حدیث اول ازامام علی النقی(علیهالسلام) ازاحوال طایفه ای پرسیدند که به چله نشینی، رقص، چرخیدن، نعرهزدن وبیهوش شدن، شهرت داشته.این حدیث در منهاج البراعه به عنوان حدیث ۲۱ ازجمله احادیث در ذم صوفیه بوده که ازحدیقه الشیعه وازشیخ مفید نقل میکند. متن این حدیث به این صورت است: «الحادى و العشرون فی حدیقه الشّیعه عن السیّد المرتضى ابن الدّاعی الحسن الرّازى و ابن حمزه جمیعا عن المفید بسنده عن محمّد بن الحسین بن أبی الخطاب و کان من خواصّ أصحاب الأئمّه (علیهم السّلام).قال: کنت مع الهادى علیّ بن محمّد (علیهما السّلام) فی مسجد النّبی(صلّىاللّهعلیه وآلهوسلّم)، فأتاه جماعه من أصحابه منهم أبوهاشم الجعفرى ، و کان رجلا بلیغا وکانت له منزله عظیمه عنده(علیه السّلام)، ثمّ دخل المسجد جماعه من الصوفیّه و جلسوا فی جانبه مستدیرا و أخذوا بالتهلیل.فقال علیه السّلام: لا تلتفتوا بهؤلاء الخدّاعین فانّهم خلفاء الشیاطین و مخرّبوا قواعد الدّین، یتزهّدون لراحه الأجسام و یتهجّدون لتصیید الأنعام، یتجوّعون عمرا حتّى یذبحوا للایکاف حمرا، لا یهلّلون إلّا لغرور النّاس و لا یقلّلون الغذاء إلّا الملاء العساس، و اختلاس قلب الدّفناس یتکلّمون النّاس باملائهم فی الحبّ، و یطرحونهم بأضالیلهم (باولیائهم) فی الجبّ، أورادهم الرقص و التّصدیه، و أذکارهم الترنّم و التّغنیه، فلا یتّبعهم إلّا السّفها، و لا یعتقدهم إلا الحمقا، فمن ذهب إلى زیاره أحد منهم حیّا أو میّتا فکأنّما ذهب إلى زیاره الشّیطان، و عباده الأوثان و من أعان أحدا منهم فکانّما أعان یزید و معاویه و أبا سفیان فقال رجل من أصحابه: و إن کان معترفا بحقوقکم؟ قال: فنظر الیه شبه المغضب و قال (علیهالسّلام): دع ذا عنک، من اعترفبحقوقنا لم یذهب فى عقوقنا، أما تدرى انّهم أخسّ طوایف الصّوفیّه، و الصّوفیّه کلّهم من مخالفینا، و طریقتهم مغایره لطریقتنا، و إن هم إلّا نصارى و مجوس هذه الأمه، أولئک الذین یجحدون (یسعون) فى إطفاء نور اللّه، و اللّه متم نوره و لو کره الکافرون».[۴۷۰]
امام دراین حدیث، اصحاب را ازالتفات به آنها منع کرده و آنها را فریب کار، جانشینان شیطان وتخریب کنندگان اصول دین نامیده است.
دومین حدیثی که میرلوحی درنقد این طایفه ذکر میکند، ازشیخ مفید است که بعضی از سندها به گفته وی صحیح وبعضی موثق است.این حدیث همچنین توسط کلینی درکافی نقل شده که دراینجا متذکرآن میشویم.متن روایت: «عِدَّه مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ إِسْحَاقَ الضَّبِّیِّ عَنْ أَبِی عِمْرَانَ الْأَرْمَنِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: قُلْتُ إِنَ قَوْماً إِذَا ذَکَرُوا شَیْئاً مِنَ الْقُرْآنِ أَوْ حُدِّثُوا بِهِ صَعِقَ أَحَدُهُمْ حَتَّىیُرَى أَنَّ أَحَدَهُمْ لَوْ قُطِعَتْ یَدَاهُ أَوْ رِجْلَاهُ لَمْ یَشْعُرْ بِذَلِکَ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ ذَاکَ مِنَ الشَّیْطَانِ مَا بِهَذَا نُعِتُوا إِنَّمَا هُوَ اللِّینُ وَ الرِّقَّه وَ الدَّمْعَه وَ الْوَجَلُ».[۴۷۱]
میرلوحی دربیان مضمون روایت امام باقر(علیهالسلام) میگوید: هرگاه ازقرآن نزد قومی خوانده شود بیهوش شده، به صورتی که اگردستها وپاهای آنها قطع کنند خبردار نمیشوند.امام ازآنها تعجب کرده وفرموده این ازشیطان است.
سومین حدیثی که میرلوحی درنقد تصوف نقل میکند ازامام زین العابدین(علیهالسلام) است.حدیثی است مبنی بر بد بودن شعرخوانی درمسجد و سماع و امثال آن که ازاین طایفه سرمیزند.امام سجاد (علیهالسلام) میفرماید: پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «مَنْ سَمِعْتُمُوهُ یُنْشِدُ الشِّعْرَ فِی الْمَسَاجِدِ فَقُولُوا فَضَّ اللَّهُفَاکَ إِنَّمَا نُصِبَتِ الْمَسَاجِدُ لِلْقُرْآنِ».[۴۷۲]
اما در تحلیل این سه حدیث میتوان گفت: درحدیث اول سند روایت به محمّدبن ابی الخطاب منتهی شده که درحدیقه الشیعه سندی برای آن نقل نکرده.این حدیث درانوارالنعمانیه نیز بدون سند است.لذا این روایت ازحیث سندی موقوف وضعیف محسوب میشود.اما ازحیث محتوایی به چند جمله آن اشاره میکنیم که با آموزههای صوفیان منافات دارد.مثلا در عبارت «یتزهّدون لراحه الأجسام و یتهجّدون لتصیید الأنعام» به راحت طلبی وشکم بارگی صوفیه اشاره میکند، درحالی که اصول صوفیه خلاف این را نشان میدهد.زیراصوفیه با دوری جستن ازدنیا و ریاضتهای سخت درمسیر سلوک قرار میگیرند.مثل سهل تستری که درابتدا هرسه روز یک بارافطار میکرده بعد هر پانزده روز و بعد هریک ماه.
همچنین عبارت «والصّوفیّه کلّهم من مخالفینا» که تمامی صوفیه را به عنوان مخالفین ائمه معرفی میکند وآنهارا به مجوس ونصارا تشبیه میکند.اما اینکه تمام صوفیه مخالف ائمه بوده نسبت صحیحی نیست وحداقل بعضی وجود داشته که خود را به امیرالمؤمنین منتصب میکنند، اگرنگوییم اکثرا. درباره جنید گفته شده: «شیخنافی الاصول والبلاءعلی المرتضی» شیخ ومقتدای ما اندر اصول و اندر بلاکشیدن علی مرتضی است.رضی الله عنه؛ اندرعلم ومعاملت امام این طریقت علی است.ازآن که علم این طریقت را اهل این اصول گویندو معاملاتش به جمله بلاکشیدن است».[۴۷۳]
حدیث دوم وسوم نیزمربوط به دو واقعهای است که خیلی مرتبط باصوفیه نبوده وموردی بوده به همین جهت قدحی به طورخاص براین طایفه نیست.
۹.میرلوحی وغنا
عصام در نصیحهالکرام وفضیحه اللئام میگوید دربحث غنا گرچه رساله های متعددی نوشته شده لکن هیچ کدام به خوبی صاحب رساله سلوه الشیعه وأعلام المحبین و کتاب تسلیه الشیعه، ننوشته اند.
وی ازرساله سلوه الشیعه درنقد زراقیه وغنا میگوید: شیخ جعفربن محمّد دوربستی که ازجمله علمای امامیه است درکتاب اعتقاد میفرماید: «العجب کل العجب من الذین یدّعون الکیاسه والفراسه، انهم یغترون بغرورالزرّاقیه الذین هم اراذل فرقه المبتدعه وادانی شعب الحلاجیه ولا یتاملون فی افعالهم القبیحه المخترعه واعمالهم الرّدیه الشنیعه ولاینظرون انهم یجعلون التهلیل لانفسهم المزمار ویغنون کالجواری بالاشعار ویرکّبونها مع الاوراد والاذکار، یرقصون کالدّب فی الجبل ویجرّون المنافع فی السفهاء بالحیل ولکن لایتم الامر بالدعوی ومن کان فی هذه اعمی فهوفی الآخره اعمی واضلّ سبیلا».[۴۷۴](پیوست۲۱)
میرلوحی در برشمردن اعمال صوفیه ونقد آنها به شعری ازملا خضر جبلرودی ازکتاب توضیح الانوار وی بسنده کرده که میگوید:
طـــریقکم التزویـروالزرق والـــریا تقــــولون هجراًفی السماع وفی الوجد
زعمـــتم بان الــدف والرقص سنّه کذبتم واســرفتم وهــجرتم عن القصد
وســـمّیتم الّـهــوالصـریح عــباده تبـوّن فیهـــابـــالفســـوق وبالصـــد[۴۷۵]
میرلوحی همچنین درذم اعور واسطی ناصبی، که وی را ارذل اراذل وشیخ مغنیان واکبرفساق ورقاصان خوانده، از انوارالبدریه لکشف شبهه القدریه شیخ محمّدبن محمّدعلی المهلبی، اشعاری ذکر میکند:
ایـــاخیل التصــــوف شـرّخـیل لقـــدجـــئتم بــشیء مســــتحــیل
أفــی القرآن قـــال لــکـــم آله کلـــوا مثــــل البهائم وارقــصوا لی
صاحب رساله سلوه الشیعه میگوید این طایفه شعررا با ذکرترکیب میکنند وبه این اکتفا نکرده بلکه به غنا وسرود نیزاشتغال مینمایند که به اتفاق علمای امامیه حرام است.اینها فاسقان وگمراه کنندگان هستند.همانطورکه علامه حلی علیه الرحمه درقواعد میگوید: «الغنا حرام یفسق فاعله و هو ترجیع الصوت ومده و کذا یفسق سامعه قصداً، سواءٌکان فی القرآن أوشعر».حتی بعضی ازعلما عبارت «مطرب» را برلفظ ترجیع اضافه کردهاند، کما که علامه در تحریر میفرماید: الغناحرام وهومدّالصوت المشتمل علی الترجیع المطرب یفسق فاعله وتردّ شهادته سواءکان فی شعراًاوفی القرآن».[۴۷۶]میرلوحی این نظررا مختص به علامه ندانسته ومیگوید شیخ ابوالقاسم صاحب شرایع وجمع کثیری نیز براین نظر هستند.
میرلوحی دربحث غنا نسبت به دیگرمباحث ضد تصوفی با دقت بیشتری وارد شده است.برای مستدل کردن بحث غنا میگوید: نمیشود به عرف عوام عرب رجوع کرده، زیرا معتبر نبوده وعرف خواص عرب نیز یا فقها بوده، که نظرآنها ذکرشد، ویا لغویین میباشند.
لغویها، گردانیدن آواز درحلق را غنا میدانند.لغوی ها لحن، تلحین، غنا، تغنی، تغنیه، ترجیع، تطری، را به یکدیگر تفسیرکردهاند.
صاحب سلوه الشیعه غنا را دو قسم کرده؛ یکی غنای منثور و دیگری غنای منظوم.وی غنای منثور را اینطور تعریف میکند: «نغمات وتحریراتی است که با آنها دور ایقاعی نباشد، یعنی به وزن وبحری از اوزان و بحورموسیقیه خوانده نشود.اماغنای منظوم، نغمات وتحریراتی است که با دور ایقاعی باشد.یعنی؛ به وزن وبحری ازاوزان و بحور موسیقیه خوانده شود، وضرب درآید، چنانچه باصول وتقطیع آن انواع آلات لهواز دفوف و مزامیر وطنابیر وغیر آن مینوازند.اعم از آنکه مشتمل بر تحریراتی باشد که علمای دین آنرا ترجیع صوت میگویند، یا نباشد».[۴۷۷]
البته دراین میان میرلوحی آوازخوش را نیز ستوده و میگوید کسی نگفته که آوازخوب بد است.و در روایات، اخباری برمدح صدای خوش وارد شده. میرلوحی نقل میکند: روزی شیخ شهید علیه الرحمه با آهنگ بدون تحریرقرآن تلاوت مینمود، چنانکه گاهی بعضی ازصلحا در نمازمیخواندند، بعد از نماز شخصی به شیخ شهید گفت امروز ازاین لحن وصوت شما محظوظ شدم، شیخ رحمه الله تعالی بعد از آن هرگز با آهنگ تلاوت نکرد، علما تا به این مرتبه رعایت احتیاط میکردند.میرلوحی گریزی به جمله کلیدی ناقدین تصوف وفلسفه زده که میگویند: هیچ کس نقل نکرده که ازاصحاب عترت طاهره یا ازقدمای علمای شیعه، غناکرده یاشنیده باشد.[۴۷۸]میرلوحی به دوحدیث درمذمت غنا اکتفا کرده که درادامه به آنها اشاره میکنیم.
۱۰.غنا در روایات
میرلوحی سبزواری در بحث غنا چند حدیث ذکر کرده که در اینجا به دو مورد اکتفا میکنیم.وی میگوید: مفسرین ومحدثین شیعه درذم غنا وفاعل آن وسامعش احادیث بسیاری ازائمه اطهار(علیهم السلام)نقل کردهاند، ازآن جمله میتوان به حدیث محمّدبن یعقوب کلینی، درکتاب کافی روایت کرده که محمّدبن مسلم میگوید، ازامام باقر(علیهالسلام) شنیدم که میفرماید: «الغنامما وعدالله علیه النار وتلا هذه الآیه ومن الناس من یشتری لهو الحدیث لیضل عن سبیل الله بغیرعلم ویتخذها هزوا اولئک لهم عذاب مهین».[۴۷۹]
همچنین روایتی ازامام صادق(علیهالسلام) که میفرماید: «سماع اللهو والغنا ینبت النفاق فی القلب کما ینبت الماءالذرع».[۴۸۰]شنیدن لهووغنا، نفاق را دردل انسان میرویاند، همانطورکه آب گیاهرا میرویاند.
میرلوحیدر بحث غنا متابعین این طریقه ها راسه دسته کرده؛ گروهی را غیر شیعه میداند، که مطلقا اعتقاد به حدیث وقرآن ودینِ پیغمبرآخرالزمان ندارند.گروه دوم ازروی حماقت ونادانی این روش را درپیش گرفتهاند.گروه سوم هم به واسطه مکر وخدعه ومردم فریبی، این روش را درپیش گرفته اند.[۴۸۱]
۱۱.چنداستفتا در باب غنا
میرلوحی درباب غنا، استفتائی را طرح کرده و میگوید: «علمای طایفه محقه وفضلای فرقه ناجیه اثنی عشریه الذین لایتکلمون بهواءالناس ولایداهنون والذین لایکتمون الحق وهم عن المیل معرضون اعظم الله تعالی اقدارهم وقدس اسرارهم وخلدبرکات افاداتهم بین الخلایق الی یوم الدین وحشرهم مع ائمه الطاهرین صلوات الله علیهم اجمعین،بیان فرمایندکه به غنا وسرود اشتغال نمودن ومطربانه مغنّیانه اصول گرفتن ودست زدن و رقص کردن وبه چرخ درآمدن ودر امور مذکوره مُضِر بودن فسق است یاطاعت ومعصیت است یاعبادت .بینوا توجروا و(صلی الله علی محمّدوآله المعصومین)».[۴۸۲]
وی این استفتا را با شش جواب همراه کرده که همه به فسق وحرمت این رفتار فتوا دادهاند.در ادامه به این شش مورداشاره میکنیم.
۱.نواب مستطاب معلی القاب صدارت ونجابت پناه میرزاحبیب الله (خلّدالله تعالیظلهالعالی) به این طریق تنسیق فرموده اند: افعال مزبوره حرام وپیشه فساق عوام است.ونیست فاعل آن مگر فریبنده مردمان و یاگمراه ونادان.
۲.حضرت مغفرت وغفران پناه اعدل افضل امجدامیر سیداحمد(رحمهاللهعلیه) به این عبارت مرقوم گردانیده اند: ارتکاب امور مسطوره فسق است.حرره احمدبن زین العابدین العلوی العاملی.
۳.حضرت سیادت پناه علامه الزمان نادره الدوران میرزارفیع الدین محمّد نائینی(سلمهاللهتعالی) همچنین درجواب مسطور ساخته اند: ظاهر است که امور مزبوره فسق است نه صلاح ومعصیت است نه طاعت.حرره رفیع الدین محمّد الحسینی.[۴۸۳]
۴.فاضلِ کشورِتکیهدانی ملامحمّد باقرخراسانی برین نهج به زبان خامه بیان نموده اند: خلافی میان علمای امامیه(رضواناللهعلیهماجمعین) نیست دراینکه غنا و سرود حرام است واحادیث متعدده ظاهرمیشود که کثیر است وفرق نیست که غنا درقرآن باشد یا شعریا غیر، وفتوای بعضی ازعلمای سابق به تحریم رقص وتصفیق به نظررسیده وفتوای کسی به اباحت آن به نظر نرسیده. والله اعلم بحقائق الامور.کتب الفقیر محمّدباقرالسبزواری.
۵.حضرت مرحمت ومغفرت پناه علّامی فهّامی شیخ الاسلام شیخ علی نقی زادالله اجره براین وجه قلمی فرمودهاند: غناکه عبارت است ازکشیدن آواز مشتمل برترجیع مطرب ورقص کردن وسایر امور مزبوره حرام ومعصیت است وفاعل آن مأثوم.والله اعلم.
۶.حضرتافادت وافاضات پناه مرحمت ومغفرت دستگاه میرزانورالدین علی مفتی(رحمهالله تعالی) فتوا براین منوال نوشتهاند: شکی نیست دراینکه امورمذکوره فسق است نه طاعت ومعصیت است نه عباده.حرره الفقیر الی اله الغنی.
۱۲.دغدغه میرلوحی درتألیف آثارضدتصوفی
میرلوحی درمختصرسلوه الشیعه غرض ودغدغه خود را برای تألیف آثار ومقابله جدی باتصوف را بیان میکند، میرلوحی دراین رساله،خود را با نام مادری ملقب کرده وهدف خود را اینطور بیان میکند: «این فقیر بیخانمان که ازپدرپدران دوستی وپیروی شاه مردان به میراث یافته و مانند آبا واجداد از متابعت اعدا واضداد روی رغبت برتافته، مشاهده نمود که جمعی از فریبندگان به جهت تنبلی وشکم پرستی وکاهلی ودنیا دوستی ازشاهراه شریعت مصطفوی منحرف شده اند، وحب دنیا را ترک دنیا نام کردهاند وذکرخدا را وسیله فریفتن مردوزن ساخته اند، و دراین پرده مرتکب لهو ولعب گشته اند و فسق وعصیان را عبادت نام کرده اند وبه نغمه واصول، خودرامقبول طبع ضعفاءالعقول گردانده اند و مانند اجلاف اسلاف زبان به لاف های گزاف گشوده اند وبه دعوای مکاشفه بامخالفان موافقت نموده اند وبه چله خانه رفتن وترک حیوانی سفها را ازراه برده اند».[۴۸۴]
درپایان این فصل آنچه که از رهگذر آرا وآثار میرلوحی سبزواری میتوان برداشت کرد این است که میرلوحی سبزواری در فهم مباحث نظری تصوف وهمچنین مباحث فلسفی ناتوان و قادر به داوری نبوده است. گرچه کوشیده که دربین ناقدین تصوف، صاحب تألیف باشد، لکن آثاری که در نقد تصوف به وی نسبت داده شده، آثاری متقن وعلمی نبوده، ونتوانسته در این میدان نقد، ناقد منصفی باشد.
فصل چهارم: نتیجهگیری
ملامحمّدطاهرقمی با ورودش به قم با رفتارها واعتقاداتی مواجه میشود که آنها را درصراط مستقیم شریعت نمیبیند. به همین جهت بیش از چهار دهه مبازره، یعنی از حدود سال(۱۰۵۰ق) دست به یک مجموعه تألیفات میزند که با ورود وی به مناصب اجتماعی سیاسی قلم گردانی محمّد طاهر بیشترمیشود.آثاری چون«الردعلی الصوفیه»، «حکمه العارفین»، «الفوائدالدینیه»، «رجم الشیاطین »و «تحفه الاخیار»که ازمهمترین تألیفات وی درنقد تصوف وفلسفه است. این آثار باعث شد که محمّدطاهرقمی سال های سال درگیر مناظراتی با علمای بنام ومشهور هم عصر خود باشد وآنها را از تیررس انتقادات در امان نگذارد.علمای بزرگی چون«ملامحمّدتقی مجلسی» مشهوربه مجلسی اول، «ملامحسنفیضکاشانی»، «ملاخلیلقزوینی»، «محمدکریم شریفقمی» و «محمدمؤمنطبیب تنکابنی». میرلوحی سبزواری نیز گرچه از حیث زمانی مقدم برملامحمّدطاهر قمی است اما دربعد علمی وهمچنین تألیف آثار، به مراتب ازمحمّدطاهر پایین تراست.میرلوحی ازآن جا که به سبب مناظره مکتوب با مجلسی اول، در کاروان ناقدین تصوف در دوره صفویه بوده، ازمخالفین مشهور ضد تصوفی دوره صفویه شد.ازجمله اموری که در به اوج رساندن جریان ضد تصوفی دوره صفویه تاثیر فراوانی داشت، مسأله تشیع اخباری است. همچنین با معرفی تشیع به عنوان مذهب رسمی کشور واستمداد از فقهای بنام همچون محقق کرکی توسط دولت صفویه برای تحکیم سیاسی حکومت در مقابل قدرت حکومت عثمانی، فضای بسیار مناسبی برای کمرنگ کردن تصوف وتاکید برآموزه ها وشعائر رسمی دینی مثل مساجد و نمازجمعه ها بوجود آمد، که روز به روز باعث تقویت جبهه مخالفین تصوف میشد.
در ادامه فصول سابقه و برای دستیابی به نتیجه ای منصفانه و شناخت بهترِمنتقدین واغراض آنها در نقد تصوف، وعدم حمایت ازطرفی خاص، علاوه براغراض ناقدین تصوف که درفصول گذشته بیان شد، ازکلام بزرگان هم عصر ملامحمّدطاهر قمی ومیرلوحی سبزواری مثل؛ ملاصدرا، مجلسی اول، محمّدمؤمن وفیض کاشانی که تمایل به این جریان داشته و ازمتشرعین بوده اند، استفاده میکنیم.
گر چه این دوعالم دوره صفویه به زعم خود کوشیده اند که با انحرافات زمان خود مقابله کنند، اما مواردی که درکلام بزرگان هم عصر ملامحمّدطاهر قمی ومیرلوحی سبزواری به آنها اشاره شده، حکایت از اغراضی دارد که از منظر آنها ناپسند است.با یک نگاه کلی میتوان دریافت که ناقدین تصوف در این دوره نتوانستند به اخلاق نقد پایبند باشند.درادامه به چند مورد از این نکته ها اشاره میکنیم که میتواند جواب نهایی برای سؤالات این نوشتار باشد.
۱.حب جاه
آنچه درباره ناقدین تصوف و بخصوص نسبت به محمّدطاهردرآثار معاصرین وی ذکر شده، به حب جاه ومنصب دوستی از جانب اینچنین افرادی اشاره شده است.اغراضی که درشناخت دقیق باید نظرموافقین و مخالفین مورد بررسی قرارگیرد.محمّدمؤمن، طبیب شاه اسماعیل که ازناقدین محمّد طاهرقمی است میگوید: «اینکه[محمّدطاهر]گفته که رساله خود را بشوید، این امری است که درباب شستن کتاب وافی که جامع کتب اربع احادیث است نسبت به عالم مؤمن ممتحن ومؤید موقن مولانا محمّدمحسن نیز ازجانب قاضی جو رقم عزّ صدور یافته، وظاهراً شستن باطن از لوث حب جاه واستکبار وتعشق منصبِ قضاوامامتِ عام، انسب باشد».[۴۸۵]محمّدمؤمن طبیب ازقول علمای معنوی میگوید که حب جاه وطلب زیادی دنیا با مراتب اعلای آخرت جمع نمیشود، ومردم قم به دلیل ضرب شدن سکه به نام محمّد طاهرشعری را برسر زبان هاکرده بودند که میگفتند:
کــرداین سکه رابـه قـم ظـاهر نایـب صـاحب الزمـان طـاهـر[۴۸۶]
۲.ناقدین، علمای ظاهرهستند
ازنکات مهمی که ازسوی عالمان معاصرِمحمّدطاهر و میرلوحیسبزواری درمعرفی مخالفان تصوف وفلسفه به آن متمسک شده اند، به ظاهر بینی اینچنین افراد اشاره شده است.صاحب فتوح المجاهدین ، ملامحمّدطاهر را در ردیف کسانی به حساب آورده که صاحب علوم ظاهر بوده واین علوم را به اغراض دنیوی آلوده کرده اند.محمّد مؤمن طبیب، علمای راشدین شیعه اثنی عشری را سه قسم کرده که قسم اول؛ هم صاحب علم ظاهر هستند وهم درتصفیه باطن تلاش میکنند، این گروه مؤمن ممتحن هستند.گروه دوم کسانی اندکه با علوم ظاهری وصلاح وامانت هستند وعمل آنها آلوده به اغراض دنیوی نبوده، مثل اکثرمجتهدین شیعه که مرتاض نبودهاند واکتفا و مواظبت بر فروع داشته اند.اما گروه سوم با علوم ظاهری آشنا بوده ولی علوم را با اغراض دنیوی آلوده کرده اندکه علمای ظاهری هستند.گرچه این گروه به حسب ظاهر مطیع ائمه هستند اما درتکفیر قسماول لاعلاج هستند.و همچنین این گروه راقطاع الطریق نیز نامیده اند.[۴۸۷]
۳.الناس اعداء ما جهلوا
ملامحسن فیض کاشانی دربیان اغراض ناقدین تصوف به جهل وهوی اشاره میکند، وی میگوید: «چون اکثرمردمان، ابنای دنیا وپرستاران جهل وهوی میباشند با این قوم که ازاهل آخرت واصحاب معرفتند و با این علم که ورای افهام است وبرتر ازادراک محسوس پرست ایشان است.به جهت ضدیت و تناکر جنسیت وتباین طریق وتخالف سعت وضیق دشمنی نموده نفی ایشان بسیار میکنند و طریقه ایشان را انکارمینمایند چه درحدیث آمده که «الارواح جنود مجنده ماتعارف منها ایتلف وماتنا کرمنها اختلف»[۴۸۸]، ونیز واردشده که« الناس اعداءلماجهلوا»[۴۸۹]
آنکـس که ز شهر آشنـایـست داند کـه متـاع مـا کـجایـست »[۴۹۰]
لذا در آثار ناقدینِ تصوف، بخصوص در دوره صفویه، استفاده آنها از الفاظ ناپسند مشهود است. الفاظ وجملاتی که نشان ازجهل به مبانی واصول جریان مقابل دارد. درادامه به مواردی ازکلمات این دوعالم که درنقدهایشان استفاده کرده اند، اشاره میکنیم.
بررسی آرا ملامحمّدطاهرقمی ومیرلوحی سبزواری درمخالفت باتصوف۹۱- قسمت ۱۶