حال باید دید مفسرین و محققین در توجیه این تعبیر چه تدابیری اندیشیده اند و چه نظراتی را بیان کرده اند. نظریات مفسرین را می توان به شش بخش تقسیم کرد.
۱) سبع المثانی را به سوره ی حمد تفسیر کرده اند و در توجیه این نظر دلایل زیر را بیان کرده اند :
- سوره حمد دارای هفت آیه است.
- برخی از واژگان در این سوره دوبار تکرار شده است همانند: رحمن، رحیم، ایاک، صراط، علیهم.
-محتوای آیاتش دو به دو است همانند : (الرحمن، الرحیم)، (ایاک نعبد، ایاک نستعین)
-هفت باب علم در سوره ی حمد خلاصه می شود.
-این سوره از هفت حرف (تا، جیم، خا، زای، شین، ظا، فا) خالی است.
-از دو بخش (نیمی از آن حمد و ثنای خدا، نیمی دعا و تقاضای بندگان) تشکیل شده است.
-در هر نماز دو مرتبه قرائت می شود.
-دو مرتبه بر پیامبر(ص) نازل شده است.
-در این سوره کفار به دو قسم ( مغضوب علیهم ، ضآلین) تقسیم شده اند.
-در نماز همراه با سوره ای دیگر قرائت می شود.
-این سوره مشتمل بر ثنای الهی است.
-خداوند متعال این سوره را برای این امت استثنا کرده است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
-عالم به یک اعتبار هفت است و این که آن مراتب به اعتبار نزول و صعود تکرار گردد و هر عالم دو قسمت می- گردد و این که قرآن صورت تدوینی آن مراتب است و سوره ی فاتحه الکتاب مختصر قرآن بوده و همه ی قرآن در سوره جمع شده است. (طباطبایی، ۱۳۷۴ : ۱۲/۲۸۲-۲۸۱؛مدرسی، ۱۳۷۷ : ۵/۳۹۸ ؛محقق، ۱۳۶۴ : ۱ /۲۲۶-۲۲۵؛سیوطی، ۱۳۸۴ :۱/۱۹۱-۱۹۰؛مکارم شیرازی، ۱۳۷۴ : ۱۱/ ۱۲۹؛سید قطب، ۱۴۱۲ :۴/۲۱۵۳؛طیب، ۱۳۷۸: ۸/۷۰؛آلوسی، ۱۴۱۵ : ۷ /۳۲۲؛فخررازی، ۱۴۲۰ : ۱۹ /۱۶۰-۱۵۹؛زمخشری، ۱۴۰۷ :۲ / ۵۸۷؛طبرسی، ۱۳۶۰ : ۱۳ / ۲۱۴-۲۱۳ ؛امین، ۱۳۶۱ : ۷ /۱۵۲ ؛طوسی، بی تا : ۶ /۲۵۳-۲۵۲؛گنابادی، ۱۳۷۲ : ۸ / ۷۷ ؛ابن جوزی، ۱۴۰۷ : ۴ / ۴۱۳ )
۲)سُور طوال : هفت سوره ی بلند قرآن است که این هفت سوره را عبارتند از : (بقره، آل عمران، نساء، مائده، انعام، اعراف، انفال و توبه) علت اینکه این سوره ها را مثانی نامیده اند این است که اخبار و عبرت ها در این سوره
ها دو به دو آمده است.( طبرسی، ۱۳۶۰ : ۱۳ / ۲۱۴-۲۱۳ ؛امین، ۱۳۶۱ : ۷ /۱۵۲ ؛آلوسی، ۱۴۱۵ : ۷ /۳۲۲؛فخررازی، ۱۴۲۰ : ۱۹ /۱۶۰-۱۵۹؛زمخشری، ۱۴۰۷ :۲ / ۵۸۷؛طوسی، بی تا : ۶ /۲۵۳-۲۵۲؛ابن جوزی، ۱۴۰۷ : ۴ / ۴۱۴ )
۳)سُورحوامیم : هفت سوره ای که با «حم» آغاز می گردند عبارتند از : (مؤمن، فصلت، شوری، زخرف، دخان، جاثیه، احقاف ).(آلوسی، ۱۴۱۵ : ۷ /۳۲۲؛زمخشری، ۱۴۰۷ :۲ / ۵۸۷)
۴)هفت صحیفه ای که بر انبیاء پیشین نازل شده است به این دلیل که این کتاب ها شامل ثنای الهی است و یا در این کتاب ها موعظه ها به صورت مکرر وجود دارد و قرآن هم جزئی از آن ها است. (آلوسی، ۱۴۱۵ : ۷ /۳۲۲؛زمخشری، ۱۴۰۷ :۲ / ۵۸۷)
۵)محتویات هفتگانه ی قرآن کریم : قرآن مشتمل بر هفت نوع از علوم است که عبارتند از : توحید، نبوت، معاد، قضاء، قدر، احوال عالم، قصص، تکالیف. یا اینکه قرآن مشتمل بر هفت امر است : امر، نهی / بشارت، انذار / ضرب امثال / تعدد نعم/ اخبار الأمم یا امر، نهی / خبر و استخبار / نداء / قسم / امثال. (ابن جوزی، ۱۴۰۷ : ۴ / ۴۱۴ ؛آلوسی، ۱۴۱۵ : ۷ /۳۲۲؛فخر رازی، ۱۴۲۰ : ۱۹ / ۱۶۰-۱۵۹)
۳-۲-۱-۱-۷ نقدآرای مفسرین
مفسرین و محققین « سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی» را به سوره ی حمد تفسیر کرده اند زیرا سبع در لغت به معنای هفت است و سوره ی حمد دارای هفت آیه است.این نظر تأمل بیشتری را می طلبد زیرا که شماره گذاری دقیق آیات قرآن نسبت به محتوای قرآن کریم امری ثانوی است .(ربین،۱۳۷۹ : ۲۵)به ویژه اینکه در شماره گذاری آیات قرآن نیز اختلاف اقوالی دیده می شود و مکتب های مختلف کوفی، مکی، مدنی، بصری، شامی هر یک عددی را برگزیده اند(رامیار،۱۳۸۵ :۵۷۰) و در مورد سوره ی فاتحه الکتاب اگر چه به مذهب شیعه « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم» یکی از آیات سوره ی حمد محسوب می شود ولی عامه « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم» را خارج از آن می دانند و آخرین آیه را « غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِم» شمرده اند.(طیب، ۱۳۷۸ :۸/۷۰) بنابراین اگر چه در روایات از سوره حمد تعبیر به «مثانی» شده است چه بسا دلایل و حکمت هایی والاتر از تصور انسان خواهد داشت و نباید تنها به نگاهی سطحی و ظاهری به سوره اکتفاء نمود.
با توجه به اینکه در چینش و تنظیم سوره ها بدین کیفیتی که اکنون در قرآن کریم است اختلاف نظر وجود دارد و گروهی این چینش را توفیقی دانسته اند ولی جمهور علماء از اجتهاد یاران رسول خدا (ص) در این زمینه یاد کرده و دلائلی ارائه کرده اند از جمله اینکه : مصاحف صحابه قبل از اینکه عثمان قرآن را تدوین کند
در ترتیب سوره ها با همدیگر اختلاف زیادی داشتندو اگر این ترتیب توفیقی بود و از جانب رسول خدا (ص) رسیده بود آنان چنین اختلاف و دگرگونی را روا نمی داشتند و دیگر اینکه به نقل از ابن اشته : عثمان فرمان داد که سور طوال را پی در پی قرار دهند و سور انفال و توبه را جزء سبع طوال قرار دهند و آن ها را با « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم» از همدیگر جدا کنند. (رامیار، ۱۳۸۵ :۵۹۸ ) بنابر توضیحات فوق تفسیر« سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی» به سبع طوال و یا تفسیر آن به سور حوامیم و مثانی در صورتی قابل قبول است که مبتنی بر ترتیب و چینش ثابت توفیقی سوره ها صورت پذیرفته باشد. مضاف بر آن چه بیان شد سوره ی حجر جزء سور مکی است و سور طوال جزء سور مدنی است و انطباق این تعبیر بر سور طوال را مشکل می سازد و از دیگر سو علامه طباطبایی معتقدند: « با بودن این همه روایات دیگر نباید اعتنایی به گفته ی بعضی کرد که گفته اند : مقصود از آن هفت سوره ی طولانی است و آن بعضی دیگر که گفته اند : مراد از آن «حم» هفتگانه و یا صحیفه ای است که بر پیامبران نازل شده است.»(طباطبایی، ۱۳۷۴ :۱۲/۲۸۲-۲۸۱ )
۳-۲-۱-۱-۸ دیدگاه مستشرقین در حوزه ی «مثانی»
علی رغم تلاش محققین و پژوهشگران مسلمان در حوزه ی دست یابی به معنای « مثانی» محققین و پژوهشگران غیر مسلمان نیز درباره ی این تعبیر توجیهاتی را بیان کرده اند و این تعبیر را جزء واژگان وام گرفته از زبان های دیگر برشمرده اند. تمامی این تلاش ها و توجیهات بیانگر اهمیت معنای « مثانی» است. این تعبیر به قدری مبهم و رازناک است که حتی مستشرقین درصدد دست یابی به معنای آن برآمده اند .
گایگر « مثانی» را کوششی در ارائه ی مَشنای عبری شمرده است که مجموعه ای از روایات شفاهی است و برای خود در نزد یهودیان جایی در کنار تورات باز نموده است.البته ادبیات شفاهی مفهومی نزدیک تر به واقع است و با نظریه ی مطرح شده در این پژوهش قابل انطباق است. نلدکه نظریه ی گایگر را اصلاح کرده است به این ترتیب که حدس زده واژه از آرامی گرفته شده است.(جفری، ۱۳۷۲ : ۳۷۲-۳۷۱ ) ریچارد بل در تأیید این نظریه می گوید : بعضی محققان اروپایی به این نظریه گرایش دارند که این واژه عربی از کلمه ی « مَشنای» عبری اخذ شده است، یا به احتمال بیشتر از کلمه ی سریانی یا عبری-آرامی « مَثنیتا» شریعت شفاهی یهود که کلاً « مَشنا» نام دارد و این کلمه ممکن است قابل اطلاق به هر جزء خاصی از آن هم باشد اما عقیده ی اکثریت طرفداران، این معنی است که مراد از « مثانی» داستان های دارای مکافات الهی است. چه بر این مبنا که مثانی به معنای «مکرارات» و چه بر این مبنا که «مَشنا» به معنای داستان است.
در این جا باید در دفاع از این نظریه که مثانی را باید به معنای «داستان های دارای مکافات الهی » گرفت که در اصل هفت داستان عمده وجود داشته است و وجود داستان های کوچک تر یا کوتاهتر دقیقاً هماهنگ با تعبیر«سبع من المثانی» است که البته تمامی آن ها نیست. داستان های دارای مکافات الهی نیز در خور وصفی است که در سوره ی زمر آمده است زیرا مکافات یا مجازات باعث خوف و خشیت می شود حال آنکه نجات یا رستگاری پیامبران و پیروان آن ها چه بسا دل ها را نرم گرداند.(بل، ۱۳۸۲ : ۴۰۲ )
۳-۲-۱-۱-۹ نقد آرای مستشرقین
با توجه به اینکه در آیه ی شریفه ی ۲۳ سوره ی زمر به صراحت «مثانی» به همه ی قرآن اطلاق شده است و از سویی داستان هایی که در آن ها به عذاب اشاره شده بیش از هفت داستان است و از سوی دیگر تمام داستان های قرآن حائز اهمیت هستند بنابر این گزینش هفت داستان از مجموع داستان های قرآن صحیح نیست و در توجیه این نظریه مبنای محکم و دلایل روشن وجود ندارد (جعفری، ۱۳۸۰ :۹۷-۹۶)
۳-۲-۱-۱-۱۰دو لایه بودن مثانی
بعد از این بررسی با در نظر گرفتن معنای لغوی « مثانی » و با تو جه به سیاق آیه ی ۲۳ سوره زمر و سبب نزول آیه ی ۸۷ سوره حجر وجه دیگری به نظر می رسد که به عنوان یک دیدگاه مطرح می شود که شاید نیاز به تأملات بیشتری داشته باشد .
قرآن کریم حقیقت واحد است که در راستای هدایت انسان نازل شده است. گر چه الفاظ و سیاهه ی قرآن متکثر به نظر می رسند ولی هر چه به باطن و سر منشاء آن نزدیک شوند وحدت و یکپارچگی آن مشهودتر ست. بنابراین اصل در قرآن پیوستگی ، اطلاق و وحدت است و به تعبیر خود قرآن احکام و یکپارچگی در مقابل، آن چه از کثرت و تفصیل در آن دیده می شود، فرع و طفیل نزول است. «کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ »(هود/۱) با این همه این قرآن نزول یافته و تفصیل یافته حکایت گر و در ارتباط با آن اصل و بهره مند از آن اطلاق و احکام است و با تعمیق در آن و بالا رفتن از رشته ی هدایت آن و رسیدن و نز دیک شدن به آن اصل این پیوستگی مشهود و مشهودتر می شود تا جایی که همه ی آن یک امر واحد خواهد شد. (مطیع،۱۳۷۹ : ۱۱۷-۱۱۵)
در آیه ی شریفه ی ۲۳ زمر در معرفی قرآن از تعبیر جدید «مثانی» استفاده شده است با توجه به معنای لغوی واژه ی مثانی که به معنای «انعطاف و برگرداندن » است و چون هر عطف کردنی ارتباط چیزی به چیز
دیگر را در پی دارد لاجرم دربردارنده دو رکن است. با این توضیح قرآن کریم مثانی است زیرا معارف و مواعظ اش به سمت حقایق ثابت و معارف الهی موجود در لوح محفوظ انعطاف دارند و مطالب هدایت بخش آن از جهان مادی و دنیوی به سمت ملأ أعلی انعطاف می یابند و محتوای هدایت بخش و جان فزایش روح انسان را از عوالم مادی به سوی عوالم روحانی و حقایق معنوی سوق می دهد . (مصطفوی، ۱۳۶۰ : ۲/ ۳۵-۳۴ ) بنابراین قرآن کریم دارای دو مرتبه و یا به تعبیر مناسب تر دارای دو نمود و جایگاه معطوف به یکدیگر است، نمودی در قالب کتاب خواندنی قرآن، به زبان عربی به گونه ای که آیات و حقایق قرآنی در لفافه ی حروف و کلمات پیچیده شده تا ظرف وجودی انسان تاب شنیدن آن را داشته باشد و بتواند آن را درک نماید.( امین، ۱۳۶۱ :۱۲ /۲۴۲-۲۴۱ )آیه ی شریفه ی «إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ » (زخرف/۳) گواه این مطلب است که حقیقت قرآن در ام الکتاب با تبدیل و جعل آن به صورت عبارات عربی موجود پدیدار شده است و با ذکر امثال و شواهد درک حقایق را برای انسان تا حدودی میسر ساخته است تا راهنمای انسان باشد و انسان متذکر گردد .« وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ »(قمر/۳۲) به عنوان نمونه : اگر قرآن کریم سرانجام پرهیزگاران را ذکر کرده است مثال هایی از پاداش ایشان نزد خداوند و پیروزی آنان در دنیا را آورده است و اگر یکی از صفات پرهیزگاران را یاد کرده است آن را با شواهدی از زندگی پیامبران (ع) همتا ساخته بنابراین یکی از روش های قرآن برای تقرب ذهن و فهم عامه بشر نسبت به آن حقایق والا این است که از هر چیزی مثلی زده است و آن مثل همتا آوردن برای هر حقیقتی است که در قرآن یاد شده است. چنانچه به منظور درک انسان از حقیقت بهشت می فرماید : «مَثَلُ الْجَنَّهِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ أُکُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها تِلْکَ عُقْبَى الَّذِینَ اتَّقَوْا»(رعد/۳۵) (مدرسی، ۱۳۷۷ :۱۱/۴۶۰)
نمود دیگر قرآن کریم در ام الکتاب و نزد خدای رحمان و به دور از دسترس مردمان و حقیقتی متعالی و حکیمانه است. البته قرآن نازل شده به زبان عربی، نسخه ی دیگری از همان حقیقت است که به تمام و کمال نازل شده است. بنابراین قرآن عربی و قرآن موجود در ام الکتاب هر دو یک حقیقت اند لیکن در دو شکل و نمود . بر اساس آیات « إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ »، «فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ »،« لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ »(واقعه/۷۹-۷۷) از سویی تنها گروهی از مردم که به نسخه ی موجود در ام الکتاب دسترسی دارند اهل بیت(ع) اهل بیت اند زیرا که جزء مطهرون هستند ودر قرآن کریم تنهایک خاندان معرفی شده که در بالاترین درجه ی طهارت قرار دارند و آن ها اهل بیت گرامی رسول خدا(ص) هستند.« إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً »(احزاب/۳۳)پس آنها هستند که با نسخه ی اصلی قرآن کریم که در ام الکتاب است در تماس هستند. از دیگر
سوی در برخی از روایات که از طریق اهل بیت نقل شده «مثانی » به ائمه (ع) تفسیر شده است مانند : «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی سَلَّامٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (ع )قَالَ نَحْنُ الْمَثَانِی الَّتِی أَعْطَاهَا اللَّهُ نَبِیَّنَا (ص) وَ نَحْنُ وَجْهُ اللَّهِ نَتَقَلَّبُ فِی الْأَرْضِ بَیْنَ أَظْهُرِکُمْ عَرَفَنَا مَنْ عَرَفَنَا وَ مَنْ جَهِلَنَا فَأَمَامَهُ الْیَقِینُ »(بابویه قمی، ۱۳۹۸ :۱۵۱-۱۵۰) یا « عَنْ أَبِی سَلَّامٍ النَّخَّاسِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (ع) قَالَ نَحْنُ الْمَثَانِی الَّذِی أَعْطَاهُ اللَّهُ نَبِیَّنَا مُحَمَّداً (ص) وَ نَحْنُ وَجْهُ اللَّهِ نَتَقَلَّبُ فِی الْأَرْضِ بَیْنَ أَظْهُرِکُمْ وَ نَحْنُ عَیْنُ اللَّهِ فِی خَلْقِهِ وَ یَدُهُ الْمَبْسُوطَهُ بِالرَّحْمَهِ عَلَى عِبَادِهِ عَرَفَنَا مَنْ عَرَفَنَا وَ جَهِلَنَا مَنْ جَهِلَنَا وَ إِمَامَهَ الْمُتَّقِین» (کلینی، ۱۳۶۲ : ۱/۱۴۳) مجلسی در توجیه این روایات چینین بیان کرده است : ائمه ی بزرگوار دارای دو وجه هستند یکی جنبه ی تقدس و روحانیت و ارتباط خاص با خداوند و دیگری ارتباط با مردم به واسطه ی بشر بودنشان است. (مجلسی، بی تا:۲۴/۱۱۵-۱۱۴)
چنانچه دانش هرمنوتیک بیان می کندکه هر متنی به خودی خود و به مثابه ی یک متن[۱۸] برای خود گویایی دارد و می توان آن را فهم، نقد و تفسیر کرد، بی آنکه به آفریننده ی آن اثر نظر داشت زیرا متن برای خود گویایی دارد و فهم نیز برای خود راهکارهایی دارد که به کمک آن می توان فهمی روشمند و دانش مدار از متن داشت. از سوی دیگر، همان متن یا اثر را می توان به عنوان آفریده ی دستان خلاق و فکر هدفداری در نظر گرفت و به آن به مثابه ی یک اثر[۱۹] نگریست که طبیعتاً در چنین نگرشی ، حضور مؤثر در متن و اثر خود را نشان می دهد و متن به عنوان اثری تألیف شده توسط او خود را می نماید و تفسیر می شود.(مطیع، ۱۳۸۱ : ۳۲)
بنابراین گذشته از معصومین که بر تمامی پهنه ی ژرفای دریای بیکران قرآن احاطه دارند برای دیگران نیز در محدوده ی ظرف وجودی شان این امکان وجود دارد که خدای سبحان چشم دلشان را بر پرتویی از انوار نورانی قرآن بگشایند و قلبشان را با القاء حقایقی از رحمت قرآن آکنده از نور و سرور گردانند.(میرباقری، ۱۳۸۵ :۲۴۷-۲۵۶) بنابراین مؤمنین صاحب دل و حقیقت جوی که قلوبشان تا اندازه ای به نور جمال حق تعالی روشن گردیده زمانی که از خلال آیات قرآن کریم به بعضی از اسرار کلام الله و حقیقت الهی واقف می گردند به صاحبان آن نفوس لرزشی دست می دهد و پوست بدنشان به لرزه در می افتد زیرا با حقایقی بزرگتر از گنجایش وجودی خود مواجه گشته اند .« تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُم»(زمر/۲۳) و این خوفی مبارک و سبب بیداری و آغاز حرکت الهی آن ها است .مگر نه این است که اگر حقایق والای قرآن برکوه نازل گردد کوه با تمام ستبری واستواری خود که زبان زد عام و خاص است تاب وتحمل نخواهد آورد و متلاشی خواهد شد .« لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ
»(حشر/۲۱) به راستی کوه به سبب حروف و صفحات قرآن نمی شکافد بلکه در اثر مضامین و حقایق والای الهی تاب نخواهد آورد. وقتی جمادی که به مراتب از انسان پست تر باشد در برابر حقایق قرآن خاشع گردد و متلاشی گردد البته انسانی که اشرف مخلوقات و به درجات از جماد بالاتر است اولی و احق باشد که از کلام الهی متأثر گردد.(حسینی شاه عبدالعظیمی، ۱۳۶۳ : ۱۳/۱۱۳)پس از اینکه خوف سراسر وجود مؤمنین را فرا گرفت خداوند متعال آن ها را به روح خود تأیید می نماید و سکون و آرامش حقیقی و وصف ناپذیری قلوب شان را فرا می گیرد.« ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى ذِکْرِ اللَّه»[۲۰](زمر/۲۳)خداوند همیشه یار و یاور مؤمنان راستین است.
چنانچه در سوره ی حجر همان گونه که در سبب نزول بیان شد زمانی که مؤمنان با دیدن هفت قافله تجاری از بُصری و اذرعات متأثر شدند آنگاه خداوند در تسلّی خاطر مؤمنان می فرماید :« وَ لَقَدْ آتَیْناکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ »(حجر/۸۷) و مؤمنین را متوجه این مطلب می سازد که این کتاب آسمانی، سرمایه ی عظیم و بزرگ و موهبتی بی نظیر است که در اختیار شما قرار داده شده است برنامه ی جاودانی که اگر انسان در زندگی دنیوی اش به کارگیرد سعادت دنیوی و اخروی اش تضمین خواهد شد و چه سرمایه ای عظیم تر از قرآن کریم که در برابر آن بزرگترین و فاخرترین سرمایه های دنیوی کوچک و خرد می شوند.(مکارم شیرازی،۱۳۷۴ : ۱۱/۱۱۳) و این چنین مؤمنین آرامش می یابند و دل گرم می شوند .
بنابراین خداوند متعال در آیه ی شریفه ی ۸۷ سوره ی حجر از تعبیر « سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی» در برابر هفت قافله تجاری استفاده نموده است تا عظمت و وسعت قرآن و کثرت لایه های معنایی هدایت بخش آن را به مؤمنین یاد آور شود . چنان چه رسول خدا (ص) فرمودند : « إنَّ لِلقُرآنِ ظَهراً و بَطناً و لِبَطنه بَطناً إلی سَبعَهِ أبطُنٍ»(احسایی، ۱۴۰۵ : ۴/۱۰۷) ظاهری ترین لایه ی معنایی به صورت قرآن موجود نازل شده است تا برای عموم مردم قابل درک باشد و باطنی ترین لایه ی معنایی درلو ح محفوظ است.
لازم به ذکر است «سبع» اگر چه در لغت عرب به معنای «هفت» است ولی در زبان و فرهنگ عرب عدد هفت بیانگر تکثیر و تعدد است حتی در زبان قرآن کریم نیز نظیر دارد چنانچه عدد هفت و هفتاد برای تکثیر استعمال شده است مانند : آیات « وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَهٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَهُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ »(لقمان/۲۷) ، « اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّهً فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ »(توبه/۸۰) زیرا این گونه نیست که اگر بیش از
هفت دریا مرکب شوند کلمات خدا پایان می پذیرد بلکه کلمات او نامحدود است و این گونه نیست که اگر پیامبر بیش از هفتاد بار برای مشرکان استغفار کند خدا آن ها را خواهد بخشید. بنابراین شاید بتوان گفت در آیه شریفه ی ۸۷ سوره ی حجر «سبع» بیانگر تکثیر و عظمت است و عدد موضوعیت ندارد.(جعفری، ۱۳۸۰ :۹۵-۹۴) قرآن کریم متنی چند لایه و ذومراتب است. هر لایه ی معنایی، مقدمه ی شناخت و معرفت لایه ی معنایی بعدی است . لایه های عمیق و بالایی آن وحدت و بسط دارند در حالیکه لایه های پایینی و سطحی آن کثرت و لفظ و آن چه مهم است پیوستگی همه ی این لایه ها با هم است.(مطیع، ۱۳۸۷ : ۴۸) و حاصل بسیاری از نظرات در لایه های معنایی عمیق تر و بالاتر قابل کشف است. این لایه های معنایی با لایه ها و مراتب کمال انسان و همچنین با مراتب هستی تناظر دارد، یعنی اینکه قرآن به هیچ وجه کتاب علمی صرف نیست که بتوان بدون در نظر گرفتن مراتب وجودی آن را کشف کرد و بسیاری از فهم های قرآنی زمانی حاصل می شود که رشد معنوی و درونی برای مخاطبین حاصل شده باشد و در سایه ی رشدشان ساحت و لایه های قرآن را نظاره و نظرات آن را کشف کنند. (همان، ۱۳۸۷ : ۹۶)
حال ممکن است در بیان این دیدگاه مسئله ای مطرح شودکه تبیین «سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی» به کل قرآن باعث عطف شیء علی نفسه در آیه ی مذکور گردد چون در آیه ی مورد بحث« الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ» به« سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی» عطف شده است. در حل این مسئله برخی این گونه پاسخ داده اند : مفعول آتَیتاک جامع این دو صفت « مثانی» و «عظم» است در واقع خداوند می فرماید ما به تو چیزی دادیم که این دو صفت را دارا است.(زمخشری، ۱۴۰۷ :۲ /۵۸۸) برخی دیگر نیز عبارت « الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ» را وصفی ستایش آمیز تلقی کرده اند که آن را متفاوت از « سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی» می سازد پس عطف این دو را جایز می دانند.(ابن جوزی ، ۱۴۰۷ :۴ / ۴۱۶ )