برنامه های جوانان فرصتهای ایده آل دیگری را برای تقویت تابآوری پدید میآورند. افراد جوان میتوانند مهارتهای کار تیمی و رهبری گروه همسال را تمرین نمایند. شرکت در تفریحات، ورزشها، کلوپها و گروههای مذهبی و ارگانهای اجتماعی در ساخت اعتمادبهنفس و کفایت اجتماعی که هر دو در بسط تابآوری مهم هستند، مفید است (خدا جوادی، ۱۳۸۷).
Henderson (1997) چرخه تقویت تابآوری را به شکل زیر معرفی میکند که متشکل از ۶ عامل زیر است:
-
- فراهمسازی حمایت مهربانانه
-
- طراحی و ارتباط سازی برای افزایش امیدواری
-
- فرصت سازی برای مشارکت معنادار
-
- پیشاهنگی در پیوندهای اجتماعی
-
- مرزبندیهای شفاف و سازگار
- آموزش مهارتهای زندگی
۲-۱-۳-۸- راهبردهای ایجاد و تقویت تابآوری در مدارس
مدارس محیط مساعدی برای ساختن تابآوری در افراد هستند، بچه ها بیشتر وقتشان را در مدرسه میگذرانند و در ارتباط با افراد بزرگسالی هستند که میتوانند نقش مهمی در تابآوری بازی کنند. معلمین موقعیت منحصربهفردی ازنظر داشتن توان تشویق به یادگیری، تحسین بچه ها برای پیشرفتهایشان و خوب برقرار کردن ارتباط با آن ها، دارند. برای تعدادی از این بچه ها از این بچه ها، کلاس درس تنها شکل باثبات در زندگیشان است. معلمین میتوانند این ثبات را با برقرار کردن قانونهای روشن، انتظارات و پیامدها، تقویت کنند. مدارس میتوانند فرصتهایی را برای توسعه فاکتورهای محافظتی و تابآوری از طریق ورزش، کلوب ها و دیگر فعالیتها پدیدآورند (کیانی دهکردی، ۱۳۸۳).
Henderson & Milstein (1996؛ به نقل از Wang et al، ۱۹۹۷) در کتاب خود با عنوان «تابآوری در مدارس: آن را محقق سازیم» توضیح میدهند که ادبیات مربوط به ریسک وتاب آوری تأکید میکنند که مدارس محیطهای تعیینکنندهای در جهت ایجاد ظرفیت برای رهایی از شرایط ناگوار و دشواریها، سازگاری با فشارها و مشکلات جدید و ایجاد صلاحیتهای اجتماعی، تحصیلی و شغلی برای دانش آموزان میباشند. مدارس مؤثر دربرگیرنده محیطهایی هستند که دارای برخوردهای مناسب و حمایتی میباشند. این روال یکراهی است که مدارس میتوانند از طریق آن محیط ایجاد تابآوری را به وجود آورند. پژوهش نشان میدهد که علیرغم پارهای از مشکلات که ممکن است وجود داشته باشد، مربیان باید خود را به سمت ارتقاء تابآوری آموزشی و روانشناختی در دانش آموزان سوق دهند.
Henderson (1997) اظهار میدارد که ایجاد تابآوری باید با مربیانی که نگرش تاب آورانه دارند، آغاز شود. وی همچنین توصیه میکند که بهطورجدی از همکاری والدین در مدارس استفاده شود، نقشهای مهمی در مدرسه به آن ها داده شود و از ارسال اخبار مثبت دربارهٔ کودکانشان به آن ها به عنوان روشی جهت افزایش پیوندها و ارتباطات استفاده کنند.
Henderson (1997) راهبردهای تدریسی را پیشنهاد میکند که سبکهای یادگیری فردی را به عنوان روشی جهت افزایش پیوند تحصیلی و یادگیری در نظر میگیرد. همچنین، او پیشنهاد میکند که معلمان تکنیکهای یادگیری مشارکتی را به کار گیرند که مهارتها را باهم متحد میکنند. راهبرد دیگر برای آموزش تابآوری عبارت است از اینکه دانش آموزان مهارتهای زندگی را که در کتابها و نمایشنامهها یافت میشوند، شناسایی و تمرین کنند. معلمان میتوانند با ایجاد یک برنامه محرک که به خاطر امتیازات بالا و رفتارهای مناسب به دانش آموزان پاداش خواهد داد، یک محیط حمایتی و دلسوزانه به وجود آورند. وی راهبردهای ایجاد تابآوری در کلاسها را اینچنین ادامه میدهد که کلاسهایی که انتظارات بالایی را در نظر میگیرند، ویژگیهایی همچون برنامه های معنادار و میزان بالای مشارکت، انعطافپذیری، گروهبندی ناهمگن و یک برنامه بر پایه علاقه دانش آموزان دارند.
۲-۱-۴- سبکهای والد گری یا شیوه های فرزند پروری
خانواده نخستین نهاد زندگی اجتماعی کودک است که نخستین و مهمترین جایگاه را در رشد کودکان دارد و در شکلگیری عادتها و اندیشههای اجتماعی، نقش به سزا عهدهدار است؛ و بر همین اساس مهمترین وظیفه والدین، فراهم آوردن جوی در خانواده است تا در پرتو آن، نیازهای طبیعی کودکان ارضاء گردد به همین دلیل، در شکلگیری رفتار و دیدگاههای اجتماعی کودک، جنبههای عاطفی روابط والدین و فرزندان، نقش مهمی دارد و این، همان چیزی است که میتوان تحت عنوان سبکهای والد گری مشخص کرد. والد گری را میتوان به عنوان الگوهای رفتاری تعریف کرد که مراقب یا مراقبان اولیه کودک، از آن برای تعامل با کودک، استفاده میکنند؛ این الگوهای تربیت فرزند، جوی عاطفی را به وجود میآورد که رفتار والدین در آن ابراز میشود (Darling & Steinberg, 1993). همچنین از دهه ۱۹۲۰، روانشناسان تحول به مطالعه چگونگی تأثیر والدین بر رشد جسمانی و اجتماعی فرزندان پرداختند. یکی از رویکردهای مهم در این عرصه مطالعه سبک والدگری بوده است. شیوه های والدینی الگوهای نگرشی – رفتاری است که والدین برای تربیت کودکان خود به کار میبندند (Darling & Steinberg, 1993). سبک والدگری یکی از مؤلفههای اساسی در رشد و تربیت فرزندان است و اغلب ارتباط با مهمترین دستاوردهای فرزندان مانند تواناییهای شناختی و اجتماعی آن ها دارد و زمینهساز خیلی از ابعاد شخصیتی و نگرشها، احساسات و عادتهای افراد است (۲۰۰۸ Desjadins,).
فرزند پروری فعالیتی است پیچیده و دربرگیرنده رفتارهای خاص است که کودک را تحت تأثیر قرار میدهد و سبکهای فرزند پروری مجموعه نگرشهای والدین نسبت به کودک است که منجر به ایجاد جو هیجانی میشود که در آن جو رفتارهای خاص بروز میکند (اسلمی، ۱۳۸۵). شیوه والد گری یکی از سازههای جهانی است که بیانگر روابط عاطفی و نحوه ارتباط کلی والدین با فرزندان است و عامل مهم برای رشد و یادگیری کودکان به شمار میآید (Baumrind,1991؛ به نقل از یوسفی، ۱۳۸۲).
در دیدگاه Darling (1999)، سبک والدگری فعالیت پیچیدهای است که شامل رفتارهای خاصی میگردد که به طور منفرد یا درمجموع بر پیامدهای رفتاری کودکان تأثیر میگذارد. این مفهوم دربردارنده دو عنصر مهم است؛ یکی پاسخگویی و دیگری بازخواست کنندگی یا توقع داشتن. این دو جنبه اساسی در رفتار والدین با فرزندان، حائز اهمیت حیاتی در رشد کودکان و نوجوانان به عنوان شاخصهای جهانی مطرح میباشند. پاسخگویی والدین که تحت عنوان صمیمیت و حمایت نیز از آن یاد میشود در تعریف، به میزانی که والدین، فردیت، خودگردانی، ابراز وجود را در فرزند خود پرورش میدهند و به طور هماهنگ، حمایتکننده و تایید کننده به خواستهها و نیازهای خاص فرزندان پاسخ میدهند، اشاره دارد. بازخواست کنندگی والدین، به تقاضای والدین از فرزندان مبنی بر هماهنگ شدن با کل خانواده بهواسطه نیازهای رشدی آنان، نظارت، جدیت در نظم و تمایل به برخورد با فرزندی که نافرمانی میکند، اشاره دارد. سبکهای والد گری علاوه بر تفاوت در پاسخگو بودن و بازخواست کنندگی در بعد دیگری تحت عنوان کنترل روانشناختی کودک، اشاره دارد و از طریق اعمالی چون شرمنده ساختن و محروم ساختن از محبت صورت میگیرد (Barber به نقل از Darling 1999,).