موضوع بعدی در زیبایی شناسی کانت انواع هنر ازنظر این فیلسوف میباشد که وی در این باره به سه هنر کلام، نمایش و صدا اشاره میکند و بقیه هنرها را منبعث از آن ها میداند. برای مثال از کلام، فصاحت و شعر؛ از نمایش، نقاشی و مجسمه سازی و در نهایت از صدا موسیقی منشعب میگردند. شعر با موسیقی نیز وقتی توأم باشند با هیجانات و احساسات سرکار دارند(همان منبع،ص۸۳).
به طور کلی زیبایی شناسی کانت موضوعی است که نیاز به شرح مبسوط و تخصصی دارد که اولی به جهت خارج بودن از حوصله بحث و دومی به لحاظ عدم تخصص نگارنده امکان پذیر نیست. اما آنچه می توان گفت این است که در دیدگاه زیبایی شناسی کانت، زیبایی ها و لذات معنوی جایگاه خاصی دارند و کارهای هنری نیز باید در راستای آن ها صورت پذیرند و نکته مهمتر اینکه زیبایی و کار هنری باید جنبه کلی و عمومی داشته باشد و جنبه منفعت طلبی شخصی نداشته باشد به عبارت دیگر تفکیک بین زیبایی شناسی هنری با خوش آمد های معمولی و خواهش های دل از نکات برجسته زیبایی شناسی کانت میباشد.
زیبایی شناسی دیویی
جان دیویی از فیلسوفان مشهور مکتب پراگماتیسم میباشد. زیبایی شناسی دیویی نیز در چارچوب تفکرات پراگماتیستی او قرار دارد وی در حوزه زیبایی شناسی بیشتر از هنر و تجربه زیباشناختی سخن میگوید و اندیشههای زیبایی شناسی او را می توان در کتاب وی با عنوان هنر به مثابه تجربه دریافت کتابی که تأثیر مهمی در حوزه زیبایی شناسی قرن بیستم داشته است(لدی[۹]،۲۰۰۳).
به عقیده دیویی هنر یک زبان بینالمللی بوده و آمیخته با زندگی اجتماعی، فرهنگی و مادی است(همان منبع). هنر هر نوع تجربه بشری است که دارای سازمان و ساختار معین و کیفیت فراگیر میباشد(اسمیت،۲۰۰۸،ص۴). ازنظر او هنر فعلی یگانه و نماینده همه عواطف آدمی است و همچنین چکیده و خلاصه همه فعالیت های هوش است. دیویی(۱۹۳۴،ص۴۵) میگوید:« هنرمند در فرایند کار خویش با برقراری ارتباط بین آنچه که قبلاً انجام داده و آنچه که بعد از آن انجام میدهد کنترل می شود … او همچنین بین هر چیزی که انجام میدهد و کل آن چیزی که میخواهد تولید کند ارتباط برقرار میکند. درک و فهم این ارتباط وظیفه و کار هوش را مشخص میسازد».
همان طور که در فلسفه جان دیویی مبارزه با تفکرات دوآلیستی وجود دارد و جدایی هایی از قبیل هدف و وسیله را مردود میداند این تفکر را در هنر نیز جاری میدانست و این نوع اندیشه در کتاب هنر به مثابه تجربه واضح و نمایان است. وی با تفکر ضد دوآلیستی جدایی بین طبیعت و تجربه، تجربه و عمل، تجربه و نظریه، هنر و علم، هنرهای زیبا و هنرهای کاربردی،هنرهای والا و پست، فرهنگ والا و فرهنگ عامه، فرم و محتوا را رد میکند وی همچنین هنرمند را تافته جدا بافته از جامعه نمی داند وی هنرمند را تکنسینی ماهر میداند که میتواند با بهره گیری از دانش خویش باعث تغییر در عادات مرسوم شود و هنرها دامنه ای از معنی را در تجربیات به طور لذتبخش ارائه میکنند. از این برداشت هنر معنایی وسیع مییابد و دیگر نمی توان میان هنر و اعمال روزمره بشری جدایی چندانی قائل بود دیویی تلاش میکند هنر را به درون محیط اجتماعی فرهنگی و مادی برگرداند و تجربه زیباشناسانه را به تجربه زندگی روزمره وارد کند و کمتر آن را ویژه و خاص تلقی نماید و خاستگاه تجربه زیباشناسانه و کارهای هنری ازنظر دیویی مردم عادی و زندگی روزمره است و هنر در زندگی مهم بوده اما جدا و فراتر از آن نیست(مک للاند[۱۰]،۲۰۰۵). دیویی(۱۹۳۴،ص۳) میگوید:« هرکس به نوشتن درباره هنرهای زیبا مشغول است به ناچار وظیفه ای دارد وظیفه او این است که میان اشکال خالص پالوده شده و غنا یافتۀ تجربه که در آثار هنری متبلور میشوند و حوادث روزانه، اعمال و رنج هایی که عموماً به عنوان عامل قوام بخش تجربه فهم میشوند پیوندی دوباره برقرار سازد».
از این رو هنر در نظر دیویی نزد هنرمند خلاصه نمی شود بلکه فاصله بین هنرمند و مخاطب را ازمیان بر میدارد و هردو را مدنظر قرار میدهد. وی هنر را محصول تعامل موجود زنده با محیط زندگی میداند و این تعامل مخصوص هنرمند نیست بلکه دریافت کننده هنر را نیز در بر میگیرد و آثار هنری تنها رسانه برقراری ارتباط کامل و بدون مانع بین دو انسان هستند و این نیروهای ارتباطی شالوده نیروی عظیم هنر در تمدن بشری را تشکیل میدهند(مک للاند،۲۰۰۵).
از دیدگاه دیویی تجربه زیباشناختی نیز همانند هنر از تجارب زندگی جدا نیست. وی(به نقل از شایگان فر، ۱۳۸۸) میگوید وقتی در موقعیت مبهم و بغرنج هوش، ادراک، احساس و آرزوهای فرد با محیط تعامل میکنند با بهره گرفتن از آن ها فرد رفتاری انجام میدهد که به وسیله آن رفتار از محیط تأثیر پذیرفته و برآن تأثیر میگذارد این موقعیت ها خواه عقلانی و خواه احساسی موجب تجربه زیباشناسانه می شود. از این رو ازنظر دیویی موقعیت های مسئله مدار که فرد با تمام قوا درصدد حل آن میباشد موجد تجربه زیباشناختی میباشند.
به طور خلاصه در نگاه دیویی هنر یک زبان بینالمللی است و از طریق این زبان ارتباط کامل و بدون مانع بین افراد برقرار می شود و این نیرو سبب تأثیرگذاری آن در زندگی روزمره و عادات مردم میگردد. دیویی با تفکر ضد دوآلیستی خود جدایی هنر و هنرمند را از زندگی روزمره و محیط اجتماعی فرهنگی و مادی مردود می شمارد، آن ها را در متن زندگی مورد بررسی قرار میدهد، به هنرمندان و زیباشناسان گوشزد میکند از پرداختن به انتزاعیات دوری کنند و بین زندگی و مسائل آن و کارهای هنری ارتباط برقرار سازند. وی تجربه زیباشناختی را نیز از تجارب روزمره تفکیک نمی کند، موقعیت های بغرنج و مسئله مدار را عامل به وجود آورنده این نوع تجربه میداند و بیان میکند هر گاه انسان با هوش، ادراک و تمام عواطف خود به تعامل با موقعیت برخیزد بر موقعیت تأثیر گذشته و برآن تأثیر بگذارد تجربه زیباشناختی به دست می آورد و ضمن آگاهی لذت نیز کسب میکند.
زیبایی شناسی در اسلام
سخن درباره زیبایی شناسی اسلامی نیاز به اشراف کامل به مکاتب و نحله های گوناگون فلسفه اسلامی دارد با این حال در اینجا سعی شده است با مطالعه کتب و مقالات متعدد مطالبی در خصوص زیبایی شناسی اسلامی اگرچه ممکن است در حد اکمل نباشد ذکر گردد.
زیبایی شناسی اسلام را می توان از دو منظر مورد توجه قرار داد یکی از طریق آیات قرآن و روایات و دوم از طریق نظر فیلسوفان و صاحبنظران مسلمان که به نوعی دومی تا اندازه ای مبتنی بر اولی است در اینجا ما بر اساس دیدگاه برخی صاحبنظران زیبایی شناسی در اسلام را بررسی میکنیم.
زیبایی
اینکه حقیقتی بنام زیبایی وجود دارد بین صاحبنظران اتفاق نظر وجود دارد آنچه که مایه اختلاف نظر بین آنان است مفهوم و ویژگی های یک شی یا موضوع زیبا است و هر کدام از فیلسوفان و صاحبنظران تعاریف گوناگونی از این مفهوم ارائه دادهاند. مطهری (به نقل از تاجدینی،۱۳۶۹) میگوید قبل از آنکه بتوان زیبایی را تعریف کرد باید گفت که زیبایی با ذوق درک می شود و یک امر وجدانی است.یعنی زیبایی قابل بیان و توصیف نیست بلکه به ذوق انسانها بستگی دارد و تعریف آن مشکل است.
فارابی معتقد است هرچه موجودی به نقطه کمالش نزدیک تر باشد زیباتر است(نصر،۱۳۸۹ ).