یکی دیگر از نقاط ضعف ملا فتح الله در استفاده از قراین این است که وی درباره یک سوره[۵۴۷] یا آیه چند سبب نزول از منابع گوناگون ذکر می کند و حتی معیّن نمی کند که کدام قول بهتر است و بر دیگر اقوال ارجحیّت دارد. مثلاً در تفسیر آیه (إِنَّمَا جَزَاء الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الأَرْضِ فَسَادًا أَن یُقَتَّلُواْ أَوْ یُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ یُنفَوْاْ مِنَ الأَرْضِ ذَلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیَا وَلَهُمْ فِی الآخِرَهِ عَذَابٌ عَظِیمٌ)[۵۴۸] «سزاى کسانى که با [دوستداران] خدا و پیامبر او مىجنگند و در زمین به فساد مىکوشند، جز این نیست که کشته شوند یا بر دار آویخته گردند یا دست و پایشان در خلاف جهت یکدیگر بریده شود یا از آن سرزمین تبعید گردند. این، رسوایى آنان در دنیاست و در آخرت عذابى بزرگ خواهند داشت.»، سه سبب نزول برای آن مطرح می کند اما در نهایت هیچ کدام از آ نها را به عنوان قول برتر بر نمی گزیند؛ «بدان که در سبب نزول این آیه سه قول واقع شده یکى آنکه نزول آیه در شأن جمعى است که میان ایشان و پیغمبر۹معاهده بود و ایشان نقض آن عهد کردند و در زمین افساد کردند و این منقول است از ابن عباس و ضحاک دویم آنکه در حق اهل شرک نازل شده و این مأثور است از حسن و عکرمه سیم آنکه نزد اکثر فقها درباره قطاع الطریق واقع شده و قول اول که در صدر آیه مذکور شده قول قتاده و سعید بن جبیر و سدى است.»[۵۴۹]
۱۰-۲-۴- عدم ذکر سبب نزول در چار چوب معیّن
ذکر سبب نزول در تفسیر منهج الصادقین مکان و موقعیت مشخصی ندارد و از قانون و قاعده مشخصی پیروی نمی کند و مفسّر این بخش را از بخش های دیگر متمایز نکرده و آن را در لابلای مباحث دیگر گنجانده به طوری که رنگ بی نظمی و ناهماهنگی به خود گرفته است و این نیز یکی دیگر از نقاط ضعف ملا فتح الله در بکارگیری سبب نزول است. وی می توانست مانند برخی دیگر از مفسّران[۵۵۰] سبب نزول را در بخشی مستقل و یا در مکان مشخصی مثلاً بلافاصله بعد از بیان آیه بیاورد تاخواننده برای پیدا کردن این بخش دچار مشکل و سردرگمی نشود.
۱۰-۲-۵- عدم ذکر منبع مورد استفاده در بیان سبب نزول
ملا فتح الله کاشانی در این بخش نیز مانند سایر بخش ها گاهی منبع مورد استفاده خود را ذکر می کند و گاه بدون ذکر منبع، به بیان سبب نزول می پردازد و این یکی از نقاط ضعف روش مفسّر است. به عنوان مثال ذیل آیه (وَلَهُ مَا سَکَنَ فِی اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ)[۵۵۱] «و آنچه در شب و روز آرام [و تکاپو] دارد، از آنِ اوست و او شنواى داناست.»، سبب نزول آیه را بدون منبع مورد استفاده ذکر می کند و می نویسد: «در خبر آمده که سبب نزول این آیه آن بود که جمعى از کفار قریش گفتند که اى محمد۹ما را معلوم شده است که احتیاج و مسکنت ترا بر این کار می دارد که پیش گرفته ما به طریق توزیع براى تو از اشراف چندان مال براى تو حاصل کنیم که توانگرتر از جمله خویشان شوى به شرط آنکه از این دعوى رجوع نمایى حق تعالى فرمود که هر چه شب و روز بر آن مشتمل است از آن خداست اگر خواهد پیغمبر۹خود را چندان مال دهد که توانگر گردد.»[۵۵۲]
۱۰-۲-۶- عدم توجه کافی به استفاده از آیات دیگر
با توجه به آنچه ملا فتح الله در مقدمه تفسیرش در مورد عدم نیاز قرآن به مفسّر و مبین خارج از خود، بیان کرد، انتظار می رفت وی توجه بیشتری به استفاده از آیات دیگر برای فهم و تفسیر آیات، داشته باشد.
۱۰-۲-۷- ذکر روایت بدون منبع و سند
یکی از کاستی هایی که به طور برجسته در تفسیر منهج الصادقین خود نمایی می کند و خواننده خیلی زود متوجه آن می شود، عدم ذکر اسناد حدیث است.[۵۵۳] با توجه به اینکه وی در جاهای مختلفی از جمله فضیلت سور، مباحث صرفی و نحوی، اخلاقی، کلامی و … از روایات استفاده می کند، شایسته بود اسناد روایت را متذکر می شد و بیان می کرد که حدیث را از چه منبعی گرفته است تا خواننده هنگام مطالعه با خیل روایات بدون منبع روبرو نشود.
۱۰-۲-۸- ذکر روایات بدون بررسی و مسامحه در نقل برخی اخبار و روایات
ملا فتح الله کاشانی مانند برخی دیگر از مفسّران در تفسیر خویش اخباری آورده است که درستی آن معلوم نیست و در مجعول بودن آن ها کمتر کسی تردید می کند. اکثر این کونه اخبار در تفسیر منهج الصادقین مربوط به قصص پیامبران:است. در حالی که شایسته بود مفسّر بزرگواری همچون ملا فتح الله قبل از ذکر چنین روایاتی آنها را جرح و تعدیل کرده و از ورود آنها به تفسیرش جلوگیری می نمود. به عنوان مثال می توان به روایتی که وی در بیان طول قد حضرت آدم۷ذکر کرده است، اشاره کرد. وی در این باره می نویسد: « قبل از آن که آدم را به آسمان برند طول قامت او هزار گز بود و در روایت آمده که در حالت قیام سر او محاذى ابر بود و چون هوام و سباع از او هراسان بودند حق تعالى در حین هبوط قامت او را شصت گز کرد و چون بزمین آمد عصائى از مورد بهشت که چهل گز طول آن بود همراه خود آورد.»[۵۵۴]
فصل هفتم: در نظر گفتن انواع دلالت ها در تفسیر منهج الصادقین
کسی که در صدد فهم و تفسیر کلام الهی است، باید به انواع مختلف دلالت ها توجه کافی داشته باشد. در نظر گرفتن دلالت ها در تفسیر قرآن سبب استفاده فراوان تر و استخراج نکات بیشتر از آیات قرآن می شود و مفسّر فهمی دقیق تر و صحیح تر از آیات را به دست می آورد. به این لحاظ توجه به انواع دلالت ها به عنوان یکی از قواعد مهم در تفسیر قرآن مطرح است.
بحث از انواع دلالت ها و تاثیر آن در فهم متون در علوم مختلفی از جمله علم منطق، اصول و همچنین علوم قرآنی مطرح می شود و هر کدام از عالمان این علوم در بخشی از مباحث خود به این موضوع پرداخته و مطالبی را در این زمینه بیان کرده اند. ما در این جا ابتدا به تعریف و بیان انواع دلالت هایی که در فهم و تفسیر قرآن تاثیر دارند، پرداخته و سپس میزان توجه ملا فتح الله کاشانی را به این دلالت ها در تفسیر منهج الصادقین بررسی می کنیم.
۱- تعریف دلالت و اقسام آن
دلالت به معنای نشان دادن و کشف مدلول از وجود دال است؛ به سخنی دیگر دلالت عبارت است از بودن شىء بر حالتى که علم به وجود آن، مستلزم انتقال به وجود شىء دیگر باشد، مانند صداى کوبه در که انسان را از وجود کسى پشت در آگاه مىکند. در مثال یاد شده به صداى کوبه در «دالّ»، به کسى که پشت در است «مدلول» و به صفت و حالت پدید آمده براى صدا «دلالت» گویند. از دلالت به این معنا در اصول فقه، بخش الفاظ سخن گفتهاند و مراد از آن، دلالت الفاظ بر معانی است.[۵۵۵]
دلالت از حیث یاد شده، یعنی دلالت لفظ بر معنا، به سه قسم تقسیم می شود:
دلالت مطابقى که عبارت از دلالت لفظ است بر تمام معناى خود؛ مانند دلالت لفظ حسن بر فرد مُسَمّا به این نام یا دلالت انسان بر حیوان ناطق.
دلالت تضمنّى، دلالت لفظ است بر جزئى از معنا، مانند دلالت لفظ حسن بر سر و پاى فردى که به این نام خوانده مىشود یا دلالت انسان بر حیوان به جهت آن که انسان جزئی از حیوانات است.
دلالت التزامى، دلالت لفظ است بر ملازم عقلى یا عرفى معناى خود، مانند دلالت لفظ خورشید بر نور یا دلالت لفظ «حاتم» بر جود و بخشندگى یا دلالت انسان بر ضاحک.[۵۵۶]
دانشمندان علم اصول انواع مختلفی برای دلالت ذکر کرده اند[۵۵۷] ولی با توجه به تقسیمات صورت گرفته در این باره می توان انواع دلالت ها را این گونه بیان نمود:
۱-۱- دلالت اقتضاء:
اگر گوینده کلام معنایی را اراده کند ولی برای آن معنا لفظی را در کلام ذکر نکند، دلالت اقتضاء رخ داده است. سیوطی در الاتقان می نویسد: «اگر صحّت دلالت لفظ بر تقدیر متوقف باشد آن را «دلالت اقتضاء» نامند.»[۵۵۸] صاحب کتاب «اصول التفسیر و قواعده» در این باره گفته است: اقتضاء، دلالت لفظ بر معنای خارج (از مدلول) است که درستی یا صحت شرعی یا عقلی سخن وابسته به آن است.[۵۵۹]
یکی از دانشمندان معاصر علوم قرآنی با در نظر گرفتن تعاریف مختلف درباره این دلالت، آن را این گونه تعریف می کند:
«دلالت اقتضاء دلالت کلام است بر معنایی که گوینده، لفظی برای آن ذکر نکرده، ولی به لحاظ این که صدق یا صحت عقلی یا شرعی یا لغوی کلام وی متوقف بر آن است، قطعا مقصود او بوده است.»[۵۶۰]
به عنوان مثال در آیه (حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَهُ…)[۵۶۱] «بر شما حرام شده است: مردار…»، به جهت آنکه این تحریم شامل نگاه کردن به مردار نمی شود، صحت عقلی آیه اقتضاء می کند که لفظی در تقدیر باشد در نتیجه باید واژه «اکل» را در تقدیر گرفت، تا این سخن، عاقلانه بوده، مفاد درستی بیابد. یعنی خوردن مردار بر شما حرام شده است.
و یا در حدیث«لَا صَلَاهَ لِجَارِ الْمَسْجِدِ إِلَّا فِی الْمَسْجِدِ»[۵۶۲] که از امام علی۷نقل شده است صدق کلام و صحت آن اقتضاء می کند که لفظ«کامله» در تقدیر باشد چرا که نفی در کلام معصوم۷مربوط به کمال نماز است نه اصل آن.
همچنین در آیه (فَلْیَدْعُ نَادِیَه)[۵۶۳] « [بگو] تا گروه خود را بخواند.»، به دلیل این که «نادی» مکان است و نمی تواند فرا خوانده شود، بـدون مقدر گرفتن یک لفظ، کلام عقلا نمى تواند صحیح باشد و صحت عقلی کلام ایجاب می کند که براى استوار شدن جمله بـایـد چـیـزى را در تـقـدیـر گـرفـت و آن کـلمه (اهل) است که در آن صورت معناى آیه چنین مى شود: پس هم مجلسیان یا هم انجمنان(گروه) خود را بخواند.
و یا مثل قول شاعر که می گوید:
«نحن بما عندنا و انت بما عندک راض و الرای مختلف»
یعنی ما به آنچه نزد خودمان است، راضی هستیم و تو نیز به آنچه نزد خودت است راضی هستی و نظرات مختلف می باشد.
که صحت لغوی این کلام متوقف بر آن است که لفظ«راضون» در (نحن بما عندنا راضون) در تقدیر باشد به دلیل این که «راضون» خبر برای نحن است و «راض» که مفرد است نمی تواند خبر برای نحن باشد.
با توجه به مطالب فوق می توان دلالت اقتضاء را این گونه تعریف کرد: هنگامى که صدق یک سخن یا صحت شرعى و یا عـقـلى یا لغوی آن به مفهومى خارج از لفظ بستگى داشته باشد دلالت کلام بر آن مفهوم مقدر را دلالـت اقـتـضـا نـامند, چرا که استوارى کلام چنین مفهومى را اقتضاء مى کند. در نتیجه دلالت اقتضاء، دلالتى برخاسته از خـودالـفـاظ نیست، بلکه به واسـطـه مفهومی خارجی و زاید به وجودآمده که صدق یا صحت عقلی یا شرعی یا لغوی کلام آن را اقتضا مى کند.
۱-۲- دلالت تنبیه
دلالت تنبیه که دلالت ایماء نیز نامیده می شود، همانند دلالت اقتضاء است، با این تفاوت که صحت آن نیازی به تقدیر ندارد. به عبارت دیگر هر گاه گوینده کلام غیر از معنایی که از کلام وی فهمیده می شود، معنای دیگری را نیز اراده کند، بدون این که در اراده این معنا لفظی در تقدیر باشد، دلالت کلام وی بر معنای دوم «دلالت تنبیه یا ایماء» نامیده می شود.
در هر دو نوع دلالت معنایی که از عبارت به دست می آید، مقصود گوینده است با این تفاوت که در دلالت اقتضاء این معنا با در نظر گرفتن تقدیر در کلام به دست می آید ولی در دلالت تنبیه سیاق و دیگر قراین موجود در کلام سبب فهم آن معنا می شود. به عنوان مثال اگر فردی که یکی از ارکان نماز را عمدا یا سهوا فراموش کرده است از حکم آن سوال کند و فقیه در پاسخ وی بگوید که «نمازت را اعاده کن»، دلالت تنبیه یا ایمای این پاسخ آن است که فراموش کردن عمدی یا سهوی یکی از ارکان در نماز موجب بطلان آن است. و یا وقتی گفته می شود«خورشید طلوع کرده است» دلالت تنبیه دارد براین که وقت نماز صبح گذشته است. یا مثل گفته شخصی که می گوید «من تشنه ام» که دلالت تنبیه بر این دارد که وی طلب آب می کند.
۱-۳- دلالت اشاره
هرگاه عبارت علاوه بر مدلول لفظی خود بر آنچه که مقصود گوینده نیست، دلالت کند، این دلالت را دلالت اشاره می نامند. معنای بدست آمده از طریق دلالت اشاره، مانند دلالت اقتضاء متوقف بر تقدیر، یا مانند دلالت تنبیه متوقف بر دیگر قراین موجود در کلام نیست. سیوطی در الاتقان در این باره می نویسد:« اگر صحت دلالت لفظ متوقف بر تقدیر نباشد و لفظ بر آنچه مقصود نیست دلالت نماید، آن را «دلالت اشاره» گویند، مانند دلالت فرموده خداى تعالى: (أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَهَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلى نِسائِکُمْ)[۵۶۴] «در شبهاى روزه، همخوابگى با زنانتان بر شما حلال گردیده است.»، بر صحت روزه کسى که با حال جنابت صبح کند، چون مباح بودن جماع تا طلوع فجر مستلزم آن است که در قسمتى از روز جنب باشد و این استنباط از محمد بن کعب قرظى حکایت شده است. [۵۶۵]» [۵۶۶]
با توجه به تعریفی که از دلالت اشاره بیان کردیم در آیه شریفه (وَ الْمُطَلَّقاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَهَ قُرُوءٍ)[۵۶۷] «و زنانِ طلاق داده شده، باید مدّتِ سه پاکى انتظار کشند»، که مدلول لفظی آن مدت زمان عده زن مطلقه است، دلالت اشاره بر اباحه ازدواج او بعد از اتمام زمان عده، دلالت می کند.
مدلول اشاری ممکن است از یک کلام استنباط شود مانند مثال فوق و یا این که از دو کلام استنباط شود مانند دلالت آیه ی(وَحَمْلُهُ وَ فِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا)[۵۶۸]« و بار برداشتن و از شیر گرفتنِ او سى ماه است» و آیه ی(وَالْوَالِدَاتُ یُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَیْنِ کَامِلَیْن)[۵۶۹] «و مادران [باید] فرزندان خود را دو سال تمام شیر دهند.»، بر اینکه کمترین مدّت حمل شش ماه است؛ با این توضیح که مدلول لفظی آیه اول، به مجموع دوران حمل و رضاع که سى ماه است، دلالت دارد و مدلول لفظی آیه ی دوم، مدت کامل رضاع را دو سال مىداند، که با کم کردن ۲۴ ماه (دو سال) از سى ماه، اقلّ حمل- که شش ماه است- به دست مىآید و این مدلول اشاری است که از دو آیه به دست می آید.
در بیان تفاوت بین دلالت اشاری با دلالت اقتضاء و تنبیه باید گفت که مدلول اشاری بدست آمده با بهره گرفتن از دلالت اشاری بر خلاف معنای بدست آمده در دلالت اقتضاء و تنبیه، مقصود گوینده نیست. به علاوه این که – همان طور که قبلا اشاره شد- این مدلول وابسته به تقدیر در کلام یا دیگر موجود در کلام نمی باشد.
نکته دیگر در باره حجیت این دلالت ها است و آن این که در حجیت دلالت اقتضاء و تنبیه شکی نیست به جهت آن که حجیت آن ها از باب حجیت ظواهر کلام است؛ اما در مورد حجیت دلالت اشاری باید گفت که این نوع دلالت از باب حجیت ظواهر کلام حجت نیست، بلکه حجیت آن از باب حجیت لوازم عقلی است.[۵۷۰]
۱-۴- دلالت مفهومی کلام
مفهوم در لغت به معنای دانسته شده و آنچه به فهم و ادراک در آید، آمده است[۵۷۱] و در اصطلاح نیز تعاریف مختلفی[۵۷۲] برای آن بیان شده است؛ مظفر در اصول الفقه برای مفهوم سه معنا ذکر کرده است:
الف) معنایی که از مدلول لفظ فهمیده می شود به عبارت دیگر مدلول یا همان معنای لفظ است.
ب) آنچه که مقابل مصداق است و مراد از آن هر معنایی است که از کلام فهمیده می شود به عبارت دیگر هر چیزی که وجود ذهنی دارد در برابر آنچه وجود عینی دارد(مصداق).
ج) آنچه که مقابل منطوق است و این معنا اخص از دو معنای فوق است و مقصود بحث ما نیز همین معنا است و آن اصطلاحی اصولی است که مختص مدلولات التزامی است و معنایی است که مستقیماً از کلام فهمیده نمی شود در برابر معنایی که مستقیماً از کلام فهمیده می شود(منطوق). به عبارت دیگر معنایی که حاصل دلالت مطابقی کلام نیست، بلکه کلام التزاماً بر آن دلالت می کند.[۵۷۳]
در اصطلاحات الاصول نیز آمده است مفهوم که مدلولی است که در کلام نیست، ولی از کلام استنباط و فهمیده میشود، به خلاف منظوق که مدلولی که مستقیماً از لفظ و کلام فهمیده میشود.[۵۷۴]
با توجه به مطالب فوق می توان فهمید که مفهوم در اصطلاح اصولی ها در مقابل منطوق آمده و عبارت از معنایی است که از معنا و مدلول کلام فهمیده می شود و لفظی برای آن در کلام نیامده است. به عنوان مثال وقتی گفته می شود: «اگر فردا باران نیاید به مسافرت خواهیم رفت.» مضمون جمله منطوق آن است و مفهوم آن این است که«اگر باران بیاید به مسافرت نخواهیم رفت.» و یا در حدیثی که از امام صادق۷نقل شده، آمده است: «إِذَا کَانَ الْمَاءُ قَدْرَ کُرٍّ لَمْ یُنَجِّسْهُ شَیْءٌ؛ یعنی وقتی آب به اندازه کر باشد، به وسیله ملاقات دیگر نجاسات نجس نخواهد شد.»[۵۷۵] این منطوق جمله است و مفهوم آن این است که اگر آب به اندازه کر نشد، در اثر ملاقات با نجاسات، نجس می شود.
در قرآن کریم نیز جمله هایی آمده است که مفهوم دارند از جمله آیه شریفه (وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا)[۵۷۶] «و چون از احرام بیرون آمدید [مىتوانید] شکار کنید.» و آنگاه که از احرام بیرون آمدید، صید کردن برایتان مجاز است.» که در اثر شرطیه بودن آن، دارای مفهوم است و علاوه بر مجاز بودن صید در هنگام محرم نبودن که منطوق جمله است، مفهومی از جمله نیز قابل برداشت است و آن این که در حال احرام، صید کردن جایز نیست.
مفهوم بر دو قسم است: اول مفهوم موافق و آن مفهومی است که حکم آن با منطوق موافق باشد به عبارت دیگر از جهت نفی و اثبات(حرمت و وجوب) موافق با ظاهر کلام باشد. مثلا در آیه (إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَى ظُلْمًا)[۵۷۷] «در حقیقت، کسانى که اموال یتیمان را به ستم مىخورند،»، منطوق آن حرمت خوردن اموال یتیم است و مفهومی که از کلام استفاده می شود این است که سوزاندن اموال یتیمان نیز حرام است. از آن جا که مفهوم و منطوق این آیه شریفه هر دو مثبت است، به مفهوم آن مفهوم موافق اطلاق می شود. در مورد حجیت مفهوم موافق هیج نزاعی نیست و این مفهوم به دلیل حجت بودن ظاهر کلام، معتبر است.
دوم مفهوم مخالف و آن مفهومی است که حکمش با منطوق مخالف باشد به عبارت دیگر مفهومی است که از نظر نفی و اثبات مخالف با مدلول لفظی کلام باشد. مانند(إِن جَاءکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَیَّنُوا)[۵۷۸] که مدلول ظاهری آیه وجوب تبین در باره خبر فاسق است اما مفهوم مخالفش آن است که اگر غیر فاسق خبرى آورد واجب نیست درباره خبر او کاوش کنیم. و منطوق(مدلول ظاهری) آیه مثبت و مفهوم آن منفی است (عدم وجوب تبین در خبر غیر فاسق). [۵۷۹]
مفهوم مخالف خود به شش نوع تقسیم می شود که عبارت است از: مفهوم شرط، مفهوم وصف، مفهوم غایه، مفهوم حصر، مفهوم عدد و مفهوم لقب مظفر در اصول الفقه به تفصیل به بیان عر کدام از انواع مفهوم شرط پرداخته است و در مورد حجیت آن ها گفته است که نزاع در باب حجت بودن مفهوم مخالف، نزاع صغروی است نه کبروی، یعنی بحث در این است که مثلاً آیا جمله شرطیه مفهوم دارد یا نه؟ بدیهی است که اگر دارای مفهوم باشد، حجیت مفهوم هم مانند حجیت منطوق خواهد بود. نه این که پس از ثبوت مفهوم بخواهیم در مورد حجیت آن بحث کنیم. بنابراین حجیت مفهوم همانند حجیت منطوق از راه اصاله الظهور و… قابل اثبات است و برای هر یک از متکلم و سامع قابل احتجاج میباشد.[۵۸۰]
راهنمای نگارش مقاله با موضوع بررسی رعایت قواعد تفسیردر «منهج الصادقین فی الزام المخالفین»- فایل ...