امروزه دیگر کیفیت زندگی فقط به مفهوم وضعیت مادی نیست بلکه به گفته لاکتوش[۱۰۴] باید میان زندگی خوب و زندگی کمی تفاوت قائل شد؛ چرا که زندگی خوب بر ارزش های اجتماعی استوار شده و زندگی کمی در واقع یکی کردن هدف های افراد جامعه است. بر این اساس الزام اول در تعریف و تدوین معیارها و شاخص های کیفیت زندگی توجه به وضعیت وشرایط، اجتماعی، فرهنگی و ارزشی ساکنین هر مقیاس مطالعه (کشور، استان، شهر، منطقه، محله و…) است و الزام دوم در زمینه سنجش کیفیت زندگی در شهرها، بر لحاظ کردن شاخص های اجتماعی استوار شده است و این روندی است که در مطالعات اخیر جهانی در زمینه سنجش کیفیت زندگی نیز پذیرفته شده است( آسایش،۱۳۸۰: ۲).
۲-۲-۲-۵- رویکردهای مختلف نظری به مفهوم کیفیت زندگی
هر بررسی علمی و تجربی از کیفیت زندگی بدون توجه به اصول نظریه ها و مکاتب و حوزه های جامعه شناسی، روانشناسی، زیست شناسی و روانشناسی اجتماعی نارسا و ناتمام خواهد بود. باتوجه به زمینه های کیفیت زندگی و به ویژه اتیولوژی و سبب شناسی آن، کیفیت زندگی همچون بسیاری از پدیده های اجتماعی معلول علت واحدی نیست و از طرفی تبیین کیفیت زندگی به عنوان یک مجموعه به هم پیوسته نیازمند بررسی کلیه عوامل و متغییر های اجتماعی، روانی، فرهنگی، زیستی و اقتصادی در ارتباط با یکدیگر است.
بحث کیفیت زندگی در حوزه های مختلف از فقر نظری برخوردار بوده و در این زمینه بیشترین تبیین های صورت گرفته مربوط به حوزه پزشکی است.
بررسی کیفیت زندگی از دیدگاه های مختلف به ما این امکان را می دهد، تا ابعادی از موضوع را که هرگز مورد توجه قرار نگرفته است را کشف کنیم. بدین منظور لازم است با توجه به تئوری های جامعه شناسی، روانشناسی، روانکاوی، زیست شناسی و پزشکی بتوانیم واقعیت کیفیت زندگی را تبیین نماییم و نظریه ها و رهیافت های تیوریک موجود در این زمینه را تشریح کنیم.
باید توجه داشت که دیدگاه های غالب در حوزه جامعه شناسی یا روانشناسی هیچ یک به تنهایی کفایت لازم را در تبیین علل کیفیت زندگی نداشته و غالبأ اسیر تنگ نظری، تک سبب بینی ها و تعصبات حوزه های نظری خود بوده اند.
۲-۲-۲-۵-۱- رویکرد فلسفی مفهوم کیفیت زندگی
نگاهی به تاریخ فلسفه نشان میدهد که بهزیستی احساسی، که معرف زندگی خوب است، همواره از جانب متفکران سرشناسی چون اپیکور[۱۰۵]، هابز[۱۰۶]، استوارت میل[۱۰۷]، آکویناس[۱۰۸]، بنتهام[۱۰۹] مورد تاکید قرار داشته است. با وجود این ریشه تفکر مدرن در مورد سعادت بشر و رابطه آن با چگونگی زندگی وی جز تا زمان پیدایش خط نمی توان با قاطعیت دنبال کرد از نظر تاریخی، تأمل در مورد عوامل تشکیل دهنده سلامت و سعادت بشر بیشتر در کارهای فیلسوفان و عالمان دینی مشاهده می شود.
-
- ارسطو و اپیکور
ارسطو سعادت بشری را در کسب حداکثر فضیلت از راه رعایت اصول اخلاقی و التزامهای حفظ سلامت جسمانی حتی به قیمت صرف نظر کردن از مسیر لذت، میسر می دانست. در حالیکه اپیکور معتقد بود که کسب حداکثر لذت و دوری از هرگونه رنج، راز نیل به سعادت بشری است. اگر چه بسیاری از محققین معتقدند که فضای کنونی حاکم بر فلسفه غرب متاثر از جریان فکری دوم است. لیکن مایه های فکری هر دو تفکر نشان دهندهی تلاش برای مفهوم سازی و قابل اندازه گیری کردن چگونگی زندگی افراد است(مختاری و نظری،۱۳۸۹: ۵۷).
۲.راولز[۱۱۰]
جان راولز فیلسوف علم اخلاق در خصوص مفهوم عدالت اجتماعی به عنوان یکی از مولفه های کیفیت زندگی اینگونه استدلال کرد: همانگونه که حقیقت اساس مکتبهای فکری است، عدالت نیز اساس اولیه نهادهای اجتماعی می باشد. این نظریه هر چند دقیق و مقرون به صرف باشد اما حقیقت نداشته باشد باید رد یا تجدید نظر شود. هم چنین اگر قوانین و نهادها کارآمد و سازمان یافته باشد اما در آنها عدالت لحاظ نشده باشد، باید منسوخ شوند. وی با بهره گرفتن از تفکر فایده گرایانه عنوان می کند: نکته اصلی این است که جامعه کاملا منظم و عدالت در آن برقرار است. اگر نهادهای عمده آن زمینه دستیابی سیاستمداران و تصمیم گیرندگان جامعه را فراهم کنند تا بتوانند از میان راهکارها و نتایج مختلف وضعیت تندرستی، انتخاب خود را انجام دهند و آنها را با هزینه های معادل مقایسه کنند تا رفاه مورد انتظار شهروندان را افزایش دهند در این صورت پژوهش های مربوط به این امر نباید تنها به پارامترهای پزشکی محدود گردند بلکه باید پارامترهای اقتصادی و اجتماعی را نیز شامل شوند. راولز با این دیدگاه خود باعث بروز اعتراضات سیاسی و اخلاقی زیادی شد. هر چند نمی توان عدالت را تضمین کرد اما با توجه به محدودیت منابع باید حداقل خدمات را به افراد جامعه ارائه داد(مختاری و نظری، ۶۰:۱۳۸۹).
۲-۲-۲-۵-۲- رویکرد اقتصادی مفهوم کیفیت زندگی
در دهه ۹۰ موضوع کیفیت زندگی وارد عرصه اقتصاد شد. اولین کسی که به این موضوع در زمینه اقتصاد پرداخت برنارد وان پراک[۱۱۱] بود که اکثر آثار خود را در زمینه ارزیابی خوشبختی: روش محاسبه رضایت، ارائه داد.
اقتصاددانان رویکردی انتزاعی نسبت به مسیله تندرستی اتخاذ نمودند و اغلب رابطه بین وضعیت تندرستی و امکانات پزشکی را بررسی کردند و تفسیراتی در مورد کارایی، اثربخشی و عدم تبغیض در ارائه امکانات پزشکی ارائه می دهند. تلقی شخصی یا ذهنی خود از تندرستی بر اساس فایده شکل می گیرد. جرمی بنتهام عبارت فایده را در قرن هجدهم مطرح کرد. فایده خاصیت هر شی ء است که به وسیله آن رسیدن به سود، مزیت، شادی و… یا جلوگیری از بروز بدبختی، درد و ناراحتی برای شخص ذینفع مد نظر است. اقتصاد دانان قرن نوزدهم مانند استنلی یوونز[۱۱۲] یا آلفرد مارشال[۱۱۳] و دیگران اینگونه استدلال میکردند که افراد کالاها و خدمات ارزان را انتخاب می کنند. هدف از انتخاب آنها افزایش شادی و نفع خود است. فرد از بسیاری از فعالیت های اجتماعی و اقتصادی سود می برد و همچنین می تواند از طریق فعالیت ها به سود مطلق که با بهره گرفتن از اعداد اصلی ارزیابی می شود، دست یابد. برای سنجش کیفیت زندگی در جوامع گوناگون ابزارهای بسیاری تدوین شده اند. اقتصاددانان به دلیل داشتن ابزاری قوی برای سنجش بر اساس پیش فرض های خود نخستین کسانی بودند که به طور غیر مستقیم به این امر پرداختند. به عنوان مثال تولید ناخالص داخلی (gdp) اولین شاخصی بود که توسط اقتصاددانان برای سنجش پیشرفت اجتماعی و به طور تلویحی کیفیت زندگی تدوین شد. شاخصهایی که اقتصاددانان برای بررسی های اقتصادی خود انتخاب و تدوین کرده اند تنها به وجه کمی کیفیت زندگی توجه دارد و وجه دیگر کیفیت زندگی یعنی بعد ذهنی آن را شامل نمی شود(مختاری و نظری، ۶۰:۱۳۸۹).
۲-۲-۲-۵-۳- رویکرد زیست شناختی مفهوم کیفیت زندگی
برخی از آسیب شناسان اجتماعی به بررسی انواعی از علل کجروی از جمله اضافات موجود در کالبد افراد، نارسایی های جسمی و… می پردازند که می تواند زمینه ساز زیستی این گونه رفتارها باشد و بعدها در خلال کنش های متقابل محیطی و اجتماعی دراز مدت به گونه هایی خاص از رفتار کجروانه بدل شود. یکی از نظریاتی که در قرن بیستم تحت تاثیر آثار لمبروزو[۱۱۴] پدید آمد و به نوعی بار دیگر اندیشه ارتباط میان ساختمان زیستی و تبهکاری را احیا کرد، نظریه ویلیام شلدن[۱۱۵] و ارنست کرچمر[۱۱۶] است. شلدن تحت تاثیر کرچمر، سه نوع تیپ بدنی (چاق، عضلانی، استخوانی) را که معتقد است، شخصیت رفتار افراد به این تیپهای بدنی مرتبط است، مشخص میکند که عبارتند از:
اندومورفیک: که شخصی چاق با بدنی نرم و گرد است.
مزومورفیک: که شخصی است با بدنی عضلانی و سخت.
اکتومورفیک: که شخصی لاغر با با بدنی نازک و شکننده است.
او پس از تحقیق و بررسی به این نتایج دست یافت که هر یک از افراد خلق و خوی خاص خود را دارند، به طوری که اولی آرام و عاشق راحتی و برونگراست. دومی خشونت گرا و فعال و سومی درونگرا و مهار کننده خواسته های خود می باشد. از میان این سه تیپ مورد مزومورفیک بیشترین گرایش به کجروی و تبهکاری را دارد(مختاری و نظری، ۱۳۸۸: ۷۰).
با طرح این نظریه شاید برای خوانندگان این سوال مطرح شود که این نظریه زیست شناختی چگونه میتواند رابطه ای با کیفیت زندگی داشته باشد؟
در پاسخ باید گفت که کیفیت زندگی انسان تحت تاثیر عواملی چون نقص جسمی، عیوب ظاهری اندام، جنس، سن، وضع مزاج، ضعف، قدرت، سوابق بیماری و… می باشد.
۲-۲-۲-۵-۴- رویکرد روانشناختی مفهوم کیفیت زندگی
روانشناسان که فرد را واحد مطالعات خود می پندارند درجه مطلوبیت کیفیت زندگی را ناشی از رشد کامل شخصیت فرد می دانند و بر آن شدند تا میان کیفیت زندگی و ویژگی های شخصیتی انسان رابطه برقرار کنند. به زعم آنان، برخی از تیپ های شخصیتی کیفیت زندگی خود را مطلوب و برخی دیگر آن را نامطلوب تلقی می کنند. در این مشرب فکری کیفیت زندگی به عنوان یک نوع رفتاری تلقی شده که ناشی از خصوصیات و ویژگیهای فردی می باشد. تبیین های روانشناختی کیفیت زندگی بر تفاوتهای فردی اشخاص در شیوه تفکر و احساس درباره رفتار خویش تاکید دارد. تفاوتهایی که می تواند به شکل تفاوتهایی ظریف و جزئی در رفتار ظاهر شود و برخی افراد را به سبب عللی مانند افزایش خشم و عصبانیت، کمی وابستگی و تعلق خاطر به دیگران، کیفیت زندگی خود را نامطلوب تلقی کنند، که این تبیین ها را می توان تحت الگوی روانکاوی و الگوی نارسایی شخصیت بیان نمود (مختاری، نظری،۱۳۸۹: ۷۴).
اغلب نظریه های روانشناسی بر آنند که، در فرایند اجتماعی شدن فرد با کیفیت زندگی پایین و معمولا در رابطه بین مادر و فرزند نقصان وجود داشته است. این نقیصه شامل ناراحتی عاطفی است که به پیدایی خصلت های کژرفتار منتهی می شود.
۲-۲-۲-۵-۵- رویکرد جامعه شناختی مفهوم کیفیت زندگی
۲-۲-۲-۵-۵-۱- رویکرد مکتب تضاد بر مفهوم کیفیت زندگی
مکتب تضاد، کیفیت زندگی را حاصل ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه طبقاتی می داند. این مکتب بر خلاف کارکردگراها که اساس جامعه را بر توافق و تعادل اجتماعی می دانند، جامعه را به عنوان عرصه تضادها و مبارزات می دانند. صاحب نظران اصلی این مکتب تضاد را در جامعه پذیرفته و معتقدند هنجارها و ارزشهای موجود توسط زور و قدرت بر افراد جامعه تحمیل شده است. رویکرد تضاد، هر چند به وضوح به کیفیت زندگی نمی پردازد اما کیفیت زندگی را معلول ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جوامع طبقاتی می داند. به طوری که در جوامع طبقاتی گروه های متنفذ و ذی نفوذ به طور آمرانه منافع، اراده و عقاید خود را بر گروه های فرودست تحمیل می کنند که این خود نه تنها جامعه را به دو گروه بالادست و فرودست تقسیم می کند، بلکه جامعه را در معرض ستیز طبقاتی و نارضایتی و بروز نوع خاصی از کیفیت زندگی مطلوب و نامطلوب قرار می دهد(مختاری و نظری،۱۳۸۹: ۱۱۷).
۲-۲-۲-۵-۵-۲- رویکرد روان شناختی اجتماعی و جامعه شناختی مفهوم کیفیت زندگی
تبیین های روانشناختی اجتماعی کیفیت زندگی پلی است بر شکاف موجود میان محیطگرایی گسترده در تبیینهای جامعه شناسی و فردگرایی محدود در تبیینهای روان شناختی و زیستشناختی، تبیین هایی که در آن کانون اصلی تحلیل عمدتأ متوجه موقعیتی است که فرد تلقی خاصی از کیفیت زندگی خود دارد و فرض نیز بر آن است که نحوه ارزیابی کیفیت زندگی در خلال کنش های متقابل اجتماعی فراگرفته می شود. و این فراگیری نیز ناشی از فرایندهایی مانند یادگیری شرطی، تقویت، مشاهده، الگوسازی و همچنین برچسب اجتماعی است(مختاری و نظری، ۸۳:۱۳۸۹).
۲-۲-۲-۵-۵-۳- نظریه یادگیری اجتماعی
قبل از پرداختن به نظریه یادگیری اجتماعی به تعریفی از یادگیری اشاره می شود.
یادگیری عبارت است از تغییرات کم و بیش دایمی در رفتار که به واسطه تقویت و تمرین بوجود می آید. این تعریف مشتمل بر چند نکته است: اینکه یادگیری جنبه عینی دارد، عدم توجه به بهبود رفتار، توجه به تغییرات رفتار به طور غیر مستقیم، اشاره به تغییرات کم و بیش دایمی در رفتار شده است. از این رو کیفیاتی مانند خستگی و یا سازگاری در تاریکی جز یادگیری به شمار نمی آید. زیرا پس از زمان کوتاهی از میان می روند. همه نظریه های انگیزه و پاسخ بر پایه یادگیری قرار دارند. مبانی این نظریه بر این اصل استوار است که کیفیت زندگی، کنش اجتماعی است که از طریق فرایندهای اجتماعی، تولید، بازتولید و فرا گرفته می شود به بیان دیگر بر تاثیرات متقابل بین رفتار و محیط تاکید دارد، و بر الگوهایی از رفتار متمرکز می شود که فرد آنها را برای کنار آمدن با محیط در خود پرورش می دهد. الگوهایی که از راه تجربه مستقیم پاسخ های محیط به فرد، یا مشاهده پاسخ های دیگران کسب می شود. بدین ترتیب که فرد ابتدا رفتار مواجه شده با پاسخ مطلوب یا پاداش را از رفتاری که نتایج نامطلوبی به بار آورده جدا می کند. و آنگاه الگوی توام با موفقیت را برگزیده و بقیه را کنار می گذارد(مختاری و نظری، ۸۴:۱۳۸۹).
۲-۲-۲-۵-۵-۴- کنش متقابل نمادین و مفهوم کیفیت زندگی
دیدگاه کنش متقابل بر این نکته تاکید دارد که در بحث کیفیت زندگی باید به چگونگی تعامل و کنش متقابل نمادین توجه نموده و بر ماهیت فکری و تصوری هر فرد نسبت به خودش تاکید دارد، چرا که نگرش وی مانند هر فرد دیگری در مورد، تصور مثبت و منفی اطرافیان در مورد شخصیت و رفتارش تاثیر به سزایی در نحوه عمل او و در کیفیت زندگی او دارد.
از جمله نظریه پردازان این رویکرد چالز هورتن کولی[۱۱۷] و جورج هربرت مید[۱۱۸] می باشند که تبیین آنها در مورد کیفیت زندگی تحت عناوین الگوی خود آینه ای و الگوی نقش اجتماعی در ذیل مورد بررسی قرار می گیرد.
چارلز هورتن کولی جامعه شناس آمریکایی نظریه ای ارائه داده است که به خود آینه سان شهرت دارد. منظور از آینه که فرد خود را در آن می بیند، جامعه است که می توانیم در آن واکنش های دیگران را در برابر اعمال و رفتار ی که انجام می دهیم مشاهده کنیم.
کولی چنین استدلال میکرد که خود یک شخص از رهگذر تبادل او با دیگران رشد می یابد. خاستگاه اجتماعی زندگی یک شخص از رهگذر نشست و برخاست او با اشخاص دیگر پدید می آید. به نظر کولی، خود در ابتدای امر، فردی و سپس اجتماعی نمی شود بلکه از رهگذر یک نوع ارتباط دیالکتیکی[۱۱۹] شکل می گیرد. آگاهی یک شخص از خودش، بازتاب افکار دیگران درباره خودش است، پس به هیچ روی نمی توان از خود های جداگانه سخن به میان آورد. بدون ادراک همبستهی شما، او و آنها هیچ ادراکی از من نمی تواند در ذهن صورت بندد. مفهوم خود آیینه سان از سه عنصر اصلی تشکیل می یابد. نخست، ظاهر ما به چشم دیگری چگونه می نماید. دوم، داوری او درباره ظاهر ما چیست و سرانجام چه احساسی از خود برای ما پدید می آید، غرور یا سرشکستگی(کوزر،۱۳۷۷: ۴۱۰).
بنا بر نظریه کولی مفهوم خود آینه سان در ارتباط با کیفیت زندگی فرد قرار می گیرد و هر چه این مفهوم در فرد از بار معنایی قوی تری بر خوردار باشد در مقابل کیفیت زندگی فرد که به نوعی انعکاسی از این مفهوم می باشد از درجه بالاتری برخورداری خواهد بود.
جرج هربرت مید از جمله متفکرین بزرگ اجتماعی در مکتب جامعه شناسی شیکاگو[۱۲۰] و از پایه گذاران نظریه نقش اجتماعی به حساب می آید. مید سخن خویش را بافرایند جامعه پذیری آغاز کرده و ادعا می کند که این فرایند معمولأ از طریق یادگیری نقش های اجتماعی صورت می پذیرد.او همچنین نقش های اجتماعی را نیروهای پویای انگیزش رفتار قلمداد می کند و سهم آنان را در شکل دادن به نحوهی عملکرد فرد و در بیانی دقیق تر، تنظیم و تدوین ساختار شخصیت او بسیار تعیین کننده می شمرد. مفهوم “خود” از جمله مفاهیمی است که مید دربارهی شکل گیری شخصیت فرد در خلال فرایند جامعه پذیری به آن توجه نموده است. به نظر او “خود” مجموعه ای سازمان یافته از رویکردهای دیگران است که مورد قبول او قرار گرفته و ساختاری اساسأ اجتماعی است که در تجربه اجتماعی پدیدار می شود. جرج هربرت مید خود را به من فاعلی و من مفعولی تقسیم می کند. من مفعولی در واقع انعکاس و بروز هنجارها و ارزشهای جامعه در فرد است و من فاعلی معرف جنبه شخصی و منحصر به فرد شخص است. من فاعلی به صورت وسیعی تحت تاثیر محرک های آنی و در عین حال سرکش و غیر عادی قرار دارد. به طور کلی می توان گفت که در نظر مید، خود نوعی بازتاب فردی از سیاق ظابطه مند و عام رفتار اجتماع یا گروه است و کنترلی که جامعه بر فرد اعمال می کند، برحسب تقابل من فاعلی و من مفعولی درک می شود و این امر به خودی خود بر میزان کیفیت زندگی فرد تاثیر می گذارد(مختاری و نظری،۱۳۸۹: ۹۱).
۲-۲-۲-۵-۵-۵- نظریه آنومی دورکیم[۱۲۱]
در نظریه کارکردگرایی برای هر یک از بخش های نظام اجتماعی کارکرد ساختی تعریف می شود و در واقع هر موجودیتی دراجتماع جزیی از نظام اجتماعی کل محسوب می شود. بنابراین بر اساس تحلیل تعریف دورکیم کارکردگرایی شامل بررسی شرایط اجتماعی فرهنگی یک نظام اجتماعی است. وی موقعیتی را که به طور گسترده در نظام اجتماعی توزیع میشود بهنجار می دانست. بنابراین هرگونه شرایط غیر عادی به عنوان آسیب تلقی می کرد. بر اساس رویکرد دورکیم هرگونه ناخوشی ناشی از بیماری انحراف از سلامت عمومی ایده ال محسوب می شود.
او با دیدی اندامواره ای جامعه را نیز مانند فرد می بیند. با این تفاوت که فرد پس از سپری شدن عمر نهایتأ می میرد اما جوامع همیشه در حال رشد و تکامل است. دورکیم ضمن صحبت از انسجام و همبستگی اصطلاح وجدان جمعی را نیز مطرح می کند. به عقیده او این وجدان جمعی خودش را در قالب آداب و رسوم، هنجارها و قوانین نشان می دهد و به صورت فشاری از درون فرد را وادار به عمل میکند و به خاطر فشاری که به فرد وارد میکند دورکیم از آن به عنوان وجدان جمعی یاد می کند. این وجدان از جمع شدن افراد جامعه براساس نیازهایشان درست میشود. بنابراین می توان گفت وجدان جمعی، مجموعه ای از باورها به نوع جامعه بستگی دارد که در آن همبستگی مکانیکی یا ارگانیکی باشد. در جوامع ساده فرد تابع دستورات و قید و بندهای اخلاقی است اما در جوامع پیچیده، قانون و قرارداد تعیین کننده است. عملکرد افراد در جوامع ساده براساس احساس ولی درجوامع پیشرفته بر اساس قانون و عقل است. دورکیم در کتاب مهم خود تقسیم کار معتقد است که تقسیم کار با شروع جامعه و جامعه نیز با حیات اجتماعی آغاز می شود. اوتقسیم کار را نتیجه پیشرفت سازمان اجتماعی یا خرد و منطق انسان نمی داند بلکه به دلیل اختلافات زیاد میان انسانها و نیازهای متفاوت آنها تقسیم کار ضرورت پیدا می کند. به نظر او تقسیم کار ضمن این که یک قانون طبیعی است یک قاعده اخلاقی نیز هست و می تواند ملاک قضاوت درجه کمال انسانی و هم ایجاد وابستگی و همبستگی اعضا باشد. او معتقد است گرایشات تقسیم کارباید از سطح قشری روابط و ساختارهای اجتماعی گذشته و به درون ساخت و نهاد اجتماعی نفوذ کند.
تقسیم کار در دومفهوم اساسی خلاصه می شود:
تفکیک ساختی و تمایزگذاری رسمی نقشها
تاثیر این تفکیک در انسجام اجتماعی و نوع رابطه عناصر اجتماعی با آن
هر قدر میزان تفکیک اجتماعی و تمایزگذاری بین کارکردهای جامعه زیاد شود جامعه به طرف تکامل بیشتری سوق پیدا می کند. در نهایت باید گفت که دورکیم در صدد این بود تا نشان دهد که جامعه ای که افراد آن به وسیله نظامی از ارزشها و هنجارها یا به تعبیر دیگر اخلاقیات هدایت می شوند ، رضایت بیشتری از موقعیت خود در نظام کاردارند و این امر به نوبه خود بر روی کیفیت زندگی فرد موثر خواهد بود (مختاری، نظری، ۱۳۸۹: ۱۱۵).
۲-۲-۲-۵-۵-۶- نظریه کنش اجتماعی پارسونز[۱۲۲]
در این نظریه تالکوت پارسونز جامعه شناس کارکردگرای آمریکایی تلاش کرده است تا نشان دهد هر کنشی اعم از کنش بهنجار و نابهنجار توسط صور خاصی از ساختارهای اجتماعی ساخته و تولید میشوند. از این رو کیفیت زندگی نیز توسط فرد در چارچوب شرایط و ساختار اجتماعی و وسایل و مسیرهایی جهت نیل به اهداف قابل تبیین میباشد. پارسونز اختیار و اراده انسانی را در انجام افعال و کردار خود انکار نکرده و در عین حال نقش و تاثیرات ساختاری را نیز در کنش آدمی نادیده نمی انگارد. از این منظر کیفیت زندگی در چارچوب شرایط و ساختار اجتماعی و وسایل و مسیرهایی جهت حصول به اهداف فرهنگی قابل تبیین است(مختاری و نظری،۱۳۸۹: ۱۱۱).