به سبب این نقش اولی و اصلی خانواده در زمینه تعلیم و تربیت افراد، دین اسلام برای اعضای خانواده نقشهای مهمی قایل شده است و سلامت اعضای خانواده و رشد و ارتقای آنها را در گرو رعایت این نقشها و مسؤولیتها میداند. دین اسلام برای نهاد خانواده در تربیت فرزندان، تا آنجا اهمیت قایل است که یکی از ملاکهای گزینش را درامر ازدواج یا مسؤولیتها برخورداری از خانواده اصیل میداند.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
حضرت علی علیهالسلام در نامهای به مالک اشتر میفرماید: از میان مردم، کسانی را برای کارگزاری انتخاب کن که تجربه و حیا دارند، از خانوادههای صالح و صاحب قدمهای مفیداسلام و دارای سوابق شایستهاند،همچنین دین اسلام حقوق متقابلی برای فرزندان و والدین برشمرده و آنها را به رعایت آن حقوق سفارش نموده است. حضرت در این زمینه میفرماید: برای فرزند بر پدر حقی است و برای پدر برفرزند حقی. حق پدر بر فرزند این است که او را در همه چیز اطاعت کند، مگر در معصیت خداوند سبحان. و حق فرزند بر پدر آن است که اسم زیبا بر او بگذارد و فرهنگ سازنده او را نیکو کند و قرآن را به او تعلیم نماید.[۶۸]
پس می توان گفت الگوهای نامناسب رفتاری اطرافیان منجر به تقلید کورکورانهء نوجوانان از آنان میشود. سیگار کشیدن، نوشیدن الکل، اعتیاد به مواد مخدر و سایر کجرویهای اخلاقی در خانواده موجب بدآموزی و زمینهسازی برای شروع انحرافات و آسیبهای اجتماعی در کودکان و نوجوانان میشود.در چنین خانوادههایی نوجوانان به جای اینکه به فکر انجام فعالیتهای مثبت و سازنده باشند،مدام درصدد یافتن راههایی برای مقابله با آثار این بحرانها میباشند و در بدترین شرایط نیز خود درگیر آن میشوند.
ب: فقر مادی خانواده
بیشتر بزهکاران جوامع را افراد فقیر تشکیل می دهند مثلاً افرادی که در محله های شلوغ و پرجمیعت شهرها زندگی می کنند بیشتر از سایر افراد در خطر بزهکاری قرار دارند.
البته نمی توان گفت بین فقر و بزهکاری رابطه ای مستقیم وجود دارد چون در هر جامعه عده زیادی از مردم فقیرند ولی بزهکار نیستند اما یکی از عللی که افراد مختلف را به بزهکاری می کشاند در محرومیت های ناشی از فقر است .به رغم اینکه بین فقر مادی و بزهکاری هیچ ارتباطی وجود ندارد،ولی عامل مهمی در بزه جوانان جامعه به شمار میآید،زیرا به علت فقر و نداری امکان دسترسی به بسیاری از امکانات آموزشی را از دست میدهند و هیچ تخصص و حرفهای پیشه نمیکنند و در نتیجه در بازار کار سهم عمدهای ندارند.همین امر موجب کشیده شدن گروهی از جوانان به سمت و سوی بزهکاری و امکان استفاده از آن میشود[۶۹]
البته در بعد دیگر باید گفت مقدار چشمگیری از بزهکاران را افراد ثروتمند و پردرآمد جامعه تشکیل می دهند زیرا در خانواده هایی که رفاه و درآمد اقتصادی زیاد است روابط انسانی بر اثر کثرت کار و یا سرگرمی ضعیف تر می شود ضعف روابط انسانی به نوبه خود عامل مساعدی برای کشش به بزهکاری است.
ج: ستیزه والدین
وقتی محیط خانواده کانون و محیط مناسبی برای زندگی نباشد انسانی سعی می کند بیشترین اوقات خود را در خارج از محیط خانواده بگذراند.
محمد حسین فرجاد درباره اختلافات و مشاجرات و ستیزه های والدین و تأثیر سوء آن بر فرزندان می نویسد:ضمن ارتباط و تماس با معتادان جوان به عده ای برخوردیم که به علت روابط نامطلوب والدین شان با یکدیگر راه مواد مخدر و اعتیاد را انتخاب کرده بودند به نظر وی وقتی محیط خانواده کانون و محیط مناسبی برای زندگی نباشد انسان باید سعی کند به دام فرصت طلبان اعتیاد که مانند شکارچیان ماهری که دنبال شکار می گردند نیافتد این تبهکاران و عاملان اعتیاد و مخدرات پس از شناخت مشکل شخصی این افراد در نقش انسان دلسوز ظاهر شده و برای فرار از این واقعیت تلخ آنان را به مصرف سیگار و مخدرات دعوت می کنند و پس از چند بار مصرف مواد مخدر معتادش می نمایند و پس از معتاد کردن شخص ،دیگر از آنها به عنوان دوست خبری نمی شود بنابراین هر قدر ستیزه های خانوادگی بیشتر باشد احتمال کشش به طرف بیرون از خانه و دوستان ناباب و اعتیاد و دیگر انحرافات و آسیب های اجتماعی بیشتر می شود.
درباره تأثیر شرایط نامطلوب محیط خانواده در گرایش به جرائم و بزهکاری همچنین می توان گفت: هم دختران و هم پسرانی که والدین خود را در اثر جدایی هیجان آمیز یا طلاق از دست می دهند بیشتر در اعمال بزهکارانه درگیر می شوند در میان پسرانی که پدر و در میان دخترانی که مادر خود را در اثر مرگ از دست می دهند وقوع جرم و جنایت و اعتیاد بیش از مردم عادی هست.
در این راستا آمارها نشان میدهند، نوجوانانی که والدینشان دچار مشکلات و مسائل اخلاقی- رفتاریاند،بیشتر در معرض خطر اعتیاد و مصرف مواد مخدر قرار دارند،مشکلات رفتاری خانوادگی منجر به عدم امنیت و وارد شدن فشار روانی بر جوانان و نوجوانان میشود و آنان را از محیط امن خانواده دور میسازد.همین امر موجب ارتباط بیشتر آنها با دوستان و گاه افراد مسئلهداری میشود که زمینهساز بسیاری از مسائل اجتماعی بعدی خواهد بود.
بند سوم :عوامل محیطی
دوستان و معاشرین ناباب، یا بطور کلی عوامل محیطی می تواند در کشیده شده کودکان و نو جوانان به سوی بزهکاری موثر واقع شود در جامعه،عوامل مخاطرهآمیز محیطی میتوانند شامل موارد زیر باشند:
الف:نقش گروه همسالان و دوستان
گروه همسالان و دوستان الگوهای مورد قبول یک فرد در شیوه گفتار، رفتار و اندیشیدن هستند. فرد برای اینکه مقبول جمع دوستان و همسالانش باشد و با آنها ارتباط و معاشرت داشته باشد، ناگزیر است هنجارها و ارزشهای آنها را بپذیرد. در غیر این صورت، از آن جمع مطرود میشود. از اینرو، به شدت متأثر از آن گروه میگردد، تا حدّی که اگر بنا باشد در رفتار فرد تغییری ایجاد شود یا باید هنجارها و ارزشهای آن جمع را تغییر داد یا ارتباط فرد را با آن گروه قطع کرد. تأثیر گروه همسالان، همفکران و همکاران و دوستان در رشد شخصیت افراد کمتر از تأثیر خانواده نیست؛ چرا که در مرحله بعد از محیط خانواده، منحصرا زیر نفوذ این گروه قرار میگیرد. بدین روی، اگر فردی با گروهی از بزهکاران رابطه برقرار کند و با آنها دوست شود، به تدریج تحت تأثیر رفتار آنها قرار میگیرد ، چون از سویی، ملاک پذیرش و قبول فرد توسط یک گروه و جمع، پذیرفتن فرهنگ آنهاست.[۷۰]
ب:عوامل مربوط به مدرسه
مدرسه دومین سازمان اجتماعی است که در ساختار شخصیتی نوجوانان سهم مهمی را ایفا میکند. آگاهی مربیان نسبت به اصول بهداشت روانی در شکلگیری صحیح شخصیت کودکان اثر دارد. عواملی چون بیتوجهی اولیاء مدرسه ، استرسهای شدید تحصیلی، عملکرد تحصیلی ضعیف، ترک تحصیل، ورود به مدرسه جدید و احساس انزوای اجتماعی، بیعلاقگی به فعالیتهای مدرسه، عدم نظارت و کنترل کافی مسئولین مدارس بر دانشآموزان، مدیریت ضعیف مدارس و… از جمله عواملی محیطی تأثیرگذار در گرایش فرد به بزهکاری هستند.
ج: محل سکونت فرد
محل سکونت فرد، موقعیت و شرایط حاکم بر آن از جمله فاکتورهائی است که باید در مورد معضل بزهکاری مدنظر قرارگیرد. بهعبارت دیگر افرادیکه در محلههای شلوغ و پرجمعیت شهرهای صنعتی و تجاری زندگی میکنند، بیشتر از سایر افراد در خطر بزهکاری قرار دارند و عواملی چون: حاشیهنشینی، جمعیت زیاد، وفور مشاغل کاذب، شیوع خشونت، فقدان ارزشهای اخلاقی و… از جمله عوامل تأثیرگذار بر آن است.[۷۱]
د: عدم برخورداری از محیطهای تفریحی سالم
انسانها در عصر صنعت و فناوری به سبب تسلّط یافتن بر ابزار کار و صنعتی شدن کارها و امکان تولید انبوه با کمترین نیروی کار، از فراغت بیشتری برخوردارند. از اینرو، بخشی از اوقات خود را برای استراحت و رفع خستگی و بازیابی مجدّد توان و قدرت کار، به تفریح اختصاص میدهند.
اگر مکانهای تفریحی سالم و مطابق با ارزشها و آداب و رسوم و فرهنگ و معتقدات مذهبی وجود نداشته باشند، افراد به سایر اماکن عمومی از قبیل قهوهخانهها، غذاخوریها، کوچهها و خیابانها پناه میبرند. در این شرایط، افراد بزهکار و منحرف در بین آنها نفوذ کرده، آنها را به کارهای خلاف میکشانند تا بر اثر پیدا کردن همدست در رفتارهای نابهنجار، به آرامش نسبی برسند و بدین صورت، زمینه انحراف افراد جویای تفریح سالم، فراهم میشود و این افراد، بخصوص اقشار جوان، جذب گروههای منحرف میشوند.
بند چهارم :عوامل اجتماعی خاص
در این حوزه، بیشتر جامعهشناسان آسیبهای اجتماعی و انحرافات را فقط به عنوان یک پدیده اجتماعی به حساب میآورند. از اینرو، تنها به بررسی علل اجتماعی آن میپردازند و به علل فردی و روانی توجّه نمیکنند. در عین اینکه ویژگیهای شخصیتی و روانی افراد نیز در این امر مؤثر است و در زمینه رفتارها جایگاه ویژهای دارند، اما در این مقام، علل اجتماعی انحرافات مورد بحث و بررسی قرار میگیرند و از بین آنها، به عواملی که نقش مهمتری در این زمینه ایفا میکنند توجه میشود:
الف :تاثیربحرانهای اقتصادی
عواملی مانند بحرانهای اقتصادی، گرسنگی، تورم، مهاجرت (که در پی آن آوارگی، تضاد و تعارض فرهنگی بهعلت تغییر علل جغرافیائی ایجاد میشود)، بیکاری، رفاه اقتصادی یا فقر نقش بسیار مهمی در گرایش افراد به بزهکاری ایفا میکند. احتمال دارد خانوادههائی هم که درآمد اقتصادی بالائی دارند، بهدلیل ضعف روابط انسانی یا کثرت کار و سرگرمی، زمینه مساعدی را برای گرایش اعضاء خانواده به موادمخدر فراهم نمایند.
همچنین جمعیت آسیبپذیری که معمولاً در گروههای سنتی ۱۵ تا ۲۵ سال قرار میگیرد، بهعلت عدم دستیابی به شغل مناسب در جامعه در گرایش به مواد آسیبپذیرتر هستند.[۷۲]
ب: نابرابری های اقتصادی – اجتماعی
وجود تفاوتهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی میان اقشار مختلف جامعه مانند فلسفهء طبقاتی و اجتماعی، شکاف درآمدی،نابرابری در برخورداری از منابع ثروت اجتماعی،نابسامانی عیمق در امکان دستیابی به قدرت سیاسی،درجات بسیار متفاوتی از فقر و محرومیت اجتماعی و امکانات متفاوت فرصتهای زندگی در مجموع باعث میشوند که در فرد احساسی از تبعیض،حرمان و سرخوردگی پیدا شود. یکی از راههایی که در برابر این افراد قرار میگیرد و به نظرشان به طور موقت آن را از رودررویی با مشکلات دور میکند،روی آوردن به سوی بزهکاری است؛و مسلم است که این اتفاق برای خانوادههایی روی میدهد که از جهت اراده و قدرت تجزیه و تحلیل و درک مسائل ضعیف بوده و روی اعضای خود نظارت کافی ندارند[۷۳]
اختلاف طبقاتی در هر جامعه به بی ایمانی بیشتر افراد آن جامعه نسبت به شرایط اقتصادی موجود منتهی می شود و همین بی ایمانی در شناخت اجتماعی افراد نسبت به بزهکاری تأثیر بسزایی دارد.
ج: وضعیت بد اقتصادی
تأثیر وضعیت اقتصادی بر رفتار و اخلاق آدمی از گذشتههای دور، مورد توجه دانشمندان بوده است. امروزه جرمشناسان در این زمینه به دو گروه تقسیم میشوند: گروهی که گرایش به مکتب سوسیالیستی دارند، معتقدند که رفتار انحرافی افراد شدیداً متأثر از وضعیت بد اقتصادی آنهاست. در نتیجه، شرایط نابرابر توزیع ثروت و ناعادلانه بودن آن را عامل انحراف میدانند و این را که بیشتر منحرفان و مجرمان و بزهکاران و معتادان به مواد مخدّر از اقشار پایین جامعه بوده، در محلات فقیرنشین و شلوغ و کثیف زندگی میکنند، تأییدی برای ادعای خود میدانند.
در مقابل این دیدگاه، دستهای دیگر از جرمشناسان رشد اقتصادی و بالا رفتن سطح زندگی را عامل انحراف میدانند ،در منابع دینی ما نیز به این مسأله توجه شده است. اسلام هیچیک از دو نظر را به عنوان عامل انحصاری نمیپذیرد؛ یعنی از سویی، فقر و تنگدستی را عامل بیتوجهی به مسائل معنوی و ارزشها و هنجارها میداند و روایت مشهور من لا معاش له لامعاد له اشاره به این مطلب دارد. دلیل این مسأله هم روشن است؛ زیرا اگر افراد از لحاظ اقتصادی، در شرایطی قرار بگیرند که نتوانند مایحتاج اولیه و ضروری زندگی خود را فراهم کنند، در این صورت چنین افرادی زیربار ارزشهای اخلاقی و هنجارهای صحیح نمیروند، بلکه همه توان خود را در راه رفع مشکلات معیشتی به کار میگیرند.
روایتی که از پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله در این زمینه وجود دارد، به روشنی دلالت بر این مدعا دارد: اگر فقر در جامعه به قدری زیاد شود که گروههایی در جامعه گرسنه باشند و در تأمین معیشت خود دچار مشکل شوند، به یقین ارزشها و دستورات و هنجارها و قوانین را نادیده میگیرند و در این صورت، انحرافات اجتماعی در جامعه اشاعه مییابد[۷۴]
از سوی دیگر، اسلام مال اندوزی و ثروت انباشتن را نیز عامل طغیان و انحراف انسانها به حساب آورده است؛ چون بسیاری از انسانها اگر خود را در زمینههای مادی کاملاً مستغنی و بینیاز احساس کنند، به تدریج این بینیازی در زمینههای اقتصادی، موجب میشود که فرد خود را در زمینههای دیگر نیز از خدا بینیاز بداند و در این صورت، دستورات و فرامین او را زیر پا گذارد و به سوی طغیان و ناهنجاری روی آورد. این معنا از آیه ششم و هفتم سوره «علق» قابل استنباط است که میفرماید:
کَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَى، یعنی: حقا که انسان سرکشى مىکند
أَن رَّآهُ اسْتَغْنَى یعنی :همین که خود را بىنیاز پندارد[۷۵]
د: بیکاری
بیکاری یکی از مشکلات عمده اقتصادی است که همیشه مورد توجه و نگرانی سیاستگذاران و برنامه ریزان کشور بوده است همین طور تورم و گرانی نیز موجب دغدغه و دلواپسی جامعه می باشد ولی بیکاری نسبت به تورم حساس تر و با اهمیت تر است. دلیل اهمیت بیکاری جدا از اثرات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن که در بعضی مواقع خاص امکان دارد مسایل بحران زا در پی داشته باشد به لحاظ ویژگی ابعاد اقتصادی آن است. اگر بیکاری بر اثر ایجاد نشدن واحدهای تازه تولیدی و صنعتی و خدماتی و فنی اشتغالزا تداوم و گسترش یابد قطعاً کاهش قدرت خرید نیروی کار در جامعه تأثیرات منفی بر جای می گذارد و در میزان تقاضای کل جامعه این پیامد ناگوار فی الفور مانند میزان الحراره درجات تقلیل را طی خواهد کرد چه بسا این وضعیت منفی به بروز رکود و کسادی کامل در میزان ظرفیت های سرمایه منجر شود.[۷۶]
بیکاری به عنوان یک مسأله اجتماعی زمینه مساعدی برای رشد انحرافات اجتماعی است.
ه: ناکارامدی نظام تربیتی
در آغاز قرن نوزدهم، صاحبنظران معتقد بودند، برای پیشگیری از جرایم در یک جامعه، باید کاری کرد که آموزش و پرورش در آن جامعه همگانی شود و تلاش نمودند تا آموزش و پرورش را اجباری سازند. ویکتور هوگو در اینباره، جمله مشهوری دارد: یک مدرسه باز کنید تا درِ یک زندان بسته شود ،اما بعدها متوجه شدند که صرف با سواد شدن افراد جامعه تأثیری در کاهش میزان جرایم ندارد، بلکه نوع و کیفیت جرایم متفاوت میشود؛ یعنی مجرمان با مکر و حیله و نیرنگ و به شکلهای پیچیدهتری دست به جرایم میزنند. افراد با فراگیری رعایت نظم و انضباط در محیط مدرسه و ارزشها و دستورات اخلاقی، برای رعایت قوانین و مقرّرات اجتماعی آماده میشوند، در حالیکه با صنعتی شدن کشورها، مدرسهها به جای پرداختن به دو وظیفه اصلیشان، که تعلیم و تربیت باشد، «تربیت» را نادیده گرفته، تنها افراد را برای رسیدن به شغلی خاص در جامعه هدایت میکند. از سوی دیگر، وجود تعداد زیاد دانشآموزان در کلاسهای درس و عدم امکان توجه و بررسی کافی مربیان و معلمان به ابعاد اخلاقی و عقیدتی کودکان و دانشآموزان، در کنار عوامل دیگر، بستری برای انحراف فراهم میکند.[۷۷]