بود از فروش مرغ صراحی، سماع من وز سوز سینه، هر نَفَسَم جز فغان نبود
(همان:۲۲۴)
جز خوان دل که آب رُخم را به باد داد در جویبار چشم من، آب روان نبود
(همان:۲۲۴)
آری عشق خواجو، عشق و شیفتگی لهم یزلی و لایزالی ست و عشق ورزیدن او به ادب فارسی و سرودن اشعار لطیف غنایی و غزلیّات عاشقانه، لطافت روح آسمانی و شیدایی فلب صاف کویری و تراوش قلم روان وتصویر آفرین او را به خوبی می نمایانَد.
مر از مِهرِ رُخَت کی ملال خواهد یود؟ که عشق لم یزل و لایزال خواهد بود
(همان:۲۲۰)
امّا دریغ و آه که روزگار و ما در ایّام بی وفاست و کُرّۀ بدلگام این کرۀ خاکی به هیچ کس تاکنون عنان اختیار و اراده و زمام راندنِ به میل و تاختنن به خواستِ دل نداده است!
هرگز از گلبن ایّام که چیده است گلی که از آن پس، سر و کارش همه با خار نبود
(همان:۲۲۶)
در “گلبن ایّام” (اضافۀ تشبیهی) باید سرانجام سراغ “خار” (نماد رنج و درد) را گرفت و چیدن گلی از بوستان روزگار بی دیدن رنج خار ممکن نیست و این همه را خواجو، در اثنای ترکیباتی که خمیرمایه و ژرف ساخت آنها، تشبیه است، به تماشا می گذارد. خواجو درکشاکش دهر و روزگار، سنگ زیرین آسیا شده و سوخته و ساخته است، تا با اینهمه تحمّل مردانه و شکیبایی صادقانه، سخن شیرین خویش را سرشار از تشبیهات برای ما به میراث گذاشته است:
می ساختم چو بر بط می سوختم چو عود زیرا که چارۀ دل من سوز و ساز بود
(همان:۲۲۳)
سخن در توصیف تشبیهات خواجو فراوان است که در مبحث تشبیه با ارائۀ نمونه های گوناگون، بخشی از آن کل و خوشه ای از آن خرمن فرانموده شده است. اینجا به همین وجیزه، سخن را به پایان می بریم.
۲-۳-۷-تشبیه معکوس یا مقلوب
که جای مشبه و مشبهٌ به را پر از ذکر نمودن، عوض کنند:
ز سم ستوران و گَردِ سپاه زمین ماه روی و زمین روی ماه
(عنصری، ۲۰۶:۱۳۷۲)
۲-۳-۸-تشبیه مضمر
ظاهراً گوینده قصد تشبیه ندارد امّا واقع امر چنین است و در پنهان (مضمر) دارد تشبیه میکند.
گر نو مه و روشنی شمع تو راست پس کاهش و سوزش من از بهر چه راست
گر شمع تویی مرا چرا باید سوخت ور ماه تویی مرا باید کاست
(امیر معزّی،۲۱۶:۱۳۸۸)
حدیث زلف ورخ دلکش تو خواهد بود که بر صحیفۀ لیل و نهار خواهد ماند
(همان:۱۹۱)
تنگ چشمان را نیاید روی زیبا در نظر قیمت گوهر چه داند هر که نابینا بود
(همان :۲۱۹)
و اینک نمونه هایی از گونه های دیگر تشبیه با ساختار های زیبا و سنجیده و شیوا:
مشنو که چراغ دل من روی تو نَبوَد یا میل منِ سوخته دل، سوی تو نبود
(همان:۲۲۷)
تشبیه مضمر در بین سایر تشبیه از شیوایی و دل نشینی ها خاصی برخوردار است؛ چرا که شاعر به ظاهر قصد تشبیه کردن ندارد امّا ذهن و ذوق بر مدار تشبیه می چرخد و عازم تشبیه در بیت است و باپیچیدگی های کلامی و حتّی دستوری و برخورداری و بهره جویی از محور هم نشینی بلاغی و بیانی ترکیبات بلاغی، تشبیه مضمر را در تِلوِ کلام می سراید و خوانند بعد از یک دوبار، خواندن بیت و مرور بر ویژگی های بلاغی شعر خوانده شده، تازه درمی یابد که قصد خواجو، افزون بر نشان دادن یکی دو سه صنعت لفظی و معنوی، تشبیه مضمر هم بوده امّا خواننده در بَدوِ مطالعه و خواندن، از آن بی خبر مانده و به سادگی از آن گذشته است.
خواجو انفاس تو این نَکهَتِ مُشکین زچه یافت که چنین غالیه در طبلۀ عطّار نبود
دلم ز زلف تو بر آتش اوست می دانم که سوز سینه ی پر دود مجمر از عود است
(خواجو :۷۶)
“زلف یار” را به عود (چوب خوشبو که تداعی کننده ی بوی خوش زلف یار است) تشبیه کرده امّا تشبیه بسیار ظریف و پنهانی است و از نوع مُضمر است.
بر آتش بودن : استعاره مصرحّه ویا تبعیّه (بسیار مشابه هم اند) از سوختن. و احتمال کنایه بودن ترکیب مزبور نیز هست. سپس با توجه به این مضمون که دود مجمر (آتشدان) نشأت گرفته از “عود” است (که در آتشدان می سوزد). خواجو با طرح این مضمون، با لطافت و ظرافت خاصّی دلش را به مجمر تشبیه کرده (می تواند عود استعاره مصرحّه از دل هم باشد) و سوز سینه ی خود را نشأت گرفته از زلف یار دانسته که همطراز و همگون با عود است.
به وجهی خوش دهانت تا نشد پیدا ندانستند کزین رو صحبتی نیک است با خورشید عیسی را
(همان:۲۰۳)
تشبیه فوق بسیار مُضمر است تا آنجا که به مرز استعاره رسیده است، شاعر “دهان یار “را که در چهره ی خورشید مانند ش قراردارد به عیسی تشبیه نموده است که با خورشید، هر دو همسایه ودر آسمان چهارم اند از دهان به علاقه ی کل به جز، لب ها را اراده کرده که” جان بخش اند” و جان بخشی صفت عیسی نیز هست.
و اُبریُ الا کُمَهَ و اَلابِرصَ و اُحِی الموتی با ذن الله (قران ،۳:۴۲)
آن رفت که از نکهت انفاس بهاران مقصود من سوخته دل، بوی شما بود
(همان :۲۱۹)
بوی یار ( مشبه ) را به نکهت انفاس بهاران (مشبهٌ به محسوس مفرد و مقیّد ) مانند کرده است اما روند تشبیه به ظاهر موجود نیست لذا تشبیه مُضمر است و افزون بر این ، مشبه را بر مشبهٌ به ترجیح و تفضیل داده است و تشبیه با این وصف ، از نوع تفضیل است. شاعر به بوی خوش (نکهت ) بهاران دل نبسته و به بوی یار توجه و نظر داشته است.
حدیث زلف و رخ دلکش تو خواهد بود که بر صحیفه ی لیل و نهار خواهد ماند
(همان :۱۹۱)
رخ دلکش: دلکش کنایتاّ به معنای” زیباست “و می تواند مجاز و صفی باشد به علاقه ی لزوم : هردلکشی زیباست .
صحیفه ی لیل و نهار: (لیل و نهار صحیفه اضافه تشبیهی).
۲-۳-۹-تشبیه مشروط
شباهت بین مشبه و مشبهٌ به در گرو شرطی است:
روی او ماه است اگر بر ماه، مشک فشان شود قد او سرو است اگر بر سرو لالستان بود
(عنصری، ۱۱۸:۱۳۷۲)
گرنه بوی دوستان آرد نسیم بوستان باد پندارش که آخر گنج باد آورد نیست
(همان:۱۱۲)
” گنج باد آورد” یکی از گنج های خسرو پرویز است و به غنا و ذخارت معروف و زبانزد است ویکی از گنج هایی است که کشتی دشمن به جهت وزیدن باد مخالف به ساحل لشکریان ایران آمد و مصادره شد .
صور خیال در غزلیّات خواجوی کرمانی- قسمت ۱۱