لورنتز (۲۰۰۲) در یک مطالعه طولی ارتباط بین تقاضا / اجتناب و تغییرات رضایت را در ۴۶ زوج مورد بررسی قرار داد. نتایج حاکی از همبستگی بین الگوی تقاضا / اجتناب و عدم رضایت زناشویی بود که تا حدی دوام پیدا میکند، اما این الگو همچنین افزایش رضایت در همسران را نیز پیشبینی میکند.
بعضی از تحقیقات نشان میدهند که الگوی تقاضای شوهر / کناره گیری زن، رضایت بیشتر زن را به همراه دارد. همچنین شواهدی وجود دارد که نشان میدهد که تقاضای شوهر / اجتناب زن به طور معکوس با رضایت زناشویی همسران، همزمان یا چند سال بعد مرتبط میباشد (هیوی و همکاران، ۱۹۹۶).
زوجین باید با آگاه بودن از تفاوتهای جنسیتی موجود از افتادن در الگوهای مخرب ارتباطی اجتناب نمایند، کوردک[۲۳] (۱۹۹۵) دریافت که همسران به علت تفاوتهای جنسیتی اغلب در یک الگوی مخرب تقاضا / اجتناب می افتد و این وقتی است که یک همسر غر می زند یا شکایت میکند در حالی که دیگری کناره گیری و اجتناب میکند. تفاوتهای فردی یا شخصیتی ممکن است نقش مهمی در الگوهای ارتباطی تقاضا / اجتناب ایفا کند (همان منبع).
کوقلین[۲۴] و ونجلیستی[۲۵] (۲۰۰۰) تصدیق کردند دلایلی که در پس الگوهای ارتباطی مخرب وجود دارند، کاملا واضح نیستند. تقاضا / اجتناب ممکن است بخشی از سبک ارتباطی زوجین شود. در برخی از زوجین به جای اینکه فقط یک همسر تقاضا کند و دیگری اجتناب کند، الگویی تشکیل میدهند که در آن هر نفر به نوبت شکایت و تقاضا میکند، در حالی که دیگری اجتناب و خودداری میکند؛ داده های به دست آمده از زنان و شوهران دائما و قویا از تفاوتهای جنسیتی در مورد رفتار تقاضا / اجتناب حمایت میکند.
هیوی، کریستنسن و مالاموت[۲۶] (۱۹۹۵) بیان میکنند که رفتار تقاضا / کناره گیری بخصوص هنگامی که زن تقاضا میکند در حالی که شوهر کناره گیری میکند پیشبینی کننده افت رضایت زناشویی است؛ بر این اساس گاتمن و لونسون[۲۷] (۲۰۰۰) اظهار می دارند که افت رضایت در نهایت به طلاق منتهی خواهد شد (نقل از کوقلین، ۲۰۰۰).
محققان، الگوی تقاضا / کناره گیری در ارتباط زناشویی را با نارضایتی زناشویی، افسردگی، اضطراب و طلاق مرتبط دانسته اند (فورگارتی[۲۸] ۱۹۷۶، پترسون[۲۹] ۱۹۷۹، نولر، فینی، بونل و کالان[۳۰]، ۱۹۹۴؛ به نقل از کوقلین و ونجلیستی، ۲۰۰۰).
گوردن[۳۱] و دیگران (۱۹۹۹) دریافتند که برای اغلب زنان در رفتار ارتباطی با سازگاری و رضایت زناشویی آن ها ارتباط بالایی دارد. زنان گرایش دارند که اهمیت بیشتری برای موضوعات کلامی در زندگی زناشویی قائل شوند.
گوردن و دیگران (۱۹۹۹) همچنین در تحقیقی دریافتند که ارتباط بین رفتارهای حل تعارض و رضایت زناشویی با ثبات میباشد؛ برای مثال رضایت زناشویی هر یک از زوجین رابطه مثبت معناداری با تعداد دفعاتی که هر یک از آن ها استراتژیهای سازنده (مثل موافقت؛ کاوش متقابل مقصود و مصالحه) برای رفع تعارض به کار میبرند، دارند. همچنین با تعداد دفعاتی که هر یک از زوجین از رفتاری مخرب (مشارکت در تعارض، کناره گیری، تدافعی بودن) استفاده میکنند، رابطه منفی معنی داری دارند. همچنین رضایت زناشویی با تعداد دفعاتی که زن در تعارض شرکت میکند یا تقاضا میکند و مرد کناره گیری میکند رابطه منفی معنا داری دارد.
گاتمن (۱۹۹۴) بیان میدارد که زنان در شرایطی که شوهرانشان از آن ها کناره گیری میکنند دارای مشکلات بیشتری میباشند و سلامت آن ها تهدید می شود و مردان نیز به احتمال قوی به رفتارهای کناره گیری دامن میزنند (نقل از شرفی، ۱۳۸۲).
بابکوک[۳۲] و کولیاجویس[۳۳] (۱۹۹۳) اولین کسانی بودند که نقش الگوی ارتباطی تقاضا / کناره گیری را در ایجاد خشونت همسران مورد بررسی قرار دادند. آن ها در تحقیقاتی ۹۵ زوج را بر اساس میزان پرخاشگری و سطح رضایت زناشویی انتخاب نموده و آن ها را به سه گروه زوجین دارای خشونت (۴۹n=)، زوجین دارای رضایت و بدون خشونت (۱۶(n= و زوجین درمانده پریشان بدون خشونت (۳۰n=) تقسیم نمودند. سپس با بهره گرفتن از پرسشنامه الگوهای ارتباطی (CPQ)؛ الگوهای تقاضای شوهر / کناره گیری زن و الگوی تقاضای زن / کناره گیری شوهر به وسیله مقیاس سه قسمتی مورد ارزیابی قرار دادند. نتایج نشان داد که الگوی تقاضای شوهر / کناره گیری زن به طور معنادار با خشونت فیزیکی مرد همبستگی دارد. علاوه بر آن، شوهران سوء استفاده گر بیشتر الگوی تقاضای شوهر / کناره گیری زن را (در مقایسه با مردان غیر خشن درمانده و غیر درمانده) گزارش نمودند، اما الگوی تقاضای زن / کناره گیری شوهر نیز مشخصه روابطی بود که در آن خشونت شوهر نسبت به زن اتفاق می افتاد، که این خود نشان میدهد که روابط خشونت آمیز اغلب به وسیله تعامل ناهماهنگ بین الگوی تقاضای شوهر / کناره گیری زن مشخص می شود؛ زوجین غیر خشن گزارش نمودند که الگوی تقاضا / کناره گیری یا اصلا وجود ندارد ویا یک الگوی ثابتی از یکی از این دو وجود دارد (یعنی شوهر کناره گیری میکند و زن همیشه تقاضا میکند و یا برعکس) (همان منبع).
ساگرستانو و کولیا جویس (۱۹۹۹) الگوهای ارتباطی تقاضای شوهر / کناره گیری زن و تقاضای زن / کناره گیری شوهر را مورد بررسی قرار دادند و رابطه این دو الگو را با پرخاشگری فیزیکی مردان و زنان در ۴۲ زوج مورد توجه قرار دادند. الگوهای تقاضا / کناره گیری با بهره گرفتن از سیستم سنجش که توسط کریستنسن و هیوی و مالاموت(۱۹۹۵) ساخته شده است مورد ارزیابی قرار گرفت. رفتار همسران مربوط به الگوی تقاضا / کنره گیری در این بحث ۱۰ دقیقه ای مشاهده و کد گذاری گردید، در این مبحث از زوج ها خواسته شده بود تا یک موضوع مورد اختلاف را به کمک یکدیگر حل کنند. نتایج نشان داد که الگوی تقاضای شوهر / کناره گیری زن به طور معنادار با خشونت فیزیکی و پرخاشگری کلامی مرد دارای همبستگی است و الگوی تقاضای زن / کناره گیری شوهر به طور معنا دار با بهره گرفتن از پرخاشگری فیزیکی توسط زن دارای همبستگی نبود. تحقیقات نشان میدهد روابطی که با خشونت فیزیکی همراه هستند، ثبات کمتری نسبت به روابط بدون خشونت دارند. تحقیقات در دهه اخیر تعاملات زناشویی منفی را قویترین عامل در ایجاد نارضایتی زناشویی می دانند (روبرتز[۳۴]، ۲۰۰۰).
تئوری های ارتباط
نظریه ارتباطی واتزلاویک[۳۵]
واتزلاویک و همکاران او درباره ارتباط به ویژه روابط اولیه بین مردم صحبت کردهاند. روابط توسط الگوهای ارتباطی پویا همچنان پایدار باقی می مانند، حتی وقتی عنوان تغییر میکند. هر ارتباط هم پاسخ به یک محرک جدید میباشد که به منظور حذف یک پاسخ طراحی میگردد (هر پاسخی همزمان محرکی است که پاسخ یا واکنش دیگری را بر می گزیند). بازخورد دو نوع است، بازخورد مثبت یا بازخورد منفی. بازخورد مثبت هر نوع ارتباطی است که منجر به تغییر در رابطه میگردد و بازخورد منفی هر نوع ارتباطی است که تغییری در رابطه ایجاد نکند. رفتار هر فرد به وسیله رفتار دیگری متأثر شده و بر آن تأثیر میگذارد زیرا ارتباط مداوم و زنجیره ای است (نقل از آذری، ۱۳۸۴).
واتزلاویک پنج واقعیت و اصل بنیادین را در تئوری خود مطرح کردهاست: