نتایج این بررسی با نتایج کاظمی و همکاران (۱۳۸۵) از این نظر که کاج سازگاری و ماندگاری بالای داشت و بهترین گونه برای جنگل­کاری آینده معرفی شد و اینکه زیتون و ارغوان به صورت درختچه و در توده­های کوچک و عموما شاداب بودند هم­خوانی دارد ولی با این نتیجه که زبان­گنجشک را گونه سازگار و سرو نقره­ای را گونه ناسازگار معرفی کرده ­اند متناقض است. نتایج قراچورلو و همکاران (۲۰۱۰) در رابطه با زنده­مانی بالای سرو نقره­ای و سازگاری آن با شرایط نامناسب منطقه با نتایج به دست آمده هم­خوانی دارد. همچنین در مطالعه ایشان سرو نقره­ای با ۵۹/۴ متر رشد طولی بیشترین مقدار ارتفاع را داشت که ایشان دلیل آن را توافق (استقرار) بهتر ریشه در خاک بیان نمودند، در مطالعه ایشان کاج سیا نیز با ۵۲/۴ متر بیشترین ارتفاع را داشت، که در مطالعه حاضر میانگین ارتفاعی کاج­بروسیا و سرو­نقره­ای به ترتیب ۲۲/۶ و ۸/۴ متر است که وضعیت بهتری نسبت به مطالعه ذکر شده نشان می­ دهند. گونه کاج­بروسیا بیشترین ارتفاع و رویش را در میان گونه­ های مورد مطالعه داشت که این با نتایج Erkan (۲۰۰۳) و دستمالچی (۱۳۷۴) که گونه مورد نظر را به عنوان گونه سریع­الرشد معرفی نموده ­اند هم­خوانی دارد. نتایج امین­پور و همکاران (۱۳۸۶) (که درصد زنده­مانی کاج سیاه و سرو­نقره­ای خوب و زبان­گنجشک ضعیف ارزیابی شد) و هاشمی (۱۳۹۰) (که گونه ون کمترین رویش قطری، و کاج بروسیا بیشترین قطر و ارتفاع را داشت) با نتایج موجود هم­خوانی دارد. ولی نتایج تیمورزاده و همکاران (۲۰۱۱) و رادمنش و جلیلوند (۱۳۸۷) با نتایج این تحقیق هماهنگ نیست زیرا در نتایج تیمور­زاده و همکاران گونه کاج با ارتفاع ۲۱/۳ متر از میان سه گونه سوزنی­برگ مورد بررسی در مطالعه ایشان کمترین ارتفاع را داشت، در نتایج رامنش و جلیلوند کاج­بروسیا از نظر کمی و کیفی مطلوبیت کمتری در مقایسه با گونه­ های پهن­برگ (پلت و بلند مازو) داشت.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

همان­طور که اشاره شد تحقیقات در رابطه با این گونه­ های سوزنی­برگ (سرو نقره­ای، کاج بروسیا یا هر دو گونه با هم) در ایران نشان دهنده سازگاری موفق گونه­ ها در نقاط مختلف کشور می­باشد (همتی، ۱۳۷۶؛ دستمالچی، ۱۳۷۷؛ حمزه پور و نگهدار صابر، ۱۳۸۰ ؛ محمدنژاد کیاسری، ۱۳۸۲؛ کاظمی، ۱۳۸۵؛ فتاحی، ۱۳۷۳؛ رضایی و موسوی، ۱۳۸۱؛ خورنکه، ۱۳۸۵؛ فرخ نیا همدانی، ۱۳۸۵)، که با نتایج موجود هم­خوانی دارد.
در نهایت با توجه به خصوصیات دو گونه سوزنی­برگ و ارغوان، (که در ذیل اشاره شده) می­توان گفت این گونه به ترتیب به دلیل سازگاری و تحمل شرایط سخت منطقه (کوهستانی بودن و دارا بودن ماه­های خشک و…)، که نتیجه آن زنده­مانی بیشتر گونه­ ها، کاهش هزینه­ های اضافی و دستیابی بهتر به اهداف مختلف جنگل­کاری (حفاظتی و زیبایی) می­باشد، برای جنگل­کاری در مناطق مشابه (با اهداف، زنده­مانی و تولید…) توصیه می­گردند. نظر به اینکه بسیاری از ابزارهای جنگل­شناسی از قبیل انتخاب گونه، تعیین حاصل­خیزی رویشگاه، نرخ رویش توده، درصد زنده­مانی و رشد نهال­ها تحت تأثیر خاک قرار می­گیرد (۱۹۷۹Daniel et al.,) که در این مطالعه گونه­ های مذکور به خوبی با شرایط منطقه سازگار بودند.
گونه سرو نقره­ای تحمل سختی­ها مثل شرایط خشک و دیگر نیازهای آب و هوایی را دارد. این گونه نیاز­های نوری و خاکی متفاوتی را دارد. ولی به طور کلی نور زیاد و زهکشی خوب و دور بودن از بادهای سرد راترجیح می­دهد (۱۹۹۹Cheifets,). کاج­بروسیا گونه ­ای کم توقع است، که در خاک­های آهکی و سنگلاخی یا در اراضی شنی مناطقی با زمستان­های ملایم و تابستان­های گرم و خشک، رشد می­ کند و چنانچه در شرایط محیطی بهتری قرار گیرد، رشد آن نیز بهتر می­ شود (دستمالچی، ۱۳۷۴).کاج­بروسیا از گونه­ های سریع­الرشد است (۲۰۱۱Guller et al., ). ارغوان توانایی قابل­توجهی در مناطق مرطوب و نیمه­خشک، از طریق سازگاری در مورفولوژی برگ دارد. برگ این گونه در مناطق نیمه­خشک، ضخیم و اغلب شبیه کلیه با راس گرد است. (۲۰۱۲W. Fritsch and C. Cruz,.). گونه ارغوان در مناطقی با خاک­های دارای رس، سیلت، مواد آلی خاک، کلسیم و پتاسیم بالا در جهت­های شمالی و با شیب زیاد استقرار می­یابد (رضائی پور و همکاران، ۱۳۹۰).

۵-۲- بررسی تنوع زیستی در گونه­ های مورد مطالعه:

نظر به اینکه که انسان با بهره گرفتن از جنگل­کاری در پی دستیابی به اکوسیستمی جدید و پایدار است، می­باشد، می­باید علاوه بر انتخاب گونه ­هایی با توان تولید و زنده­مانی مطلوب، اثر جنگل­کاری را بر روی سایر موجودات زنده از جمله گیاهان زیرآشکوب مورد توجه قرار دهد (معماریان و همکاران، ۱۳۸۶). بررسی تأثیر حاصل از کاشت گونه­ های مختلف سوزنی­برگ و پهن­برگ روی تنوع زیستی گیاهی اهمیت بسزایی دارد، چرا که ما را در انتخاب نوع گونه و یا دخالت­های مناسب عملیات پرورشی در عرصه ­های جنگل­کاری یاری می­دهد (محمدنژاد کیاسری، ۱۳۸۶)، از طرفی حفاظت از تنوع زیستی جنگل، یک نگرانی جهانی است زیرا، ۸۰ درصد تنوع زیستی محیط زیست زمین در این مکان­هاست (Orellana 2012 and Raffaele,). با توجه به افزایش سطح علمی و پیشرفت در زمینه­ علوم طبیعی، اهمیت تنوع­زیستی در زمینه ­های مختلف آشکار شده و اهداف مدیریت جنگل به سمت افزایش تنوع­زیستی متمرکز شده است (پوربابایی، ۱۳۷۷)، به­ طوری که حفظ تنوع­زیستی یکی از مهمترین موارد در مدیریت پایدار جنگل­هاست (۲۰۰۴Ito et al.,)، در یک اکوسیستم عوامل متفاوتی مانند ساختار و ترکیب اشکوب بالا (۲۰۱۱Tao Lü, )، انتقال نور و ویژگی بستر (لاشبرگ) اشکوب بالا جنگل، مقدار ساقاب و خصوصیات شیمیایی آن (۲۰۰۸Barbier et al., )، خصوصیات تاج پوشش، اقلیم، میکرو سایت خاک (۲۰۰۱Antos, ) و مواد غذایی خاک و رطوبت دردسترس، تاریخ جانشینی، استراتژی مدیریتی جنگل و پراکندگی (تکه تکه شدن) (۲۰۱۱Tao Lü, ) همه با هم باعث تفاوت در تنوع زیستی و ترکیب گونه­ های زیر­آشکوب می­شوند. در نتیجه ترکیب زیر­آشکوب معمولا در جنگل­های مختلف متفاوت است) ۲۰۱۱ Tao Lü,). نتایج این مطالعه نیز تنوع زیستی با خصوصیات شیمی و فیزیکی خاک و ارتفاع و تاج پوشش دارای هم­بستگی مثبت و منفی می­باشد، در نتیجه آن­ها شاهد تنوع متفاوتی در توده­ای مورد مطالعه بودیم، از طرفی یک عامل دیگر در پراکنش پوشش گیاهی اقلیم می­باشد (۲۰۰۲Jin- Tun, )، در این مطالعه توده­ها در یک مکان و تحت تأثیر یک اقیلم مورد مطالعه قرار گرفته­اند. مدیریت بهینه و عقلانی در منابع طبیعی نیازمند کسب اطلاعات کامل و جامع از تمام ویژگی­های هر منطقه به ویژه پوشش گیاهی آن می­باشد، با بهره گرفتن از این اطلاعات جامع است که، ما قادر خواهیم بود برنامه­ ریزی اصولی و صحیحی را در پیشبرد مدیریت منابع طبیعی طراحی نمائیم (اشرفی و همکاران، ۱۳۸۶)، در نتیجه برای تصمیم ­گیری بهتر تنها اقدام به یک نمونه­برداری از زیر تاج پوشش نشد ( به دلیل زاویه تابش و اثر تاج پوشش) بلکه در چهار جهت اقدام به نمونه­برداری شد (چهار پلات)، جهت بررسی اثر تغییر شرایط نوری در فضای باز نیز اقدام به نمونه­برداری شد، برای مقایسه تنوع زیستی در توده­ها از حالت کلی (میانگین تنوع زیستی در زیر و بیرون تاج) استفاده گردید. نتایج به دست آمده از تنوع زیستی در زیر گونه­ ها نشان داد در زیر گونه­ های زیتون بیشترین و سرو­نقره­ای کمترین مقدار تنوع زیستی وجود داشت و گونه کاج نیز حالت بینابین که در گروه پهن­برگان (ون و ارغوان) قرار گرفت داشت. یک دلیل آن این است که گونه­ های سوزنی­برگ تاج پوشش فشرده­تری دارند عملا گونه­ های سایه پسند در زیر تاج پوشش رشد می­ کنند که این می ­تواند به عنوان یک دلیل کاهش تنوع در سوزنی­برگان بخصوص در سرو که وضعیت بدتری (کمترین مقدار) داشت باشد. این نتیجه با نتایج اشرفی و همکاران (۱۳۸۶)، Farahat و Linderholm (2012) که تاج پوشش را یکی از عوامل مؤثر در تغییرات مکانی و زمانی در تنوع گونه­ ها دانستند هماهنگ است. در نتایج هم­بستگی­ها تنوع زیستی با عرض تاج و ارتفاع هم­بستگی منفی نشان داد، با توضیحات قبلی هماهنگ است. به دلیل وضعیت مناسب­تر خاک گونه زیتون شاهد بیشترین تنوع در این گونه­بودیم، ولی با توجه به نسبت بالای کربن به نیتروژن موجود در برگ سرونقره­ای، داشتن وضعیت نامناسب­تر خاک (فاکتور­های خاکی که در بین گونه­ ها متفاوت بود) این گونه نسبت به دیگر گونه­ ها، کمترین تنوع زیستی را در این گونه وجود داشت. در فضای باز مشاهده گردید که تنوع در فضای باز در گونه کاج­بروسیا وضعیت بهتری را نسبت به همه گونه­ های مورد مطالعه نشان داد این مسله می ­تواند به این موضوع اشاره نماید که خصوصیات رویشی گونه کاج شرایط برای حضور گونه­ های سایه­پسند و نور پسند به طور همزمان فراهم می­ کند که با نتایج (خان حسنی، ۱۳۸۸) هم­خوانی دارد.
حالت کلی که برآیندی از وضعیت کلی موجود در توده­ها بود گونه کاج و پهن­برگان در یک دسته قرار می­گیرند و این به دلیل این است که خصوصیات رویشی گونه کاج شرایط برای حضور گونه­ های سایه­پسند و نور پسند به طور همزمان فراهم می­ کند که با نتایج (خان حسنی، ۱۳۸۸) هم­خوانی دارد. مطالعه­های مختلفی در راستای تنوع زیستی در توده­های سوزنی­برگ و پهن­برگ صورت گرفته است که می­توان به مطالعه (یکتاش، ۱۳۸۲؛ محمد­نژاد کیاسری، ۱۳۸۶؛ اشرفی و همکاران، ۱۳۸۶؛ معماریان و همکاران، ۱۳۸۶؛ حسینی و همکاران، ۱۳۸۸؛ رضوی، ۱۳۸۹؛ اسدیان و همکاران، ۱۳۹۰؛یوسفی و همکاران، ۲۰۱۰؛ ۲۰۰۴; Ito et al.,1998 ;Virolianen et al., 2000; HumpHery et al.,1998; HumpHery et al., 2004;Cusack et al., 2007Marcos et al.,) اشاره کرد. در نتایج حسینی و همکاران (۱۳۸۸) پهن­برگان تنوع بیشتری نسبت به سوزنی­برگان داشتند، معماریان و همکاران (۱۳۸۶) بیشترین تعداد گونه­ های بومی را در توده پهن­برگ آمیخته شاخه­زاد دانستند و شاخص تنوع در توده­ی آمیخته پهن­برگ شاخه­زاد بزرگتر، ولی شاخص غنا و یکنواختی آن کوچکتر از توده­ی آمیخته سوزنی­برگ بیان کردند. رضوی (۱۳۸۹) بیان نمود دارتالاب باعث کاهش تنوع زیستی می­ شود. محمدنژاد کیاسری و همکاران (۱۳۸۶) تنوع در سوزنی­برگان را بررسی کردند و بیان نمود که سوزنی­برگ کریپتومریا ژاپونیکا و کاج دریایی امکان بیشترین توسعه از لحاظ فراوانی و غنا پوشش گیاهی را فراهم آورده­اند و گونه سوزنی­برگ کاج تدا و جنگل­کاری­های افرا کمترین مقدار تنوع را داشتند، ایشان و همکاران علت کاهش تنوع زیستی در سوزنی­برگان ذکر شده را ماندگاری بلاتر درصد لاشبرگ این گونه­ ها دانستند. Ito و همکاران (۲۰۰۴) (در مطالعات خود به این نکته اشاره می­ کنند که Chamaecyparis و Cryptomeria japonica در ژاپن) و اشرفی و همکاران (۱۳۸۶) (در مطالعه مقایسه تنوع در سوزنی­برگان و پهن­برگان) اظهار داشتند که سوزنی­برگان باعث کاهش تنوع­زیستی می­شوند. Virolianen و همکاران (۱۹۹۸)، در مورد Pinus sylvestris، Cusackو همکاران (۲۰۰۴)، HumpHery و همکاران درسال ۱۹۹۸ و HumpHeryو همکاران ۲۰۰۰ در مورد جنگل­کاری سوزنی­برگ در بریتانیا، و به اثر مثبت کاشت سوزنی­برگ در افزایش تنوع گونه­ های بومی اشاره می­ کنند. Marcos و همکاران (۲۰۰۷) افزایش سن در جنگل­کاری باعث کاهش گونه علفی و تکامل گونه­ های چوبی می­ شود که با توجه به نتایج موجود تا به حال (سن) گونه­ چوبی در جنگل­کاری کاج بروسیا و سرونقره­ای مشاهده نشده بود ولی در زیر گونه­ ها کاهش گونه­ های علفی مشاهده گردید که با مطالعه Marcos و همکاران از این نظر هم­خوانی دارد.
در کل می­توان نتیجه گرفت سوزنی­برگی مانند سرو نقره­ای باعث کاهش تنوع زیستی می­ شود که با نتایج مطالعه Ito و همکاران (۲۰۰۴) و اشرفی و همکاران (۱۳۸۶) هم­خوانی داشت ولی در سوزنی­برگی مانند کاج­بروسیا از نظر تنوع زیستی در گروه پهن­برگان قرار گرفت یا حتی در فضای باز وضعیت بهتری را نیز داشت که مخالف نتایج ذکر شده است و با نتایجVirolianen و همکاران (۱۹۹۸)، Cusack و همکاران (۲۰۰۴) HumpHery و همکاران درسال ۱۹۹۸ و HumpHeryو همکاران ۲۰۰۰ هم­خوانی دارد. در نتایج یوسفی و همکاران (۲۰۱۰) جنگل­کاری با گونه سوزنی و پهن­برگ از جمله ون و کاج­بروسیا را مؤثر بر افزایش تنوع زیستی دانستند که با نتایج موجود هم­خوانی دارد. نتایج مطالعهNewmaster و همکاران ۲۰۰۶ به هم­بستگی منفی جذب نور و ریزش برگ آنها، در کاهش تنوع زیستی اشاره کرد که می ­تواند با نتایج به دست آمده در زیر تاج پوشش گونه­ های سوزنی­برگان در این مطالعه هم­خوانی داشته باشد. محمدنژاد کیاسری و همکاران (۱۳۸۶) نیز اشاره می­ کنند که گونه­ های سوزنی­برگ با کمترین درصد پوشش لاشبرگ، امکان بیشترین توسعه غنا و یکنواختی را به وجود می­آورند. می­توان این گونه نتیجه ­گیری کرد که گونه­ های سریع­الرشد که بیوماس برگ آنها کمتر است نسبت به آنهایی که بیوماس برگ بیشتری دارند در جنگل­کاری از اولویت بیشتری برخوردار هستند، زیرا به عنوان کاتالیزور بهتر عمل می­ کنند (۲۰۰۲Kamo et al,) که در نتایج نیز مشاهده شد که در بین تنوع دو سوزنی­برگ کاج بروسیا و سرو نقره­ای کاج بروسیا بهتر عمل نموده است. درختان سوزنی­برگ سریع­الرشد به خصوص کاج­ها برای جنگل­کاری و احیاء جنگل­های مخروبه و بازسازی اکولوژیکی از اهمیت خاصی برخوردارند، زیرا این درختان به دلیل نرخ رشد زیاد، کارایی زیاد در جذب ازت، ایجاد تغییراتی در مواد آلی و تسریع در چرخه موادغذایی خاک توسط لاشریزه در رقابت با سایر گونه­ ها پیروز می­شوند (۲۰۰۳Wesenbeeck et al,). درختان کاج راندمان بیشتری در تبدیل انرژی خورشید به تولید چوب، سازگاری بیشتر در شرایط بوم­شناختی گسترده­تر و بالاخره پتانسیل مصرفی بیشتر در صنایع دارند (اسدالهی، ۱۳۶۸). در مطالعه Guller و همکاران (۲۰۱۱) از کاج­بروسیا به عنوان یک گونه ­ای که عملکرد رویشی خوبی دارد و در مناطق مختلف یافت می­ شود یاد شده است که این نتیجه و نتیجه Gharachorlou و همکاران (۲۰۱۰) که کاج بروسیا را گونه موفق معرفی کرده است هم­خوانی دارد. به همین دلیل از سده­های درختان سوزنی­برگ مورد توجه ملل جهان قرار داشته و این توجه موجب گسترش این گونه­ ها از موطن اصلی خود به اقصی نقاط جهان شده است (رضایی، ۱۳۷۹). البته گونه ارغوان که گونه سازگار با مناطق خشک نیمه­خشک است (رضائی پور و همکاران، ۱۳۹۰) و از لحاظ خصوصیات رویشی وضعیت بهتری از دیگر پهن­برگان دارد به عنوان گونه دوم معرفی می­گردد. در مقایسه با گونه­سوزنی و پهن­برگ در حالت کلی در گروه پهن­برگان و در بعضی شاخص ­ها نیز حتی بهتر نسبت به بعضی گونه­ ها نیز عمل نموده است این نشان می­دهد که در بررسی تنوع زیستی نه تنها باید به بررسی تنوع در زیر گونه­ ها پرداخته شود بلکه باید به تنوع در فضای باز نیز پرداخته و اثر تراکم و سطح تاج پوشش نیز با مقدار تنوع در نظر گرفته شود و در شیوه ­های مدیریتی به کار گرفته شود.

۵-۳- خصوصیات خاک:

کیفیت خاک (خصوصیات فیزیکی و شیمیایی خاک) معیاری است که توانایی خاک را در تولید زی­توده گیاهی، چرخه عناصر غذایی، ذخیره کربن و تبدیل انرژی، در بوم نظام­های جنگلی را توصیف می­ کند (۱۹۹۷Khanna.,). کیفیت خاک نیز تحت تأثیر، فعالیت­های مدیریتی و نوع گونه­ های درختی می­باشد (۲۰۰۰Binkly et al., )، در رابطه با اثر گیاهان اشکوب بالا بر خصوصیات خاک نظر­های مختلفی بیان شده است (۱۹۹۵; Binkley, 2002Augusto et al.,). شواهدی وجود دارد که احیای جنگل نه تنها باعث تغییر پوشش گیاهی می­ شود بلکه منجر به تغییرات قابل­توجهی در خصوصیات فیزیکی و شیمیایی خاک می­گردد (مشکی و همکاران، ۱۳۸۴؛ گودرزی، ۱۳۸۸ ۱۹۹۱;Binkley and Valentine, , Lin Zhao,2011
; ۲۰۱۲ ;Cuesta et al., 1954; Ovington, 1995; Raulund and Vejre, 0 2010 Paul et al,) که با نتایج موجود در این سن از جنگل تا حدودی هم­خوانی دارد (تغییرات خاک توده­ای این مطالعه در بعضی موارد معنی­داری کاملا محسوسی را نشان نداد) می­توان گفت با تغییر در اشکوب غالب از طریق کیفیت لاشبرگ وضعیت مواد غذایی، دریافت مواد غذایی و حرکت ریشه، دریافت رسوبات جو، اثر تاج پوشش و آبشویی ( ۲۰۰۴ Hagen –Thorn et al.,) ظرفیت توزیع مجدد موادغذایی، افزایش تثبیت نیتروژن، اثر بر نیتروژن معدنی خاک و جمعیت بی­مهرگان میکرو­کلیما مؤثر (۲۰۰۷Russell et al.,) است و سبب تغییر در خصوصیات و فرایند فیزیکی، شیمیایی و بیولوژکی خاک (فعالیت ریز جانداران)، جذب و نگهداری آب، کاهش تبخیر مستقیم و حفاظت خاک تحت گونه­ های مختلف می­ شود (۲۰۱۰Andrew Scott,). عوامل اکولوژیکی مختلف (آب و هوا، پوشش سبز، توپوگرافی و سن بستر) به شدت میزان هوازدگی و میزان آبشویی و سرانجام رابطه بین مواد مادری و فراهمی عناصر غذایی تأثیر می­ گذارد (کوچکی و همکاران، ۱۳۸۴)، پس با توجه به آنچه بیان شد مقدار عناصر موجود در خاک می ­تواند به عنوان شاخصی از تأثیر گونه بیان شود (در این مطالعه همه عوامل مربوطه به جز نوع گونه یکسان در نظرگرفته شده است)، از طرفی اثر جنگل­کاری بر خاک به عواملی مانند: شرایط زیست محیطی، گونه­گیاهی، پوشش گیاهی قبل از جنگل­کاری و مدت زمان جنگل­کاری بستگی­دارد اثر سن در چندین مطالعه نشان داده شده است (۲۰۰۴; Farley and Kelly, 1985; Turner and Kelly, 1998Jaiyeoba,) سن گونه­ های گیاهی عامل مهمی در میزان تأثیر گذاری بر خاک می­باشد ( صیاد و همکاران، ۱۳۸۶)، که در این مطالعه گونه­ ها هم سن مورد مقایسه قرار گرفته­اند.
برای ارزیابی حاصل­خیزی رویشگاه و طبقه ­بندی آن، اطلاع از خصوصیات فیزیکی، شیمیایی و بیولوژی خاک ضروری است (۲۰۰۰Schoenholtz,). جنگل­کاری در خصوصیات سطحی خاک (۱۰-۰ سانتیمتر) اثر می­ گذارد (۲۰۰۹Folorunso et al., ;2004Farley and Kelly.,). بنابراین در این مطالعه به بررسی خصوصیات فیزیکی و شیمیایی خاک در این عمق (۰-۱۰ سانتیمتر) تحت جنگل­کاری­های خالص پرداخته شد.
از میان عناصر موجود در خاک به بررسی سه عنصرN، P و K که به عنوان عناصر اصلی رشد گیاه مطرح هستند پرداخته شد. در بین این سه عنصر بیشترین مصرف درختان از ازت به عنوان ماده اصلی رشد گیاه و فون و فلور خاک بوده و فسفر و پتاسیم درمرحله دوم رشد حائز اهمیت می باشند (روحی مقدم، ۱۳۹۰)، از طرفی از کربن آلی و ازت کل در خاک جنگل به عنوان عناصری متغییری که بسته به نوع گونه و سن درخت، نوع خاک، آب و هوا، شیوه مدیریت و وضعیت خاک اولیه تغییر می­ کنند (۲۰۰۹Folorunso et al., ) یاد می­ شود در نتایج موجود خاک گونه­ ها از نظر کربن­آلی و ازت در یک گروه قرار گرفتند. به طور کلی برگ درختان پهن­برگ زودتر از درختان سوزنی­برگ تجزیه می­ شود (مهاجر، ۱۳۸۵). هر چند درنتایج به دست آمده بین گونه­ ها اختلاف معنی­داری از نظر ازت و کربن مشاهده نشد ولی باز در همان گروه­ ها بیشترین ازت در پهن­برگان و بیشترین کربن در سوزنی­برگان بود که دلیل آن را می­توان حجم بیشتر کاتیون­های بازی در تنه و بیوماس درختان پهن­برگ و دوره تجزیه و تخریب کوتاه­تر آنها را عامل اصلی زیاد بودن کاتیونه­های بازی دانست (۲۰۰۴ Hagen-Tohorn et al., ). هاگن­تورن و همکاران (۲۰۰۴) تفاوتی در میزانN، C وC/N مشاهده نکردند که با نتایج موجود هم­خوانی دارد.
همان­طور که ذکر شد نیتروژن مهم­ترین عنصر غذایی محدود کننده رشد در محدوده وسیع از اکوسیستم می­باشد (۱۹۹۱ ; Vitousek and Howarth, 2010(Lin Hu et al,، و در بین خاکهای جنگلی نقش تعیین کننده ­ای در حاصلخیزی خاک دارد (مهاجر، ۱۳۸۵) که در این مطالعه در خاک گونه­ های مورد مطالعه تفاوت چشم­گیری وجود نداشت، پس می­توان گفت سوزنی­برگان اثر چشم­گیر منفی را نشان ندادند که با نتایج نوبخت ۱۳۸۹ هماهنگ است. در واقع می­توان گفت نسبت C/N به عنوان شاخصی برای نیتروژن معدنی است زیرا نسبت معدنی شدن در C/N بالا، کمتر است، در نتیجه سطح موادغذایی در خاک کاهش می­باشد (۲۰۱۱;Haghdoost et al., 2008(D. Nsabimana et al., که در مطالعه حاضر سه گونه سرو نقره­ای، کاج بروسیا و زیتون به ترتیب بیشترین مقدار C/N را داشتند. صیاد و همکاران (۲۰۰۶) نیز تفاوتی در میزان نسبت کربن با ازت خاک در زیر جنگل­کاری­های خالص و آمیخته مورد مطالعه خود گزارش ندادند، که با نتایج موجود هم­خوانی دارد. رستم­آبادی و همکاران (۱۳۸۹) بازگشت ازت بیشتر به خاک و نسبت C/N کمتر لاشبرگ سبب بهبود و حاصلخیزی تدریجی رویشگاه می­ شود که در گونه­ های مورد مطالعه موجود ارغوان و ون کمترین مقدار C/N را داشتند.
در تحقیق شعبانیان و همکاران ۱۳۸۹میزان کربن آلی خاک در خاک منطقه جنگل­کاری با پهن­برگان تثبیت کننده ازت بیشتر از خاک منطقه جنگل­کاری با سوزنی­برگان بوده که این مسله به تثبیت بیشتر و سریعتر توسط گونه­ های زبان­گنجشک و اقاقیا ارتباط دادند، که با نتایج به دست آمده متضاد می­باشد.
مطالعات بسیاری نشان داد که گونه­ های تثبیت کننده نیتروژن می ­تواند به میزان قابل توجهی نیتروژن خاک را افزایش دهد (۲۰۰۸ ;D.Nsabimana et al., 2003Chen and Li.,) در حالی که برخی دیگر هیچ همبستگی بین حضور گونه­ های تثبت نیتروژن و تجمع نیتروژن در سطح خاک وجود ندارد (۱۹۹۹Cromack et al.,). ما انتظار داشتیم گونه ون و ارغوان به عنوان گونه تثبیت کننده نیتروژن بیشتری نسبت به دیگر گونه­ ها ذخیره کنند هرچند نیتروژن در خاک آنها بیشتر بود ولی با گونه­ های همیشه سبز در یک گروه قرار گرفتند که این ممکن است به دلیل درصد زنده­مانی و سطح تاج پوشش و اثر گذاری گونه­ ها در تغییر این عناصر را بیان نمایید. در مطالعه­های مختلف همبستگی بین کربن آلی و نیتروژن خاک وجود دارد (C. Neff et al., 2002 ;2010. Paul et al., 2007;A.E.Richards et al., ورامش و همکاران، ۱۳۸۹) که با نتایج این مطالعه هم­خوانی دارد.
کربن آلی در اکوسیستم زمینی بسیار مهم است زیرا نقش مهمی را در شکل­ گیری و نگهداری ساختار خاک، حاصلخیزی، مواد غذایی و دسترسی به آب دارد (۲۰۰۸; Macedo et al., 2002 Six et al.,). از سوی دیگر افزایش نیتروژن خاک نیز در بازسازی اراضی تخریب یافته بسیار مهم است (Macedo et al. 2008,). که در این مطالعه از این نظر تفاوت معنی­داری بین گونه­ ها مشاهده نشد که اشاره به عدم اثر گذاری منفی گونه­ های سوزنی­برگ بر عوامل ذکر شده دارد و حتی در ذخیره کربن که به آن پرداخته خواهد شد سوزنی­برگان عملکرد بهتری نشان دادند.
Russell و همکاران در سال ۲۰۰۷ بیان می­ کنند در بین گونه­ های بومی و غیر­بومی این تفاوت خصوصیات خاک اغلب برجسته است حتی عملکرد درون گروهی گونه­ ها مانند پهن­برگان همیشه سبز می ­تواند در کوتاه مدت اثرات متفاوتی در خاک ایجاد کنند که تا حدودی با نتایج موجود منطبق است زیرا سوزنی­برگان در برخی خصوصیات مانند چگالی­ظاهری، درصد رس، فسفر (به جز ارغوان وضعیت مشابه داشت)، پتاسیم وضعیت بدتری نسبت به پهن­برگان داشتند ولی در برخی از موارد هرچند وضعیت بدتری داشتند اما تفاوت معنی­دار نبود و با هم در یک گروه قرار می­گرفتند. در تحقیق شعبانیان و همکاران میزان کربن آلی خاک در خاک منطقه جنگل­کاری با پهن­برگان تثبیت کننده ازت بیشتر از خاک منطقه جنگل­کاری با سوزنی­برگان بوده که این مسله به تثبیت بیشتر و سریع­تر توسط گونه­ های زبان گنجشک و اقاقیا ارتباط دارد، که با نتایج به دست آمده متضاد می­باشد.
فسفر در سوزنی­برگان و ارغوان کمترین مقدار را داشت. کمبود فسفر در خاک تحت پوشش سوزنی­برگان را می­توان به فعالیت بیولوژیکی ضعیف میکروارگانیسم­ها در لایه­ های آلی سطح خاک در مقایسه با خاک جنگل­کاری پهن­برگان نسبت داد (شعبانیان و همکاران، ۱۳۸۹ ). کمبود عناصر اصلی چون فسفر، آهن و روی در روی خاک­های قلیا مشاهده می­ شود. تمام این عناصر در در pH قلیایی محلولیت کمی دارند و آهک به عنوان یک عامل محدود کننده فسفر در خاک می­باشد (سالار دینی، ۱۳۸۷)، نکته قابل­توجه موجود در نتایج این است که در سه گونه سرونقره­ای، کاج­بروسیا و ارغوان مقدار آهک موجود در آنها بیشتر از دو گونه دیگر می­باشد که می ­تواند دلیل کاهش فسفر در گونه­ های مذکور دانست. البته باید ذکر نمود که هر گونه درختی در بوم­سازگان جنگلی نیاز­های تغذیه­ای مشخص دارد که با انباشت عناصر متعدد غذایی و تولید اسید­های آلی در برگ و دیگر اندام­ها، و تعیین میزان ورودی-خروجی عناصر روی خصوصیات فیزیکی و شیمیایی خاک­ها اثر می­گذارند (۲۰۰۲Augusto et al., ). که می­توان گفت تفاوت در فسفر در دسترس در لایه سطحی ممکن است به دلیل اختلاف در کیفیت لاشبرگ و دیگر عوامل خارجی وارد شده در منطقه ایجاد گردیده است ( ۲۰۱۱ Haghdoost et al., ( زیرا مقدار فسفر قابل جذب گیاه در خاک، توسط عوامل متعددی نظیر واکنش خاک، غلظت یون کلسیم، میزان مواد آلی خاک، نوع و مقدار رس، رطوبت خاک، بافت خاک، ترشحات و تراکم ریشه کنترل می­ شود (۱۹۹۵Barber,). در خاک­های آهکی ایران که در اقلیم خشک و نیمه­خشک تحول پیدا کرده ­اند، وجودpH بالا، درصد زیاد کربنات کلسیم، کمی مواد آلی و خشکی خاک باعث شده ­اند که مقدار فسفر قابل جذب کمتر از مقدار لازم برای تأمین رشد بهینه اکثر محصولات کشاورزی باشد (عبادی نهاری و همکاران، ۱۳۹۰) که در این مطالعه مقدار آهک در خاک گونه­ ها سازگار با این شرایط ( خاک با pH و چگالی ظاهری بالا، آهک و ماده آلی بیشتر) مشاهده می­ شود. فاطمی و همکاران (۱۳۹۰) در تحقیق خود اشاره نمودن که بیشترین مقدار فسفر قابل جذب در خاک­های با بیشترین مقدار کربن آلی و درصد رس مشاهده می­ شود، نتایج به دست آمده از این تحقیق در بعضی موارد با آن هم­خوانی دارد (مثلا فسفر خاک سرو نقره­ای که رس بیشتری داشت نسبت به فسفر خاک کاج بروسیا و ارغوان بیشتر بود) طاهری و جلیلی (۱۳۷۵) بیان نمودند که گونه­ سوزنی­برگ کاج باعث افزایش اسیدیته و فسفر خاک نسبت به اقاقیا گردیده است که با نتایج مطالعه حاضر متفاوت است. Johson (1995) نیز به کاهش فسفر و ازت در سوزنی­برگ کاج در مقایسه با پهن­برگ توسکا اشاره نمود که در مورد کاهش فسفر با نتایج این مقاله کاملا منطبق است، در مورد ازت هر چند نتایج تفاوت معنی­داری را نشان ندادند اما در همان گروه ازت سروه نقره­ای کمترین مقدار را داشت که می ­تواند با نتایج جانسون از نظر کاهش ازت در سوزنی­برگان هم­خوانی داشته باشد.
سرو کمترین مقدار پتاسیم و بعد از آن کاج بروسیا (در گروه ارغوان و ون که حالت میانه داشتند) کمترین مقدار پتاسیم را داشت. یک دلیل مهم عدم اختلاف بین پتاسیم و ارغوان و کاج بروسیا را می­توان پویایی و فعال بودن این عنصر در چرخه خود دانست. این عنصر به سرعت در چرخه مربوط بازسازی و احیاء شده و حجم نهایی آن در خاک، در سطحی تقریبا پایدارتر از سایر عناصر تبادلی باقی می­ماند (۱۹۹۴Richter and Markewitz,)، در تحقیقاتی که چرخه عناصر غذایی در سالهای مختلف بعد از جنگل­کاری مورد مطالعه قرار گرفته (۱۹۹۸; Montagnini and Porras,2000 (Montagnini, مشخص شده است که میزان عناصر غذایی خاک با گذشت زمان تغییراتی پیدا می­ کند، مثلاً میزان Mg، K وP کاهش اما Caافزایش پیدا می­ کند. ثابت شده است کهP و K دو عنصری هستند که بیش از دیگر عناصر غذایی در خاک­های جنگل­کاری شده تخلیه می­گردند (۱۹۸۴Bowen, )، از طرفی جذب سریع و تثبیت عناصر در زی­توده درخت علت اصلی کاهش این عناصر می­باشد (۲۰۰۰(Montagnini, پهن­برگان سرعت تجزیه بالاتری نسبت به سوزنی­برگان دارند (شعبانیان و همکاران، ۱۳۸۹) در نتیجه بازگشت عناصر در سوزنی­برگان کمتر است و این کاهش عناصر در سوزنی­برگان بیشتر دیده می­ شود که با نتایج موجود مطابقت دارد.
اسیدیته خاک نیز یکی از ویژگی­های مهم در قابلیت تولید رویشگاه است (Jobbagy and 2003Jackson,) و تغییرات درpH خاک در فواصل زمان۱۰ ساله در پی تغییرات در کاربری اراضی نظیر جنگل کاری­ها قابل انتظار است (روحی مقدم، ۱۳۹۰ ). داشتن منطقه بازی در جنگل­کاری پهن­برگان را می­توان به تجزیه سریع­تر و بیشتر برگ دارای C/N کمتری نسبت داد (شعبانیان و همکاران، ۱۳۸۹). مراقبی و همکاران(۱۳۸۰) تأثیر گونه سرو نقره­ای را بر اسیدی شدن خاک، بیش از درخت اکالیپتوس ذکر کردند. که در این مطالعه به دلیل آهکی موجود در خاک سوزنی­برگان اثری اسیدی شدن خاک مشاهده نگردید ( سالار دینی، ۱۳۸۷)، زیرا آهک خاک باعث قلیایی کردن خاک می­ شود (حقیقی، ۱۳۸۲).
ساختمان خاک را تا حدودی به وسیله وزن مخصوص ظاهری مشخص می­ شود. هر چه وزن مخصوص ظاهری بیشتر باشد خاک فشرده­تر و خاکدانه­های آن نامشخص­تر است بنابر­این رشد گیاه نیز محدود می­ شود (سالار دینی، ۱۳۸۷). درک بهتر از این که تا چه حد درون گونه­ ها عملکرد گونه­ ها متفاوت است و مکانیسم که به وسیله آن بر خصوصیات خاک اثر می­ گذارد توانایی ما را در پیش ­بینی اثر گذاری گونه­ ها بهبود می­بخشد. اندام­های در حال رشد می­توانند در روی خواص خاک اثر بگذارد (۲۰۰۷Russell et al.,). گونه­ ها ممکن در بسیاری از خصوصیات مانند تولید قطعات (۱۹۹۳Montagnini et al.,)، و عملکرد طبقه ­بندی بین سطح و زیر زمین (۱۹۹۱Cuevas et al.,)، عمق توزیع ریشه (Carvalheiro and Nepstad, 1996)، خصوصیات شیمی و فیزیکی بافت (۱۹۶۸Challinor,) اثر بگذارند، در نتیجه جایگزینی جنگل با هر نوع اکوسیستم دیگر و نوع گونه ممکن به وسیله عملکرد میکرو اورگانیسم­ها، کیفیت لاشبرگ و خصوصیات سیستم ریشه­ای در توسعه خاک اثر می­ گذارد (۲۰۰۹et al., Folorunso). همان­طور که در نتایج نشان داده شد میزان ذرات رس و سیلت در خاک این جنگل­کاری­های پهن­برگان به نسبت زیاد می­باشد، از این رو این جنگل­کاری­ها دارای خاک با بافت ریز، نفوذ پذیری کم و ظرفیت نگهداری رطوبتی مناسب می­باشند و نسبت به خاک­های سبک غنی­تر از عناصر غذایی هستند (زرین­کفش،۱۳۸۰) از طرفی با توجه به برگشت کمتر عناصر غذایی، سطحی بودن ریشه سوزنی­برگان مورد مطالعه (مهاجر، ۱۳۸۵) بالا بودن درصد سنگ­لاخی در توده­های مورد مطالعه چگالی ظاهری بیشتری در سوزنی­برگان مشاهده شد.
در مطالعه­ ای که توسط UNIV و Jpn2001 تفاوت خصوصیات خاک در جنگل پهن­برگ و سوزنی­برگ را بررسی کردند. مقدار کربن آلی و نیتروژن کل در خاک معدنی تحت هر دو جنگل مشابه بود. خاک جنگل­کاری سوزنی­برگ pH بیشتری، فسفر در دسترس پایین­تری در مقایسه با پهن­برگان داشت. پهن­برگان همچنین چگالی ظاهری کمتر و تخلخل کل بالا در افق­های سطحی خاک نسبت به سوزنی­برگان داشتند، که با نتایج موجود هم­خوانی دارد ( به جز pH).
نتایج نشان داد که کاج رادیاتا معدنی کردن مواد آلی خاک و مواد غذایی مرتبط (نیتروژن، فسفر) افزایش می­دهد در حالی که مقدار قابل­توجهی از مواد غذایی و کربن آلی در بستر جنگل وجود داشت (۱۹۹۷Groenendijk, ) که با نتاج حاضر از نظر کربن آلی هم­خوانی دارد. ورامش (۱۳۸۶) نیز نشان داد که هدایت الکتریکی، pH، مواد آلی موجود درلایه­های سطحی و درصد ازت و نسبت کربن به نیتروژن توده کاج­بروسیا نسبت به سایر توده­ها بیشتر بود. به استثنای هدایت الکتریکی و pH نتایج ایشان با نتایج موجود هم­خوانی دارد در مورد هدایت الکتریکی از این نظر که گونه سوزنی­برگ هدایت الکتریکی بیشتری داشته است می ­تواند با نتایج به دست آمده برای سرو­نقره­ای هم­خوانی داشته باشد.
Bing و همکاران در سال ۲۰۱۰در تحقیقی تغییر در خصوصیات فیزیکی و شیمیایی خاک تحت ۱۱ الگوی باز­سازی پوشش بومی (یک جنگل ثانویه، دو جنگل­کاری خالص سوزنی­برگ، پنج پوشش جنگل­کاری پهن­برگ، دو جنگل مخلوط سوزنی و پهن­برگ و نوع درختچه­ای) در داکینشاین بررسی کردند. تفاوت آشکاری در خصوصیات فیزیکی و شیمیایی خاک تحت الگوی پوشش بازسازی مشاهده شدکه با نتایج موجود از نظر تفاوت فاکتور­های که بین گونه­ ها متفاوت بود هم­خوانی دارد.
مشکی (۱۳۸۴) به بررسی تأثیر برخی گونه­ های پارک جنگلی سوکان بر خواص فیزیکی و شیمیایی خاک سه گونه کاج پرداخت. در مجموعه به این نتیجه رسید که پوشش گیاهی تأثیر مثبتی بر روی خواص فیزیکی و شیمیایی خاک دارد و گونه کاج نسبت به دو گونه (اقاقیا و تاغ) از این لحاظ از وضعیت بهتری بر خوردار بوده است. که با نتایج موجود هم­خوانی دارد. با توجه به مواردی که نیز اشاره شد می­توان گفت اکولوژیست­ها همیشه به دنبال شناخت ارتباط ویژگی­های خاک با پوشش گیاهی بوده ­اند و این کار را در مواردی به منظور ارزیابی توان رویشگاه انجام می­ دهند (۲۰۰۰ Schoenholtz,). نمی­ توان به طور یقین و قطعی دلایل این تفاوت­های مشاهده شده میان گونه­ ها را تشریح کرد بلکه باید سهم و نقش کلیه عوامل مورد بررسی قرار گیرد از آنجایی که در این تحقیق تفاوت میان اثر ترکیب گونه­ های جنگل­کاری شده بر خواص خاک دیده می­ شود، می­توان علت این تفاوتها را بیشتر به خاطر وجود تفاوتها در خواص شاخ و برگ، کمیت و کیفیت لاشبرگ، فرآیندهایی که در کف جنگل روی می­دهد و همچنین تفاوت در عملکرد ریشه­ای و بازگشت عناصر غذایی دانست. تفاوت گونه­ ها در میزان برگشت دهی عناصر در مراحل اولیه رشد توده­ها حائز اهمیت می­باشد و وجود تفاوتها در کیفیت لاشبرگ، تجزیه­پذیری لاشبرگ و فعالیت میکروبی مهمترین دلایل وجود تفاوتها در شیمی خاک میان گونه­ ها می­باشد (روحی مقدم، ۱۳۹۰). در برگرداندن اکوسیتم­های جنگلی و مرتعی تحت تاثیر شرایط نامساعد اقلیمی خشک و نیمه­خشک کشور و بر­خورد نابخردانه بشری با منابع طبیعی به حالت طبیعی می­بایست که از پوشش ­های گیاهی باقیمانده حفاظت شده و پوشش ­های گیاهی تخریب شده هم اصلاح و احیاء گردند، در تامین این هدف، اولین گام بررسی ارتباط بین پوشش گیاهی و خصوصیات خاکی تحت شرایط شکننده و نامساعد اقلیمی ایران می­باشد (خانمیرزائی فرد و ثامنی، ۱۳۸۴). با توجه­ به نتاج به دست آمده چنین به نظر می­رسد که گونه­ های سوزنی­برگ از نظر خصوصیات فیزیکی و شیمیایی در بعضی موارد وضعیت بدتری نسبت به پهن­برگان داشتند (که ممکن به دلیل شرایط خود منطقه و سن مورد بررسی گونه­ ها و عدم تأثیر گذاری در خصوصیات ذکر شده باشد) و در بعضی موارد با آن در یک گروه قرار می­گرفتند و در کربن آلی وضعیت بهتری را نیز نشان دادند در نهایت تا این سن نمی­ توان از گونه­ های سوزنی­برگ مورد مطالعه به عنوان گونه با اثر گذاری منفی یاد کرد از طرفی با توجه به وضعیت موجود باید مقدار زنده­مانی و سازگاری گونه­ ها نیز در نظر گرفته شود.

۵-۴-ترسیب و ارزش اقتصادی:

افزایش ذخیره جهانی کربن در خاک یکی از مهمترین عوامل کاهش ۲ COاتمسفری بوده و حدود ۷۵ درصد ذخیره کربن خشکی را در بر می­گیرد. همان­طور که بالدوک و همکاران (۱۹۹۲) در نتیجه تحقیق خود به پوشش گیاهی به عنوان یک عامل اثر گذار در تغییر مواد آلی خاک اشاره نموده ­اند. بسیاری از پروژه­ های احیایی مانند جنگل­کاری، از طریق افزایش ترسیب کربن نقش عمده­ای در حفظ توازن چرخه جهانی کربن ایفا می­ کنند (محمودی طالقانی و همکاران،۱۳۸۶). هر ساله مقدار زیادی کربن (بیش از ۱۰۰میلیون تن) در مقیاس جهانی ترسیب می­ شود که ذخیره کربن آلی خاک یکی از بزرگترین ذخایر کربن در سطح زمین می­باشد، به طوری که این مقدار حدود ۱۵۰۰ گیگا تن برآورد شده است (۱۹۹۲ Borchers and Perry,). همان­طور که نتایج میانگین­ها نشان داد بیشترین میزان ذخیره کربن در خاک گونه­ های سوزنی­برگ (سرو نقره­ای، کاج بروسیا) وجود داشت. نتایج تحقیق نوبخت نیز در سال ۱۳۸۹ نشان داد که گونه سوزنی­برگ پیسه­آ و کاج سیاه مقدار ترسیب کربن بیشتری از پهن­برگان ( ون و بلند مازو) داشتند، به نظر می­رسد که تجمع لاشبرگ در سطح خاک و حفاظت بیشتر توده­های سوزنی­برگ از خاک، تأثیر زیادی در جلوگیری از هدر رفتن کربن دارد و بر این اساس سوزنی­برگان کربن بیشتری را جذب می­ کنند (۲۰۰۳Cannell.,). یکی از مهم­ترین فاکتورهای تعیین کننده تغییرات کربن خاک منطقه جنگل­کاری شده، نوع خاک و کاربرد قبلی آن می­باشد (۱۹۹۲ Adger et al,). ذخیره کربن به ویژگی­های تبادلی کاتیونی، بافت و خاکدانه خاک بستگی دارد (۲۰۰۲Banfield et al.,). رابطه واضحی بین بافت خاک و کربن بیومس و کربن آلی خاک مشاهده می­ شود (۱۹۹۲Borchers and Perry,)، در این مطالعه بافت خاک اکثرا شنی لومی است و مقدار رس با توجه به سنگ­لاخی بودن منطقه بسیار کم است، از آنجایی که حضور گروه ­های اکولوژیک گیاهی تحت تأثیر رویشگاهی به ویژه ویژگی فیزیکی و شیمیایی و بیولوژیکی خاک می­باشد، لذا باید در بازسازی رویشگاه­های جنگلی تخریب شده، به مساعد کردن ویژگی­های رویشگاهی نیز توجه شود و به نحوی عمل کرد که شرایط رویشگاه با توجه به نیازمندهای گروه ­های اکولوژیک اصلاح گردد (کوچ، ۱۳۸۶;۲۰۰۳ Ewald,) آهک موجود در خاک گونه­ های سوزنی­برگ بیشتر از پهن­برگان می­باشد که باعث ایجاد شرایط قلیایی بیشتر شده است. مقدار جذب مواد غذایی توسط درختان، فعالیت میکرو ارگانیسم­ها و تغییر در جذب نیتروژن و مقدار کربن به تغییراتpH وابسته می­باشد (۲۰۰۲Augusto, ). در نتیجه همه عوامل مطرح شده گونه­ های سوزنی­برگ ( سرو نقره­ای و کاج بروسیا) به عنوان گونه­ های سازگاری با شرایط رویشگاهی موجود از وضعیت بهتری برخوردار بودند که با مطالعات پیشین هم­خوانی داشت (عبدی، ۱۳۸۴؛ روحانی، ۱۳۸۸؛ رادمنش، ۱۳۸۶؛ نوبخت، ۱۳۹۰). تحقیقات کمی در راستای ذخیره کربن و ارزش اقتصادی آن در کشور صورت گرفته بود و با توجه به اهمیت موضوع توجه تعدادی از پژوهشگران را به خود جلب کرده است و در حال افزایش می­باشد (مطالعه محمود طالقانی (۱۳۸۶)، مصباح و همکاران (۱۳۸۷) کرمی و همکاران (۱۳۸۹)، ورامش (۱۳۸۹) و نوبخت (۱۳۹۰). محمود طالقانی (۱۳۸۶) مطالعه­ ای تحت عنوان میزان ترسیب­کربن در جنگل­های مدیریت شده در جنگل گلبند شمال کشور انجام داد، مصباح و همکاران (۱۳۸۷) در طرح پژوهشی برآورد ترسیب کربن خاک و گونه­ های گیاهی غالب در پارک ملی بمو و ارزش اقتصادی آن را نیز برآورد کرد و همچنین کرمی و همکاران (۱۳۸۹) به بررسی گیاه درمنه در منطقه قشلاق دایلر اشتهارد پرداخت و نیز ترسیب کربن در خاک درمنه را نیز برآورد نمود که همه به اهمیت خاک در ترسیب کربن اشاره کرده اند. نوبخت در سال ۱۳۹۰ نشان داد بافت خاک از عوامل مؤثر بر مقدار ترسیب کربن می­باشد، ورامش درصد رس را به عنوان یکی از عوامل مؤثر در افزایش ترسیب کربن معرفی کرد و عبدی نیز در سال ۱۳۸۴ افزایش سنگ، سنگ ریزه و شن در بافت خاک را عامل افزایش ترسیب کربن دانست و دلیل آن را سازگاری زیاد گون­ها در خاک­های سبک و واریزه­ای نسبت داد که با نتایج موجود مطابقت دارند. وارامش و همکاران (۱۳۹۰ب) نیز برای درصد سنگ­لاخی و درصد رس به ترتیب همبستگی مثبت و منفی با مقدار و ماده آلی به دست آورد، در مطالعه ایشان شن نیز یکی از عوامل مهم­ترین مؤثر در مقدار کربن آلی بود. که با نتایج موجود از نظر رس کاملا منطبق ولی برای درصد سنگلاخی و شن در این مطالعه نیز هم­بستگی وجود داشت ولی منفی بود و درصد سنگ­لاخی یک عامل مهم در نتایج رگرسیونی برای مقدار ذخیره کربن بود. حق دوست و همکاران (۲۰۱۱) در بررسی خود مشاهده نمودند که با افزایش سن ذخیره کربن در سروه تقره­ای افزایش می­یابد و انتخاب گونه مناسب را عاملی مهم در کاهش گازهای گلخانه­ای دانستند که با نتایج موجود هم­خوانی دارد.
ورامش و همکاران(۱۳۹۰ب) در برآورد نیروی جنگل شهری در ترسیب کربن اتمسفری ارزش اقتصادی حاصل از ترسیب کربن توسط توده­های اقاقیا و زبان­گنجشک به ترتیب ۴/۱۰ و ۵/۲ میلیون دلاربرآورد کرد و در تحقیق دیگر(۱۳۹۰آ) ترسیب کربن در خاک پارک جنگلی چیتگر ارزش اقتصادی حاصل از ترسیب کربن خاک توسط تود ه­های مذکور به ترتیب ۰۰۰,۰۰۰,۸۰۰,۱۱۱ و ۰۰۰,۰۰۰,۸۷۵,۲۶ ریال در کل سطح پارک جنگلی چیتگر تهران محاسبه گردید. پالایش کربن به روش مصنوعی مثل فیلتر و… هزینه­ های سنگینی را در بر دارد و این هزینه در آمریکا حدود ۱۰۰ تا ۳۰۰ دلار برای هر تن کربن تخمین زده شده است (۱۹۹۶Finer,). جنگل کاری به عنوان یکی از روش­های بازسازی اراضی تخریب شده (۲۰۰۳ Cannell,) که در نتیجه آن، علاوه بر افزایش کیفیت آب و خاک بهبود و حاصلخیزی اراضی زراعی (۲۰۰۹;Busse et al., ورامش و همکاران، ۱۳۸۹)، اثرات گازهای گلخانه­ای نیز تعدیل می­یابد. ترسیب کربن در زیتوده گیاهی و خاک­هایی که تحت این زیتوده هستند ساده­ترین و به لحاظ اقتصادی عملی­ترین راهکار ممکن جهت کاهش دی­اکسید­کربن اتمسفری است. شاید این مساله به عنوان راهکار درستی باشد که قابلیت تجزیه کربن آلی خاک یک راه حل کوتاه مدت برای مشکل گرم شدن جهانی هوا باشد اما در طولانی مدت می­بایست خروج گازهای خاص از سوخت­های فسیلی از طریق توسعه پایدار منابع انرژی کاهش یابد، با وجود این باز هم این مسله قابل توجه است و یکی از را حل­های تعدیل تغییرات آب و هوائی ناشی از خروج گاز­های گلخانه­ای، مدیریت بهینه و مطلوب خاک می­باشد (امینی نسب، ۱۳۸۲)، از طرفی نوع و ترکیب گونه­ های موجود در آشکوب فوقانی جنگل، تأثیر زیادی در وردی کربن به خاک دارند و مقدار کربن خاک را تغییر می­ دهند (۲۰۰۸Schulp Catharina et al., ) به طور کلی می­توان گفت فرایند ترسیب کربن، به بهبود کیفیت آب و خاک، افزایش حاصلخیزی، بهبود سیستم هیدرولوژی خاک و نیز جلوگیری از فرسایش و کاهش هدر رفت عناصر غذایی می­انجامد، بنابراین مدیریت بهینه اکوسیستم­های مختلف باید در جهت افزایش پتانسیل ترسیب کربن باشد (Adger et al., 1992). به همین دلیل باید سعی نمود بهترین گونه مؤثر را انتخاب، و در بازسازی اراضی به کار برد.

۵-۵-بررسی عناصر در برگ تابستان و پاییز و وضعیت بازجذب آن­ها

پوشش گیاهی هر رویشگاه به عنوان برآیندی از شرایط اکولوژیک و عوامل زیست محیطی حاکم بر آن بوده و به منزله آینه تمام نمای ویژگی­های اکولوژیکی و نیروی رویشی آن منطقه محسوب می­ شود از طرفی پوشش گیاهی فصل مشترک خصوصیات فیزوگرافی و خاک بوده که همواره از آنها تأثیر می­پذیرد (اسماعیل زاده و حسینی، ۱۳۸۶)، در واقع درختان به عنوان اجزای اصلی اکوسیستم، از چرخه و عملکرد اکوسیستم (به عنوان مثال میکرو کلیما و مواد مغذی در دسترس) حمایت می­ کنند (۲۰۱۱Uddin, ). عناصر نیتروژن، فسفر و پتاسیم جز اصلی­ترین و ضروری­ترین عناصر غذایی گیاه می­باشد که رشد گیاه را محدود می­ کنند (۲۰۰۳Lodhiyal and Lodhiyal, ). که در این مطالعه مورد بررسی قرار گرفته­اند. نتایج نشان داد که گونه­ های پهن­برگ خزان کننده (ون و ارغوان) بیشترین مقدار نیتروژن و کمترین نسبت C/N را دارا بودند. وضعیت دو عنصر دیگر (فسفر و پتاسیم) در گونه ارغوان کمترین مقدار و در گونه ون به ترتیب وضعیت میانه (در گروه زیتون و سرو­نقره­ای قرار داشت) و بیشترین مقدار را داشتند. مهم­ترین عامل در جذب عناصر غذایی توسط درختان، شرایط و خصوصیات خاک می­باشد. عواملی از قبیل بافت، رطوبت، اسیدیته، میزان مواد آلی، نوع و میزان رس موجود در خاک و حتی عوامل فیزیکی موجود نظیر شیب زمین، ارتفاع محل و غیره در تغذیه درختان مؤثر می­باشد. به عبارتی پراکنش پوشش گیاهی تابعی از اقلیم و خاک می­باشد (۲۰۰۲Jin- Tun,). در قسمت نتایج نیز نشان داد شده است که عناصر موجود در برگ تابستانه و پاییز با بعضی از خصوصیات فیزیکی و شییمیایی وابستگی نشان داده است که ناشی از تأثیر پذیر بودن جذب و بازجذب از خاک منطقه می­باشد. هرقدر میزان مواد مغذی در خاک بیشتر باشد، به همان نسبت مقدار این مواد در گیاه بیشتر خواهد بود (جزیره­ای، ۱۳۸۱). ولی با توجه به عمق مورد بررسی عملا این گونه نبود با توجه به اینکه نیتروژن خاک در این عمق کم بود مقدار نیتروژن در برگ­ها بیشتر بود و در میان عناصر برگ تابستانه گونه ون و ارغوان به عنوان گونه خزان کننده مقدار نیتروژن بیشتری نسبت به گونه­ های همیشه سبز (سرو، کاج و زیتون) داشتند، با این نظر که گونه همیشه سبز عناصر غذایی پایینی دارد مطابقت دارد (۲۰۰۰Aerts and Chapin, )، در مورد فسفر و پتاسیم بر عکس بود مقدار زیادی در خاک و مقدار کمی در برگ داشتند به نحوی که در همه گونه­ های مورد مطالعه غلظت فسفر و پتاسیم به ترتیب کمتر از حد مرزی ا تا ۵/۱ میلی­گرم بر گرم (۱۹۹۶Mankoska,) و ۵-۳ میلی­گرم بر گرم (۱۹۸۵ Will,) بود. ممکن است دلیل این تفاوت­ها به تفاوت گونه­ ها در جذب عناصر برگردد زیرا گونه­ های گیاهی در قابلیت جذب عناصر غذایی خاک تفاوت زیادی دارند (کوچکی و همکاران،۱۳۸۴). آن نیز به دلیل نیاز­های تغذیه­ای مشخص درختی در بوم­سازگان جنگلی می­باشد (۲۰۰۲ Augusto et al.,). گونه­ های درختی موجود در اشکوب بالا با انباشت عناصر متعدد غذایی و تولید اسید­های آلی در برگ و دیگر اندام­ها، و تعیین میزان ورودی-خروجی عناصر را مشخص می­نماید (Augusto et 2002al.,). که در نتایج این تحقیق نیز متفاوت بودن مقدار جذب و عناصر در برگ تابستانه نشان داده شده است. ترکیب شیمیایی برگ تحت تأثیر عوامل مختلفی تغییر می­یابد، مهم­ترین آنها زمان نمونه­برداری، سن برگ­ها، خصوصیات ژنتیکی درخت، موقعیت برگ­ها بر روی درخت و انتخاب گونه درخت است (زرین کفش، ۱۳۸۰). که در این مطالعه سعی شده در یک زمان و از یک موقعیت و سن برابر نمونه­برداری صورت گیرد، که تغییرات ناشی از نوع گونه باشد. درون جامعه غلظت مواد غذایی برگ به طور گسترده­ای در بین گونه­ های مختلف و افراد مختلف از همان یک گونه با وجود خاک مشابه تفاوت دارد، دلیل این ویژگی در گونه­ ها و گیاهان هنوز به طور کامل شناخته شده نیست (کوچکی و همکاران،۱۳۸۴). می­توان این­طور تلقی نمود که مقدار جذب عناصر به مقدار سطح ریشه و خصوصیات جذب این سطح بستگی دارد که در گونه­ ها مختلف متفاوت است از طرفی جذب عناصر غذایی به غلضت آنها در محیط و همچنین تقاضا گیاه وابسته است. تقاضا گیاه به وسیله رشد آن و غلظت نیتروژن در بافت­ها تعیین می­ شود زمانی که غلظت عناصر درون بافت بالا باشد جذب عناصر غذایی رو به کاهش می­ گذارد (کوچکی و همکاران، ۱۳۸۴). که می ­تواند یک دلیل پایین بودن جذب در گونه­ ها همیشه سبز دانست در بعضی عناصر مشاهده می­ شود مقدار جذب و عناصر موجود در برگ پاییز بیشتر از عناصر در خاک است (مثل نیتروژن) که می ­تواند با نتایج احمدی و همکاران در سال ۱۳۷۹ هماهنگ باشد که ایشان مقدار بعضی عناصر در گیاه را بیش از عناصر موجود در خاک گزارش کردند ولی از طرفی باید این عامل در نظر گرفته شود عمق ۰-۱۰ سانتی­متر که مورد بررسی قرار گرفته عمقی است که گونه بر روی خصوصیات خاک اثر می­ گذارد )۲۰۰۹Folorunso et al., ) با توجه به این که ۰-۱۰ سانتیمتر یک محدوده از عمق جذب را تشکیل می­دهد به نظر می­رسد که باید عمق دیگری نیز مورد بررسی قرار گیرد، زیرا همان­طور که در نتایج هاشمی و همکاران ۱۳۹۰ نشان داده شده بعضی عناصر در عمق ۵ تا ۱۵ سانتی­متر نسبت به ۰ تا ۵ سانتی­متر کاهش یا افزایش پیدا می­کرد و ایشان در بعضی موارد برای ارتباط کلی عناصر از دو عمق مورد بررسی میانگین گرفتند هرچند در این مطالعه بین عناصر غذایی هم­بستگی وجود داشت و این ارتباط صحیح باشد ولی این فکر ممکن است ایجاد شود که برای کافی و دقیق بودنش باید مطالعه بیشتری (در عمق­ دقیق­تری) صورت گیرد. حتی در مطالعه احمدی و همکاران ۱۳۷۹ خصوصیات خاک را از روی پروفیل مشخص نمودند. در مطالعه رستم آبادی و همکاران(۱۳۸۹) یک کار جالب انجام دادند این است که ابتدا با یک پروفیل عمق افق بالای خاک را مشخص نمودند و نمونه­ها را از عمق مشخص شده (۰تا۱۷ سانتی­متر) تهیه نمودند. نتایج مطالعه­ روحی­مقدوم و همکاران (۱۳۸۰) نشان داد که فسفر مورد نیاز گیاهان از خاک­های زیر سطحی تأمین می­ شود که می ­تواند دلیلی بر کمتر بودن مقدار فسفر موجود در برگ نسبت به فسفر تعیین شده در عمق ۰ تا ۱۰ سانتی­متر خاک باشد. از طرفی این احتمال را می­توان توسط یافته­های Lilienfein و همکاران (۲۰۰۱) رد کرد ایشان و همکاران در تحقیقات خود به این به این نتیجه رسید که مقدار کربن، نیتروژن، فسفر و گوگرد در فاز جامد خاک در توده با افزایش عمق کاهش می­یابد پس با این دیدگاه تهیه نمونه از عمق تهیه شده کامل و دیدگاه احمدی ۱۳۷۹که مقدار بعضی از عناصر در گیاه بیش از خاک است هم­خوانی دارد، برای رسیدن به یک نتیجه منطقی در آخر به بررسی تفاوت عناصر غذایی خاک، برگ تابستانه، و بازجذب دو گونه مشترک در تحقیق موجود و مطالعه هاشمی ۱۳۹۰ پرداخته خواهد شد
مقدار انتقال و باز جذب نیتروژن و فسفر در بین گیاهان به عنوان یک فاکتور مهم در نظر گرفته می­ شود. چرخه درون گیاه از کاهش عناصر گیاهان بستگی به فرآینده­های بیوشیمیایی در تامین مواد غذایی مورد نیاز بعد از مرحله نهایی اولیه رشد درختان است (کوچکی و همکاران،۱۳۸۴). که باعث کاهش از دست رفتن پتانسیل رویشگاه از طریق آبشوی و فرسایش می­ شود و با بازجذب مواد غذایی را در بیوماس زنده نگه می­دارد (۲۰۱۱et al., Hosseini)، در واقع بازجذب عملکرد گیاهان در سازگار شدن با محیط­شان می­باشد. همچنین تنظیم مصرف مواد غذایی نسبت به مواد غذایی در دسترس را بر عهده دارد. جذب مواد غذایی از برگ­های پیر یک استراتژی مهم و متداول در گیاهان است، در نتیجه­ای این استراژی نیاز به جذب مواد غذایی از محیط را کاهش می­دهد و این عمل اهمیت ویژه­ای برای رشد در گیاهان در محیط فقیر از مواد غذایی را دارد ) ۱۹۹۹; Hemminga,2012; Huang,1990Aerts,)، زیرا از این طریق عناصر پس گرفته شده را به بافت­های جدید، منتقل یا برای استفاده­ در آینده ذخیره می­ کنند (Vitousek et al., 1994).
به عبارتی برای حفظ تعادل انتظار می­رود از دست دادن مواد غذایی در زیستگاه­های که مواد غذایی محدود است نرخ پایینی داشته باشد (۱۹۹۳Aerts and van der Peijl, )،که باعث جایگزینی آن با گونه ­ای که نرخ بالاتری عناصر غذایی را از دست می­دهد می­ شود (۱۹۹۴Berendse, ). از طرفی باید اشاره نمود که گیاهان همیشه سبز زمان ماندگاری عناصر غذایی بالای دارند که این باعث انطباق با شرایط غیر حاصلخیز گشته عملا بازجذب کمتری در بعضی عناصر مثل نیتروژن دارند، بازجذب فسفر در این گونه­ ها برعکس باز جذب نیتروژن بیشتر می­باشد (کوچکی، ۱۳۸۴)
نتایج این تحقیق نیز نشان داد مقدار بازجذب نیتروژن پهن­برگان بیشتر از سوزنی­برگان است بازجذب فسفر کمتری داشتند که با آنچه کوچکی و همکاران ۱۳۸۴ اشاره نموده ­اند هماهنگ است ایشان همچنین میزان بازجذب فسفر در گونه همیشه سبز را بیشتر از پهن­برگان بیان نمودند که این مطلب در مورد فسفر ون صدق نمی­کرد ولی بازجذب فسفر ارغوان از دو گونه همیشه سبز سرو نقره­ای و زیتون بیشتر بود (نسبت بازجذب فسفر به فسفر خاک مقایسه شده است). با توجه به اینکه پتاسیم مورد آبشویی قرار می­گیرد در مطالعات مختلف کمتر مورد توجه قرار می­گیرد (هاگن تورن، ۲۰۰۴ ؛ کوچکی،۱۳۸۴) ولی در این مطالعه با توجه به اینکه منطقه مورد مطالعه در منطقه نیمه­خشک واقعه شده است پتاسیم نیز مورد مطالعه قرار گرفت. روند بازجذب عناصر در گونه­ های کاج­بروسیا، سرو نقره­ای به صورتK >P >N، ون و ارغوان به صورت K >N >P و زیتون به صورت P>N>K بود، در مجموعه همه عناصر بازجذب ارغوان از همه بیشتر که با توجه به سازگاری گونه این نشان دهنده مؤثر بودن این فرایند در سازگاری این گونه می­باشد و در کاج از همه کمتر بود که می­توان به زمان ماندگاری بالا عناصر در این گونه و کم توقع بودن این گونه در سازگاری به منطقه اشاره نمود. از نظر مقدار برگشت این عنصر در گونه ون و سوزنی­برگان بیشتر از همه بود (عناصر برگ پیر) اما با توجه به این که سرعت تجزیه پهن­برگان بیشتر از سوزنی­برگان است (مهاجر، ۱۳۸۴) مقدار این عناصر در خاک سوزنی­برگان کمتر بود، زیرا گونه­ های پهن­برگان لاشبرگ با کیفیت بالا به سرعت تجزیه شده و و تولید بالای از گیاه را از طریق برگشت سریع منبع مواد غذایی حمایت می­ کند. درختان سوزنی­برگ معمولا لاشبرگ با تجزیه آهسته­تر، کاهش نرخ برگشت مواد غذایی تولید می­ کنند زیرا نیتروژن کم است و غلظت تانن و پلی فنول بالا است و همچنین چوبی شدن بافت برگ می­باشد (۲۰۰۵Sariyildiz.and Anderson,). که در اینجا مشاهده می­گردد با توجه به تجزیه­پذیری برگ، ون فسفر بالاتری نسبت به سوزنی­برگان داشت و حتی در گونه ارغوان با اینکه کمترین مقدار فسفر را در برگ پیر دارد ولی به دلیل تجزیه­پذیر­تر بودن آن فسفر قابل جذب خاک آن بیشتر از سورزنی­برگان است. ولی در مورد زیتون با توجه به اینکه نسبت کربن به نیتروژن آن از ون بیشتر و مقدار فسفر برگ پاییز کمتری نسبت به ون داشت ولی مقدار فسفر خاک این گونه بیشتر بود که این به وجود عناصر بیشتر در گیاه نسبت به بعضی عناصر خاک است (احمدی، ۱۳۷۹). بازجذب پتاسیم به ترتیب در گونه­ های ارغوان، کاج، ون، سرو و زیتون بیشترین مقدار را داشت. این در حالی است که بیشترین پتاسیم در برگ پیر به ترتیب در گونه­ های ون و زیتون (در یک گروه) و کمترین آن به ترتیب در گونه­ های سرو، ارغوان و کاج (در یک گروه) قرار داشت. پتاسیم در خاک در گونه ارغوان به دلیل نسبت کربن به نیتروژن، در گونه­ های مورد مطالعه هرچند نسبت به ون و زیتون سرو نقره­ای پتاسیم کمتری داشت ولی مقدار آن از ون هم بیشتر بود در گونه­ های دیگر هم همین رابطه بین مقدار تجزیه­پذیری و بازگشت عناصر (برگ پیر) وجود داشت به جز در مورد زیتون هر چند مقدار تجزیه­پذیری این گونه از ارغوان و ون کند­تر است ولی مقدار پتاسیم در خاک بیشتر از گونه­ های ذکر شده می­باشد. Killingbeck در سال ۱۹۹۶ بازجذب را در گیاهانی شدید می­داند که مقدار نیتروژن و فسفر برگ­های مرده آن­ها به ترتیب به زیر مقدار ۷/۰ درصد و ۵/۰ درصدکاهش یابد. اگر از دیدگاه کیلینگبک به موضوع بازجذب نگاه شود می­بینیم که عملا در همه گونه­ ها مقدار نیتروژن در برگ پیر آنها که تبدیل به برگ مرده می­ شود از مقدار ذکر شده بیشتر و مقدار فسفر از مقدار ذکر شده کمتر می­باشد ولی در نتایج می­بینیم میزان بازجذب در بعضی گونه­ ها بسیار کمتر می­باشد و این مطلب به این موضوع اشاره می­نماید که برای بررسی بازجذب اطلاع از مقدار عناصر در خاک و مقدار جذب آن (برگ سبز) نیاز ضروری برای بررسی شدت بازجذب می­باشد.
روحی مقدم (۲۰۰۸) برای گونه بلوط و رو و همکاران (۲۰۰۷) برای گونه بلند­مازو بیشترین بازجذب عتاصر غذایی را به ترتیب K> N>P بیان نمودند، که با نتایج به دست آمده برای دو گونه پهن­برگ خزان کننده در این تحقیق هم­خوانی دارد. هاشمی (۱۳۹۰) نیز بازجذب عناصر غذایی گونه­ ها را به ترتیبk< Mg< N< Ca< P بیان نمود که با نتایج به دست آمده برای گونه زیتون در این مطالعه هماهنگ است. نتایج تحقیقات هاگن-تورن و همکاران در سال ۲۰۰۴ و ۲۰۰۶ که به ترتیب به متفاوت بودن عناصر غذایی برگ، و بازجذب در گونه­ ها اشاره می­نمایید با نتایج موجود هم­خوانی دارد. روحی مقدم (۲۰۰۸) نشان داد بازجذب در این شرایط محدود بیشتر می­ شود که با نتایج از این نظر که کاهش عناصر بازجذب بیشتری داشتند هم­خوانی دارد.F. Stuart وLori (1991) به بررسی بازجذب فسفر و نیتروژن و کنترل بالای مواد غذایی در برگ راش در آلاسکا پرداختند. درختانی که مقدار مواد غذایی بیشتری از نیتروژن و فسفر داشتند مقدار بیشتری را نیز به خاک بر می­گرداند. اگرچه وضعیت مواد غذایی هیچ تأثیری بر روی کارآیی بازجذب نیتروژن و فسفر ندارد (به عنوان مثال: نسبت به حداکثر ذخیره بازجذب مواد غذایی در طول فصل پیری پاییز) به جز برای بازجذب فسفر که در خاک حاصلخیز کمتر می­ شود، که با نتایج موجود کاملا هم­خوانی دارد. Lajtha در سال ۱۹۸۷ در بررسی خود بیان نمود که بازجذب مؤثر مواد غذایی در زمین غیر حاصلخیز حدود ۷۲-۸۶ درصد در مواد غذایی بازجذب شده که مکانیسم مؤثر در حفظ مواد غذایی است. مقدار بازجذب فسفر و نیتروژن با غلظت فسفر و نیتروژن برگ افزایش می­یابد در طول دوره خشکی بازجذب بیشتر است نسبت به دوره رشد سریع برگ، با این حال بازجذب نیتروژن تنها با افزایش وضعیت نیتروژن گیاه افزایش می­یابد. که با نتایج موجود هم­خوانی داشت. Jiang و همکاران (۲۰۱۲) نشان داد بررسی غلظت مواد غذایی برگ و بازجذب می ­تواند اطلاعاتی را درباره سازگاری گیاه در مناطق فقیر از مواد غذایی در داخل و سراسر اکوسیستم فراهم آورد. که این یافته­ ها با نتایج به دست آمده کاملا منطبق و عناصری که کمتر بود جذب و بازجذب بیشتری داشتند هماهنگ است.Kobe و همکاران (۲۰۰۵)،Ratnam و همکاران (۲۰۰۸) دریافتند که بازجذب مؤثر نیتروژن و فسفر با افزایش غلظت P و N برگ­های جوان کاهش می­یابد. ۲۰۰۸ Ratnam et al., افزایش بازجذب و با سرعت بیشتر برای P و N از برگ، که به دلیل کاهش منابع در دسترس می­باشد نرخ جذب از خاک را کاهش می­دهد. در نهایت نتایج کلی این مطالعه نشان می­دهد که قابلیت جذب و بازجذب در گونه­ ها متفاوت است و یک دلیل آن را (سرشت گونه) بیان نمود در مورد افزایش بازجذب در سازگاری گونه­ ها مثل ارغوان می­توان گفت افزایش بازجذب و ضخیم شدن برگ ارغوان دو عامل در سازگاری این گونه ­محسوب می­شوند. همان­طور که مشاهده شد برخلاف اهمیت بازجذب، مطالعه­ ای کمی در زمینه بازجذب در گونه­ های درختی وجود دارد و هیچ الگوی مشخصی از الگوی فیزیولوژیکی و اکولوژیکی در مورد بازجذب عناصر غذایی وجود ندارد (کوچکی و همکاران، ۱۳۸۴)، یک دلیل این است که در مطالعه­های مختلف عموما گونه­ های مختلف را در یک خاک مشابه مورد مطالعه قرار می­ دهند و کمتر به بررسی یک گونه در خاک­ها و شرایط اقلیمی متفاوت پرداخته می­ شود (۲۰۰۵Sariyildiz and Anderson., ). با توجه به عدم وجود چنین بررسی در این مطالعه، و برای پاسخ به این سوال که آیا در مناطق فقیر جذب و بازجذب بیشتر می­ شود یا خیر به مقایسه درصد نسبت عناصر جذب و بازجذب به عناصر خاک دو گونه مشترک در این مطالعه و مطالعه هاشمی (۱۳۹۰) پرداخته شد. نتایج نشان داد هر چند منطقه مورد مطالعه داری وضعیت سنگلاخی و چگالی ظاهری بالاتری و همچنین شرایط اقلیمی بدتر نسبت به منطقه مورد مطالعه ایشان داشت ولی مقدار بازجذب نسبت به مقدار در دسترس بودن عناصر واکنش نشان می­دهد (این خود می ­تواند حاکی از تحت تأثیر بودن بازجذب به مقدار عناصر موجود در خاک دانست) که در ادامه توضیح داده خواهد شد. مقدار بازجذب در مورد نیتروژن و پتاسیم نسبت به منطقه ایشان کاهش و در مورد فسفر افزایش یافت یک دلیل افزایش جذب و بازجذب بیشتر این عنصر را می­توان کمبود این عنصر در خاک دانست و حتی مقدار آن از مقدار موجود در خاک بالا­تر بود که در بالا به این موضوع و هماهنگ بودن آن با مطالعات دیگر اشاره شد پس در منطقه مورد مطالعه گونه با بازجذب بیشتر به نحوی می­خواهد با شرایط منطقه سازگار گردد ولی کاهش جذب و بازجذب عنصر پتاسیم را می­توان به دلیل بالا بودن این عنصر در خاک مورد مطالعه و عدم ذخیره آن می­باشد و درست عکس این نتایج در مطالعه ایشان دیده شد زیر در منطقه ایشان فسفر زیاد و پتاسیم کمتر از منطقه مورد مطالعه حاضر بود علت کاهش جذب فسفر نسبت به منطقه مورد مطالعه ایشان را می­توان به آهکی بودن خاک کاج در مطالعه حاضر دانست (سالار دینی، ۱۳۸۷)، از طرفی باید حضور آهک را در مقدار عناصر برگ در نظر گرفت زیرا آهک عاملی است که جذب نیتروژن را سخت می­گردادند (زرین کفش، ۱۳۸۰) با مقایسه نتایج این تحقیق با نتایج هاشمی این موضوع روشن می­گردد که با کاهش عنصر در منطقه جذب و بازجذب را نسبت به مناسب بودن شرایط افزایش می­یابد که با نتایجSariyildiz و Anderso2005 هماهنگ است زیرا در نتایج مطالعه ایشان بازجذب عنصر نیتروژن رابطه منفی با عناصر خاک داشت. البته می­توان به دیگر عوامل دخیل و تأثیر گذار را برای نتایج بهتر و رسیدن به روند این عملکرد مورد مقایسه و بررسی قرار داد. در مورد مقایسه گونه­ های ون جذب نیتروژن و فسفر بیشتر و پتاسیم کمتر بود که دلیل جذب بالا فسفر را کمبود این عنصر در خاک و جذب کمتر پتاسیم را بالا بودن این عنصر است و در مقدار بازجذب این عناصر می بینیم که نسبت بازجذب به عناصر خاک در مطالعه موجود (به جز فسفر که کمتر بود) بیشتر بود و یک عامل آن را سعی در بازجذب عناصر در منطقه فقیر و سازگار شدن با منطقه موجود دارد. ولی از آن جا که برای پیش ­بینی واکنش گیاه به محیط رشد مهم­ترین فرایند مورد توجه می­باشد (کوچکی و همکاران، ۱۳۸۴)، و همان­طور که در رویش این گونه دیده می­ شود نتوانسته نسبت به دیگر گونه­ ها سازگاری خوبی نشان دهد و این نشان می­دهد که این مقدار بازجذب به خوبی نتوانسته است این گونه را با محیط سازگار نماید زیرا تنها گونه مورد آفت این گونه بود. می­توان گفت یافته­های این مطالعه در شناخت مدیریت مواد غذایی و بازسازی اکوسیستم در محیط­های فقیر و پایه­ای برای ارائه اطلاعات مطالعات چندگانه (متا)برای آینده و مدل سازی کلی برای بازجذب مواد غذایی برگ در گونه­ های درختی می­باشد.
۵-۶-فرایند سلسله مراتبی (AHP)
همان­طور که در این تحقیق نیز نشان داده شده است بطور کلی جنگل­کاری در مناطق خشک و نیمه­خشک، یک یا چندین هدف را با هم تعقیب می­ کند (کنشلو، ۱۳۸۰). از طرفی در بسیاری از مطالعات شاهد بررسی چند عامل در گونه­ ها می­باشیم (نوبخت، ۱۳۸۹؛ هاشمی، ۱۳۹۰؛ کوچ، ۲۰۱۲) در صورتی که تعداد گونه­ ها یا تعداد معیار­ها محدود باشد مشکلی در تصمیم ­گیری نیست ولی وقتی عوامل تأثیر­گذار در تصمیم ­گیری زیاد می­شوند تصمیم ­گیری مشکل می­گردد. در این مطالعه از روش AHP، به عنوان معروفترین و مناسب­ترین روش MCDMبرای اولویت­ بندی گونه­ های درختی برای کاشت در جنگل­کاری (کوچ و همکاران، ۲۰۱۲؛ کوچ و نجفی، ۱۳۸۹؛ آزادی نجات و همکاران، ۱۳۸۷; ۲۰۰۴; Herath, 2009Nekhay et al.,) در مناطق مشابه استفاده گردید. با توجه به مهم بودن هدف برای تصمیم ­گیری درست، کامل و جامع در منطقه مورد مطالعه سعی گردید با در نظر گرفتن معیار و زیر­معیارهای مشخص و مهم به دلایلی که در ذیل به آنها اشاره خواهد گردید، گونه مناسب شناسایی، و برای جنگل­کاری درمناطق مشابه توصیه شود. در ساختار کلی که در مطالعه آزادی نجات و همکاران ۱۳۸۸ برای تعیین بهترین گونه برای جنگل­کاری تشکیل داده بود به در نظر گرفتن کلیه عوامل از نظر حفاظتی، اکولوژیکی، اقتصادی و زیبایی شناختی اشاره نموده است. در این بررسی نیز با توجه به این که منطقه مورد مطالعه جز مناطق نیمه­خشک محسوب می­ شود. انتخاب گونه با توجه به عوامل ذکر شده از حساسیت خاصی برخوردار می­باشد، سعی گردیده با توجه به شرایط منطقه و به دلایل ذیل معیارها و زیرمعیارهای انتخابی در انتخاب گونه­ مناسب دخالت داده شود.
با توجه به اقتصادی نبودن جنگل­کاری گونه­ های مورد بررسی، از لحاظ تولید چوب و در نظر گرفتن عوامل کمی مثل قطر و ارتفاع صرف نظر گردید، به جای آن به عواملی مثل درصد زنده­مانی، سلامت درخت، سطح تاج پوشش (عاملی که تحت تأثیر سلامت درخت می­باشد) به عنوان عاملی اثر­گذار در کیفیت تنه و افزایش ارتفاع بدون شاخه می­باشد، که می ­تواند در بحث اقتصادی هم به نحوی اثرگذار باشد از طریق ایجاد ارتفاع بدون شاخه، از طرفی در مطالعه آزادی نجات نیز اشاره گردید بحث زیبایی نیز در جنگل­کاری مهم می­باشد (فرم تنه و قابلیت دیدن درون جنگل)، به نحوی از این طریق بعضی از فاکتورهای اثر­گذار در زیبایی نیز در نظر گرفته شده است. با توجه به مشابه بودن فاصله کاشت و بیان سطح تاج پوشش می­توان گفت که به اثرگذاری زیبایی در انتخاب گونه نیز توجه شده است. با توجه به این که هدف ما انتخاب گونه­ مناسب برای جنگل­کاری می­باشد پس باید به سازگاری گونه توجه گردد از طرفی گونه ابتدا باید با منطقه سازگار باشد تا بتوان اثرگذاری آن را در امر حفاظت خاک (کاهش فرسایش، ترسیب کربن و..) و بحث اثر گذاری در تنوع زیستی، اقتصادی و زیبایی مطرح نماییم به همین دلیل در این مطالعه زنده­مانی و سلامت درخت و بازجذب عناصر اصلی به عنوان فاکتورهایی از سازگاری در نظر گرفته شدند. سعی گردید با انتخاب ترسیب کربن به عنوان یک معیار هم به بحث کاهش آلودگی، حفاظت خاک، و بحث اقتصادی از طریق سود حاصل از کاهش گازهای گلخانه­ای پرداخته شود چون ترسیب عاملی در ارتباط با عوامل ذکر شده می­باشد و در فرمول ترسیب کربن عامل چگالی ظاهری و درصد سنگ­لاخی در نظر گرفته می­ شود پس از در نظر گرفتن مجدد آنها خودداری شد. عامل دیگری که ایشان ذکر نموده ­اند بحث بهبود خاک است که عامل ضخامت لاشبرگ و C/N را مطرح نموده ­اند که در این مطالعه عناصر اصلی خاک که متاثر از اشکوب بالا و نسبت C/N و ضخامت لاشبرگ می­باشد در نظر گرفته شده است. لذا می­توان گفت این یک نوع ارزیابی جامعی از توده­های جنگل­کاری شده می­باشد. همان­طور که ذکر شد در جویا شدن نظر متخصصان از ذکر زیرمعیارهای، بعضی از معیارها داری زیرمعیار خوداری گردید و تحت عنوان کلی بیان شدند (معیارها) مثلا بحث رویش و زیرمعیارهای ذکر شده در بالا تحت عنوان خصوصیات رویش کمی (سطح تاج پوشش در قالب درصد بیان گردید) و کیفی (بر حسب درصد) بیان گردید این به دلیل خواسته خود متخصصین در زمینه ­های مختلف می­باشد و دلیل آنها این بود چون عوامل در نظر گرفته شده برای هر کدام از معیارها از مهم­ترین عوامل هستند بهتر است از همه عوامل (زیرمعیارها) برای هر معیار میانگین گرفته شود که با این کار زیرمعیارها هم در بحث ارزش­گذاری کلی و دستیابی به هدف در نظر گرفته می­شوند و هم از خطا در ارزش­گذاری اشتباه به دلیل زیاد شدن زیر­معیار­ها و عدم شناخت دقیق و جزئی­تر هر کدام از زیرمعیارها برای افراد خبره در هر کدام از گرایش­ها جلوگیری شود هرچند در این تحقیق سعی گردیده از کسانی نظر خواهی شود که در این زمینه تا حد امکان شناخت همه جانبه داشته باشند. نتایج این روش گونه­ های کاج­بروسیا و ارغوان به ترتیب با وزن نهایی (۲۲۲/۰ و ۲۱۲/۰) بهترین گونه و سه گونه زیتون، سرونقره­ای و ون به ترتیب با وزن نهایی (۱۹۰/۰، ۱۸۹/۰ و ۱۸۷/۰) به عنوان گونه­ های که اهمیت برای جنگل­کاری در مناطق مشابه معرفی نمود. مطالعه کامل و جامع در رابطه با همه عوامل اندازه ­گیری شده، گونه­ های مورد مطالعه و منطقه مورد مطالعه در این تحقیق وجود ندارد است، اما نتایج مطالعاتی در مناطق مختلف که هر کدام به جزئی از ویژگی­های اکولوژیکی، حفاظتی، اقتصادی و زیبایی شناختی و… (در قسمت بحث هر کدام از عامل­ها ذکر شد)گونه­ های مناسب معرفی شده توسط روش AHP در این تحقیق پرداخته­اند حاکی از تایید نتایج به دست آمده می­باشد. که خود نشان دهنده مناسب بودن روش به کار گرفته شده در تعیین گونه مناسب برای جنگل­کاری در مناطق مشابه با توجه به شرایط زیست محیطی حاکم در آن می­باشد
که با نتایج کوچ، ۲۰۱۲؛ کوچ، ۱۳۸۹؛ هاشمی، ۱۳۹۰؛ آزادی نجات، ۱۳۸۷؛ آزادی نجات، ۱۳۸۸ هم­خوانی دارد.
در نتایج هاشمی ۱۳۹۰ که بعضی از زیرمعیارهای (نیتروژن، فسفر و پتاسیم خاک و برگ سبز، رویش قطری، قطر برابر سینه و ضریب قد کشیدگی) موجود در این بررسی را به عنوان معیار در نظر گرفته بود کاج­بروسیا به عنوان یکی از دو گونه مهم با بیشترین وزن نهایی و ون با کمترین وزن نهایی شناخته شد که با نتایج موجود کاملا هم­خوانی دارد. البته قابل ذکر است که با توجه به هدف، در شرایط منطقه مورد مطالعه و در نظر گرفتن عوامل مشترک برای گونه درختی و درختچه­ای فاکتورهای رویشی در این مطالعه متفاوت از مطالعه ایشان در نظر گرفته شده است.
کوچ ۱۳۸۹ در نتایج تحقیقش که با بهره گرفتن از AHP و در نظر گرفتن بعضی زیرمعیارها به عنوان معیار با هدف تعیین توان اکولوژیکی توده­های جنگلی دارابکلا انجام داده بود، کاج­بروسیا را به عنوان سومین گونه مهم که وزن نهایی بیشتری از جنگل­های آمیخته را داشت، معرفی نمود. شاید بتوان گفت که نتایج ایشان با نتایج این مطالعه نیز کاملا مطابق زیرا در این مطالعه نیز مشاهده شد که وزن نسبی عناصر اصلی در خاک کاج بروسیا از همه کمتر بود. آزادی نجات ۱۳۸۷ در مطالعه خود تحت عنوان تصمیم ­گیری چند معیاره در ارزیابی جنگل­کاری­های انجام شده در پارک چیتگر، نشان داد یکی از گونه­ های کاج (کاج تهران) با داشتن بیشترین وزن نهایی بهترین گونه برای جنگل­کاری می­باشد که با نتایج موجود هم­خوانی دارد. رضائی­پور و همکاران (۱۳۹۰) ارغوان را به عنوان گونه ­ای موفق در منطق خشک و نیمه خشک معرفی نموده ­اند که با نتایج به دست امده منطبق می­باشد.
کاج­بروسیا گونه ­ای کم توقع است، که در خاک­های آهکی و سنگلاخی یا در اراضی شنی مناطقی با زمستان­های ملایم و تابستان­های گرم و خشک، رشد می­ کند و چنانچه در شرایط محیطی بهتری قرار گیرد، رشد آن نیز بهتر می­ شود (دستمالچی، ۱۳۷۴).کاج­بروسیا از گونه­ های سریع­الرشد است (۲۰۱۱Guller et al., ). ارغوان توانایی قابل­توجهی در مناطق مرطوب و نیمه­خشک، از طریق سازگاری در مورفولوژی برگ دارد. برگ این گونه در مناطق نیمه­خشک، ضخیم و اغلب شبیه کلیه با راس گرد است. (۲۰۱۲W. Fritsch and C. Cruz,.). گونه ارغوان در مناطقی با خاک­های دارای رس، سیلت، مواد آلی خاک، کلسیم و پتاسیم بالا در جهت­های شمالی و با شیب زیاد استقرار می­یابد (رضائی پور و همکاران، ۱۳۹۰).
در نهایت با توجه به سرشت دو گونه کاج بروسیا و ارغوان که تا حدودی به آن اشاره گردید، و با توجه به نتایج کلی به دست آمده از از روش سلسله مراتبی دو گونه کاج بروسیا و ارغوان به عنوان بهترین گونه در منطقه مورد مطالعه می­باشد، که برای جنگل­کاری در مناطق مشابه پیشنهاد می­شوند و روش سلسله مراتبی AHP را یک به عنوان یک ابزار مناسب برای تصمیم ­گیری در برنامه­ ریزی سرمایه ­گذاری و الویت­بندی در انطباق با شرایط زیست محیطی معرفی می­گردد.

۵-۷- پیشنهادات:

برای رسیدن به یک الگوی مشخص از بازجذب در یک گونه، چرخه کامل از عناصر برگ جوان، میانسال، پیر و لاشبرگ آن در خاک­های متفاوت مورد مطالعه قرار گیرد.
بهتر است مطالعه خاک در عمق­های مختلف صورت گیرد در صورت مورد بررسی قرار دادن خاک سطحی بهتر است در هنگام تهیه نمونه با یک پروفیل عمق خاک سطحی مشخص گردد و نمونه­ها از آن عمق تهیه گردند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...