در دو قرن اخیر این روش مهلک را در عناصر منفعلی که خود را در مقابل فیلسوفان یا فیلسوف نمایان غرب و یا مارکسیسم باخته یا فروخته اند بشدّت مشاهده کرده و عواقب ناگوار آن را لمس کرده ایم.
قرآن کریم، ما را به استقلال فکری دعوت و پیروی های کورکورانه از اکابر و شخصیتها را موجب شقاوت ابدی می داند. لذا از زبان مردمی که از این راه به گمراهی کشیده شده اند و اکنون پشیمانند و در قیامت اعتراف می کنند، می فرماید:
«رَبَّنا اِنّا اَطَعنا سادَتَنا و کُبَرائنا فَاَضَلُّونا السَّبیلا»(احزاب،۶۷)
پروردگارا! ما از بزرگان و اکابر خویش پیروی کردیم و در نتیجه ما را گمراه ساختند.
۲-۷-۶- غفلت و حق ستیزی
انسانی که از خود و خدا و آیات الهی غافل شود، و درد او فقط شکم و شهوات باشد، از حرکت علمی برای شناخت و شهود حقّ و از حرکت عملی برای شکوفائی فضایل نفسانی محروم می گردد. زیرا غفلت (غرق شدن در شهوات) که در فرهنگ دین، رجس و چرک و پلیدی است. نمی گذارد که انسان حقّ و حقیقت را درک و بسوی کمال حرکت کند و یا اگر درک کرد نمی گذارد که آن را بپذیرد و تسلیم آن شود! امیرمؤمنان فرمود: “الغِفلَهُ ضلال النّفوس”( خوانساری، بی تا، ج۱: ۳۶۹) غفلت گمراهی جان است.
شخصی بنام مجاشع خدمت رسول خدا (ص) رسید عرض کرد: یا رسول الله کیف الطریق الی مَعرِفَهِ الحَق؟ فقال (ص) «معرفه النّفس» قال: یا رسولَ ا… فکیف الطریق الی موافقه الحق؟ قال (ص) «مخالفه النّفس»(مجلسی،۱۴۲۷،ج ۶۷ :۷۲)
سؤال کننده درد و دغدغه شناخت حقّ و وصول به آن را دارد. حال اگر کسی نه تنها دغدغه درک حقیقت را ندارد بلکه دغدغۀ او محو حقیقت باشد. از دایرۀ انسانی خارج است. چه رسد به اینکه افتخارش زیر پا گذاشتن حق باشد. یعنی بگوید: این حقّ هر انسان است که حقّ را زیر پا گذارد و معاقب نشود که در فصل سوم گذشت»
“و یجادِلُ الّذین کفروُا بالباطل لِیدحضوُا بِهِ الحَقَّ” (کهف،۵۶) کسی که زیر پا گذاشتن حقیقت را حقّ انسان می داند و هدفی جز این ندارد قطعاً معنای «انسان» را نمی فهمد که «شرط عدم انسانیت» را حقّ انسانها می شمارد. انسانیت انسان به حق طلبی اوست و اگر نه حیوانی بیش نیست بلکه کمتر از حیوان است. “وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ “(اعراف،۱۷۹)
ترجمه: و در حقیقت بسیارى از جنیان و آدمیان را براى دوزخ آفریده ایم [چرا که] دلهایى دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمى کنند و چشمانى دارند که با آنها نمى بینند و گوشهایى دارند که با آنها نمى شنوند آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه ترند [آرى] آنها همان غافل ماندگانند.
۲-۷-۷- وسوسه علمی و شیطانی و غرق شدن در اوهام و خیالات
انسان پیوسته با وسوسه های شیطانی روبرو است که با دسیسۀ خود، حق را بجای باطل و باطل را جای حق می نشاند و باعث می شود که انسان رأی و نظر شخصی خود را بجای وحی و عقل مبرهن قرار دهد و از مشاهده ملکوت باز ماند.
در روایت است که: “لولا اَنَّ الشیاطینَ یحومونَ علی قلوبِ بنی آدم لَنظَروُا اِلی ملکوت السموات”
اگر شیاطین اطراف قلوب بنی آدم پرسه نمی زدند. انسانها می توانستند ملکوت و باطن آسمانها را ببینند (یعنی حقایق را مشاهده کنند)
علّت این مسأله آن است که انسان از قوه ای بنام «قوّه متخیله» برخوردار است و کار این قوّه احضار خاطرات و تجزیه و ترکیب آنها و برقراری ارتباط بین آنهاست. شیطان اگر بخواهد عالمی را بفریبد، وهم و خیال را بجای عقل، و موهوم و متخیل را بجای معقول می نشاند و او را گرفتار مغالطه می کند در نتیجه او از دیدن حقایق شهودی یا گرایش به فضایل باز می ماند.
“إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّیْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَى لَهُمْ” (محمد،۲۵)
ترجمه: بى گمان کسانى که پس از آنکه [راه] هدایت بر آنان روشن شد [به حقیقت] پشت کردند شیطان آنان را فریفت و به آرزوهاى دور و درازشان انداخت.(جوادی آملی، ۱۳۷۴، ج۱: ۳۱۶)
قضاوت در مورد حقانیت یک دین یا یک مسلک، یک بحث کاملاً فلسفی است که باید مبرهن به براهین منطقی و بدیهیات عقلی باشد، نه مبتنی بر اوهام و خیالات و خواهشهای نفسانی.
۲-۷-۸- کبر و غرور
یکی از موانع فهم شناخت و درک حقیقت و پذیرش آن که به تعبیر استاد جوادی آملی از موانع شکوفایی فطرت محسوب شده تکبر است. قرآن کریم می فرماید:
«اِنَّ الّذین یجادلونَ فی آیاتِ اللهِ بِغیرِ سلطانٍ أتیهم اِن فی صدورهم اِلاّ کبرٌ ما هم ببالغیه»(غافر،۵۶)
آنان که بدون برهان به مجادله در آیات خداوند می پردازند، در سینه هایشان جز کبر چیز دیگری نیست. جدل از کبر سرچشمه می گیرد و کبر مانع فهم حقیقت و پذیرش آن می شود. و شخص متکبر بجای ارائه برهان و استدلال به جدل و سفسطه می پردازد. این آیه نشان می دهد جدل خارج از منطق عقل و اندیشه است و منشأ آن تکبّر می باشد. در حالیکه در مباحث عقیدتی منشأ بحث، روح حقیقتجوئی و هدف آن، کشف حقیقت، و روش آن، برهان منطقی می باشد. نه جدال خصمانه.
۲-۷-۹- دنیاگرائی
تعلّق به دنیا و محبت به آن از موانع اساسی درک حقیقت و شکوفایی فطرت است. به همین دلیل در روایات آمده است: “حبّ الدّنیا رأس کل خطیئهٍ"(مجلسی، ۱۴۲۷،ج ۷۰: ۵۹)
اساس تمام خطاها محبت دنیاست. محبت دنیا همانطور که مانع اصلاح عملی انسان است، موجب تباهی و فساد علمی انسان نیز می شود. به همین دلیل امیرمؤمنان (ع) فرمود:
“حبُّ الدنیا یفسِد االعقلَ، یصمُّ القلبّ عَن سماعٍ الحکمه، و یوجِبُ اَلیمَ العقابِ”(محمدی ری شهری،۱۳۸۷،ج۴ :۸۳)
دنیا دوستی، عقل را فاسد و قلب را از شنیدن حکمت کر می سازد و موجب عذاب دردناکی می شود.
و در روایتی دیگر فرمود: ” دنیا را رها کن که حبّ دنیا چشم را کور، گوش را کر و زبان را لال و گردن ها را به زیر می آورد".(کلینی،۱۴۲۸،ج ۲ :۲۳۴)
وقتی انسان با تعلیم و تذکر انبیاء پردۀ تعلّق به دنیا را از جلوی چشمش برداشت، با عالَم باطن و ملکوت عالَم آشنا شده و حقیقت را بهتر می بیند و خود را به فضائل آن می آراید، برخلاف کفار که به دلیل غرق شدن در دنیا و ترجیح زخارف آن بر آخرت کفر می ورزند: ” زُینَ لِلَّذین کفروا الحیاه الدّنیا و یسخرون من الذّین آمنوُا“(بقره،۲۱۲)
۲-۷-۱۰- گناه و آلودگی
یکی از مهمترین موانع درک و فهم حقیقت که انسان را از آن گریزان می کند و نهایتاً باعث می شود انسان قلب خود را بر روی آن ببندد و در برابر آن یا خنثی و بی تفاوت باشد و یا جبهه بگیرد و با حق به ستیزه برخیزد، گناه و آلودگی است:
قرآن کریم می فرماید: “وَیلٌ یومَئذٍ لِلمُکذّبین. الّذین یکذّبونَ بیومِ الدّین. وَما یکذّبُ بِهِ اِلاّ کلُّ معتَدٍ اَثیمٍ اِذا تُتلی علیه آیاتُنا قالَ اَساطیرُ الاَولین. کلاّ بَل رانَ علی قلوبِهِم ما کانُوا یکسِبُون” (مطففین،۱۰-۱۴)
(در این روز وای بر تکذیب کنندگان، آن کسانی که روز قیامت را تکذیب کردند. و تکذیب نخواهد کرد آن روز را مگر تمام انسانهای ظالم متجاوز و گناهکار. که هنگامی که آیات خود را بر آنان تلاوت می کنیم می گویند این سخنان افسانه های پیشینیان است. هرگز چنین نیست بلکه ظلمت بدکاری آنها بر قلب شان سایه افکند (که منکر حقیقت قرآن می شوند!)
سرّ اینکه عده ای حقایق دین را نمیبینند. آن است که جان آنان را پردۀ گناه و زنگار دل فرا گرفته است. زنگاری که نهایتاً به ارتداد و کفر ختم می شود و انسان را تبدیل به یک حیوان تمام عیار می کند. (جوادی آملی ،۱۳۸۶،ج ۲: ۳۹۱)
مفسران به حجاب هائی چون رفاه طلبی، عافیت طلبی، رهبران فاسد، دوستان گمراه و آرزوهای دراز که مانع درک حقیقت یا پذیرش حق می شوند اشاره کرده اند که به همان موانعی که ما ذکر کردیم منتهی می شود. (مکارم ،۱۳۷۴،ج ۱: ۳۱۶-۴۲۳)
-
-
-
- ملاکهای حقانیت یک دین الهی
-
-
برای اثبات حقانیت یا عدم حقانیت یک دین، درنظر گرفتن شاخصهای ذیل اجتناب ناپذیر است. و قاضی بررسی کننده این شاخص ها نیز عقل است. یعنی این عقل است که هم شاخص است و هم قاضی. عاقلانه اندیشیدن و عاقلانه سخن گفتن در اثبات یا انکار گزاره های دینی و اصل و اساس یک دین امری اجتناب ناپذیر است.
۱ – سندیت تاریخی: قبل از آنکه گزاره های دینی نفیاً یا اثباتاً مورد نقد و بررسی قرار گیرد باید روشن شود. آن دین تا چه حدّ مستند به اسناد معتبر تاریخی است. بنیانگذار آن دین کیست؟ در کجا زاده، رشد کرده و از دنیا رفته است؟ آرامگاه او در کجاست، چگونه می زیسته و سیره و روش و خصوصیات او چگونه بوده است؟ دینی که فاقد سندیت تاریخی قطعی باشد بزرگترین شاخص حقانیت خود را از دست داده است.
۲- دارای معجزه باشد: تمام متکلمین اتفاق نظر دارند که اعجاز دلیل قطعی و برهان قوی است بر صدق مدعی نبوت و دلیلی است مبنی بر اینکه مدعی نبوت با خالق متعال در ارتباط می باشد، بنابراین یکی از مهمترین راه های اثبات نبوت و دلایل حقانیت یک دین و پیامبر الهی، داشتن معجزه می باشد. (سبحانی،۱۴۰۹،ج۲ : ۶۲)