کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          



جستجو



 



نظریه ی کولی

گی ریشه (1989) درباره ی نظریه کولی می نویسد: «او همانند مید از دید جامعه شناسی به فرد نگاه می کند و نقش محیط را بسیار مهم می داند. او خود را جنبه ی اجتماعی شخصیت توصیف می کند. و در بحث مفهوم خود بیان می نماید که اصولاً خود و جامعه دو پدیده همانند هستند که در یک ارتباط متقابل شکل می گیرند.

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

آگاهی شخصی از خودش بازتاب افکار دیگران است.

آلبرخت(1986) می گوید از نظر کولی از طریق پاسخ ها یا بطور متداولتر تعبیر و یا تفسیر پاسخ هایی که شخصی از دیگران دریافت می کند شکل می گیرد. درست همان طور که ما چهره مان را درآیند می بینیم خومان را در آیینه اجتماعی تحت تاثیر واکنش دیگران به وجودمان صحبت هایمان و نیازهایمان می بینیم و این همان است که کولی آئینه خود نامیده است.

پایان نامه - تحقیق - متن کامل

به اعتقاد وی سرگام در رشد آئینه خود نما وجود دارد.

  • تصویر ظاهر شخص در نظر دیگران(آیا مرا چاق می بینید یا لاغر)

2-تصویر قضاوت دیگران از آن ظاهر (آیا ظاهر مرا مثبت ارزیابی می کند یا منفی)

3-نتایجی که در آن مورد احساس می کند (غرور، خجالت، تحقیر)

بنابراین اگر ما احساس کنیم دیگران به طور منفی به ما پاسخ می دهند این می تواند به شدت به مفهوم خود ما تاثیر بگذارد مگر اینکه دیگران تصویب و پذیرش را به ما بدهند.

2-2-6  نظریه ی روزنبرگ

پترسون (1977) درباره ی نظریه ی روزنبرگ می گوید او با ابراز موضعی شبیه جیمز فرض می کنند که فرایند قضاوت فرد درباره ارزش خود را می توان طی سه گام مورد تحلیل قرار داد.

اول، خرد ابعادی را که بر اساس آن درباره ی خود قضاوت می نماید انتخاب می نماید.

(مثلاً قضاوت در مورد یک توانایی ورزشی یا تحصیلی)

دوم: فرد خودش را در این ابعاد ارزیابی می نماید.

(مثلاً من یک ورزشکار بد و یا دانش آموز ضعیف هستم).

سوم: اینکه فرد این ارزیابی را بر حسب ارزش خود تفسیر می نماید. (مثلاً من یک ورزشکار و یا دانش آموز ضعیف هستم اما با وجود این یک انسان ارزشمند هستم).

کوپر اسمیت (1967) در این باره می گوید: روزنبرگ مطالعات وسیعی در مورد پیشایندهای عزت نفس انجام داده است.

تحقیق او گامی مهم در روشن کردن بسیاری از شرایط اجتماعی همراه با افزایش یا کاهش عزت نفس نشان می دهد اطلاعات او از یک مطالعه ارزیابی که بر روی بیش از 5000 دانش آموز دبیرستانی انجام شد به دست آمده است.

Girishe

Peterson

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[پنجشنبه 1400-03-06] [ 03:57:00 ق.ظ ]




نظریه ی سالیوان

کوپراسمیت (1967) با تحقیق بر روی نظریه سالیوان بر این باور است که او یکی از اجزاء مهم شخصیت انسان را نظام خویشتن می داند که از طریق رابطه با اشخاص مهم رشد می کند از نظر سالیوان خویشتن منشاء اجتماعی دارد.

او تفسیر مید از آبشخورهای اجتماعی شخصیت را می پذیرد. و سپس به یک تحلیل گسترده تری از فرآیندهای بین فردی می رسد.

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

پترسون (1977) می گوید: «سالیوان از عزت نفس بر اساس نیاز به امنیت بین فردی نظر می دهد. طبق این نظریه ارزش خود با احساس توان فرد برای اجتناب از ناامنی بین فردی بالا می رود.»

اسمیت (1977) عنوان می کند که سالیوان معتقد است فرد بطور مداوم در مقابل از دست دادن عزت از خود دفاع می کند. زیرا این فقدان اضطراب ایجاد می نماید در واقع فرد نیازمند است. دفع اضطراب کند. زیرا اضطرابی را که در اثر تهدیدات بر عزت نفس (از طریق طرد یا ارزیابی منفی دیگران) حاصل شده است دفع نماید.

زیرا اضطراب که یک پدیده فردی است. هنگامی اتفاق می افتد  که فرد انتظار طرد یا تحقیر شدن به وسیله دیگران را دارد یا واقعاً بوسیله خود یا دیگران طرد یا تحقیر می شود.

سالیوان همچنین در مورد اینکه فرد چگونه یاد می گیرد که تهدید به عزت نفس خود را تقلیل دهد یا بی اثر نماید صحبت نموده است.

افراد می آموزند که با سبک های مختلف و درجات مختلف با چنین تهدیدهایی رویاروی شوند.

توانایی اجتناب با کاهش از دست دادن عزت نفس در حفظ سطح نسبتاً بالا و مطلوب عزت نفس مهم می باشد. گرچه سالیوان ر مورد اینکه این توانایی چگونه به وجود می آید. بحثی به عمل نمی آورد ولی می پندارد که تجربیات اولیه خانوادگی اش نقش مهمی را ایفاد می نماید. او بر بنیان بین فردی عزت نفس یعنی اهمیت ویژه والدین و خواهران و برادران و اهمیت روش های کاهش دهنده حوادث تحقیر کننده تاکید کرده است.

به اعتقاد پروین (1994) تاکید سالیوان بر تاثیرات اجتماعی از نظریه های او در مورد رشد انسان مشهود است.

این نظریات در تاثیرات بین فردی و در تاکید بر مراحل مهم رشد بعد از عقد ادیپ به اریکسون است. مخصوصاً تاکید سالیوان بر دروه ی نوجوانی و قبل از نوجوانی شایان ذکر است.

در خلال مرحله نوجوانی تجارب کودک با دوستان و معلمان خو با تاثیرات والدین رقابت می نماید.

مقبولیت اجتماعی اهمیت پیدا می کند، اعتبار کودک در میان دیگران منبع مهمی برای عزت نفس با اضطراب می شود.

Parvin

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:57:00 ق.ظ ]




نظریه ی هورنای

در ارتباط با نظریه ی هورنای کوپراسمیت(1996) می نویسد:هورنای (1952-1965) نیز به فزاینده بین فردی و طرق دور کردن احساس خود تحقیری تاکید دارد. او فهرستی از عوامل گوناگون که احساس بی پناهی و انزوا را ایجاد می نماید به دست می دهد و معتقدات اضطراب اساسی، منبع عمده ناشادمانی و کاهش کارآمدی شخصی می باشد.

کوپراسمیت(1967) در این باره می نویسد: شرایطی را که هودنای برای ایجاد اضطراب نام می برد و معتقد است این شرایط احتمالاً موجب اضطراب می شوند عبارت می داند از:

تسلط، بی تفاوتی، فقدان احترام، توهین، فقدان نخستین، فقدان گرامی، انزوا و تبعیض. او بیان می دارد اگر چه فهرست عوامل ویژه ممکن است انتهایی نداشته باشد اما پیشامد مشترک تمام این شرایط اختلال در روابط بین کودک و والدین است که عموماً با خودمداری والدین صورت می گیرد.

هورنای در بحث دفاع در مقابل احساس اضطراب بر عزت نفس تاکید می کند. اما در مورد دفاع ها می گوید که یک روش رویایی با اضطراب تشکیل تصویر آرمانی از ظرفتهای افراد است. در واقع فرد برای غلبه بر اضطراب باید عزت نفس، خود را تقویت نماید و برای تقویت عزت نفس باید تصویر آرمانی بسازد.

این تصویر آرمانی بهردلیل عالی و بلند پایه بودن اثر تقویت و عزت نفس را دارد.

اما چنانچه این تصویر آرمانی غیر واقع بینانه باشد و به آن نرسد منجر به نارضایتی
می شود.

بدینسان تصویر آرمانی نقش مهمی در اینکه فرد خود را چگونه ارزیابی می نماید دارد. تصویر آرمانی هورنای از آرزوهای جیمز متفاوت است. زیرا تصویر آرمانی (هورنای) ضرورتاً ناشی از احساسات منفی است. ولی آرزوها(جیمز) ممکن است از احساسات مثبت یا منفی برخیزد.

در هر دو مورد نتیجه می گیریم که سطح قابلیت انعطاف آرمان، یک جزء اساسی در ارزشیابی خود است.

 

 

2-2-9  نظریه ی آدلر

آدلر (1956-1927) در مقایسه با دیگر نظریه پردازان بر اهمیت ضعیف و ناتوانائیهای واقعی که منجر به عزت نفس پایین می شود تاکید بیشتری نموده است.

کوپر اسمیت(1967) درباره ی نظریه ی آدلر می گوید: او در ابتدای کار تصور می نماید که احساس حقارت در حول و حوش اعضا یا الگوهای مشخصی از رفتار که واقعاً نقص دارند به وجود می آید این نقص های واقعی (مثل کوری، ضعف جسمانی و …) ممکن است احساس ناکفایتی را بوجود آورند.

اما بعداً آدلر این نقایص و ناتوانائیها را حقارت عضوی نامیده از تعریف اجتماعی و فردی احساس حقارت متمایز می نماید.

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

آدلر به شرط و پیشایند را که ممکن است پیامدهای تاسف باری در رشد عزت نفس داشته باشد ذکر می کند.

اول حقارت های عضوی و تفاوتهای اندازه و قدرت این اشرایط تا حد زیادی غیر قابل اجتناب می باشد اما به علت اینکه اثرات برانگیختگی دارند می توانند منجر به نتیجه مطلوب گردند.

او مفروض می دارد که احساس حقارت ناگزیر در تجربیات دوران کودکی هر فرد بوجودمی آید.

مقایسه بین قدرت و اندزاه که کودکان انجام می دهند آنها را بر این نتیجه گیری وا می دارد که در حقیقت ضعیف و ناقص می باشند و نتیجه آن احساس مقاومت و نابسندگی است که کودک را در رسیدن به شایستگی بیشتر تحریک می کند.

پیشایند دوم که مهم نیز می باشد عبارت از عدم دریافت میزان مناسب پذیرش و حمایت و تشویق از والدین و دوستان نزدیک می باشد.

کودکان دارای حقارت عضوی با دریافت پذیرش و حمایت می توانند ضعفها را جبران و به قوت تبدیل نمایند اما آنها بدون چنین حمایتی ناامید و پریشان می شوند.

پیشایند سوم افراط زیاد در حمایت و پذیرش است. در صورتیکه آدلر معتقد به اثرات سودمند حمایت و پذیرش می باشد ولی در مورد اثرات تخریبی افراط زیاد اخطار می دهد او معتقد است که کودکان نازپرورده به میزان غیر واقع بینانه ای از ارزش دست خواهند یافت.

آنها خود محور و طلبکار می باشند و خواهان شرکت در روابط دو جانبه اجتماعی نیستند و یا آمادگی آنرا ندارند.

Houreni

Adler

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:56:00 ق.ظ ]




 نظریه راجرز

راجرز[1] در نظریه ی خویش درباره ی مفهوم خود و خود ایده آل عقیده ای مشابه عقیده ی جیمز دارد پترسون [2] (1977) معتقد است تفاوت جیمز و راجرز در آن است که جیمز توجه اش نسبت به واقعی و خود آرمانی و راجرز توجه اش به ناهماهنگی خودهای واقعی و خودآرمانی به عنوان تعیین کننده عزت نفس است.

به نظر راجرز هر چه ناهماهنگی بین خودهای واقعی و آرمانی بیشتر باشد عزت نفس کمتر و میزان ناسازگاریی بیشتر خواهد بود.

کوپر اسمیت (1967) در این باره می گوید:

دانلود تحقیق و پایان نامه

راجرز در مورد منشاء عزت نفس مستقیماً صحبت نکرده ولی بحث او در مورد شرایطی  که خویشتن پذیری را تسهیل و تعارض را کاهش می دهد در شناخت ما از آن موضوع سهم است.

راجرز مفروض می دارد که تمام افراد خودانگاره ای از خود شکل می دهند که به حفظ سازگاری به دنیای خارج کمک می نماید. چون این خوانگاره در اثر تعادل یا محیط رشد می کند، قضاوت ها ، ترجیحات و کمبودهای موقعیت خانوادگی و اجتماعی خاص را منعکس می کند راجرز اثرات مهلک محیط هایی را که در مورد فرد به عنوان یک موجود بد قضاوت می نمایند را نشان می دهد این قضاوت های تند و خرد کننده فرا را از پذیرش خود باز می داغرد و بدینسان می تواند باعث رنجش شده و با تهدید ارزشمندی و شایستگی او اثر تخریبی داشته باشد.

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

وی (راجرز) معتقد است یک جو آسان گیرد. بیان آرزو و عقاید و عاطفه را ممکن ساخته و به مقایسه ها و ارزشیابی تند مکرر متوسل نمی شود خرد را قادر به شناخت و خویشتن پذیری می کند.

شاملو (1368) می نویسد: بنابراین می توان گفت بر اساس نظریه ی راجرز احساس عزت نفس در اثر نیاز به نظر مثبت به وجود می آید.

نیاز به نظر مثبت دیگران شامل بازخوردها یا رفتار گرم و محبت آمیز، احترام، صمیمیت، پذیرش و مهربانی از طرف محیط و بخصوص اولیاء کودک می شود.

راجرز معتقد است که کودک از همان اول کودکی احتیاج به محبت و مهربانی دارد.

اگر اولیاء به طفل محبت بدون قید و شرط نشان دهند بعدها از چنان عزت نفسی برخوردار می شود که لزومی در طرد کردن تجارب واقعی نمی بیند لیکن اگر اولیاء به کودک به طور مشروط محبت کنند و یا نظر مثبت بدهند کودک تجربه هایی را که با مفهوم خودش هماهنگ نباشد طرد و انکار می نماید.

به عبارت دیگر انسان اصولاً موجودی فعال و خود شکوفا است و به عنوان بخشی از فرآمند خود شکوفایی در جستجوی حفظ و نگهداری همخوانی بین خویشتن و تجربه است.

پروین[3] (1372) در این باره می گوید البته به دلیل تجربیات گذشته در مورد توجه مثبت مشروط ممکن است مواردی که عزت نفس را تهدید می کند انکار یا تحریف شود نتیجه حالتی از ناهمخوانی است که در آن اضطراب و عدم انعطافی را تجربه می کنیم که با نحوه تثبیت شده ای از ادراک و تجربه همراه است.

پروین در ادامه می گوید مطالعات بسیاری در حمایت از این نظریه که سلامت روانی و عزت نفس زمانی با یکدیگر همبسته اند که بین خویشتن اصلی و خویشتن آرمانی تفاوت زیادی وجود نداشته باشد.

به عبارت دیگر عزت نفس و رضایت از زندگی می تواند به عدم تشابه با خویشتن مطلوب مربوط شود تا شباهت با خویشتن آرمانی.

Rogers

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:56:00 ق.ظ ]




نقش پدر خانواده و تاثیر آن بر عزت نفس کودکان:

خانواده نخستین محیط اجتماعی است که کودک را زیر سرپرستی و مراقبت قرار می دهد. از این رو بیش از تمام محیط های اجتماعی در رشد و تکامل فد تاثیر می گذارد، خانواده اولین محیطی است که الگوی جسمی – روانی فرد در آن شکل می گیرد. ریشه بروز بسیاری از فضائل و رذایل انسانی در خانواده است. از آنجا است که مبارزه، عشق، نفرت، اعتماد، بی اعتمادی و … زاده می شود.

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

آدامز (1992) در این باره می گوید: محققین در این مورد که پدر یا مادر کدامیک بیشترین تاثیر را بر روابط آینده نوزاد می گذارند. اختلاف نظر دارند. بولبی (1985) روابط مادر نوزاد به مثابه پیش الگوی تمام روابط خود معرفی می کند. در صورتیکه به نظر میرلو(1986) پدر پل روابط بین کودک و دنیای وسیع بیرونی بوده و الگویی برای بسیاری از روابط اجتماعی وی خواهد شد. از نظر سالیوان (1972) عدم همدلی پدر با فرزند مذکر موجب می شود که وی وابستگی شدیدی نسبت به مادر خود پیدا کند.

 2-2-18 کمک تخصصی برای افزایش عزت نفس:

بندورا (1986) می گوید از آنجایی که عوامل متنوع و فراوانی در عزت نفس نقش دارند رویکردهای مختلفی نیز می توانند در افزایش عزت نفس به کار روند و نیز این امکان وجود دارد که برای هر کس رویکرد قضاوتی مناسب تر باشد. برای عده ای لازم است با آموزش مهارتهای جدید بر کفایت واقعی آنها افزوده شود. در مورد عده ای دیگر، لازم است معیارها و ملاکهای مبهم و غیور واقع بینانه حذف شود و به جای آن معیارهای اختصاصی تر و دست یافتنی تر جایگزین گردد. در برخی نیز، فرد باید یاد بگیرد که بر تحسین و تمجید از خود پرداخته و یا به موفقیتهای خود به اندازه شکستهایش توجه داشته باشد. شواهد حاکی از آن است که تمامی این رویکردها می توانند موجب افزایش عزت نفس شوند. هر چند درمانهایی که هدف آنها تغییر فرایند خود ستمی است . معمولاً کارآمدتر  از درمانهایی هستند که هدفشان افزایش مهارتهاست. (رم، 1982).

در بسیاری از درمانهای روان شناختی به ظاهر متفاوت، از چندین رویکرد استفاده
می شود. درمانگران غالباً بر درمانجو کمک می کند تا معیارها و ملاک های غیر واقع بینانه را شناسایی و جایگزین کنند. موفقیتعا و دستاوردهای خود را بشناسند و به تحسین و تمجید خویشتن بپردازند، در راه های موثرتری را برای کنار آمدن با جهان اتخاذ کنند. همچنین درمانیگران غالباً یک فضای گرم و پذیرنده فراهم می آورند که به واسطه آن، درمانجوی می تواند معیارهای مشخصی را در خود پرورش دهد. این معیارهای درونی باعث می شود که درمانجو به تائید دیگران نیاز کمتری داشته باشد. لذا، تعجبی ندارد که در بسیاری از پژوهشها معلوم شده است . روان درمانی عزت نفس را بالا می برد.(بندار و کال، 1978، پرسل، برویک، و بایگل، 1974؛ وارن و داریس 1972).

Bendar

Kaul

Percell

Berwick

Beigel

Warren

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:56:00 ق.ظ ]