آماده باشید. بعد از آن برای رسیدن به توافقاتی که میخواهید استفاده کنید. به یاد داشته باشید خیلی آسان تر است که برای اختلاف آمادگی داشته باشید تا اینکه کاملاً در آن غرق شده باشید و بعد بخواهید از آن استفاده کنید. اختلاف قسمتی طبیعی از هر رابطهای است و بیشتر اوقات نشانه تمام شدن عمر رابطه نیست. باید به اختلافات زناشویی خوشامد گفت چون نشانهای برای تلاش برای رابطهای بهتر و تکامل یافته تر و راهی برای فهم متقابل عمیق تر است (بارکر، ۱۹۹۰). پرهیز از اختلاف در زندگی زناشویی این واقعیت را تغییر نمی دهد که مسالهای در زندگی زناشویی وجود دارد که باید به آن رسیدگی شود. اختلافات که بالا میگیرد دلیل بر این است که زن و شوهر باید وقت بیشتری با هم بگذرانند. در غیر این صورت فاصله بیشتری بین آنها ایجاد میشود و بیشتر از هم دور میشوند. اختلاف باعث از نو پیدا شدن ارزشهای مهم میشود و کمک میکند زن و شوهر برای یک هدف مشترک دوباره با هم متحد بشوند. هنگامی که در زندگی زناشویی اختلافی پیش میآید طرفین ممکن است دریابند وقت آن رسیده که نقشهای کنونی خود را کنار بگذارند و نیز انتظارهایی را که از طرف مقابل دارند تغییر بدهند. اختلاف معمولاً نشان دهنده این است که زن و شوهر روشهای قدیمی با هم بودن را پشت سر گذاشته اند و باید پیوسته برای رابطه خود دوباره برنامهریزی و آن را احیا کنند. گوش کردن، صحبت کردن، برقراری ارتباط، حل مساله، تصمیم گیری مشترک. . . اینها لازمه ارتباط بین زن و شوهر هستند. رابطه بدون مهارتهای ارتباطی و اختصاص زمان مفید برای صحبت درباره مسائل مشترک خیلی زود به دردسر میافتد و منجر به شکست میشود (بارکر، ۱۹۹۰). تعارض، اغلب دلیل مراجعه همسران برای درمان است زوجها ممکن است بدان دلیل به درمانگر مراجعه میکنند که نمیتوانند با هم باشند و یا این که آنها از زندگی ناراضی یا افسردهاند، اغلب برای رفتارهای همدیگر، انگیزههای منفی فرض میکنند. یکی از ویژگیهای بارز چنین همسرانی آن است که وقتی طرف مقابلشان چنین رفتاری را نشان میدهد، آنها شروع به ذهن خوانی میکنند و وقتی درمانگر با چنین زوجهایی صحبت میکند، روشن میشود که زوجها میزانی از تعارض را تجربه میکنند. تعارض مقداری از انرژی رابطهشان را میگیرد. در این موقع ممکن است لازم باشد زوجها یاد بگیرند تا مشکلات شان را در بیرون با یکدیگر وارسی کنند به جای اینکه ذهن همدیگر را بخوانند (سودانی، ۱۳۸۵). بروز تعارض در روابط انسانها با یکدیگر امری رایج و اجتناب ناپذیر است. تعارض پدیده ای است که به موازات عشق در ارتباط زناشویی به وجود میآید و امری غیرقابل اجتناب است. تعارض زمانی پیش میآید که اعمال یک فرد با اعمال فرد دیگر تداخل پیدا میکند، همچنان که دو فرد به یکدیگر نزدیک ترمی شوند نیروی تعارض افزایش مییابد. تعارض بین اعضای خانواده به وحدت و یکپارچگی آن ضربه میزند. شدت تعارض موجب بروز نفاق و پرخاشگری و ستیزه جویی و سرانجام اضمحلال و زوال خانواده میگردد. کانون خانوادهای که بر اثر تعارض و نفاق و جدال بین زن و شوهر آشفته است آثار مخربی در حیات کودکی فرزندان و خانواده به جای میگذارد که در سالهای آتی به صورت عصیان و سرکشی از مقررات اجتماعی بروز میکند (کیوچینگ، ۱۹۹۶). نظریههای مرتبط با تعارضات زناشویی نظریه روان پویشی و ارتباط شئ: دیدگاه کلاسیک روانپویشی که منبعث از الگوی روانکاوی فروید است، مشکلات زناشویی را پیامدهای مشکلات درون روانی همسران میداند (بارکر، ۱۹۹۰). یکی از دیدگاههای معاصر روانپویشی، نظریه روابط فردی است. برطبق این دیدگاه اشخاصی که در ازدواج به یکدیگر میپیوندند، هر کدام میراث روانی یکتا و جداگانهای را وارد آن رابطه میکنند. هر کدام دارای تاریخچهای شخصی، یک شخصیت بی همتا و مجموعهای از افراد درونی کرده و مخفی هستند که آنها را در تمامی تبادلاتی که متعاقباً با یکدیگر خواهند داشت دخالت میدهند. روابط زناشویی مسئله دار و ناآرام تحت تأثیر درون فکنیهای آسیب زا یعنی اثرات یا خاطرات مربوط به والدین یا سایر اشخاص قرار دارد. این درون فکندهها حاصل روابطی هستند که هر همسر در گذشته با اعضای نسل قبلی داشته و اینک در درون او لانه کرده است (گلدنبرگ[۳۹] و گلدنبرگ[۴۰]، ۱۳۸۲). یکی از نظریه پردازان این رویکرد، جیمز فرامو[۴۱]، معتقد است که معمولاً مشکلات خانوادگی ریشه در نظام خانوادگی گسترده دارد. ماهیت و کیفیت رابطه زناشویی به خانواده پدری زن و شوهر و خصوصاً به اینکه تا چه حد تعارضات خانوادههای آنها حل شده باشد بستگی دارد (بارکر، ۱۹۹۰). نظریههای رفتاری: بر طبق مدل تبادل رفتار، اختلافهای زناشویی تا حد زیادی پیامد میزان تقویت و یا تنبیه اعمال شده از طرف زوجین نسبت به هم و هر رابطه تقویت و تنبیهی که هر زوج از خود نشان میدهد در نظر گرفته میشود. در درمان زناشویی رفتاری که بر اساس ترکیبی از نظریه یادگیری اجتماعی و نظریه مبادله اجتماعی است، فرض میشود که افراد با یک سری نیازها یا انتظارات برای تقویت کنندهها (فواید) وارد ازدواج میشوند که این انتظارات در سنین کودکی در آنها شکل گرفته است. هنگام انتخاب همسر فرد سعی دارد رابطهای ایجاد کند که حداکثر فایده و حداقل هزینه را در برداشته باشد. هنگامی که فواید رابطه انتظارات را برآورده نکنند یا نسبت هزینه به سود بالا باشد اختلاف رخ میدهد. در مراحل اولیه رابطه، تضادها معمولا با پذیرش یا اجتناب پوشانده میشوند ولی اگر زوجین مهارتهای ارتباطی خوب یا مهارتهای حل اختلاف نداشته باشند، اختلافات بالا رفته و بصورت پیچیده در میآیند. با زیاد شدن تعداد دفعات اختلافات، سازگاری زناشویی مختل شده و رضایت کمتری از رابطه خواهند داشت (بارکر، ۱۹۹۰). نظریههای شناختی: طبق نظریه منطقی- هیجانی الیس[۴۲]، آشفتگی یک زوج بطور مستقیم به اعمال طرف دیگر یا شکستهای سخت زندگی مربوط نمی شود بلکه بیشتر به دلیل باور و عقیدهای است که این زوج در مورد چنین اعمال و شکستهایی دارد. الیس مدعی است، تفکر غیر منطقی که ویژگی آن عبارت است از اغراق زیاد، انعطافناپذیری بیجا، غیر عقلانی و بویژه مطلق گرایی در بسیاری موارد توأماً به نوروز فردی و اختلال ارتباطی می انجامد. بنابراین، باورهای غیر منطقی به اختلالهای فردی منجر میشود و باعث نارضایتمندیهای بی اساس در حیطه زناشویی میگردد (الیس و همکاران ، ۱۹۹۵). آرون بک[۴۳]، سردمدار شناخت درمانی، معتقد است که مهمترین علت مشکلات زناشویی و روابط انسانی، سوءتفاهم و خطاهای شناختی و افکار اتوماتیک است. به اعتقاد او تفاوت در نحوه نگرش افراد باعث بروز اختلافات و پیامدهای ناشی از آن میشود. همچنین او معتقد است که یکی از مهمترین علل اختلافات زناشویی، انتظارات متفاوت زن و شوهر از نقش یکدیگر در خانواده است. اغلب زوجها درباره دخل و خرج خانواده، نگهداری فرزندان، فعالیتهای اجتماعی، گذراندن اوقات فراغت و تقسیم کار در خانواده باورهای متفاوتی دارند (بک، ۲۰۰۰). نظریههای سیستمی: در نظریه ساختی، مینوچین[۴۴] معتقد است، خانواده وقتی معیوب میشود که قواعدش اجرا نشود. وقتی مرزها خیلی سفت و سخت یا نفوذپذیر میشوند، عملکرد خانواده به عنوان یک نظام مختل میشود. اگر سلسله مراتب خانواده رعایت نشود. یعنی والدین تصمیمگیران اصلی نباشند و کودکان بزرگتر بیش از کودکان کوچکتر مسئولیت نداشته باشند، آشفتگی و مشکل پیش میآید. گاهی صف بندیهای درون خانواده مخرب و به مثلث سازی منجر میشوند. در یک خانواده آشفته قدرت روشن و صریح نیست (شارف[۴۵]، ۱۳۸۱). در نظریه تجربه نگر، ویتاکر[۴۶]، معتقد است که اختلال خانواده هم از جنبه ساختاری و هم از بعد فرآیندی مورد توجه قرار میگیرد. از لحاظ ساختاری امکان دارد که مرزهای خانوادگی درهم ریخته یا نفوذ ناپذیر باعث عملکرد ناکارساز خرده نظامها، تبانیهای مخرب انعطافناپذیری نقشها و جدایی نسلها از هم گردند. مشکلات مربوط به فرایند میتوانند موجب فروپاشی امکان مذاکره و توافق اعضا برای حل تعارض شوند و شاید باعث گردند تا صمیمت، دلبستگی یا اعتماد از میان برود. در مجموع ویتاکر چنین فرض میکند که نشانههای اختلال هنگامی ظهور میکنند که فرآیندها و ساختهای مختل به مدت طولانی تداوم مییابند و مانع توان خانواده برای اجرای تکالیف زندگی میشوند (گلدنبرگ و گلدنبرگ، ۱۹۹۹). نظریههای بین نسلی: در نظریه بین نسلی، بوون [۴۷]، تصور میکرد در بسیاری از خانوادههای مشکل دار غالباً اعضای خانواده فاقد هویت مستقل و مجزا هستند و بسیاری از مشکلات خانوادگی بخاطر این روی میدهد که اعضای خانواده خود را از لحاظ روان شناختی از خانوده پدری مجزا نساخته اند (بارکر، ۱۹۹۰). هرچه درجه عدم تفکیک یعنی فقدان مفهوم خویشتن یا برعکس، وجود یک هویت شخصی ضعیف یا نااستوار بیشتر باشد امتزاج عاطفی بیشتری میان خویشتن بادیگران وجود خواهد داشت. افرادی که بیشترین امتزاج را بین افکار و احساساتشان دارند چون قادر به تفکیک افکار از احساسات نیستند در تفکیک خویش از سایرین نیز مشکل دارند و بهسادگی در عواطف حاکم یا جاری خانواده حل میشوند و ضعیفترین کار کرد را دارند. هرچه امتزاج خانواده هستهای بیشتر باشد احتمال اضطراب و بی ثباتی بیشتر خواهد بود و تمایل خانواده برای یافتن راه حل از طریق جنگ و نزاع، فاصله گیری، کار کرد مختل یا ضعیف شده یکی از همسران یا احساس نگرانی کل خانواده راجع به یکی از فرزندان بیشتر خواهد شد. سه الگوی بیمارگون محتمل در خانوده هستهای که محصول امتزاج شدید بین زوجین است عبارتند از: بیماری جسمی یا عاطفی در یکی از همسران، تعارض زناشویی آشکار، مزمن و حل نشدهای که در طی آن دورههایی از فاصله گیری مفرط و صمیمیت عاطفی مفرط رخ میدهد، آشفتگی روانی در یکی از فرزندان و فرافکنی مشکل به آنها. هرچه سطح امتزاج زوجین بیشتر باشد، احتمال وقوع این الگو بیشتر خواهد بود (گلدنبرگ و گلدنبرگ، ۱۹۹۹). نظریه دلبستگی طبق نظریه دلبستگی، افراد هنگام برقراری رابطه نزدیک و صمیمانه یکی از این سه سبک دلبستگی را میپذیرند: ایمن، اجتنابی، و مضطرب دو سوگرا. سبک دلبستگی ایمن با میل به قدردانی، توجه و فدا کردن خود بخاطر افراد نزدیک و مهم ارتباط دارد. سبک دلبستگی اجتنابی با فقدان دلبستگی و علاقه نسبت به افراد مهم و نزدیک همراه است. افراد با دلبستگی مضطرب دو سواگرا در روابط صمیمانه خود احساس ناامنی و حسادت میکنند (کلینکه[۴۸]، ۱۳۸۳). بر اساس این نظریه، تنش در روابط با عدم امنیت دلبستگی ارتباط دارد هنگامی که امنیت دلبستگی مورد تهدید قرار میگیرد، عصبانیت اولین پاسخ است. این عصبانیت اعتراضی در مقابل از دست دادن دلبستگی ایمن است. اگر چنین اعتراضی منجر به پاسخدهی نشود ممکن است با ناامیدی و فشار توأم شود و بصورت یک استراتژی مزمن برای کسب و حفظ الگو دلبستگی درآید. قدم بعدی، کندوکاو و جستجو است که بعداً منجر به افسردگی و ناامیدی میشود. اگر همه این اقدامات شکست بخورد، رابطه دچار مشکل میشود، غم انگیز شده و جدایی رخ میدهد. پاسخهای خشن در روابط با وحشت از دلبستگی مرتبطاند که در آن زوجها عدم امنیت خود را با اعمال کنترل و بدرفتاری نسبت به همسر خود تنظیم میکند. رخدادهای تروماتیک یا آسیب زایی که به پیوند بین زوجین صدمه میزنند و اگر برطرف نشوند باعث نگهداری چرخههای منفی و ناامنی در دلبستگی میشوند، از جمله آسیبهای دلبستگیاند. این رخدادها هنگامی اتفاق میافتند که یک زوج نمی تواند در لحظه نیاز فوری به دیگری پاسخ دهد. رخدادهای منفی مربوط به دلبستگی، مخصوصاً ترک کردنها و خیانتها، اغلب باعث وارد آمدن آسیب همیشگی به روابط نزدیک میشوند (کلینکه، ۱۳۸۳). ﻧﻈﺮﻳﻪ ﻣﺒﺎدﻟﻪ ﻳﻜﻲ از دﻳﺪﮔﺎههای ﻣﻬﻤﻲ ﻛﻪ در ﺟﺎﻣﻌﻪﺷﻨﺎﺳﻲ ﺑﻪ ﺗﻀﺎد و ﻗﺪرت ﺗﻮﺟﻪ ﻛﺮده، رﻫﻴﺎﻓﺖ ﻣﺒﺎدﻟﻪ اﺳﺖ. اﺳﺎس ﻧﻈﺮﻳﻪ ﻣﺒﺎدﻟﻪ در اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻧﺎﺑﺮاﺑﺮی در ﻣﻨﺎﺑﻊ ﺗﻮﻟﻴﺪ ﺑﺎﻋﺚ ﺗﻤﺎﻳﺰ و ﺗﻔﺎوت در ﻗﺪرت ﻛﻨﺸﮕﺮان ﻣﻲﺷﻮد (ترنر[۴۹]، ۲۰۰۳). ﺑﻼو[۵۰] ﺑﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻫﻮﻣﻨﺰ[۵۱] ﻣﺎﻫﻴﺖ و رﻳﺸﺔ ﺗﻀﺎد و ﻗﺪرت را در اراﺋﻪ ﺧﺪﻣﺎت ارزﺷﻤﻨﺪ ﻳﻚﻃﺮﻓﻪ ﻣﻲداﻧﺪ، ﺑﻪﻃﻮری ﻛﻪ ﻧﺘﻴﺠﻪ اﻳﻦ ﻣﺒﺎدﻟﻪ ﻋﺪم ﺗﻮازن اﺳﺖ (والاس[۵۲] و ولف[۵۳]، ۱۹۸۶). ﺑﻠﻮد[۵۴] و وﻟﻒ در زﻣﻴﻨﺔ ﺗﻮازن ﻗﺪرت ﺑﻴﻦ زن و ﺷﻮﻫﺮ ﻣﻄﺎﻟﻌﺎت ارزشمندی اﻧﺠﺎم داده اﻧﺪ. ﻧﻈﺮﻳﻪ آنها ﺑﺮاﺳﺎس رﻫﻴﺎﻓﺖ ﻣﺒﺎدﻟﻪ، ﺗﻮزﻳﻊ ﻗﺪرت ﺑﻴﻦ زن و ﺷﻮﻫﺮ را در ﺗﺼﻤﻴﻢﮔﻴﺮیها ﺗﺒﻴﻴﻦ ﻣﻲﻛﻨﺪ (بلود، ۱۹۶۹). ﺑﻨﻴﺎد اﻳﻦ ﻧﻈﺮﻳﻪ ﺑﺮای ﺗﻮزﻳﻊ ﻗﺪرت در ﺧﺎﻧﻮاده ﺑﺮﺣﺴﺐ ﻣﻨﺎﺑﻌﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻫﺮ ﻳﻚ از زن و ﺷﻮﻫﺮ در ازدواج ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻮاده آورده اﻧﺪ. اﻳﻦ ﻣﻨﺎﺑﻊ ارزشمند ﺑﻪ ﻃﻮر اﺧﺺ ﺷﺎﻣﻞ ﺗﺤﺼﻴﻼت، ﺷﻐﻞ و ﻗﺪرت ﻣﺎﻟﻲ زن و ﺷﻮﻫﺮ اﺳﺖ ﻛﻪ آنها ﺑﺎ ﺗﻮجه به میزان برخورداری از این منابع دارای قدرت تصمیم گیری در خانواده هستند (بهر[۵۵]، ۱۹۹۶). اﻟﺒﺘﻪ ﻣﻨﺎﺑﻊ ارزﺷﻲ دﻳﮕﺮی ﻣﺜﻞ ﻋﻼﻗﻪ و واﺑﺴﺘﮕﻲ زوﺟﻴﻦ و ﺟﺬاﺑﻴﺖ ﻓﺮد ﺑﺮای ﻫﻤﺴﺮ دﺧﻴﻞ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ در ﺗﻮزﻳﻊ ﻗﺪرت و ﭼﮕﻮﻧﮕﻲ ﺗﻌﺎرﺿﺎت ﺧﺎﻧﻮاده ﻧﻘﺶ ﻣﻬﻤﻲ دارﻧﺪ (ریتزر[۵۶]، ۱۹۹۲). ﻧﻈﺮﻳﻪ ﻛﺎﻟﻴﻨﺰ[۵۷] ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻛﺎﻟﻴﻨﺰ (۱۹۹۱)، ﺑﺮای ﭘﺎﺳﺦ دادن ﺑﻪ اﻳﻨﻜﻪ ﭼﺮا ﺗﻀﺎد و ﺧﺸﻮﻧﺖ در ازدواجهای اﻣﺮوز روی ﻣﻲدﻫﺪ، ﭼﻬﺎر ﺗﺒﻴﻴﻦ اﺻﻠﻲ ﺟﺎﻣﻌﻪﺷﻨﺎﺧﺘﻲ وﺟﻮد دارد ﻛﻪ ﻋﺒﺎرﺗﻨﺪ از:
|
|