و نیز در جایی دیگر:
* «پانسیون.
استاد دلنواز منتظر رسیدن اعضای گروه میباشد، طاهر خان بحرنور و ناصرخان دیلمان نیز حضور دارند.
ناصرخان: چند دقیقه بیشتر فرجه نمیدم برای تجمع این جمع بیانتظام.
طاهرخان: بله، ایشون که ساعت و تقویم نیست، زمانسنج ایام!
ناصرخان: تعهد من در حال اتمامه.
طاهرخان: کدام تعهد؟ ایشان که برات نداده برای بهبود ما.
ناصرخان: عهدی هم با خود دارم. یک روز بیشتر از آنچه وعده کردم و معطل کار بینتیجه نمیمونم.»(۱۱۸۷)
نکتهی دیگر از ویژگیهای شخصیتی او، جدی بودن در امر موسیقی است. به عقیدهی او موسیقی امری بسیار مهم است تا جایی که در توصیف کلاس درس موسیقیاش چنین میگوید:
* «اینجا میدان مشقه، نه حجره درس و مشق»(۱۱۷۰)
این ویژگی اخلاقی را در گفتگویش با «شاهزاده»، هنگامیکه برای آموختن موسیقی به نزدش رفته بود نیز، مشاهده میکنیم:
* «شاهزاده: شرط انصاف نیست، میهمان اسباب خجالت میزبان باشه.
ناصرخان: اگه زحمت نیست، یک لیوان آب سرد.
شاهزاده: الساعه.
ناصرخان: باشه وقت تنفس. نقداً به مشقمون برسیم، در خونه وعده دارم.
شاهزاده: با کی؟ شما که اهل مراوده نیستین.
ناصرخان: با خودم. درس گفتن پنجه رو تنبل میکنه. چابکدستی مشق خاصی میخواد.»(۱۱۶۹-۱۱۶۸)
نکتهی قابلتوجه این است که همسر او نیز از رهگذر همین اهمیت و توجه «ناصرخان» است که وارد زندگی او میشود. همسر «ناصرخان» به سبب علاقه و شیفتگی فراوان به موسیقی، در گستردن بساط عشق با او، پیشقدم میشود و از همین رهگذر، عشقش در قلب «ناصرخان» جای میگیرد.
شخصیت «ناصرخان» به دلیل تحولاتی که در زندگی و منشش رخ میدهد، شخصیتی پویا بهشمار میرود؛ او با وجود خلق و خوی تندش که «متحمل خود نیز بالاجبار است»، پذیرای عشق میشود.
*« زن جوان: بپذیر.
ناصرخان: بپذیر.
زن جوان: این سر و مه را.
ناصرخان: سر و تاج و کله را.
زن جوان: همه در پای تو.
ناصرخان: بالای تو، همتا ندارد به جهان.
زن جوان: شاه شهان.
ناصرخان: چه بهتر که با خسروان روی خوش نداریم.
زن جوان: چه خوش داد دلت این دل مبتلا را تمیز.»(۱۱۷۰)
همچنین موافقت کردن با همراهی نمودن گروه نوازندگان در سفر به خارج و یکدل ماندن با آنها تا پایان رسالت موردنظر، دلیل دیگر بر پویایی شخصیت اوست؛ او که برای مدت معینی حاضر به همکاری با گروه شده بود، با دلیل پیش آمدن مشکلات و موانع کار، بیش از مدت زمان تعیین شده، همراه با دیگران در کشور غریب میماند.
همچنین به دلیل پرداختن نویسنده به وجوه مختلف شخصیتیاش، شخصیتی همهجانبه به شمار میرود.
خسرو خان رهاوی
«خسروخان رهاوی»، به عنوان نوازندهی سنتور، همراه با دیگر اعضای گروه عازم فرنگ میشود. وی به آموختن موسیقی علمی و آنچه به عنوان موسیقی در غرب رواج دارد، گرایش ویژهای دارد. عنوان «سرپرستی دستهی موزیک نظام ایران»، تناسب درخوری با این ویژگی شخصیتی دارد. همچنین سازی که او به عنوان نوازندهی ماهر آن به فرنگ اعزام میشود، «سنتور» است که نسبت به سازهای سنتی دیگر، تا حدی امروزیتر است و سازی است که توانسته است نسبت به دیگر آلات موسیقی سنتی، جایی در موسیقی جدید برای خود بیابد. خود او مقصودش را از سفر چنین بیان میکند:
* «خسروخان: معنای این سفر برای من و دوستانم یکی نیست. من فقط برای ثبت آنچه داریم نمیرم، باید چنتهام رو پر بکنم از اونچه که اونا دارن.»(۱۱۷۲)
وی در آموختن موسیقی غرب و گسترش دانسته های موسیقایی خود به حیطهی موسیقیِ مرسومِ جهان، بسیار جدی است و معتقد است اکتفا کردن به یک موقعیتِ راکد و همیشگی، مانع پیشرفت و سبب عقبماندگی میشود.
* «خسرو خان رهاوی با لباس تمامرسمی فرانسوی در مقابل آینه ایستاده، درحالی که سرو وضع خود را مرتب میکند با طاهرخان بحرنور صحبت میکند.
طاهرخان: کفش و کلاه نو واسه یار تازه است؟
خسروخان: آهان، پیانو رو که نمیشه با الیجه و کمرچین زد.
طاهرخان: بیوفایی نکن به استاد، مسئولیتش سنگینه، کوه باشه از پا در میاد.
خسروخان: کوه ما در برابر سلسلهجبال جهان، کُتل خاکی نباشه؟ یه وقتم دیدی این کوه، موش زائید دستِ آخر.»(۱۱۸۱-۱۱۸۰)
او در راه هدف موردنظر، بسیار مصمم گام برمیدارد و آن را بر هدف اصلیای که بهخاطر آن اعزام شده است، اولویت میدهد، حتی اگر باعث رنجش اعضای گروه شود.
* «خسروخان رهاوی: ببخشید استاد، درس پیانو طولانیتر شد، مسلط به مشق قبلی نبودم، وقتی فهمیدند ابزار کار در اختیارم نیست، اجازه دادند حضوراً مشق کنم. از فردا هم ربع ساعت اضافی مرحمت کردند.
استاد دلنواز: باید از اون مدرس بخواهیم قبول زحمت بفرمایند من بعد وقت تمرین مارو ایشون معین کنند. (مجموعه آثار علی حاتمی: ۱۱۹۲۹)
نکتهی دیگر از ویژگیهای شخصیتی خسروخان رهاوی، علاقه، وفاداری و پایبندی فراوان به شریک زندگیاش است؛ او با وجود علاقه و اشتیاقی که به موسیقی و بیشتر آموختنِ آن دارد، پس از شرح هدف و مقصود ویژهاش از سفر برای همسرش، در لحظهی وداع از او، چنین میگوید:
* «خسرو خان: هنوز هم اگه یک کلمه بگی بمون، موندگارم.
همسر خسروخان: بمون، پابند به عهدمون.»(۱۱۷۲)
به طور کلی، شخصیت «خسروخان»، شخصیتی پویا و همهجانبه است؛ پویا از این جهت که علاوه بر قبول دعوت به یک سفر پرزحمت، هدف مهم دیگری، یعنی آموختن موسیقی علمی و روز را قاطعانه انتخاب و دنبال میکند؛ همهجانبه است زیرا از طریق خواندن فیلمنامه به وجوه مختلفی از شخصیت او پی میبریم.
شخصیتهای فرعی درجهیک
از آنجایی که فیلمنامهی موردنظر ما به قصد به نمایش گذاشتن ارزش موسیقی است، لذا نویسنده به روایت سفری میپردازد که حوادث و اشخاص آن در خدمت نمایش، توصیف و جانبخشی به این هنر درمیآیند. داستان فیلمنامه مانند عموم داستانها نیست که شخصیتهای اصلی و فرعی در طیف وسیعی حضور داشته باشند و به حوادث داستان دامن بزنند و ما از طریق کنشها و واکنشهای آنان بتوانیم به ویژگیهای فردی هریک پی ببریم. در این فیلمنامه، هدف، هنر موسیقی و ارج نهادن به آن است، تاجایی که نویسنده، حتی شخصیتهای اصلی را برای بیان اهمیت این هنر به خدمت میگیرد و اگر جنبه های گوناگون شخصیتی آنها را نمایش میدهد، درواقع خواهان گفتن این نکته است که افراد اصلی داستان، در هر موقعیت اجتماعی و با هر خصوصیت فردی که هستند، در برابر جذبهی هنر، مطیع و ناتوان هستند. با این توصیف، میتوان انتظار داشت که حضور شخصیتهای فرعی در این فیلمنامه چشمگیر نباشد، زیرا مجالی برای عرضاندام آنها وجود ندارد. اما از میان شخصیتهای فرعی فیلمنامه، شایسته دانستیم که تنها به بررسی دو تن در داستان که از اهمیت ویژهای برخوردارند، بپردازیم؛ زیرا نبود آنها به ساختار حوادث داستان لطمه وارد میکند.
-
- عیسی خان وزیر
اهمیت حضور او به دلیل کشف «فرج بوسلیکی» و معرفی او به عرصهی هنر موسیقی است. او کسی است که به استعداد ذاتی و نهفتهی «آقا فرج» در نواختن تنبک پی میبرد و به اجبار او را مورد آموزش مستقیم خود قرار میدهد تا توانایی او را به فعلیت درآورد.
از سوی دیگر، نویسنده او را به عنوان سمبل ارتباط مظاهر درباری و سیاسی با علایق و سلایق عوامِ مردم به کار گرفته است. او یک وزیر است، پر از مشغلههای سیاسی و درباری، تا جاییکه به دلیل اوضاع نابسامان مملکت، از همسفری با یاران هنرمندش باز میماند. با وجود مسئولیتهایی که خرقهی وزارت بر دوش او نهاده است، با یاران نوازندهی غیردرباری نشست و برخاست دارد؛ ماهر در نواختن عامیانهترین ساز سنتی ایرانی، یعنی «تنبک» است و از همه مهمتر، با عامیترین فرد گروه، «آقا فرج»، خلوتهای دونفره برای آموختن هنر محبوب خود به او داشته است.