کتهلاسم هندی رصاص ابیض است. درختی است هندی که از ثمره‏ی آن نان پزند.
کحل‏الجواهرسرمه‏ی آمیخته با مروارید ساییده شده
کَرنا: نوعی نفیر دراز که در قدیم در رزم به‌کار می‌رفت. آلتی است بادی و بلند که صدای آن بم است و چون سوراخ ندارد با انگشتان نواخته نمی‌شود و از این رو فقط برای دم دادن به‌کار می‌رود.
دانلود پایان نامه
کُرَنگ: میدان اسب‌دوانی. در نسخه اساس به معنای قلم‎تراش آمده است.
کِریاس: طهارت‌خانه که بر بالای طاق و سرای سازند. محوطۀ درون سرای خلوت خانه شاه یا امیر. دربار شاه.
کشک: جوگی. فرقه‌ای از مرتاضان هند. پیرو طریقۀ جوگیان
کَشیش: در نسخه اساس آمده است: «آواز پوست مار در وقت رفتار و آواز گاو و آواز جوش شراب و غیر آن. در فرهنگ، کشیش معلم ترسایان آمده است.» روحانی مسیحی، کسی که مقامش بالاتر از شمّاس و پایین‏تر از اسقف است.
کعب: بند استخوان
کعب غزالنوعی حلوا که آن‌ را به شکل جای پای آهو می‌برند.
کلاله: موی پیچیده و مجعد
کلاوه: ریسمان خام که بر چرخه پیچیده باشند. کمربند
کَلَف: رنگ سیاه و سرخ به هم آمیخته. هر لکه که در ماه و آفتاب دیده می‌شود.
کمانچه: یکی از آلات زهی است. بعضی کاسۀ آن را از پوست جوز هندی سازند و از موی اسب بر آن وتر بندند و بر روی آن پوستی کشند. کمانچۀ امروزی دارای سه یا چهار سیم است و کاسه‌ای کوچکی دارد و با کمانه آن را نوازند. کمان کوچکی که بدان رباب را نوازند.
کِمرغوره‏ی خرما که در زمین رسیده و رطب شده باشد. در نسخه‏ها به صورت کمرک آمده است و این واژه در لغت‏نامه‏ها معنی نشده است. احتمالاً با توجه به اینکه در حاشیه نسخه‏ی د نوشته شده است کمرک میوه‏ای هندی است منظور همان کمر باشد.
کوچه دادن: راه دادن. “کمرکش که طعم میخوش را به کوچه‏ی خود کوچه داد.”
کِیل: پیمودن، سنجیدن، مقیاسی است برای حجم.
کیلهکیل. پیمانهبه هندی میوه‏ای است که عربان موز گویند. به هندی موز است.
گز: واحد طول که در قدیم معادل ۲۴ انگشت بود. واحد طول معادل ذرع و برابر ۱۶ گره
گَزَک: مزه. چیزی که با آن تغییر ذائقه دهند. مزه که شراب‏خواران برای تغییر ذائقه خورند چون کباب و پسته و بادام و سیب و انار و مانند آن .
گِزلِک: چاقوی نوک تیر شبیه به کارد
گل‏بدننوعی قماش متعارف هندوستان مثل تافته که قماش دورنگ بود، مثلاً سرخ که به سیاهی زند.
گلشنیابراهیم گلشنی یکی از مشایخ دبیران طریقت صوفیه از مردم آذربایجان بود که به سال ۹۴۰ه.ق درگذشت. گلشنی را منظومه‏ای در چهل هزار بیت به سبک مثنوی مولوی جلال الدین رومی است و قصیده‏ی تائیه‏ی مشهور ابن فارض را نظیره‏ای کرده است و نیز دیوانی از اشعار عارفانه دارد.
گل‏قندنوعی مربا که از برگ‏های گل سرخ و شکر (یا قند) در آفتاب پرورش دهند و آن به منظور تقویت و لینت مزاج تجویز می‏شده است. گلشکر، گلنگبین .کنایه از لب معشوق
گل‏میخنوعی از میخ آهن که سرش پهن می‏باشد. میخی که سر آن را به صورت گلی سازند.
گنجیفه: نوعی بازی ایرانی که اکنون از رواج افتاده است. در این بازی هشت دسته‌ی دوازده برگی که نود و شش ورق دارد به‌کار می‌رود. هر یک از این دسته‌ه ای هشتگانه سابقاً نامی به ترتیب زیر داشت: غلام، تاج، شمشیر، اشرفی (زر سرخ)، چنگ، برات، سکه (زر سفید) قماش. هر دسته ۱۲ برگ داشت دو تا به نام شاه و وزیر و بقیه به شمارۀ یک تا ده شناخته می‌گردید. برای این بازی دستگاه طوری ساخته می‌شد که هر یک از آن‏ها به تنهایی شناخته می‌گردید. امروزه گنجیفه دارای ۵۲ برگ است که از چهار دسته به نام گشنیز، خشت، دل و سرو تشکیل می‌گردد و هر دسته ۱۳ برگ دارد. سه تای آن‏ها شاه، بی‌بی، سرباز و ده تای دیگر از ده خال تا یک خال نام دارد.
لالاغلام و بنده، خادم و خدمتکار
لجّه: میانه‌ی آب دریا، عمیق‌ترین موضع دریا
لخلخه: ترکیبی است از عطریات مختلف (عود قماری، لادن، مشک، کافور و غیره) که از آن گویی سازند و بویند.
لعل پیکانینوعی از لعل باشد که بر شکل و هیئت پیکان است. لعلی که آن‏ را به شکل پیکان تراشیده باشند و زنان از آن گوشواره سازند.
لعل قطبیقسمی از لعل که نگینه‏وار پهن باشد.
لمعه: روشنی، پرتو
لوله‏پیچهر پارچه‏ای که آن را چون مکتوب پیچند، چنانکه دارایی و اطلس و ساتن به صورت لوله پیچیده شده .در حاشیه نسخه د آمده است: «لوله در ولایت چیزی است که هندیان آن را پیچک رشته و نیز پیچک دستار خوانند. لوله‏پیچ نام پارچه باریک است.»
ماشطه: زن شانه‌زننده، زن آرایشگر
ماهچه: سر علم به شکل هلال که آن را از طلا یا نقره می‎ساختند.
متاع روی دستمتاع حقیر و خواری که در مکانی بیرون از دکان می‏گذارند و متاعی که در کف دست نهاده در کوچه و بازار می‏فروشند. در نسخه‏ی د به معنای نمونه آمده است.
مثلثنام خوشبویی که قرص‏های آن را سه گوشه می‏سازند و بعضی گویند که آن خوشبو را مثلث از آن گویند که از مشک و صندل و کافور مرکب سازند. شرابی که طبخ داده باشند تا یک ثلث آن باقی مانده و دو ثلث رفته باشد.
مثلثات افلاکمنظور بروج افلاک است از جمله دوازده برج، سه برج آتشی‏اند: حمل و اسد و قوس. سه برج بادی: جوزا و میزان و دلو. سه برج خاکی: ثور و سنبله و جدی و سه برج آبی: سرطان و عقرب و حوت.
مَجَرِّه: کهکشان
محاذات: برابر چیزی قرار گرفتن، مقابل بودن
مرغ زرینمرغی است برابر ماکیان مشابه به شکل دراج و اندکی به طاوس نیز مشابهتی دارد و پروبالش مانند زر درخشان و لمعان می‏دارد.
مرغوله: پیچیده، مجعد. زلفی که آن را شاخ شاخ کنند و بعد از آن پیچند.
مصاحفه: به هم دست دادن، در متن به معنای دست بوسی به کار رفته است.
مصقله: ابزاری برای صیقل دادن و زدودنِ زنگ.
معانقه: دست در گردن یکدیگر انداختن
مغزینوعی حلوا که در آن اقسام مغز خوراکی مانند بادام و پسته گذارند.
مغفر: زرهی که زیر کلاه خود بر سر می‌گذاشتند.
مقراض هندیمقراض هند که بهتر باشد و بعضی گویند که نوعی از مقراض که برگ تنبول فروشان دارند که پان را به آن پیرایش می‏کنند یا آنچه فوفل را به آن ریزه ریزه کنند.
مقراضینام حلوایی است. نام قسمی جامه یعنی پارچه. از جامه‏های گرانبهای فاخر بوده است ولی جنس آن معلوم نیست.
مناصفه: دو نیمه کردن، دوبخش کردن
مندل: دایره‌ای که معزمان بر دور خود کشند و در میان آن نشینند و دعا و عزیمت خوانند. به زبان هندی، نوعی از دهل که آن را پکهادج نیز گویند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...