در مجموع میتوان گفت، رضایت تحصیلی به معنای ادراک دانشجویان از تجربیات زندگی دانشگاهی است که تعیین کننده نگرش مثبت یا منفی آنها از دانشگاه خواهد بود. محققان و صاحبنظران، علل و عوامل چندی را برای رضایت تحصیلی دانشجویان برشمردهاند که چگونگی هر یک از این عوامل، بر میزان رضایتمندی آنها مؤثر میباشد. لذا در ادامه به برخی از ابعاد و عناصر ذکر شده توسط محققان و پژوهشگران پرداخته شده است.
۲ ـ ۱ ـ ۳ـ ۲ ـ ابعاد رضایت تحصیلی
پیرامون ماهیت ابعاد مورد استفاده در ارزیابی رضایت تحصیلی بین صاحبنظران اختلاف نظر وجود دارد (بتز، کلایناسمیت و مننه[۱۲۱]، ۱۹۷۰). صاحبنظران و پژوهشگران ابعاد و عناصر متعددی را برای رضایت دانشجویان برشمردهاند (آرشینو[۱۲۲]، ۲۰۰۷؛ ساهین[۱۲۳]، ۲۰۰۷؛ بولیگر و مارتین داله[۱۲۴]، ۲۰۰۴) که از این جمله میتوان به عناصری مانند میزان تعاملات، اعتماد به نفس و میزان یادگیری خودتنظیمی دانشجویان اشاره کرد (بری، اُکی و دلاگوش[۱۲۵] ، ۲۰۰۸؛ چجلکی[۱۲۶]، ۲۰۰۶). بر اساس نظر آستین[۱۲۷] (۱۹۹۳ ب) و وتزل[۱۲۸] و همکاران (۱۹۹۹) متغیرهایی مانند پیشرفت علمی و سلامت روانی (مانند عزت نفس، رتبهی علمی و جنسیت)، کیفیت تناسب بین محیط دانشگاه و ویژگیهای شخصی افراد، اعتبار و شهرت علمی دانشگاه و میزان توانایی دانشگاه برای پیشرفت از طریق برنامه های علمی از جمله عناصر مؤثر بر رضایت تحصیلی دانشجویان محسوب میشوند. بنا به نظر لچر[۱۲۹] (۲۰۱۰) نیز هشت عامل مؤثر بر رضایت تحصیلی دانشجویان عبارتند از:
اعتماد به نفس
رضایت از برنامه های درسی، آموزشی و کلاسها
رضایت از کیفیت تدریس و مواد درسی
رضایت از فعالیتهای فوقبرنامه و فرصتهای شغلی
رضایت از مشارکت
کیفیت تدریس و ارائه بازخورد توسط اساتید
رضایت ازمیزان تسهیلات
رضایت از کیفیت و تعاملات دانشجویان.
لازم به ذکر است، مطابق با گزارش پژوهشی لچر (۲۰۱۰)، دو بُعد رضایت از کیفیت محتوای درسی و مشارکت دانشجویان دارای کمترین تأثیر و اعتماد به نفس، فعالیتهای فوقبرنامه، فرصتهای شغلی و کیفیت تدریس دارای بیشترین تأثیر بر رضایت تحصیلی دانشجویان میباشند. طبق نظر جانسون (۱۹۹۵) نیز رضایت بالای دانشجویان نوعی بیمه کردن آنان در برابر اشتباهات احتمالی دانشگاه محسوب میشود. زیرا به دلیل تجربیات رضایت بخش قبلی، با دیدن اشتباهات اندک و موردی از دانشگاه، سریعاً به سمت رقبا نمی روند.
پتروزلی[۱۳۰] و همکاران (۲۰۰۶) شاخص های رضایت تحصیلی در محیطهای دانشگاهی را به شرح زیر بیان کردند:
بایدها[۱۳۱]: شامل ادراک دانشجویان از کیفیت یاددهنده، خدمات اداری، برقراری ارتباط با کارکنان و اساتید، تجهیزات یاددهی ـ یادگیری، تالار سخنرانی و آزمایشگاه.
بهترینها[۱۳۲]: شامل ادراک دانشجویان نسبت به پژوهش، دوره کارآموزش، تلاش های آموزشی، میزان دسترسی به اینترنت و سالن غذاخوری.
شادکنندهها (لذتبخشها/ انرژیدهندهها)[۱۳۳]: شامل ادراک دانشجویان از کاریابی شغلی، زمان استراحت، ارتباطات بین المللی، دوره های زبان آموزی و ثبتنام اینترنتی.[۱۳۴].
از نظر برخی از صاحبنظران، بین رضایت تحصیلی با تناسب محیط علمی، فیزیکی و اجتماعی دانشگاه رابطه وجود دارد (هچر[۱۳۵] و همکاران، ۱۹۹۲؛ اُکن و همکاران، ۱۹۸۶؛ اُرپن، ۱۹۹۰). در این راستا، اُکن و همکاران (۱۹۸۶) گزارش کردند که رابطه مثبت و معناداری بین محیط علمی و رضایت تحصیلی وجود دارد. هچر و همکاران (۱۹۹۲) نیز گزارش کردند، در حالیکه بین بعد سرمایه گذاری بر روی منابع انسانی (دانشجویان) و رضایت تحصیلی آنان رابطه مثبتی وجود دارد، بین خدمات دانشگاهی مانند هزینه های مالی با رضایت تحصیلی دانشجویان ارتباط معکوسی وجود دارد. لذا میتوان گفت، به دلیل وجود ارتباطی پویا و منعطف بین محیط دانشگاه و رضایت تحصیلی دانشجویان، (جیمز[۱۳۶]، ۲۰۰۱)، توجه به نیازها و خواسته های دانشجویان به عنوان مخاطبان اصلی دانشگاه حائز اهمیت میباشد (پنینگتن، وانکویک و ویلسون[۱۳۷]، ۱۹۸۹).
گلچینفر و بختایی (۱۳۸۸) نیز عوامل موثر بر رضایت تحصیلی را به شرح زیر طبقه بندی کردند:
کیفیت تدریس: شامل نحوه ارزیابی از دانشجویان، به روز بودن مطالب ارائه شده، کاربردی بودن مطالب، توانایی یاددهنده در امر تدریس، وجود نظم و انسجام در بیان مطالب، نظم و وقتشناسی در شروع و خاتمهی کلاس، پاسخگویی مناسب به سوالات و شهرت یاددهنده.
طراحی دوره: شامل به روز بودن مطالب، کاربردی بودن مطالب، تناسب سرفصلها با اهداف دوره و مدت زمان دوره تحصیلی.
تجهیزات فیزیکی: شامل محل جغرافیایی سازمان، ابزار و تجهیزات کمک آموزشی، کیفیت لوازم و تجهیزات، نور و دما، کیفیت جزوات ارائه شده، چیدمان کلاس، وضعیت پارکینک، کتابخانه و سلف سرویس.
کیفیت خدمات ارائه شده توسط مجریان آموزشی: شامل تشکیل به موقع کلاسها، اطلاعرسانی منظم و اعلان تغییرات احتمالی، ارائه به موقع و مناسب جزوات درسی و رفتار مسئولانه کارکنان با دانشجویان.
الیوت و شاین[۱۳۸] (۲۰۰۲) نیز مهمترین عوامل موثر بر رضایت تحصیلی دانشجویان را به شرح زیر گزارش نمودند:
کسب برتری آموزشی[۱۳۹]
توانایی جهت دستیابی به درس مورد نظر[۱۴۰]
داشتن مشاور مطلع و باهوش[۱۴۱]
وجود اساتید آگاه، زیرک و باهوش[۱۴۲]
سطح کلی کیفیت آموزش[۱۴۳]
در نظر گرفتن شهریه به عنوان نوعی سرمایه گذاری ارزشمند[۱۴۴]
دارا بودن راهنما و مشاور در دسترس[۱۴۵]
احساس امنیت و اطمینان در محیط دانشگاه[۱۴۶]
فراهم بودن شرایط مناسب تحصیل برای اکثریت دانشجویان[۱۴۷]
وفور امکان دسترسی به مشاوره و راهنمایی[۱۴۸]
آزمایشگاههای کامپیوتر مناسب[۱۴۹]
وجود اساتید منصف و بیغرض[۱۵۰]
امکان دسترسی به اطلاعات[۱۵۱]
اوم، ون و آشیل[۱۵۲] (۲۰۰۶) نیز با بهره گرفتن از روش تحلیل مسیر، ارتباط بین رضایت تحصیلی با شش عامل را به شرح زیر را گزارش کردند:
خودانگیزشی دانشجویان[۱۵۳]
سبک یادگیری دانشجویان[۱۵۴]
دانش تخصصی اساتید[۱۵۵]
ارائه بازخورد به دانشجویان توسط اساتید[۱۵۶]
تعامل دانشجویان با همدیگر[۱۵۷]
ساختار دوره تحصیلی[۱۵۸]
از نظر آویز و روپوسو[۱۵۹] (۲۰۰۷) نیز ارتباط معناداری بین رضایت تحصیلی با موارد زیر وجود دارد:
تصویر دانشگاه[۱۶۰]
دسته دوم افرادی هستند چون گروه اول، مطیع فرمان رسولاکرم، اما با موضعی نامحسوس، به گونه ای که با سیاستهای نبوی درگیر نشوند. ابنعباس ذیل این گروه مورد بررسی قرار گرفت. گروهی از علما ابنعباس را جزء افرادی میدانند که برای رفع ابهامات قرآنی به اهلکتاب مراجعاتی داشته اما هیچ سند و مدرکی مبنی بر صحت این مراجعات ارائه نمیدهند و تنها به گفتن و نسبت دادن این مراجعات به صورت لفظی اکتفا کرده اند. در حالی که عدهی دیگری از علما با پرسشگری ابنعباس از اهلکتاب مخالف بوده و با ادله بسیار دامن او را از این اتهام می زدایند.
دسته سوم افرادی هستند که به صراحت دستورات پیامبر را برای تحکیم پایه های حکومت تغییر داده اند این افراد یا حاکم بوده و یا به شدت با حاکمان وقت در تعامل بودند. عمربنخطاب در این گروه مورد بررسی قرار گرفت؛ او در دوران خلافت خود از طریق رسمی کردن قصهخوانی در میان مردم شرایط را برای گسترش افکار اهلکتاب باز کرد. در دوران خلافت او مردم نه تنها اجازه گوش کردن به این منقولات را داشته بلکه میتوانستند شنیدههای خود را نقل کنند. او توجه ویژه به اهلکتاب داشت و آنها را بر سر مشاغل مهمی میگمارد. عمر از طریقِ قطع سهم “مولفه القلوب” سنتپیامبر را زیر پا گذاشت.
کعبالاحبار در همین دسته مورد بررسی قرار گرفت، هر چند کعبالاحبار از جمله صحابه نیست اما به دلیل حجم ارتباطاب صحابه با کعب و میزان تأثیرپذیری صحابه از وی، در این قسمت قرار گرفت، دلایل موافقان وثاقت کعب، دور از واقعیت است. کعبالاحبار به صورت مغرضانه قصد وارد کردن داستانهای یهودی در تفاسیر مسلمانان را داشته است. از مهمترین دلیل موافقان وثاقت کعب نقل روایات او توسط محدثین است؛ البته اشاره شد که همان محدثین هم روایت چندانی از او نقل نکردند. آنچه میتوان در مورد کعب گفت این است که او یک تازه مسلمان یهودی است، که نسبت به دین قبلی خود متعهدانه جلو رفته و دلسوزانه تمام آن معارف را در دین اسلام وارد کرده است.
عثمان نیز از جمله صحابهای است که هیچ مقاومتی در مقابل اهلکتاب از خود نشان نداده است. او با تکرار همان سیاستهای عمر همراه با بیتوجهیهای ویژهاش در امور مملکتی بساط نفوذ تفکر یهودی را در متون دینی مسلمانان فراهم آوردند.
از جمله افراد گروه سوم عبداللهبنسلام است که او فردی یهودی بوده، و زیادی اطلاعات خود نسبت به دین قبلیش را از جمله افتخارات خود میداند. علمای رجالی و امیرالمومنین وثاقت او را تصدیق نکرده اند.
با بررسی مجموع روایات رسیده در مورد ابوهریره میتوان گفت او شخصیت لازم برای اعتماد و اخذ حدیث را نداشته است؛ چرا که هدف اصلی از اسلام آوردن او سیر کردنِ شکمش بوده است، که ریشهای از تفکر و تعقل در آن دیده نمی شود. او فردی منفعت طلب بود که نماز را پشت حضرت علی میخواند و غذا را بر سر سفره معاویه. به نظر چند عامل اساسی، اسباب طرد ابوهریره از ردیف راویان ثقه را فراهم آورد که عبارتند از:
۱ . نداشتن شأن اجتماعی در میان مردمِ هم عصر خودش، طوری که اخبار موجود از شلاق خوردن او خبر میدهد.
۲ . وجود ارتباط پیوسته او با کعبالاحبار و تأییداتی که کعبالاحبار از ابوهریره و بالعکس دارد.
۳ . بی قید و بندی ابوهریره در مشخص کردن ناقل روایات که در گزارش صاحبنظرانبه این مهم اشاره شد، به اینصورت که او روایت کعب را به پیامبر و روایات پیامبر را به کعب نسبت می داد.
در مورد زیدبنثابت اینطور میتوان گفت که او یهودیزادهای است که در بین مسلمانان جا باز کرد؛ او با جلبِ اعتماد مردمِ کم سوادِ مسلمان، خود را تبدیل به مرجعی برای پاسخگویی به سوالات ایشان نمود برخی صحابه به امثال زید اعتماد کرده و نصیحتهای پیامبر مبنی بر عدم مراجعه به اهلکتاب را از یاد بردند و سوالات دینی خود را از آنها جویا میشدند و جوابی را که میشنیدند، حق فرض میکردند.
عبداللّهبنعمروبنعاص هم ذیل همین گروه بررسی شد. او با آنکه مسلمان شده بود تفکری یهودی داشت، این یهودی بودن در مجموع روایات به جا مانده از او آشکار است. او به مجموعه اطلاعات خود که از کتب اهلکتاب داشت بسیار میبالید. عملکرد او بعد از پیامبر نشان از علاقمندی او به مباحث اهلکتاب و گسترش آن می باشد.
فصل چهارم:
شواهد و قرائن دال بر ارتباطات با اهل کتاب از منابع اهل سنت
۴-۱-شواهد مراجعات صحابه به اهل کتاب و تأثیر گذاری تازهمسلمانان از مسند احمد، موطأ مالک، صحاح سته
در این فصل به بررسی شواهد موجود در کتابهای اهل سنت خواهیم پرداخت و سعی در مقایسه این شواهد با ادعای علمای معاصر اهل سنت را داریم. چند محور برای انتخاب شواهد مد نظر بوده است اول آنکه شاهد مدنظر، شامل پرسش یا گفتگویی باشد، دوم اینکه این سوال یا گفتگو بین یک صحابی پیامبر با یکی از اهلکتاب یا بین دو تن از سابقینِ اهلکتاب صورت گرفته باشد، و سوم اینکه، این گفتگو به صورت مستقیم یا غیر مستقیم با اعتقادات مسلمانان در ارتباط باشد؛ بعد از پیدا کردن شواهد سعی به بررسی محتوای سوال و دسته بندی آن داشتهایم، با این کار تشخیص درجه اهمیت روایات به سهولت قابل اندازه گیری خواهد بود.
ابتدا به بررسی کتابهای اصلی اهلسنت یعنی همان صحاح سته به علاوه موطأ مالک و مسند حنبل میپردازیم؛ کتابها بر اساس سال وفات نویسند، به شرح ذیل است:
موطأ مالک (۱۷۹ق) بیست و دو شاهد؛ مسند احمدبنحنبل (۲۴۱ق) یک شاهد؛ صحیح بخاری (۲۵۶ق) شاهدی نداشت؛ صحیح مسلم (۲۶۱ق)یک شاهد؛ سنن ابن ماجه (۲۷۳ق) شاهدی نداشت؛ سنن ترمذی (۲۷۹ق) یک شاهد؛ سنن نسایی(۴۰۵ق) شاهدی نداشت.
که بر اساس محتوای سوالات مطرح شده آنها را در دستههای ذیل جای دادیم.
سوالات حاوی حکم از اهلکتاب
سوالات تفسیری از اهلکتاب
سوالات صحابه از اهلکتاب
۴-۱-۱- سوالاتی حاوی حکم از اهلکتاب
این گروه، مجموع شواهدی را شامل می شود که در بردارندهی حکمی شرعی، به صورت مستقیم یا غیر مستقیم است، این سوالات از افرادی چون ابوهریره،[۲۷۴]عمروبنعاص[۲۷۵]و زیدبنثابت که در فصل قبل به آنها اشاره شد، پرسیده شده است. در ادامه سوالات بر اساس نام افراد فوق عنوانبندی می شود.
۴-۱-۱-۱- کعبالاحبار
شواهدی که بر پرسیدن سوال از کعبالاحبار دلالت می کند.
مالک در کتاب خود از همسفری عدهای از صحابه با کعبالاحبار نقل می کند که در آن سفر، مقداری گوشت شکار مییابند، کعب بدون اینکه مورد پرسش قرار بگیرد فتوا به خوردن آن میدهد؛ صحابه نیز بدون کمترین مخالفتی به فتوای او عمل می کنند اما به محض رسیدن به مدینه شرح ما وقع را برای عمربنخطاب بیان کرده و عمر در تأیید کعب به صحابه میگوید که من او را تا برگشتنتان به مدینه بر شما امیر کردم.[۲۷۶]
فتوای کعب به صحابه و تأیید آن توسط خلیفهی مسلمانان، آنهم در امور عملی، قابل تأمل است. آیا در این دوره بیم اختلاط از بین رفته است؟ بخصوص زمانی که مفتی، دلیلی برای دستور العمل خود ذکر نمیکند.
در جایی دیگر میخوانیم ابیبصرهغفاری[۲۷۷] سوالی را از ابوهریره پرسیده ولی در جواب ابوهریره شک می کند، برای برطرف کردن شک خود، سوال را در مجلسی از عبداللهبنسلام میپرسد که از قضا کعبالاحبار هم در آنجا حضور دارد؛ مجلس به گونه ای می شود که عبداللهبنسلام، کعب را دروغگو خطاب می کند، اما با خواندن تورات برای عبداللهبنسلام او به اشتباه خود پیبرده و کعب را راستگو میخواند.[۲۷۸]
نکته حائز اهمیت در گزارش فوق، بعد از مراجعهی یک صحابی به اهلکتاب، اینجاست که در محضر او اختلاف را با باز کردن تورات حل می کنند و کمترین اعتراضی از جانب او در ادامه ماجرا ثبت نشده است؛ چیزی که موافقان مراجعه به اهلکتاب، خلاف آن را ادعا کرده اند. چگونه اهلکتاب جرأت پیدا کرده و در بین مسلمانان کتاب خود را معیار حل اختلافات قرار دادهاند؟ بیش از آن حیرت از مالک است که بدون کمترین نقدی این مطالب را درکتاب خود آورده است.
۴-۱-۱-۲- ابوهریره
در این قسمت نمونه ای از اقوال ابوهریره می آید.
از ابوهریره پرسیدند بعد از نماز واجب چه نمازی افضل است؟ و بعد از روزه ماه مبارک رمضان چه روزهای فضیلت دارد؟ او گفت: بعد از نماز واجب، نمازی که در دل شب خوانده می شود، و بعد از روزه در ماه رمضان، روزهای که در محرم گرفته می شود، افضل است.[۲۷۹]
در روایتی دیگر ابوهریره درباره لباس نمازگزار مورد سوال قرار میگیرد و نسبت به این سوال، عملکرد خودش هم مورد پرسش قرار میگیرد.[۲۸۰]
آیا این نوعی گرفتن دستور عملی نیست؟ آیا گرفتن دستور از شخصی چون ابوهریره جای شگفتی ندارد؟
در موارد متعدد ابوهریره و ابنعباس در مورد مردی که همسرش را قبل از ازداواج سه طلاقه کرده است مورد سوال قرار میگیرند، در یکی از این گزارشها با کمال تعجب شاهد هستیم، ابوهریره نظر خود را به صورت کامل میگوید و ابنعباس به گفتن جمله «نظر من هم همین است» اکتفا می کند.
با دقت به محتوای سوالات مطرح شده میتوان فهمید، که سوال حکمی را در بر دارد.
در ادامه سوالی با مضمون سه طلاقه کردن از عمروبنعاص پرسیده می شود، شخص بدون اعتراضی پاسخ خود را دریافت می کند. در جایی دیگر این سوال را شخصی از زیدبنثابت میپرسد و پاسخ میگیرد. [۲۸۱]لازم به تذکر است این افراد در ارتباط عمیق با کعبالاحبار بودند.
حکم دیگری که از ابوهریره و ابنعباس پرسیده می شود در مورد زن بارداری است که همسرش از دنیا رفته است، و هر کدام جداگانه فتوای خود را اعلام می کنند؛ از قضا ابوهریره جواب را کامل تر از ابنعباس میدهد.[۲۸۲]
در گزارشی دیگر ابوهریره با این کلمات مورد خطاب قرار میگیرد، آیا ولد زنا در اموری که انجام میدهد از جانب خدا مستحق دریافت پاداش می شود؟ او در پاسخ میگوید بله ولد زنا در مقابل آن پاداش دریافت می کند.[۲۸۳]
فارغ از درست یا اشتباه بودن جوابِ سوال، باید دید چگونه شرایطی در آن زمان حاکم بوده است که فرد معلومالحالی چون ابوهریره مخاطب چنین سوال مهمی قرار گرفته است؟
۴-۱-۱-۳- زید بن ثابت
مالک در کتاب خود داستان مردی را گزارش میدهد که متاعی را اختلاس کرده بود و تصمیم بر قطع دست او داشتند؛ به دنبال زیدبنثابت فرستاده و در این مورد از او پرسیدند، زید گفت: در اختلاس، قطع دست نیست.[۲۸۴]
سوال دیگری که مالک آن را گزارش داده در مورد روابط زناشویست که از زیدبنثابت پرسیده شده است، البته زید از پاسخ دادن امتناع می کند و از حجاج[۲۸۵]میخواهد که پاسخ را او بدهد اما حجاج خود را مشتاق شنیدن کلام زید نشان داده و از او طلب فتوا می کند و در انتها کلام زید را تصدیق می کند.[۲۸۶]
از این قبیل دنبال او فرستادنها گزارش دیگری در مستدرک وجود دارد که در قسمت دیگر منابع اهلسنت آورده خواهد شد.
۴-۱-۱-۴- عبدالله عمرو بن عاص
برخی سوالات که از عبداللهبنعمروبنعاص پرسیدند به شرح ذیل است.
مردی از مهاجرین از عبداللهبنعمروبنعاص در مورد وقت نماز سوال می کند که آیا می شود وقت آب خوردن شتران، نماز بخواند؟ عبدالله در پاسخ، مرد را از این کار منع می کند و میگوید وقت چریدن آنها نماز بخوان.[۲۸۷]
در جایی از کتاب مالک میخوانیم که عطاءبنیسار[۲۸۸] از عبداللهبنعمروبنعاص و کعبالاحبار در مورد شکیات نماز میپرسد و آن دو یک پاسخ می دهند.[۲۸۹]
دقت در سوالات و نوع آنها، بیانگر رد دلایل موافقان مراجعه به اهل کتاب خواهد بود.
۴-۱-۲- سوالات تفسیری از اهلکتاب
آموزش نیروهای محلی
ضعیف
متوسط
۱۹
فرابینی و اصلاح برنامه
ضعیف
متوسط
میانگین
متوسط
متوسط
۲-۱۱-۶- ضرورت آمایش سرزمین درایران
ایران به لحاظ محدودههای جغرافیایی، شرایط اقلیمی، مرزهای آبی و خاکی و ناهمواریهای گسترده دارای شرایط متنوعی است بنابراین هر منطقه توانمندیهای مخصوص به خود را دارد. راهبردهای آمایش سرزمین بر اساس اولویتبندیها، نقشپذیری و قابلیت سنجی هر یک از مناطق، محصولات مشخص مناسب برای هر منطقه را معین میکند. در ادبیات جغرافیایی ایران، طی پنجاه سال گذشته مفاهیم، روشها و اصول جغرافیای انسانی، اغلب به شکلی بدون انسجام مطرح شده و جغرافیای اجتماعی و فرهنگی نیز بسیار جسته و گریخته بیان شده و نه تنهادر برنامه ریزی های کشور، بلکه در فضای آکادمیک کشور نیز جای خالی آن بسیار محسوساست. اکنون با گذشت چهار برنامه توسعه پس از انقلاب که نگاهی بخشی به توسعه داشتهاند، نیاز به برنامهریزی فضایی و منطقهایضروری به نظر میرسد. در سایر کشورهای جهان نیز نیاز به برنامه ریزی فضایی و منطقهای زمانی احساس شد که رشد و توسعه بخشی موجب عدم توازنی در مناطق مختلف شده، از این روی جهت متعادل و متوازن ساختن توسعه مناطق مختلف، رویکرد به توسعه بر طبق معیارها و قابلیتها و محدودیتهای منطقهای ضروری به نظر میرسید. برنامه توسعه بخش اجتماعی و فرهنگی نیز از این قاعده مستثناء نیست و با بررسی توزیع امکانات فرهنگی و زیر بناهای اجتماعی ـ فرهنگی موجود در مناطق مختلف کشور به این عدم توازن پی خواهیم برد.
با نظری به برنامههای توسعه در کشور ما میتوان دریافت که به ابعاد جغرافیایی فرهنگ کم توجهی شده است. شاید یک دلیل موجه آن، محتوای جغرافیای فرهنگی است که در قالببرنامه ریزیهای کوتاه مدت و حتی میان مدت نمیگنجد و تحقیقات دامنهداری را در قالب برنامهریزیهای بلند مدت طلب میکند. در بخش اهداف بلند مدت آمایش که علاوه بر فرهنگ عمومی، به جوامع منطقهای و فرهنگهای بومی و پراکندگیهای آن ها در سرزمین ایران و هم چنین به زبان، دین و قومیت مناطق مختلف پرداخته میشود، چنان تحقیقات و برنامههایی ضروری خواهند بود. روشن است که در استانهای مختلف کشور از نظر توسعه یافتگی فرهنگی نابرابری وجود دارد و شکاف میان آنها کاملاً مشهود است. مسأله مهم در علل این عقب افتادگی، رویکرد حاکم بر نظام برنامهریزی در کشور طی پنجاه سال گذشته بوده است. به بیان دیگر، با آنچه در برنامههای توسعه گذشته تحقق یافته ضروری است تا جهت کاهش تفاوتهای استانی توسعه یافتگی فرهنگی به برنامهریزی های منطقهای و دوری از برنامهریزی بخشی و پیروی از سیاستهای متعادل و متوازن در ایجاد فرصتهای برابر برای منابع تمام مناطق و استانها روی آورده شود.
پیشنهادعملکردهای تخصصی مناطق مختلف برای افق ۱۴۰۴ بر اساس معیارهای ذیلصورتگرفتهاست:
۱ـ مناطقی با عملکرد اجتماعی و فرهنگی فراملی:
الف. پیشینه تاریخی ـ فرهنگی.
ب. خاستگاه تمدنهای کهن بوده و از نمادهای مرکزیت فرهنگی برخوردار باشد.
ج. برخوردار از امکانات و فرآوردهایی فرهنگی که توان پوشش جوامع دیگر را داشته باشد
خ. برخورداری از معیارهایزبان، مذهب و قومیت که فصولی مشترکی با جوامع دیگر داشته باشند.
د. جایگاه جغرافیای فرهنگی که برای نقشهای فراملی کلیدی است.
ر. تحولات ژئو پولتیک منطقهای و جهانی.
ت. برخورداری از زیر ساختهای اجتماعی و فرهنگی (سرمایههایاجتماعی و فرهنگی، سازمانهای غیر دولتی).
۲ـ مراکزی با عملکرد اجتماعی و فرهنگی ملی ـ منطقهای:
الف. برخورداری از امکانات و فرآوردهایی فرهنگی که توان پوشش ملی و منطقهای داشته باشد.
ب. وضعیت مناطق محروم پیرامونی.
ج. مرکزیتی از فرآوردههای سنتی ـ فرهنگی برای استانها و مناطق دیگر.
د. برخورداری از معیارهایزبان، مذهب و قومیت که فصول مشترکی با استان های همجوار داشته باشند.
۳ـ مراکزی با عملکرد اجتماعی و فرهنگی استانی:
الف. عدم برخورداری از شرایط مذکور در مناطقی با عملکرد فرا ملی و ملی ـ منطقهای
ب. بحرانی بودن اوضاع اجتماعی.
ج. آسیبهای اجتماعی و میزان بزهکاری و باندهای غیر قانونی
د. عدم کفایت امکانات فرهنگی برای مردم استان
قابل توجه است که بسیاری از مناطق محروم کشور ما در جوار مرزهای ما قرار دارند. چنان شکافی هم میتواند منجر به تضعیف هویت ملی شود و هم امنیت کشور را به خطر اندازد، از این روی توجه به آنها در اولویت قرار دارد. از طرفی، اگر مناطق محروم مرزی در جوار کشورهایی قرار داشته باشند که چه از طریق رسانههای این کشورها و چه از طریق مسافرتهای مختلف با آنان در تعامل باشند، بخشی از نیازهای فرهنگی خود را از طریق آنها بر طرف میسازند. این وضع در مورد مناطق محروم ساحلی جنوب کشور ما صدق میکند. ولی مناطق محروم مرزی کشور هنگامی که در کنار کشوری قرار داشته باشند که از توان زایش فرهنگی امروزین برخوردار نیست، با وضعیت بحرانیتری روبرو هستند و از این روی در اولویت توجه قرار میگیرند. آن شامل حالاستانهای غربی و شرقیکشور ما میشود.
دفتر اطلاع رسانی مرکز پژوهشها تصریح کرد که فعالیتهای آمایش سرزمین در ۶ سطح انجام مطالعات، تدوین قواعد، مدیریت، تدوین برنامهها، اجرای برنامهها و ارزشیابی فعالیتهای آمایش سرزمین، از یکدیگر قابل تجزیه و تفکیک است که به نظر میرسد از ۶ مرحله یاد شده در ایران طی ۳۶ سال اخیر فقط سه فعالیت مطالعه، تدوین قواعد و مدیریت آمایش سرزمین انجام شده و طبق تحقیقات اقدام قابل توجهی در زمینههای تدوین و اجرای برنامههای آمایش سرزمین و فعالیتهای ارزشیابی آن انجام نشده است. مرکز پژوهشها افزود: یافتههای ارزشیابی به عمل آمده نشان میدهد که از یک طرف تاکنون عزم و اراده کافی برای به کاربردن نتایج مطالعات آمایش سرزمین در تدوین و اجرای برنامههای توسعه وجود نداشته و از طرف دیگر قوانین، قواعد، مقررات متناسب و همسو و گریز ناپذیر بر اعمال همه مقتضیات آمایش سرزمین، حاکمیت نیافتهاند و این درحالی است که در کشور انسجام و یکپارچگی لازم به منظور طراحی، برنامهریزی، تدوین و اجرای برنامههای توسعه، متناسب با مقتضیات آمایش سرزمین وجود ندارد و به همین دلیل در حال حاضر طراحی و به کارگیری یک «نظام برنامهریزی مبتنی برآمایش سرزمین» به عنوان جریان واحد برنامهریزی توسعه ضرورت دارد. مرکز پژوهشها سپس با بیان این مطلب که فعالیتهای انجام شده پیرامون آمایش سرزمین درایران تاکنون چنان که باید ارزشیابی و نقد نیز نشدهاند، افزود: به طور کلی آمایش سرزمین یک برنامه ملی است، زیرا جامع نگر، کل نگر و منتهی به جغرافیا با دیدی درازمدت و چند انضباطی است ضمن اینکه در بحثهای آمایش سرزمین، نقش آمایش وسیعترشده و وارد مباحث تدوین دیدگاه درازمدت نیز شده و حتی به مباحث هویت ملی و سرمایه اجتماعی نیز توجه کرده است. همچنین رابطهاش با برنامه ریزی بخشی این است که به عنوان سندی درازمدت و فرابخشی میتواند هماهنگیهای لازم را میان بخشها ایجاد و در مرحله نهایی از نتایج فعالیتهای بخشهای مختلف اقتصادی و اجتماعی بهره برداری کند. (شاه محمدی، ۱۳۹۱)
۲-۱۱-۷- آمایش سرزمین، راهکار توسعه پایدار
دستیابى به توسعه متعادل با روشهاى متداول کنونى که دولت بار اصلى توسعه رابه دوش مى کشد اگر غیر محتمل نباشد در حالتى خوشبینانه بدون آمایش سرزمین امرى طولانى و زمانبر خواهد بود. تجربه برنامه ریزى بخشى و سیاست محرومیت زدایى به شیوه کنونى که عدم تعادلهاى موجود و گسترش شکاف روز افزون میان مناطق توسعه یافته و کمتر توسعه یافته کشور را به دنبال داشته است، روشن ترین دلیل بر ناکارآمدى این روشها است.
گر چه نقطه روشن، ایجاد مرکز ملى آمایش توسط سازمان مدیریت و برنامه ریزى است، اماجاى تردیدى نیست که دولت و اعتبارات دولتى همچنان نقش محورى در فرایند توسعه خواهند داشت، که این نقش مى بایست جهتى دو سویه داشته باشد. بدین معنى که دولت با کاهش تدریجى نقش خود در مناطق توسعه یافته از یک سو و با سرمایه گذارى در زیر ساختهاى اساسى در مناطق کمتر توسعه یافته، بستر توسعه را آماده کند و از سوى دیگر با برقرارى تسهیلاتى که با مکانیزمهاى ساده و فارغ از پیچیدگى هاى بوروکراتیک کنونى، در اختیار متقاضیان راه اندازى واحدهاى تولیدى در این مناطق قرارگیرد، زمینه جلب مشارکتهاى مردمى و بخشهاى غیر دولتى و شرکتهاى دولتى را در این مناطق فراهم آورد. ساز و کار آمایش سرزمین شیوه مناسبى براى رسیدن به این هدف است.
وجود برخى اعتراضات و نارضایتى ها از نحوه تخصیص بودجه در سطح کشور و بى عدالتى خواندن نحوه تخصیص آن ناشى از عدم توجه به اهمیت آمایش سرزمین است. در واقع تمام فعالیتهاى عمرانى و رفاهى بایستى براساس آمایش سرزمین انجام گیرد. اقداماتى نظیر احداث جاده، بیمارستان، کارخانجات و… همه براساس معیارهاى استاندارد، خواهد توانست زمینه هر نوع اعتراض حتى فعالیتهاى سیاسى و تبلیغاتى بعضى ازگروه هاى متقاضى شرکت در ساختار قدرت در کشور را به منظور رسیدن به اهداف سیاسى بگیرد. چرا که هراقدام رفاهى بر مبناى آمایش سرزمین پاسخگویى هر شبهه اى در تخصیص منابع خواهد بود. در این شرایط ترکیبى مناسب از رشد جمعیت و تقاضاى آینده و چشم انداز آن مبتنى بر برنامه ریزى منطقه اى آمایش سرزمین به نتیجه خواهد رسید.
باید گفت شاخصهاى فقر و محرومیت ملى و منطقه اى با یکدیگر ارتباط متقابل دارند و تنها با دیدگاه سیستمى مى توان آن را به طور همه جانبه مورد بررسى قرارداد، ضمن آنکه اثرات و کارکردهاى برنامه ریزى آمایش سرزمین در کاهش شاخص هاى ترکیبى فقر و محرومیت ملى و منطقه اى و امنیت اقتصادى بر کسى پوشیده نیست.
در حقیقت، اهمیت مسئله برنامه ریزى آمایش سرزمین یا برنامه ریزى فضایى، مقوله اى است که بر آن تأکید شده است و برخى جوانب مهم اینگونه برنامه ریزى معرفى شد و در واقع کسانى که معتقدند جهان از سه نوع عدم تعادل رنج مى برد:
۱. عدم تعادل میان شمال ـ جنوب
۲. عدم تعادل میان ثروتمندان و تهیدستان
۳. عدم تعادل میان انسان و طبیعت
پاسخ قانع کننده خود را بهتر است در برنامه ریزى آمایش سرزمین جست و جو کنند. در حقیقت مى توان دریافت که با اجراى برنامه ریزى فضایى، از سطح بین المللى تا سطوح محلى مى توان به اینگونه عدم تعادل ها خاتمه داد. یعنى در حقیقت فقر و محرومیت ملى و منطقه اى را کاهش داد. به علاوه از طریق برنامه ریزى فضایى هم روستاها و هم شهرها از بند فقر و محرومیت رها خواهند شد در غیر اینصورت، تأکید بر برنامه ریزى بخشى و عدم توجه به اجراى برنامه ریزى فضایى، علاوه بر اینکه تنگناهایى را براى روستاها پدید مى آورد، باعث مى شود که مردمان مناطق حاشیه اى و به خصوص روستائیان به سوى قطب ها و شهرهاى بزرگ مهاجرت کنند و چون شهرها نیز ظرفیت پذیرش تمامى افراد مناطق حاشیه اى و روستایى را نخواهند داشت، لذا بروز مسائل گوناگون شهرى نظیر حاشیه نشینى در جوار شهرهاى بزرگ، آلودگى هوا و نیز دور از واقعیت نخواهند بود و عدم تعادل فضایى همچنان برقرارخواهد ماند. (شاه محمدی، ۱۳۹۱)
کار به تمرین نیاز دارد. رفتار جدید آنقدر باید انجام شود تا در سطح یادگیری ضمنی قرار گیرد.
در آخر میتوان این سوال را مطرح کرد که “چه کسی میتواند به من کمک کند": این آخرین مرحله خودیابی و تقویت هوش هیجانی است و بدین معنی میباشد که هوش هیجانی را نمیتوان بدون کمک دیگران بهبود بخشید. باید بازخوردهای دیگران در خصوص تأثیرگذاری رفتار بر آنان و نیز پیشرفتشان بر اساس دستورالعمل یادگیری ارزیابی شود (شعبانی، ۱۳۸۷).
رویکردهای رایج در حوزهی هوش هیجانی و الگوی استفادهشده در پژوهش
طی پژوهشهای انجام شده در زمینه هوش هیجانی دو رویکرد در این زمینه مطرح شده است (Brackett, Rivers, & Salovey, 2011):
۱- رویکرد اول الگوی توانایی است که در سال ۱۹۹۰ توسط مایر و سالووی مطرح شد. در این رویکرد هوش هیجانی به عنوان “مجموعهای از تواناییهای ذهنی عمده در قلمرو پردازش فعال اطلاعات هیجانی” تعریف شده است.
۲- رویکرد دوم الگوی ترکیبی است که در این الگو، هوش هیجانی به صورت مجموعهای از ویژگیهای شخصیتی و تواناییهای غیرشناختی تعریف شده است. این مدلها به این دلیل این گونه نامگذاری شدهاند که مفهوم توانایی را با ویژگیهای شخصیتی مثل خوشبینی، اعتماد به نفس و خودکارآمدی هیجانی ترکیب میکنند. طرفداران این رویکرد، از روشهای خودسنجی برخلاف ارزیابیهای عملکردی برای اندازهگیری هوش هیجانی استفاده میکنند. به عنوان مثال به جای اینکه از افراد درخواست شود نشان دهند چطور جملات احساسی را درک می کنند، از افراد خواسته میشود که به داوری خود در درک احساسات دیگران پرداخته و در این زمینه گزارش دهند (همان، ۲۰۱۱).
الگوی استفاده شده در این پژوهش، در سال ۱۹۹۹ توسط گلمن، بویاتزیس و ری[۳۸]، ارائه شد؛ این الگو و مؤلّفههای مطرح شده در آن، مبنای طراحی و تدوین پرسشنامه سیبریاشرینک میباشد بنابراین پژوهش حاضر نیز به نوعی وامدار الگوی حاضر محسوب میشود. در این الگو مؤلّفههای زیر برای هوش هیجانی در نظر گرفته شده است:
۱- خودآگاهی یا شناخت عواطف شخصی: خودآگاهی یا شناخت عواطف شخصی در واقع تشخیص احساس است که اهمیت زیادی در هوش هیجانی پیدا میکند. اینکه فرد بتواند احساسات را درک و کنترل کند که این امر نیازمند بصیرتی روانشناسانه است. افرادی که خودآگاهی بالایی دارند، با خود و دیگران صادق هستند و قدرت درک چگونگی تأثیر احساسات بر خودشان، سایر افراد و عملکرد شغلیشان را درک می کنند. آنها با این احساس قوی از خودآگاهی، میتوانند با اعتماد به نفس بیشتری فعالیت کنند و در استفاده از قابلیتها و تواناییهای خود کوشا باشند (همان، ۱۳۸۵؛ شریفی، ۱۳۸۶).
۲- خودنظم دهی یا به کار بردن درست هیجان ها: این مؤلّفه کنترل و اداره احساسات را در بر میگیرد و از مؤلّفه خودآگاهی پایه میگیرد. اهمیت این مؤلّفه به این خاطر است که هنگامی که محیطی به سرعت در حال تغییر و تحول است فقط افرادی که قدرت تسلط بر هیجانات خود را دارند، قادر به تطابق خود با این تغییرها هستند (مختاری پور، سیادت، ۱۳۸۵؛ شریفی، ۱۳۸۶).
۳- انگیزش یا برانگیختن خود: برانگیختن خود به زبان ساده یعنی کنترل تکانهها (تکانههایی مثل خشم، میل جنسی و مانند آن) تسلط بر نفس، تأخیر در ارضای فوری خواستهها، رهبری هیجانات و توان قرار گرفتن در یک وضعیت روانی مطلوب که خویشتنداری عاطفی یا همان به تأخیر انداختن این انگیزهها و فرونشاندن تکانهها یکی از مؤلّفههای اساسی هوش هیجانی است (شریفی، ۱۳۸۶). این مؤلّفه به این معنی است که فرد بتواند احساسات خود را در جهت هدفی خاص هدایت کند که این امر برای ایجاد توجه و انگیزه در فرد بسیار اهمیت دارد. این نوع کنترل و هدایت احساسات باعث موفقیت افراد میشود زیرا افرادی که میتوانند احساسات خود را هدایت کنند یا به تعبیری برانگیزانند، در هر کاری که بر عهده آنها قرار داده شده است تلاش مؤثری دارند (مختاری پور، سیادت، ۱۳۸۵).
۴- شناخت عواطف دیگران یا همدلی: همدلی با دیگران یا توانایی شناخت عواطف و احساسات دیگران نوعی مهارت مردمی میباشد که این مؤلّفه نیز براساس خودآگاهی هیجانی شکل گرفته است. این افراد با وجود محدودیتهای زبانی و مکانی، قادر به درک احساسات سایر افراد میباشند (شریفی، ۱۳۸۶).
۵- مهارتهای اجتماعی یا تنظیم روابط با دیگران: این مؤلّفه را میتوان هنر ارتباط با دیگران نام نهاد زیرا افرادی که مهارتهای اجتماعی بالایی دارند میتوانند احساسات دیگران را به راحتی کنترل و اداره کنند (مختاری پور، سیادت، ۱۳۸۵). افرادی که در این زمینه مهارت دارند، میتوانند به خوبی و عمیق به دیگران گوش دهند؛ این افراد، دیگران را در جمع خود بهتر میپذیرند و دست به قضاوت نمیزنند، باعث بروز احساس ارزش و عزت نفس در دیگران میشوند و در مواقع بروز احساس گناه و در هر چیزی که موجب پدید آمدن عکسالعمل دیگران میشود، به خوبی عمل میکنند (شریفی، ۱۳۸۶).
ویژگیهای افراد با هوش هیجانی بالا
افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند در تمام مراحل زندگی خود انسانهای موفقی هستند. این افراد در مهارتهای عاطفی به خوبی رشد کردهاند و همیشه احساس رضایت و خرسندی از زندگی خود دارند. پژوهشگران، آنها را افرادی مولد و کارآمد میدانند و معتقدند چنین افرادی میتوانند در زندگی عاطفی خود تسلط داشته و درگیر کشمکشهای درونی نشوند (رنجبردار، ۱۳۸۹). این افراد از نظر اجتماعی متعادل، شاد و سرزنده هستند و ترس یا نگرانی در آنها وجود ندارد. همچنین افراد با هوش هیجانی بالا همیشه احساسات خود را به طور مستقیم بیان میکنند و با دیدی مثبت به خود و اطرافیان خود فکر میکنند درنتیجه شبکه اجتماعی وسیعتر و حمایت اجتماعی بیشتری برای خود فراهم میآورند. آنها برای تعهد، پذیرش مسئولیت و قبول چارچوبهای اخلاقی آماده هستند و در رابطه خود با دیگران با مهربانی، دلسوزی و ملاحظه رفتار میکنند و از زندگی غنی، سرشار و مناسبی برخوردارند (لباف و دیگران، ۱۳۹۰). با توجه به تعریفهایی که برای هوش هیجانی ارائه شده است، افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند قادر به تغییر دادن تمایلات خود و پاسخ به آنها هستند. این افراد به خوبی از عهده تنظیم احساسات خود برخواهند آمد (Wong, 2002).
همانطور که قبلا نیز ذکر شد، هوش هیجانی دارای اجزا یا مؤلّفههایی میباشد که به صورت مجموعهای به هم مرتبط هستند. این مؤلّفهها عبارتند از: آگاهی از هیجانهای خود، بیان هیجانها، آگاهی از هیجانهای دیگران و مدیریت هیجانها (نوشین، ۱۳۸۸). اگر فردی این چهار مؤلّفه را در خود داشته باشد فرد موفقی است چرا که از نظر بسیاری از پژوهشگران حوزه هوش هیجانی، ریشه موفقیت افراد در زندگی در درک هیجانهای خود، هیجانهای دیگران و اثرات عمیقی که این هیجانات بر زندگی روزمره ما دارند، میباشد (بابالحوائجی، آقاکیشیزاده، ۱۳۸۹). افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند قادرند تا علل به وجود آورنده هیجانات را از هم تفکیک نمایند و جوانب و پیامدهای هیجانات مشابهی چون خشم، نفرت، شرم، گناه، حسادت و غبطه را از یکدیگر تشخیص دهند (Ciarrochi, Chan, Caputi, 2000). علاوه بر این که هوش هیجانی بالا قدرت بیشتری برای سازگاری با مسائل جدید به افراد میدهد (Kaschub, 2002).
آقایار و شریفی درآمدی (۱۳۸۵)، ۱۰ ویژگی افراد با هوش هیجانی بالا را به صورت جدول زیر ارائه کردهاند:
افراد با هوش هیجانی بالا دارای عادتهای رفتاری زیر هستند | |
۱- به جای برچسب زدن به افراد یا موقعیت اجتماعی آنها، ترجیح میدهد احساسات آنها را زیر سؤال ببرد. | به جای اینکه بگوید انجام این کار مسخره است، میگوید من احساس بیحوصلگی میکنم. به جای اینکه بگوید شما انسان بیاحساس و احمقی هستید، میگوید که معذب است. در جایی که لازم است می گوید من احساس ترس میکنم تا اینکه اجازه دهد شما او را احمق تصور کنید. |
۲- میان افکار و احساسات خود تفاوت قائل میشود. | افکار: من احساس علاقه میکنم و من این احساس را در خود درک میکنم. احساسات: من احساس میکنم. |
۳- در مقایل احساسات خود مسئولیتپذیر است. | من احساس حسادت میکنم در مقابل شما مرا به حسادت وا میدارید. |
۴- از احساسات برای کمک به تصمیمگیری استفاده میکند. | اگر این کار را انجام دهم چه احساسی دارم؟ اگر این کار را انجام ندهم چه احساسی خواهم داشت. |
۵- به احساسات دیگران احترام میگذارد. | برای دیگران مهم است که در صورت انجام دادن یا انجام ندادن این کار، من چه احساسی خواهم داشت. |
۶- به جای خشم، احساس نیروافزایی دارد. | آنها از ابزاری استفاده میکنند که دیگران آن را خشم مینامند که از طریق آن احساس نیرو گرفتن میکنند و میتوانند بهرهوری بیشتری داشته باشند. |
۷- احساسات دیگران را قبول کرده و تأیید میکنند. | آنها احساس همدلی، درک، شناخت و قبول احساسات دیگران را از خود نشان میدهند. |
۸- ارزشهای مثبت در احساسات دیگران را با خود تمرین میکنند. | از خود میپرسند چه احساسی دارم؟ چه چیزی به من کمک می کند تا احساس بهتری داشته باشم؟ |
در فرهنگ ما گروه های سنی فوق به میانسال، مسن، سالمند و کهن سال تقسیم بندی شده است (مقصودنیا، ۱۳۹۰).
در جهانی که سریعا رو به پیر شدن به پیش میرود افراد سالخورده به طور روزافزونی نقش بحرانی در انجام کارهای داوطلبانه، انتقال تجربه و دانش، کمک به اعضاء خانواده با ایفاء نقش مراقبتی و … به عهده خواهند داشت (حاتمی، ۱۳۸۳).
در فروردین ماه سال ۱۳۷۸ پژوهشی به نام بررسی وضعیت سلامت سالمندان کشور توسط دفتر سلامت خانواده وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشکی صورت پذیرفت، که مختصرا به شرح زیر است:
طبق سرشماری سال ۱۳۷۵ میزان ۶٫۷% جمعیت کشور را سالمندان ۶۰ سال به بالا تشکیل می دهند (بیش از ۴ میلیون) و امید به زندگی در بدو تولد در کشورمان ۶۹٫۸ سال برای بانوان و ۶۷ سال برای آقایان است. در آینده ای نزدیک در ایران پدیده ” انفجار سالمندی” رخ خواهد داد.
در ایران هنوز ساختار درمانی ویژه چه برای درمان سرپایی و چه بستری (حاد و توانبخشی) وجود نداشته و دانش سالمند شناسی و طب سالمندان جزو رشته های آموزش مصوب کشورمان نمی باشد.
لذا باتوجه به تغییر سریع ساختار سنی کشور ما و افزایش تعداد سالمندان کشور در آینده، دولت باید سیاست حمایت از سالمندان را قویا مد نظر داشته و در ستراتژی های خود به طور جدی به حفظ ارزش های سنتی، تقویت پیوندهای خانوادگی و عشق و وحدت بین اعضای خانواده و نسل ها تاکید کند تا از دیدگاه علمی به این هدف نایل گردد.
اگر سالمندی باید تجربه مثبتی باشد و زندگی طولانی تر همراه با سلامت، مشارکت و امنیت مد نظر باشد، سازمان بهداشت جهانی رویکرد رسیدن به این فرایند را سالمندی فعال معنی کرده است که هدف آن را ارتقا و کیفیت زندگی با افزایش سن اعلام داشته است. منظور از فعال بودن تنها از بعد جسمی یا استقلال افراد بازنشسته ، بیمار و ناتوان نیست بلکه مشارکت متداوم در امور اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، معنوی و شهروندی را نیز شامل می شود (مقصودنیا، ۱۳۹۰).
آگاهی از سطح کیفیت زندگی سالمندان و شناخت رابطه هریک از ابعاد سلامت با کیفیت زندگی امری ضروری بنظر می رسد. با توجه به اینکه تحقیقات اندکی در زمینه بررسی سطح کیفیت زندگی و ارتباط آن با بعد معنوی سلامت در سالمندان صورت گرفته است. انجام چنین پروژه ای ضروری به نظر می رسد. هدف از انجام این مطالعه تعیین سطح کیفیت زندگی و ارتباط سلامت معنوی با کیفیت زندگی در سالمندان عضو کانون بازنشستگان است. این مطالعه در قالب چارچوب مفهومی معنویت و کیفیت زندگی هدایت خواهد شد.
کیفیت زندگی چیست؟
اصطلاح کیفیت زندگی، اصطلاح نسبتا جدیدی در ادبیات دانشگاهی است. این اصطلاح تا سال ۱۹۶۸ در « دایره المعارف بینالمللی علوم اجتماعی» و تا اواسط دهه ۱۹۷۰، در ایندکس مدیکوس وجود نداشت.
امروزه اصطلاح “کیفیت زندگی” هم در آثار دانشگاهی و هم در زندگی روزمره بصورت گسترده استفاده می شود. کیفیت زندگی یک اصطلاح بدیهی است، با این تصور که معنی آن را میدانیم. اگر چه شناخت معمول و متداولی از معنای کیفیت زندگی وجود دارد، اما در زندگی خصوصی و کاری آن را در معانی مختلفی به کار میبریم (Bond and Corner 2010).
کیفیت زندگی مفهومی میان رشته ای است که دیدگاه های جامعه شناسان، روان شناسان، فلاسفه، دانشمندان علوم بالینی، اندیشمندان علوم اجتماعی، آمارگران و اقتصاددانان در آن جای می گیرد. شناخت و درک جنبه های مختلف زندگی افراد فرآیندی بی نهایت دشوار و پیچیده است و تبدیل داده ها و اطلاعات این مفهوم به روش های عملی قابل سنجش با دشواری و ابهامات بسیار روبروست (Bond and Corner 2010).
تعاریف کارشناسانه از کیفیت زندگی
سه نوع اصلی تعاریف کارشناسانه از کیفیت زندگی عبارتند از: تعاریف جهانی، مولفه ای و متمرکز. تعاریف جهانی نسبتا عمومی و کلی هستند. به عنوان نمونه آبرامز اصطلاح کیفیت زندگی را درجهای از رضایت یا نارضایتی تعریف میکند که افراد در ابعاد مختلف زندگیشان، آن را احساس میکنند. یا به شکل سادهتر، کیفیت زندگی، تدارک شرایط لازم برای شادی و رضایت میباشد. تعاریف مولفه ای بر ماهیت چند بعدی مفهوم تاکید کرده و ابعاد مختلف کیفیت زندگی را از هم متمایز میکند. جورج و بیرون چهار بعد معرفی کردهاند: دو بعد عینی (وضعیت کارکردی و سلامتی عمومی، وضعیت اجتماعی – اقتصادی) و دو بعد ذهنی ( رضایت از زندگی، اعتماد به نفس). در مقابل، هیوجز هشت بعد را به عنوان مولفههای سازنده و بخشی از مدل مفهومی کیفیت زندگی تعبیر میکند: استقلال فردی، رضایت اظهار شده، رفاه جسمی و روحی، وضعیت اجتماعی، اقتصادی، کیفیت محیط، فعالیت هدفمند، انسجام اجتماعی و عوامل فرهنگی. نوع سوم تعاریف کارشناسانه تعاریف متمرکز است که بر یک یا دو مورد از ابعاد کیفیت زندگی تمرکز میکند. به عنوان مثال، در پژوهش خدمات بهداشتی، کیفیت زندگی بر معیارهای وضعیت کارکردی و سلامتی متمرکز است (Bond and Corner 2010).
اخیراً مفهوم وسیع تری از سلامتی تعریف شده است که شامل بهبود کیفیت زندگی بوده است. تعریف سازمان جهانی بهداشت از سلامتی، مفهوم “بهزیستی” را به وجود آورده است. روان شناسان معتقدند بهزیستی هر فرد یا گروه دارای اجزای ذهنی و عینی است. اجزای ذهنی آن – همان طور که توسط هریک از افراد بیان شده- به کیفیت زندگی تعبیر می شود. کیفیت زندگی یک بعد ذهنی رفاه می باشد (Park and Park 2002). در واقع کیفیت زندگی نوعی ارزشیابی ذهنی است و و خود افراد بهترین قضاوت کنندگان در مورد کیفیت زندگی خود می باشند (تاجور، ۱۳۸۳). سازمان جهانی بهداشت کیفیت زندگی را درک هر فرد از زندگی، ارزش ها، اهداف، استانداردها و علایق تعریف کرده است (Colet, Mayorga et al. 2010). کیفیت زندگی معیار بهترین ارزش یا نیرو در فرد است که این نیرو برای سازگاری موفقیت آمیز فرد با چالش های موجود در دنیای واقعی به مصرف می رسد. به علاوه کیفیت زندگی نوعی ارزشیابی ذهنی است و افراد خود بهترین قضاوت کنندگان در مورد کیفیت زندگی شان می باشند (تاجور، ۱۳۸۳).
کیفیت زندگی در تحقیقات حیطه پزشکی به عنوان یک پیامد، بیش از پیش اهمیت می یابد و موضوع بسیاری از تحقیقات می باشد؛ به طوری که از سال ۱۹۹۰ تا سال ۲۰۰۴ بیش از ۱۵ هزار مطالعه در مورد آن صورت گرفته است. کیفیت زندگی مفهومی پویا بوده و توسط بسیاری از عوامل فردی از قبیل سن و بیماری تحت تأثیر قرار می گیرد. در گروه های مختلف عوامل مختلفی را بر کیفیت زندگی خود مؤثر می دانند؛ به طوری که افراد ۸۰ ساله و بالاتر، توانایی عملکرد را مهم دانسته در حالی که افراد دارای بیماری شدید روابط اجتماعی را مورد تأکید قرار می دهند. بنابراین به طور کلی روابط اجتماعی، توانایی عملکرد و فعالیت، عقاید و نگرش های فردی و استقلال مالی به اندازه وضعیت سلامتی بر کیفیت زندگی سالمندان مؤثر است (Wilhelmson, Andersson et al. 2005).
الگوی مفهومی کیفیت زندگی
کیفیت زندگی یک شاخص اساسی محسوب می شود و از آنجای که ابعاد متعددی مانند جنبه های فیزیولوژیک، عملکرد و وجود فرد را در بر می گیرد،توجه به آن از اهمیت خاصی برخوردار است (احمدی، ۱۳۸۳). با در نظر گرفتن برخی زمینه های احتیاط، به نظر می رسد آن دسته از تعاریف کارشناسانه که از تعاریف مولفه ای استفاده می کنند، همانندی بیشتری با گزارش های خود سالمندان داشته باشند. کیفیت زندگی مفهوم چند بعدی است که مرزهای ثابت و مشخصی ندارد، بطور خلاصه، توافق اندکی درباره حدود و حوزه های خاص سازنده کیفیت زندگی وجود دارد (Bond and Corner 2010). فرم کوتاه ۳۶ توسط وار و شربون در سال ۱۹۹۲ در کشور امریکا برای اندازه گیری کیفیت زندگی مرتبط با سلامت افراد سالم و بیمار طراحی شده است.در حال حاضر این ابزار پرکاربردترین ابزار اندازه گیری کیفیت زندگی مرتبط با سلامت در دنیا می باشد. این پرسشنامه متشکل از عباراتی در قالب خرده مقیاس های عملکرد جسمی، ایفای نقش جسمی، درد بدنی، سلامت عمومی، انرژی و نشاط، عملکرد اجتماعی، ایفای نقش عاطفی، و سلامت روانی می باشد (درویش پور، ۱۳۹۱). مطابق توصیه منتظری و همکاران مجموع حیطه های عملکرد جسمی، محدودیت در ایفای نقش جسمی، درد جسمی و سلامت عمومی به عنوان کیفیت زندگی در بعد جسمی و مجموع حیطه های محدودیت در ایفای نقش عاطفی، انرژی و نشاط (سرزندگی) سلامت روانی و عملکرد اجتماعی به عنوان کیفیت زندگی در بعد روانی در نظر گرفته شدند (اکابری، ۱۳۹۰). ما نیز در این پژوهش از فرم کوتاه ۳۶ برای ارزیابی کیفیت زندگی استفاده نموده ایم.
کیفیت زندگی و سلامت معنوی
معنویت از این جهت که با کیفیت زندگی سالمندان ارتباط دارد به عنوان یک نیاز اساسی بشر در نظر گرفته می شود. یکی از نیازهای مهم سالمندی این است که شرایطی برای آنها فراهم شود که هدف معنی داری در زندگی آنها وجود داشته باشد. معنویت یا مذهب واجد نیروی بسیار مؤثری می باشد که سالمندان را هنگام تنهایی یا مواقعی که احساس می کنند از جامعه منزوی شده اند، راهنمایی می کند. اعمال معنوی که نقش مهمی در این زمینه دارند شامل نماز، کمک به دیگران یا فقط هماهنگ بودن با دنیای زیبای اطراف آنها می باشد (West 2008). معنویت به عنوان یک عامل انسجام بخش، در سال های پایانی عمر اهمیت زیادی دارد، که به سالمندان حس معنی دار بودن، بزرگی، امنیت، تعلق خاطر، هویت و پیوستگی بخشیده و آنها را با قدرت، آرامش، راحتی، امیدواری، هدفمندی و انسجام تجهیز می کند. در مرحله پیری که مملو از چالش های مختلف، کاستی ها و فقدان ها می باشد، به منظور سازگاری با نگرانی های وجودی، تعدیل کاستی های جسمی و اجتماعی، مواجهه با مرگ قریب الوقوع و پذیرش تغییرات اجتناب ناپذیر، نیازمند این است که فرد زندگی معنی داری داشته باشد. در این راستا، مذهب و معنویت می تواند یک چرایی و یک چارچوبی از معانی را فراهم سازد که سالمندان را قادر می سازد تا به این مرحله از زندگی، به جای رکود، به عنوان مرحله ای از رشد، در عوض یأس، امیدواری و به جای پوچی، معنی دار بودن را در خود تقویت کنند. مذهب اثرات مثبتی در بهزیستی پایان عمر دارد و با وجود تفاوت در معنویت و مذهب افراد، تفاوت زیادی در روش های تأثیر بر انسجام دوران پیری ندارد. معنویت موجب نگرش مثبت به زندگی، داشتن امید و هدف در زندگی و حس روشنی از معنی دار بودن در زندگی داشته که مانع از اشتغال آنها به ناتوانایی های جسمی، تنهایی و ترس از مرگ شده و از همه مهمتر زندگی را ارزشمند می سازد (Jianbin and Mehta 2003). متأسفانه با وجود اهمیت معنویت در سالمندان هنوز مطالعات محدودی در این زمینه انجام شده است (Sperry 2006)؛ بنابراین مطالعات بیشتری نیاز است تا ارتباط بین معنویت و کیفیت زندگی در سالمندان مشخص شود.
سلامت معنوی سالمندان
علم بشر را به آنچه هست می رساند و بر طبیعت مسلط می کند، دین بشر را به آنچه باید باشد می رساند و بر خود مسلط می کند. آرامش، امنیت خاطر و کاهش اضطراب در کشورهای گوناگون بر اساس اعتقادات، اندیشه ها، آداب و رسوم، سنت ها و ایدئولوژی های حاکم بر جوامع آنان به دست می آید. اکنون انسان دچار کمبود روحی و معنوی شده که باید با نیروی تسلی دهنده ایمان به خداوند و ایجاد یک رابطه معنوی میان خالق و مخلوق جبران گردد و این در حالیست که بسیاری از روانشناسان غربی، انسان را فقط یک حیوان تکامل یافته می دانند و به جای آنکه پس از شناخت ویژگی های روانی اش به هستی آفریدگار انسان و جهان و وابستگی انسان به او معتقد شوند و راه حل تمام مشکلات روحی او را در این نقطه، یعنی در ارتباط یا عدم ارتباط با خدا و نحوه ارتباطش با خدا جستجو کنند، به کلی منکر وجود خدا و ارتباط روح انسان با او می شوند و نقش اعتقادات دینی را تسکین آلام روحی نمی بینند. سلامت معنوی یکی از ابعاد مهم سلامت در انسان محسوب می شود که ارتباط هماهنگ و یکپارچه را بین نیروهای داخلی فراهم می کند و با ویژگی های ثبات در زندگی، صلح، تناسب و هماهنگی، احساس ارتباط نزدیک با خویشتن، خدا، جامعه و محیط مشخص می شود (Craven and Hirnle 2007).
معنویت یک منبع بسیار مهم در سازگاری با موقعیت های تنش زا بویژه مسائل مرتبط با سلامتی می باشد . عقاید و اعمال مذهبی و معنوی به بیمار کمک می کند که حس بهتری داشته باشد و سلامتی را زودتر بدست آورد، همچنین اعمال مذهبی به دور شدن از اثرات تنهایی که خیلی شایع است کمک می کند (Koenig 2004). نتایج تحقیقات نشان داد، جهت مؤثر واقع شدن درمان های روانی، اجتماعی روی سالمندانی که اختلال اضطرابی دارند اعمال و عقاید مذهبی و معنوی افراد باید در نظر گرفته شود (Barrera, Zeno et al. 2012). اعتقادات دینی و سلامت معنوی افراد در سلامت جسمانی تأثیرگذار است (Farr, Lawrence et al. 2007).
بیشتر تحقیقاتی که در سال های اخیر در مورد مذهب و سلامتی صورت گرفته، به طور خاص بر سالمندان متمرکز بوده است (عبدی زرین، ۱۳۸۶).
این مطالعه بر سلامت معنوی و کیفیت زندگی تأکید داشته و در آن ابعاد مختلف سلامت معنوی، کیفیت زندگی و ارتباط این دو متغیر در سالمندان مورد بررسی قرار گرفته است. با افزایش شواهدی مبنی بر این که عناصر معنوی از اجزاء مهم بهداشت و سلامت هستند، معنویت بیش از پیش در حیطه سلامت وارد شده است. نیاز به ایجاد ارتباط بین معنویت و سلامت بین ارائه دهندگان خدمات بهداشتی- درمانی روز به روز گسترده تر می شود (Young and Koopsen 2005). در طول تاریخ مذهب، معنویت و پزشکی به هم آمیخته اند. در حال حاضر اغلب مدل های سلامتی، شامل سلامت معنوی نیز می باشند. مفهوم معنویت با همه حیطه های سلامت در تمامی سنین ارتباط دارد و مورد علاقه پژوهشگران در تمام دنیاست. در طول دهه ها، سلامتی بر اساس ابعاد خاصی (سلامت جسمی، روانی، اجتماعی) تحلیل شده بود. پیشنهاد گنجاندن بعد سلامت معنوی در مفهوم سلامت، از سوی راسل و عثمان، یک بعد مهم از زندگی فردی و گروهی را فراروی صاحب نظران درگیر در امر سلامت قرار داد. حدود سه دهه پیش سازمان بهداشت جهانی با این بحث مواجه شد که آیا بعد معنوی باید در تعریف سلامت گنجانده شود یا نه؟ چند سال بعد، بعد معنوی در یک مجله مهم که به ارتقا سلامت اختصاص داشت (Promotion Journal) گنجانده شد. چند سال پیش نیز، کلیه دولت های اروپایی بیانیه کپنهاک را در مورد رشد اجتماعی امضا کردند که آن ها را متعهد می کرد که به نیازهای معنوی مردم شان پرداخته و سیاست هایشان را به سمت بینش سیاسی، اقتصادی، اخلاقی و معنوی برای رشد اجتماعی سوق دهند. اخیراً نیز بر بعد معنوی سلامت در منشور بانکوک در مورد ارتقا سلامت تأکید شد (امیدواری، ۱۳۸۷).
عقیده بر این است که رفتارهای مذهبی در توسعه سلامت و بهزیستی نقش دارد (Bond and Corner 2010).
کیفیت زندگی و سالمندی
در واقع سلامت معنوی به آن بخش از وجود فرد اطلاق می شود که در جستجوی معنا و هدف زندگی است. سلامت معنوی چیزی ناپیداست که ماهیت ماوراءالطبیعه دارد و به طور کلی شامل کمال، اخلاقیات و اصول، هدف داشتن در زندگی، تعهد به چیزی اولی تر و باور به مفاهیم غیر عینی می باشد (امیدواری، ۱۳۸۷).
امروزه سلامت را زندگی سالم و کامل در ابعاد فیزیکی، روانی، اجتماعی، معنوی و زیست –محیطی می شناسیم. این ابعاد برهم تأثیرگذار و پویا هستند وسلامت کامل بدون تأمین همه ابعاد حاصل نخواهد شد (فرهانی نیا، ۱۳۸۹).
توجه به نیاز افراد سالمند بخشی از دغدغه های مسئولین بهداشت جامعه است. در کشور ما ارزیابی این نیازها و مشکلات اهمیت دو چندان دارد و بزرگترین مشکل کشور در دهه ۹۰ افزایش تعداد سالمندان و نگهداری از آنهاست (فرهانی نیا، ۱۳۸۹).
۳-۲ مروری بر مطالعات انجام یافته
با وجود اهمیت معنویت تحقیقات زیادی در این زمینه انجام نشده است بعلاوه هر یک از این پژوهش ها ابعاد خاصی را مورد توجه قرار داده اند که پژهشگر سعی کرده است آنها را در یک روال منطقی گزارش نماید. برای جستجوی مقالات مرتبط از کلید واژه های لاتین : spiritual health_ old age _elderly _ quality of life- geriatric و کلید واژه فارسی: سالمندی، سلامت معنوی و کیفیت زندگی در بانک های اطلاعاتی پاب مد، اسکوپوس، گوگل اسکولار، اووید، الزوییر، مدلاین در سال های ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۳ استفاده شد که مقالات زیر انتخاب و مورد بررسی قرار گرفتند.
۱-۳-۲ مطالعات انجام شده در ایران
اکابری و همکاران مطالعه ای تحت عنوان «ارتباط سلامت معنوی و کیفیت زندگی در پرستاران» در سال ۱۳۹۰ بر روی پرسنل پرستاری بیمارستان شهید هاشمی نژاد مشهد انجام دادند. پرسشنامه کیفیت زندگی SF36 و سلامت معنوی پالتوزین والیسون (SWBS) توسط پرستاران تکمیل گردید. میانگین سنی افراد تحت پژوهش ۲/۷± ۵۲/۳۲ بود. ۸/۳۴ % را آقایان و ۲/۶۵ % را خانم ها تشکیل می دادند. میانگین نمره کیفیت زندگی ۸۴/۱۷ ± ۳۸/۶۴ و سلامت معنوی ۱۶ ± ۳/۹۴ بود که در دو جنس تفاوت معنی داری نداشتند. رگرسیون چندگانه نشان داد که سلامت معنوی با ابعاد مختلف کیفیت زندگی ارتباط مثبت و معنی داری دارد. کیفیت زندگی در هر دو بعد در محدوده متوسط می باشد. سلامت مذهبی، سلامت وجودی و سلامت معنوی به طور کلی در دو جنس تفاوت معناداری نداشت (اکابری، ۱۳۹۰).
مطالعه ای تحت عنوان «وضعیت سلامت معنوی در سالمندان شهر اصفهان» توسط خلیلی در سال ۱۳۹۰ با هدف تعیین وضعیت سلامت معنوی سالمندان شهر اصفهان صورت گرفت. این مطالعه توصیفی و مقطعی بر روی ۲۳۰ سالمند ۶۰ سال به بالا انجام شد. اکثر افراد مورد مطالعه (۵۷%) در محدوده متوسط سلامت معنوی قرار داشتند و هیچ یک از سالمندان در محدوده پایین سلامت معنوی قرار نداشتند. میانگین نمره سلامت معنوی در سالمندانی که تحصیلات بالاتری داشتند، بیشتر بود. همین طور میانگین نمره سلامت معنوی کل و زیر مقیاس های آن در کسانی که بیماری داشتند و بیماری منجر به محدود کردن فعالیت روزانه شان و نیازمندی به کمک اطرافیان می شد، کمتر از کسانی بود که چنین مشکلاتی نداشتند. یافته ها در زمینه عوامل پیش گویی کننده سلامت معنوی نشان داد که نحوه زندگی سالمند و سال های بازنشستگی وی از عوامل پیشگویی کننده سلامت معنوی هستند. به طوری که افرادی که با افرادی غیر همسر خود زندگی می کنندو آنان که مدت زمان بیشتری از بازنشستگی شان می گذشت سلامت معنوی پایین تری داشتند.قابل ذکر است که این دو صرفاً پیشگویی کننده بعد سلامت مذهبی بوده اند همچنین سن از عوامل پیشگویی کننده سلامت مذهبی است بطوری که با افزایش سن سلامت مذهبی افزایش یافته است (خلیلی، ۱۳۹۲).
جدیدی و همکاران در مطالعه ای تحت عنوان «بررسی ارتباط بین سلامت معنوی و کیفیت زندگی سالمندان مقیم آسایشگاه کهریزک» در سال ۱۳۸۹ انجام دادند. این مطالعه بطور مقطعی و از نوع همبستگی بود که با هدف تعین ارتباط بین سلامت معنوی و کیفیت زندگی در سالمندان مقیم سرای کهریزک بود ۱۴۱ سالمند در مطالعه شرکت کردند. نتایج حاصل از مطالعه نشان داد میانگین کیفیت زندگی سالمندان در این مطالعه (۳/۱۱± ۳۶/۵۰) بود. آزمون آماری تی مستقل نشان داد کیفیت زندگی زنان به طور معناداری کمتر از مردان می باشد(۰۰۰/۰ >p). نمره کیفیت زندگی با وضعیت تأهل ارتباط دارد؛ بطوری که افراد بیوه نمره کمتری نسبت ه افراد متأهل و مجرد کسب کرده اند(۰۰۰/۰ >p). میانگین نمره سلامت معنوی شرکت کنندگان (۹۳/۱۷± ۲۶/۹۶) بود. سلامت معنوی اکثر شرکت کنندگان در سطح بالا (۴/۵۰ %) و سپس در سطح متوسط (۲/۴۸ %) بود. میانگین سلامت مذهبی سالمندان بیشتر از سلامت وجودی بود. نمره سلامت معنوی شرکت کنندگان با هیچ یک از جمعیت شناختی مرتبط نبود. آزمون همبستگی پیرسون نشان داد سلامت معنوی سالمندان با کیفیت زندگی آن ها ارتباط دارد (۰۰۸/۰= p). اما با ابعاد سلامت جسمی و روانی کیفیت زندگی ارتباطی دیده نشد (جدیدی، ۱۳۹۰).
حبیبی سولا و همکارانش مطالعه ای تحت عنوان «بررسی رفتار های ارتقاء دهنده سلامت و کیفیت زندگی سالمندان در ایران» در سال ۱۳۸۷ انجام داده اند . این مطالعه یک مطالعه ی همبستگی بود که با اهداف تعیین ارتباط بین رفتار های ارتقاء دهنده سلامت و کیفیت زندگی در سالمندان انجام شده است. ۴۱۰ نفر از سالمندان در این مطالعه شرکت نموده اند. نتایج مطالعه نشان داد که ۶/۹۴% از افراد مورد مطالعه الکل مصرف نمی کرده اند ۸/۸۹% نمونه در یک سال گذشته کنترل فشار خون داشته اند و فقط ۷/۰% از نمونه ها از یک سال گذشته واکسن آنفلوآنزا تزریق کرده اند، در رابطه با تعیین کیفیت زندگی این مطالعه نشان داد که ۱/۴۴% از نمونه ها کیفیت زندگی خوب داشته اند، همچنین میانگین کیفیت زندگی در واحد های مورد پژوهش ۸۴/۳۲% با انحراف معیار۸۹/۸% بوده که دلالت بر کیفیت زندگی متوسطه آنها داشته، برای بررسی رابطه بین رفتار های ارتقاء دهنده سلامت و کیفیت زندگی سالمندان در این مطالعه از آزمون تی استفاده شده ارتباط آماری معنی داری بین کیفیت زندگی سالمندان با رفتارهای مانند ورزش یا پیاده روی، مصرف شیر و لبنیات و غذاهای گوشتی، مصرف میوه و سبزیجات تازه و مصرف غذاهای کم نمک و کم چرب و کنترل فشار خون نشان داده شد(P<0/05) (حبیبی، ۱۳۸۷).
مثنوی، اکبری کامرانی و حسینی مطالعه ای تحت عنوان «مقایسه وضعیت سالمندان مقیم آسایشگاه و مقیم خانواده در ایران» در سال ۱۳۸۶ در ایران انجام داده اند. این مطالعه از نوع مقطعی توصیفی بوده و هدف آن بررسی و مقایسه وضعیت زندگی سالمندان مقیم آسایشگاه های سالمندان با سالمندان مقیم خانواده است. نمونه های این مطالعه شامل ۵۰۴ سالمند بوده اند.
نتایج این مطالعه نشان داده میانگین سنی سالمندان مقیم آسایشگاه ۴/۷۵ سال و سالمندان مقیم خانواده ۳/۷۱ سال بوده است. به این معنی که عامل سن در رهسپار شدن سالمند به آسایشگاه مؤثر بوده است (۰۰۱/۰= p).
همچنین نتایج نشان داده است زنان بیش از مردان ( ۶/۶۰ % زنان در مقابل ۴/۳۹ % مردان) روانه آسایشگاه شده اند (۰۰۵/۰= p). اعتقادات مذهبی (با فراوانی ۸/۲۹ % افراد خیلی مذهبی و ۰۰۱/۰= p) در میان سالمندان مقیم خانواده بالاتر بوده است. نداشتن فرزند (با فراوانی ۲/۵۱ % و ۰۱/۰=p)، بی همسری ( با فراوانی ۵/۸۹ % و ۰۰۱/۰= p)، تنهایی و بی کسی (با فراوانی ۶۵% افراد خیلی تنها و ۰۱/۰= p)، نداشتن مسکن (با فراوانی ۹/۶۵ % و ۰۱/۰= p) و نگرش منفی اعضای خانواده به سالمندی با فراوانی ۱/۳۶ % نگرش منفی و تاحدودی منفی و ۰۵/۰= p )، در میان سالمندان مقیم آسایشگاه بیشتر بوده است (مثنوی، ۱۳۸۶).
مطالعه ای تحت عنوان «بررسی کیفیت زندگی سالمندان شهر زاهدان» در سال ۱۳۸۲ توسط احمدی و همکاران در شهر زاهدان انجام شد. این مطالعه از نوع توصیفی است که به منظور بررسی کیفیت زندگی سالمندان شهر زاهدان صورت پذیرفت. اکثریت جامعه مورد مطالعه بی سواد یا کم سواد بودند. میانگین تمام شاخص های مطالعه و کل پایین تر از شاخص های مورد نظر هستند (۷/۴۱ درصد). بنابراین بر اساس این پژوهش کیفیت زندگی در جمعیت سالمندان مورد مطالعه پایین می باشد (احمدی، ۱۳۸۳).
۳-۳-۲ مطالعات انجام شده در جهان
مطالعه ای تحت عنوان «بررسی اثر معنوی و اعتقادات مذهبی بر کیفیت زندگی بیماران مبتلا به سرطان پیشرفته» در سال ۲۰۱۱ توسط کانداسامی و همکارانش در هند انجام شد. هدف از این مطالعه اثرات معنویت بر علائم پریشانی، اضطراب، افسردگی و دیگر تظاهرات روانی در تسکین بیماران مبتلا به کانسر پیشرفته بود. نوع مطالعه cross-sectional و تعداد نمونه های ۵۰ بیمار بوده که در گروه سنی ۱۷ تا ۶۴ ساله با میانگین ۷۴/۴۹ و انحراف معیار ۱۷/۱۰ قرار داشتند و بیش از نیمی از بیماران (۵۶%) زن بودند.
نتایج نشان داد که سلامت معنوی جزء مهمی از کیفیت زندگی بیماران مبتلا به کانسر پیشرفته است و دقیقاً با علائم جسمی و روحی استرس مرتبط است. در واقع نشان داد که احساس سلامتی در بیماران با نمره استرس (r=-0/717,p<0/001) و نمره اضطراب و اختلال حافظه (r=-0/520 , p=<0/001)، در بیمارانی که اعتقادات مذهبی و سلامت معنوی بالاتری دارند بیشتر بوده است(Kandasamy, Chaturvedi et al. 2011).
پژوهش دیگری که توسط بکلمن و یا ماشیتا با عنوان “مقایسه دو ابزار معنویت و ارتباط آنها با افسردگی و کیفیت زندگی در نارسایی مزمن قلبی” در سال ۲۰۱۰ در آمریکا بر روی ۶۰ سالمند غیر بستری انجام شد. هدف از این مطالعه مقایسه دامنه دو ابزار مختلف معنویت و بررسی ارتباط آنها با افسردگی و کیفیت زندگی بود.
نتایج حاصل از این مطالعه نشان داد زیر مقیاس های ابزار عملکرد سلامت معنوی، در کل با افسردگی و کیفیت مرتبط بود؛ بدین معنی که هر چه حس معنی دار بودن زندگی واحساس ارامش، افزایش یابد، نمره افسردگی، کاهش و نمره کیفیت زندگی، افزایش می یابد، اما این ارتباط در زیر مقیاس های ابزار معنویت_ مذهب آیرونسون_ وود وجود نداشت. همچنین یافته ها چندین مفهوم مفید از معنویت را در بیماران دچار نارسایی قلبی نشان داد و نیز مشخص شد هر چند سلامت معنوی و روانی تا حدی همپوشانی دارند اما در کل جدای از یکدیگر هستند. در این مطالعه هر چند از دو ابزار مختلف جهت سنجش معنویت استفاده شده است، اما ابزاری که جهت بررسی کیفیت زندگی بکار برده شده، تمام ابعاد را مد نظر قرار نداده است. بعلاوه تعداد افراد شرکت کننده در این پژوهش ناکافی بوده و همه آنها سالمندان مبتلا به بیماری قلبی بودند. بنابراین بهتر است بین سلامت معنوی و کیفیت زندگی در دیگر سالمندان و با تعداد بیشتری سنجیده شود(Bekelman, Parry et al. 2010).
مطالعه دیگری در این زمینه توسط گالس و همکاران [۱]انجام شد. این پژوهش که با عنوان “سلامت معنوی، اعمال معنوی و علایم افسردگی در سالمندان بستری مبتلا به بیماری قلبی” می باشد، در سال ۲۰۰۹ در آمریکا انجام شد. هدف این تحقیق تعیین ارتباط بین سلامت معنوی، اعمال معنوی و علایم افسردگی در سالمندان مبتلا به بیماری قلبی بود. این مطالعه یک مطالعه توصیفی بود که در سه واحد درمانی بیماران قلبی در بیمارستان مراقبت حاد قلبی در نیویورک و بر روی ۲۴ بیمار ۶۵ ساله یا مسن تر که مبتلا به مرحله ۳ یا ۴ بیماری قلبی بودند، انجام شد. نتایج نشان داد میانگین نمره ابزار نمایه سلامت معنوی ۳۳/۳۶ (SD=10/28) بود. همین طور میانگین نمره ابزار بررسی اپیدمیولوژیک افسردگی نیز ۴۶/۲۸ با انحراف معیار ۹/۱۱بود. ضریب همبستگی پیرسون بین دو متغیر اصلی برابر (۷۵/۰=r) بود که از وجود همبستگی قوی منفی حکایت داشت (۰۱/۰>p)، به این معنی که هر چه سلامت معنوی کاهش یابد میزان افسردگی بیشتر افزایش می یابد. همین طور یافته ها نشان دادند همه شرکت کنندگان بیش از یک عمل معنوی را انجام می دهند. در میان شرکت کنندگان۸۳% به تنهایی و ۳۷% با دیگران دعا و نیایش انجام می دادند، ۴۵% موضوعات معنوی مطالعه کرده و بیش از ۱۲% داوطلبانه به دیگران کمک کردند. این مطالعه پیشنهاد می کند در مراقبت از بیماران دیدگاهی جامع نگر وجود داشته باشد و مخصوصا به عوامل مؤثر درسلامت معنی آنها توجه بیشتری شود. همین طور مطالعه بیشتری در خصوص تعیین ارتباط بین سلامت معنوی و سایر متغیرهای روان شناختی را پیشنهاد می کند (Whelan-Gales, Quinn Griffen et al. 2009). با این حال این مطالعه به دلیل اینکه از تعداد نمونه کمی بهره برده است، دارای ارزش زیادی نبوده و تاثیر متغیرهای مختلف از قبیل سن، جنس و تفاوت های فرهنگی و مذهبی قابل ارزیابی نیست. بعلاوه بیشتر مطالعات در این زمینه به سالمندان غیر آسایشگاهی پرداخته اند، در حالی که سالمندان مقیم آسایشگاه از اولویت بیشتری در این زمینه برخوردارند.
مطالعه ای با عنوان «نقش سلامت معنوی در بهبود علائم شناختی در زنان سالمند مبتلا به سطح بالای افسردگی درکارولینا شمالی» در سال ۲۰۰۹ توسط الیزابت و همکارانش انجام شد. هدف این مطالعه ارتباط جنس و علائم افسردگی با مذهب بود. نمونه های پژوهشی جمعیت اعیان (دوک های انگلیسی) بودند.