الف - فرهنگی- علمی
عرصه علم و فرهنگ، بی شک یکی از مهمترین حوزههایی است که غرب در آن حیطه به سرعت به رشد دست یافت.عمده دلایل این پیشرفت را می توان در عوامل زیر جستجو کرد.
۱- شکل گیری دانشگاه ها و نظام آموزش کارآمد
پیدایش انقلابهای گوناگون و پیشرفت علوم و صنعت به ناچار نیروهای کارگری را لازم داشت که با انتقال جمعیت روستاها به شهرها در قرن ۱۱و ۱۲ مدارس شهری از انواع مختلف، که تا این زمان در کارتعلیم و تربیت مشغول بودند، از زیر سایه مدارس رهبانی قد برافراشتند و به صورت نیروهای عمدهای بیرون آمدند. نهضتهای اصلاحی تعلیم و تربیت رهبانیت با هدف کاستن نفش رهبانیت در امور دنیوی و تاکید نهادن بر سرشت معنوی دعوت روحانی, به این تحولات کمک رسانید. و انواع مختلف مدارس دولتی, چه دبستان و چه دبیرستان، پدید آمدند که گر چه مستقیما با نیازها و احتیاجات کلیسایی ارتباطی نداشتند اما به روی هر کسی که تواناییش را داشت باز بودند[۲۵۰]
اهداف تربیتی مدارس جدید گستردهتر از مدرسههای رهبانی بود؛ مشتریان آن ها در کل، از میان کسانی بودند که پس از تحصیل می خواستند مناصب رهبری را در کلیسا عهده دار شوند و هم کسانی که به دنبال مشاغل دولتی بودند؛ لذا طیف وسیعتری از آموزشها را شامل میشد؛ منطق, فنون چهارگانه(موسیقی, حساب, هندسه, الهیات, حقوق و طب موادی بودند که در مدارس شهری بیش از آنچه در صومعهها تدریس می شد به ترویج آن می پرداختند.
گرچه بسیاری از این مدارس به ویژه در فرانسه وابسته به کلیسای جامع بود اما مدارسی هم پیدا می شدند که وابستگی کمتری به کلیساها داشتند، به عنوان نمونه مدارس بولونیا و آکسفورد در قرن ۱۲ به دلیل مطالعات پیشرفته آن ها در حقوق و هنرهای آزاد شهرت فراوانی داشت.
این مدارس با رشد اقتصادی در اروپا و تحولات اجتماعی و فرهنگی که به وقوع پیوست به تدریج تبدیل به دانشگاه های اروپایی شدند. بدین ترتیب، بولونیا در ۱۱۵۰ و پاریس در ۱۲۰۰و آکسفورد ۱۲۲۰ مقام دانشگاهی را به ست آوردند.وسپس در بقیه شهرهای اروپا به تقلید از آنان دانشگاههایی به وجود آمدند.
ظهور این دانشگاهها مصادف شده بود با افول تدریجی علوم به ویژه علوم طبیعی در دنیای اسلامی بنابراین در حالی که شرق به مرور پژوهشهای علمی رو به کاستی می رفت؛ استادان و شاگردان این دانشگاهها با ولع هر چه تمامتر میراث علمی مسلمین را دریافت کردند و پس از ترجمه به توسعه و تکمیل آن پرداختند.[۲۵۱]
۲- تغییر نظام آموزشی در غرب
توجه زیاد مردم به عقل و کارکرد کاربرد عقل ابزاری برای خدمت به انسان عصر دگرگونی فکری غرب، باعث شد رویکردی جدیدی به مقوله علم آموزی پیدا کند. و توجه مردم به سوی دانشگاه های مختلف غرب، تغییراتی در نظم و اهداف تدریس در دانشگاه ها داده شد عقل گرایی ابزاری به وجود آمد، که در طول زمان موجبات ترقی جامعه غربی را پدید آورد ؛ در قرون ۱۶ و ۱۷ تحقیقات علمی مردانی پون گالیله نیوتن و هایجنس و بویل چنان بنیان محکمی را تشکیل داد که توانستند به یاری مردم برای استفاده از این علوم بیایند. در واقع تحقیقات اینها، به گونه ای بود که دیگران میتوانستند از آنها بهره برداری کنند[۲۵۲]
۱) سازمان حقوقی مستقل
با تشکیل شکل نوین اداره دانشگاه، هسته اولیه دانشگاهها در غرب را یک انجمن صنفی متشکل از اساتید و دانشجویان بر عهده گرفت و امور مربوط به دانشگاه وابسته با اعضا بود. گرچه بسیاری از دانشگاههای اروپایی از میان مدارس کلیسایی رشد کردندو درابتدا، محتوای آموزشی آنها تا حد زیادی با تعلیم دینی اختصاص داشت, اما این دانشگاهها مشروعیت خود را از کلیسا نمی گرفتند و در تنظیم قواعد به صورت خود مختار عمل می کردند و شاید به همین خاطر بود که در راستای جذب اساتید , کسانی که مورد اتهام کلیسا و در معرض دستگاه ها تفتیش قرار می گرفتند جذب می شدند و حتی در مواردی برای جذب یک استاد , سه دانشگاه برای استفاده از او به رقابت پرداختند. و چنین به نظر میآید که در توافقی نانوشته کلیسا سختگیری کمتری را نسبت به دانشگاهها و و استادان آنجا روا می داشتند. [۲۵۳]
۲) جای دادن رسمی علوم طبیعی و عقلی در آموزش
از مواردی که در شکلگیری دانشگاه، به عنوان یکی از ارکان موفقیت علمی غرب به شمار می آید؛ یکی، جدا شدن از آموزش های خرافی کلیسا بود و دیگری جایگزین کردن علوم کاربردی به جای دروس کلیسایی است. برای این کار در قرن ۱۲و ۱۳ بود که هسته یک آموزش دانشگاهی بر مبنای علوم طبیعی قرار گرفت؛ واز طریق این فرایند بهترین های حکمت علمی گرد آمده در سنت های یونانی و عربی به اروپا آورده شد, ظرف حدود یکصد سال مجموعه آثار ارسطو و مفسران او همچنین آثار برجسته دیگر یونانی و عربی را در اختیار غرب قرار داد. به گفته پروفسور گرانت این تحول که به سبب ترجمههای جدید به وقوع پیوست«بنیان های حقیقی را برای تحول مستمر علوم تا زمان حاضر ایجاد کرد.»[۲۵۴]
در دانشگاههای این دوره، آثار ارسطو در محور اصلی برنامه درسی دانشگاهها قرار گرفت و سپس نجوم و ریاضیات نیز بدان اضافه شدند و پس از آن نیز آثار بنیادین علمی که از منابع یونانی و اسلامی رسیده بود مشتاقانه مورد استقبال قرار گرفتند. به ویژه آن که مطالعه این کتابها در برنامه درسی دانشگاه نهادینه شد. بدین ترتیب عقل گرایی و دانش طبیعی در مرکز برنامه ها قرار گرفت.
البته، اینکه دانشگاهها به سوی علوم عقلی کشیده شدند به این معنی نیست که دانشگاههای غربی از همان ابتدا راه خود را از آموزشهای دینی جدا کردند بلکه تا قرن ها هم چنان الهیات در مرکز برنامه های درسی قرار داشت ولی اتفاق مهم نهادینه شدن آموزش علوم طبیعی و عقلی در این مراکز بود که با تداوم این سنت علمی و پس از طی بیش از ۵قرن در قرن ۱۷و ۱۸ منتج به انقلاب علمی در غرب و شکل گیری دانش جدید شد؛ برنامه درسی جدید به سرعت آثار خود را آشکار کرد و نوعی عقل گرایی و طبیعت گرایی را در میان داشمندان اروپایی ایجاد کرد و تمایل آن ها را برای کشف علل طبیعی اشیا تقویت کرد.[۲۵۵]
۳) نظام استاندارد ارزیابی و ارتقا علمی
از جمله وجوه متمایزی که در غرب برای شایسته سالاری علمی و تشویق به دانش جویی صورت گرفت، عبارت بود از این که: در اروپا به دانش جویان که دوره های خود را تکمیل می نمودند مدرکی دال بر موفقیت او در آن درس داده می شد و گرفتن آن مدرک از دانشگاههای اروپا نوعی مجوز برای تدریس و گواهی نامه صلاحیت بود که تنها توسط رییس دانشگاه و پس از آن که دانشجو توسط هییت علمی مورد آزمون قرار می گرفت اعطا میشد. و تلاش های فراوان انجام می شد تا برنامه درسی و آزمون های گواهی استاندارد شده و از این طریق مدرک اخذ شده از این دانشگاه ها اعتبار جهانی پیدا کند.[۲۵۶]
در مجموع تلاشهایی که برای کارآتر کردن علوم آموختنی انجام شد؛ موجب شناخت سرمایههای انسانی و رشد و تقویت آنها گردید ، در نتیجه این سرمایه در هر کجا و در هر جامعهای شناخته و به کار گرفته میشد، میتوانست توسعه و پیشرفت بیافریند، شهید مطهری در تایید این مطلب مطلب خود به نقش نیروی کار ماهر در پیشرفت کشورها، وضعیت موجود برخی از کشورهای اروپایی استناد نموده و میگوید:
الان بعضی از این کشورهای اروپایی این طور هستند. مثلاً انگلستان یک کشور تهی و خالی است که نمکش را هم باید از خارج بیاورند، همه چیز را باید از بیرون وارد کنند، ولی به ارزش یک چیز پی برده است، به ارزش ساختن افراد خودش، این معدنهای انسانی را خوب کشف کردهاند. وقتی این معدنها را استخراج و آماده میکنند، دیگر باک ندارند که هیچ چیز ندارند و همه چیز باید از بیرون بیاید. میگویند ما آدم داریم، آدم که داریم همه چیز داریم، ولی اگر آدم نداشته باشیم هیچ چیز نداریم.[۲۵۷]
۳- انقلاب های علمی در غرب
بدون شک مغرب زمین که در قرون وسطی به غیر از توحش و نادانی از آنان گزارش نشده است؛ دارای پیشینه علمی چندانی نبود که بتواند با تکیه صرف بر علم موجود خود بتواند کشتی تمدن خود را به حرکت درآورد. بلکه آشنایی با تمدن های دیگر و بروز اتفاقاتی در این سرزمین باعث به وجود آمدن تلقی جدید از زندگی، علم در آن ها گردید.
۱) نهضت ترجمه
پیشرفتهای غرب نیز مانند مسلمانان، از نهضت ترجمه آغاز شد. شاید مهمترین دره ای که باعث درک مغرب زمنی از علم گردید زمانی بود که جنگ های صلیبی آغاز گردید؛ از قرن ۱۱تا ۱۳، هشت جنگ صلیبی به وقوع پیوست و اگر چه سرانجام با پیروزی مسلمانان به پیایان رسید، گرچه به کشورهای اسلامی و مسیحی لطمات فراوانی را وارد کرد. اما این جنگ ها فرصتی را برای جمع زیادی از اروپاییان به وجود آورد که از نزدیک با تمدن اسلامی و شکوفایی و عظمت آن آشنا شوند. باید در عدم آشنایی اهالی مغرب با علم و دانش قبل از جنگهای صلیبی گفت: در ابتدا صلیبیون به حدی بی سواد بودند که اعتنایی به فلسفه و عموم مسلمین نداشتند اما نفس این آشنایی باعث شد تا اروپاییان به عقب ماندگی خود پی ببرند و در سفرنامه های خویش به عظمت و بزرگی از تمدن اسلامی یاد کنند.[۲۵۸]
ترجمه متون عربی از نیمه اول قرن ۱۲م به بعد یکی از فعالیت های مهم علمی در اروپا شد و اندلس در کانون جغرافیایی آن قرار گرفت. و دلیل آن هم وجود مراکز بزرگ فرهنگی اسلامی از یک سو و از سوی دیگر امکان ترجمه به زبان لاتین توسط مسیحیان از سوی دیگر بود.
جماعت های مسیحی و یهودی (معروف به مستعرب) در دوران تسلط مسلمین اجازه یافته بودند تحت لوای حکومت اسلامی دین خودشان را داشته باشند و پس از سقوط اندلس می توانستند واسطه و میانجیگر بین دو فرهنگ باشند. در نتیجۀ غلبه مسیحیان بر اسپانیا مراکز فرهنگ اسلامی و کتابخانههایشان به زبان عربی بود، به دست مسیحیان افتاد. طلیطله که مهمترین مرکز فرهنگ اسلامی بود در سال ۱۰۸۵ م سقوط کرد و در طول قرن ۱۲ بهره برداری از ثروتهای کتابخانه آن, آغاز شد.
« در تولدو اندکی پس از استیلای مسیحیان و شکست مورها ، رمون، اسقف اعظم روشن فکر و پیشه ور آن شهر، گروهی از مترجمان را تحت رهبری دومینیکوس گووندیسالینوس گرد آورد(۱۱۳۰م) و آن ها را مامور ترجمۀ کتابهایی کرد که درباره علوم و فلسفه به زبان عربی نوشته شده بود. اکثر این مترجمان یهودیانی بودند که آشنا به زبانهای عربی عبرانی اسپانیایی و گاهی نیز متبحر در لغت لاتینی بودند. پرکارترین فرد این گروه شخصی بود به نام یوحنا، که در میان اعراب به ابن داوود مشهور بود. یوحنا به ترجمه یک کتابخانه واقعی از آثار عرب و ترجمههایی که فضلای یهودی از کتاب های ابوعلی سینا، غزالی، فارابی و خوارزمی بودند مبادرت جست و از طریق ترجمه کتاب حساب موسی خوارزمی، ارقام هندی و عربی را به مغرب زمین معرفی کرد»[۲۵۹]
در پایان قرن ۱۲، جهان مسیحیت لاتینی بخش های عظیمی از دستاوردهای فلسفی و علمی یونانی و اسلامی را به چنگ آورده بود؛ در طی قرن ۱۳ بسیاری از شکاف های بازمانده می بایست پر شود. این کتاب های ترجمه شده به سرعت در مراکز بزرگ تربیتی پخش شد، و در آنجا به انقلاب آموزشی و تربیتی کمک رسانید[۲۶۰] به اعتقادات ویل دورانت: تاثیرات تمامی این ترجمه ها در اروپای لاتین اثری انقلابی بود؛ روانه شدن سیل متونی از دنیای اسلامی و یونان، عشق به تحقیق و تتبع را به طرز عمیقی از نو در نهاد مردمان بیدار کرد، تحولات جدیدی را قهرا در دستور زبان و واژه شناسی به وجود آورد. برنامه دروس مدارس را توسعه بخشید و در رشد شگفت انگیز دانشگاه ها قرن ۱۲ و ۱۳ سهیم بود..جبر، رقم صفر و سیستم اعشاری از راه این ترجمه ها قدم به جهان مسیحی غرب نهاد.[۲۶۱] فرضیات و طرق عملی طب بر اثر ترجمه کتاب های اساتید یونانی، لاتینی، عرب و یهودی قوت یافت و طریق تکامل پیمود. ورود علم نجوم اسلامی یونانی بسط الهیات را اجباری ساخت. مفاهیم جدیدی در الوهیت به وجود آورد که خود دیباچه تحول عظیم تری بود که پس از کوپرنیک پدید می آمد دورانت، با توضیح اینکه اسلام با اشاعه دانش و تهییج اذهان وادار به ساختن معبد اسکولاستیک نمود می گوید:« سپس یک یک سنگ های آن بنای فخیم شکاف می داد تا در قرن ۱۴ آن دستگاه قرون وسطایی فرو ریزد و به دنبال عشق رنسانس، مقدمات فلسفه جدید فراهم آمد»[۲۶۲]
۲) واردات علم از مسلمانان
برخورها و روابط فراوانی که بین مسلمین و مغرب زمین صورت گرفت، باعث پخش علوم و فنون و اخلاق در بین هر دو طرف گشت. والبته چون مسلمین در آن زمان دارای تمدن و فرهنگ والاتری نسبت به مغرب زمین بود، سودی که غرب از ارتباط با اسلام برد به مراتب بیشتر از مسلمین بود. به برخی از مواردی که مغرب زمین از مسلمانان به سوغات برد، در فصول قبل اشاه شد. اما تاثیر نفوذ اسلام در غرب چنان برای مغرب زمین اعجاز کرد که مونتگمری وات در بیان تاثیرات حضور ونفوذ مسلمانان در غرب، می گوید:
« هنگامی که انسان تمام جنبه های درگیری اسلام و مسیحیت در قرون وسطا را در نظر بگیرد، این روشن خواهد بود که تاثیر اسلام بر جامعه مسیحیت بیش از آن است که معمولا شناسایی می شود. اسلام نه تنها در تولیدات مادی و اختراعات تکنولوژی اروپا شریک است است ؛ و نه تنها اروپا را از نظر عقلانی در زمینه های علم و فلسفه برانگیخت، بلکه واداشت تا تصویر جدیدی را از خود به وجود آورد.»[۲۶۳]
از ثمرات روزمره ای که دنیای غرب از آشنایی با شکوه تمدن غرب به ست آورد بسیار است. اما یکى از ثمراتی که جنگ هاى صلیبى براى اروپاییان داشت؛ رواج حمّام هاى عمومى بخار بود، که به تقلید از گرمابههاى مسلمانانو با رفتن از سرزمنی های اسلامی به ساختن مشابه برای آن پرداختند.
در اوضاع بهداشتی و اهمیت این قضیه همین بس که، کلیسا با گرمابه هاى عمومى نظر خوشى نداشت; زیرا این گونه مراکز را مقدّمه واداشتن مردم به اعمال منافى عفّت مى دانست. این در حالى است که از مدت ها پیش از آن، در تمام شهرهاى اسلامى، حمّام هاى عمومى در تمامى محلّه ها وجود داشت و مردم مسلمان نظافت را از نشانه هاى ایمان مى شمردند. علاوه بر این، حتى مسیحیان داشتن مستراح را در خانه هایشان بد مى دانستند؛ ویل دورانت مى نویسد: «در قرن سیزدهم، پاریسى ها بول دان هاى خود را آزادانه از فراز پنجره به معابر خالى مى کردند و تنها تأمینى که عابر بیچاره داشت اخطار صاحب خانه بود که با صداى بلند مى گفت: خیس نشوى! مردم در حیاط ها، روى پلکان ها و از بالاى بالاخانه ها، حتى در کاخ «لوور»، پیشاب مى ریختند. پس از بروز طاعون در سال ۱۵۳۱م به موجب فرمان مخصوص، به عموم مالکان و خانه داران پاریسى اخطار شد که براى هر خانه اى مستراحى احداث کنند; اما بیشتر مردم زیربار نرفتند».[۲۶۴]
۳) نهضت اصلاح دینی
با توجه به وضعیت اسفناک کلیسا وبه ویژه استفادۀ کلیسا, دیرها و صومعه ها و ساخت و ساز و وابستگی سیاسی آنان، اخذ مالیات و عشریه ها، فروش آمرزش نامه ، و ..همه این امور نارضایتی گسترده ای را در میان مردم ایجاد کرده بود که نهایتا به نهضت اصلاح دینی انجامید. در قرن ۱۶، مارتین لوتر،که در یکی از شهرهای آلمان استاد دانشگاه و معلم رسمی کتاب مقدس بود، با فروش آمرزشنامه به مخالفت پرداخت و پاپ را ضد مسیح نامید و پاپ نیز وی را تکفیر کرد. نهضت لوتر به سرعت به آلمان و سایر مملک اروپایی کشیده شد وسرانجام پروتستانها و طرفداران نهضت اصلاح دینی به جمعیتی تاثر گذار در غرب تبدیل شدند.
نهضت اصلاح دینی به طور غیر مستقیم موجب رشد عقلگرایی در مسیحیت شد. این نهضت، اقتدار کلیسا رابه چالش کشید و اعلام داشت که هر مومنی حق دارد اسفار کتاب مقدس را شخصا و بدون وساطت کلیسا تفسیر کند وبدین ترتیت فهم رسمی از مسیحیت و ظهور فرقه های متعدد در میان پروتستان ها پدید آمد. و همین امر زمینه مجادلات فکری فراوان را به وجود آورد و در نهایت عقل به عنوان مرجع رفع منازعات برگزیده شد. در حقیقت با سست شدن برخی اصول جزمی مسیحیت و آزاد شدن فهم کتاب دینی برای عموم مردم، زمینه بررسی های خرد گرایانه کتاب مقدس فراهم گردید؛ در کشورهای پروتستان قانون کلیسایی از میان رفت و در دانشگاههای آن، علم حقوق جانشین الهیات شد.[۲۶۵]
۴) کشفیات جدید علمی
بدون شک یکی از مهمترین عرصه های پیشرفت غرب در زمهی علم و کشفیات بود است . در نیمه دوم قرن ۱۹ از نظر کشفیات در تمام علوم ، دوره ای بی سابقه محسوب می شود. تنها یک بنای مجلل که بر روی پایه هایی که قبلا مردانی چون گالیله، نیوتن، بیل، لاوازیه، و کوویه بنا کرده بودند ، نبود، بلکه علوم جدید بسیاری به وجود آمد و قوانین کلی اساسی بسیاری بر قرار کرد. که مهمترین کارهای بزرک علمی قرن ۱۹ قوانین ترمو دینامیگ، تئوری امواج الکترو ماگنتیک، کشف ارتباط میکروب ها باامراض و پیشرفت تکنیک جراحی با اصول بهداشتی پیشرفت تلقیح برای پیشگیری امراض واز همه مهمتر از نظر استنباطاط فلسفی، تئوری تکامل تدریجی انواع بود. استفاده عملی از کشفیات علمی چنان انقلاب صنعتی را تسریع کرد که در ربع آخر قرن ، دومین انقلاب عظیم صنعتی را به وجود آورد[۲۶۶]
۵) انقلاب صنعتی
یکی از مهمترین دوران ، و از مهمترین دلایل رشد فزاینده غرب، بروز انقلاب صنعتی در غرب بود که این تمدن را از تمدن های دیگر به خوبی متمایز می کند؛ انقلابی که ننیجه اش در همه زمینه ها موازنه قدرت، علم، اقتصاد و…را به سمت غرب تغییر داد. و با تعمق در تحولات این دوره به این نتیجه میرسیم که علم و صنعت باهم، پایه های یکدیگر را برای پیشرفت ساختند.
انقلاب صنعتی تحولی فنآورانه و صنعتی و اجتماعی بود که در سده ۱۸م در انگلستان به آرامی آغاز شد. صنعتی شدن، در اصل به تغییر از کشاورزی به عنوان هدف اولیه کار آدمی و شیوه اصلی ایجاد ثروت به ماشینی شدن تولید کالاها در کارخانه انجامید. در نتتیجه، شیوه ای تازه از بقای آدمی شروع به شکل گرفتن کرد، یعنی تمدن صنعتی، ونوع آدمی همراه با آن به دوران تاریخی تازه ای قدم نهاد.[۲۶۷] تولید ماشینی شد، و نیروی آن از ماشین هایی با سوخت فسیل تامین گردید؛ صنعتی شدن در کشاورزی بسیاری نقاط انقلاب ایجاد کرد؛ تغییر ساختار گسترده جوامع، طبقه هاای کاملا تازه ای از مالکان ، کارگران، مدیران، رهبران سیاسی و مصرف کنندگان به بار آورد[۲۶۸]
پیشرفت تکنیکی در قرن ۱۹ چنان سریع انجام می شد که به نقل ویل دورانت، در این دوران « تمام کارخانه داران از خود اختراعی دارند و روزانه سرگرم بهبود اختراعات دیگران هستنذ»[۲۶۹] منابع جدیدی برای تولید نیروهای عضله انسان و حیوانات یکی پی از دیگری کشف شدند و روش های تولید انبوه نیز روز به روز ترقی کرد و زمینه رشد هر چه بیشتر اقتصادی اروپا و کشورهای صنعتی را از قرن ۱۸ به بعد را فراهم کرد.
۶) تربیت نیروهای ماهر
از مهمترین تاثیرات رشد اقتصادی و علمی، توسعه شهر نشینی و مدنیت در غرب بود و از سوی دیگر تداوم رشد اقتصادی و انقلاب صنعتی نیاز به نیروهای تحصیل کرده و تحقیقات علمی داشت. لذا یک همگرایی ای بین بازار کار و نیروهایی که دانشگاه باید تربیت می کرد به وجود آمد، دانش پژوهان که فرصت های شغلی خود را در گرو آموزش های پیشرفته می دیدند، انگیزه های بیشتری برای تحصیل پیدا کردند و منافع متقابل اقتصاد و آموزش علوم طبیعی سبب شد تا سرمایه کافی برای تحقیقات و آموزش های علمی فراهم آید.
امپراتوریهای قدرتمند و طبقات مرفه با دیدن تاثیر علوم مختلف در زندگی، به خاطر علایق یا رقابت های اشرافی به حمایت از دانشمندان و مراکز علمی می پرداختند. بدین گونه بود که ثروتمندان هزینه ها را متقبل شدند و دانشجویان متخصص شدند و در کارهای دارای تخصص مشغول به کار شدند.
طبقه بورژوازی یا طبقه متوسط در اروپا، که به برکت تحولات اقتصادی دارای ثروت و مکنت شده و در تحولات بعدی اروپا نقش موثری را ایفا کرد.این طبقه در برابر اقتدار اشراف سنتی و روحانیون به مبارزه ای تدریجی پرداخت و در همه تحولات اروپای جدید به صورت موثری حضور یافت وسرانجام نظام سلطنتی را به نظام جمهوری تبدیل کردو زمینه را برای حضور مستمر خود در همه مشارکت ها را فراهم کرد. همچنین باید گفت، ثروت این دسته در اروپا موجب تضعیف نقش دین و کلیسا در جامعه غربی شد ودر نتیجه تمرکز به روی آموزش های مذهبی جای خود را به تدرج به حمایت از علوم طبیعی سپرد.[۲۷۰]
اهداف نظام آموزشی غرب
مغرب زمین با توجه با دیدگاه عقل گرایی صرف به امور، و به کاربردن عقل در راستای اهداف اومانیستی، از آموزش جز پیدا کردن راه های هر چه بهتر و بیشتر در راه استیلای عقلی به جهان هدفی نداشت؛ و همه مکاناتش را برای رسیدن به این خواسته ها به کار گرفت.
الف- آموزش و پرورش همگانی
از اهداف اولیه تعلیم در غرب آزادی انسانها برای تحصیل در هر مقطعی است. لذا طبق این شعار هر کدام از مغرب زمین برای کسب مدارج علمی بدون محدودیت، به دانگاهها هجوم آوردند.با توجه به تاکید تفکر لیبرالیستی درباره برابر دانستن انسان ها در برخورداری از حقوق اساسی شان، همه افراد در جامه لیبرال باید از حق تعلیم و تربیت رسمی و بدون تبعیض برخورددار بشند. پس برای رسیدن به ان هدف باید فرصت های برابری برای همه فراهم شود تا بتوانند استعدادهای خویش را شکوفا کنند.[۲۷۱]
ب- آموزش عملی و کاربردی
بعد از انقلاب صنعتی در غرب، گویا همه ازعلم، در غرب چیزی را میخواهند که بتوان از آن استفادۀ عملی کرد؛ بنابراین بسیاری از اهالی مغرب زمینۀ آموزشیای را ارزشمند و قابل پذیرش می دانستند که جنبه عملی و کاربردی داشته باشد و فرد را برای موفقیت در زندگی فردی و توانایی ایفای نقشی مستقل در جامعه آماده کند. بنابراین ایدهگیری عقیدتی و نظری که فاقد کاربرد عملی و شغلی در زندگی باشد، در اولویت نخواهد بود. و در این راستا بود که تاکنون دانشگاه ها در غرب با نیاز سنجی هایی که از وضعیت شغل و نیازهای تخصصی آینده بعمل می اوردند نیرهی فکری و کاری برای آن شغل و حرفه ها به وجود میآورند
به قدری در زمینه آموزش های کاربردر اهتمام داشته و دارند که دانشگاهها هم رتبه بندی می شوند و دانشگاههایی که کارهای بهتری اراده می دهند دانشجویان بهتری را هم از خیل داوطلبان می توانند انتخاب کنند.
ناگفته پیداست، امروزه دانشگاهای غربی همیشه رتبههای بالای نظر سنجیها را از لحاظ کیفیتهای گوناگون علمی در اختیار دارند و با تربیت نیرروهای متخصص سعی در هر چه کاربردیتر کردن علوم برای ایجاد تحول در تمدن و اجتماعشان دارند.