در رساله قشیریّه نیز داستانی آمده است که به بیان لطف عام در مورد کافران میپردازد:
«گویند گبری از ابراهیم علیهالسّلام مهمانی خواست. گفت:«اگر مسلمان شوی، ترا مهمان دارم». گبر برفت. خدای عزّوجلّ وحی فرستاد که:« یا ابراهیم [تا] از دین خود بر نگردد وی را طعام نخواهی داد؟ هفتادسال است تا وی را روزی همی دهم بر کافری».۳۵
- خداوند بر طبیعت و جهان مادّه نیز پیاپی لطف میفرستد و چرخه گیتی از لطف او میچرخد:
حلق بخشد خاک را لطف خدا
تا خورد آب و بروید صدگیا
باز خاکی را ببخشد حلق و لب
تا گیاهش را خورد اندر طلب
چون گیاهش خورد حیوان گشت زفت
گشت حیوان لقمه انسان و رفت
باز خاک آمد شد اکّال بشر
چون جدا شد از بشر روح و بصر
ذره ها دیدم دهانشان جمله باز
گر بگویم خوردشان گردد دراز
برگها را برگ از انعام او
دایگان را دایه لطف عام او
(۳/۲۲-۲۷)
۳-۳. تعریف لغوی و اصطلاحی قهر
قهر از عبارات اهل اللّه است که از روزگاران خود بیان کنند و مراد آن ها تایید حق است به فنا کردن مراد ها و باز داشتی نفس است از آرزوها « وَ هُوَ القَاهِرُ فَوقَ عِبَادِهِ »۳۶.
و مراد از لطف تایید حق باشد به بقا سر و دوام مشاهدت و قرار حال اندر جهت استقامت تا حدی که گروهی گفته اند که کرامت از حق حصول مراد است.
در شطحیات است: وضع قدم بر دوزخ تجلی قرب ، قدم فعل حدوث را فعل او نعت اوست ، نعت او صفت اوست ، صفت او ذات اوست ، واحدی است من جمیع الوجوه از قهر به قهر تجلی کند ، قهر قدم که عین کنه است ، بر قهر فعل غالب شود ، تا قهر فعل از قهر قدم پر کند ؟ تایید حق است به فنا کردن مراد ها و بازداشتن نفس از آرزوها چنانکه لطف و تایید حق باشد ببقا سر و دوام مشاهدت و قرار حال اندر درجت استقامت تا حدی که گروهی گفته اند که کرامت از حق حصول مراد است۳۷
در دایره المعارف تشیع، در ذیل مدخل مقاله «قهر» چنین آمده است: قهر، چیره شدن، غلبه کردن، خوار و ذلیل کردن، قهر، نوعی از غلبه را گویند و آن عبارت است از این که چیزی بر چیز دیگری، چنان جلوه و ظهور نماید که آن را مجبور به قبول اثری از آثار خود گرداند. اثری که به طبع یا به عنایت و فرض مخالف با اثر مقهور باشد.
راغب در مورد قهر می گوید: معنایش غلبه کردن بر کسی است اما نه به صرف غلبه، بلکه توأم با خوار کردن، و قهر به یک یک این دو معنا هم گفته می شود. در قران، مشتقات ماده «قهر» ده بار بکار رفته است. قهر هم به معنای غلبه و ذلیل کردن بکار رفته است۳۸: «فَاما الیتَیِمَ فَلا تَقهَر»۳۹ «پس یتیم را میازار(به واسطه از بین بردن مالش، او را ذلیل و بیچاره نکن). قهر به معنی غلبه توأم با توانائی است؛ مثل: «و أنَّا فَوقَهُم قَاهِروُنَ»۴۰ یعنی ما بالا دست آنهائیم ما به آنها چیره ایم ظاهراً «قاهرون» خبر بعد از خبر است. چنانکه در آیه «وَ هُوَ القَاهِرُ فَوقَ عِبَادِهِ»۴۱ « فوق» خبر بعد از خبر است یعنی : او غالب و بالا دست بندگانش می باشد. قهار صیغه مبالغه و از اسما حسنی است و ۶ بار در قران کریم بکار رفته «اربُابَُ مُتَفَرَّقُونَ خَیرٌ أمِ اللهُ الواَحُِد القَهَِّارُ»۴۲ آیا ارباب ضد هم و پراکنده بهتر است یا خدای یکتا و بسیار غالب توانا «وَ بَرزَوَاللهَ الَوَاحِدِ القَهَّارِ» ۴۳ بسیار قاهر توام با بسیار توانا است.
حق –جلَّ جلاله- قاهر است و قهار و معنی قهار جبار است که آنچه مراد و مشیّت اوست میداند و به رضا و سخط کس ننگرد و او – جلَّ جلاله – هر که را خواهد به هر چه خواهد قهر کند . ۴۴
فلاسفه در باب قهر گفته اند، قهر و اجبار در معنای عام خود بر هر تأثیر خارجی یا داخلی که مانع آزادی فرد شود، مانند تأثیر نیروهای مادی یا تأثیر غرایز و خواستها اطلاق می شود، اجبار به مفهوم خاص همان اجبار اجتماعی است یعنی هر آنچه که مانع آزادی فرد در اجتماع باشد. ۴۵
در مثنوی که شکل نظم یافته ایست از آراء و نظرات عرفا و صوفیان اسلامی و ایرانی، لطف خداوند، تنها به معنی بخشش نعمات مادّی مانند حیات، رزق و سلامت نیست بلکه لطف عبارت است از« فعلی از سوی خدا بنده را به اطاعت نزدیک و از معصیت دور دارد ولی به صورتی که وی را مجبور و ناچار نگرداند »۴۶ «هُو ما یقرّبُ العَبد الی الطّاعه و یُبعدهُ عن المعصیه» ۴۷ و برای ره یافتگان شهود «مراد از لطف تأیید حق باشد به بقاء سرّ و دوام مشاهدت و قرار حال اندر درجت استقامت تا حدّی که گروهی گفته اند که کرامت از حق حصول مراد است «اللّهُ لَطِیفٌ بِعِبادِهِ»۴۸ و نیز قهر هم تنها به معنی انتقام و عقوبت نیست، بلکه مراد از قهر « تأیید حق است به فنا کردن مرادها و بازداشتن نفس است از آرزو ها «هُوَ القاهِرُ فَوقَ عِبادِهِ»۴۹؛ یعنی هدف از قهر و لطف به بنده، آوردن او به راه راست و پیش بردن تا سرچشمه ی لطف است. مولانا در فیه ما فیه گوید: « این کافران که در کفرند آخر در رنج کفرند و باز چون نظر میکنیم، آن رنج هم عین عنایت است؛ چون او در راحت، کردگار را فراموش میکند، پس به رنجش یاد کند. پس دوزخ جای معبد است و مسجد کافران است زیرا که حق را در آنجا یاد کند چون عالم را برای آن آفرید که یاد او کنند و بندگی او کنند و مسبّح او باشند مومنان را رنج، حاجت نیست، ایشان در این راحت از آن رنج غافل نیستند و آن رنج را دایماً حاضر می بینند».۵۰
در تعریف عنایت نیز ، هدف را کمال انسان عنوان کرده اند:
«عنایات جمع عنایت است که در لغت به معنی اهتمام و توجّه می آید و نزد حکما مرادف است با قضا و بعضی گفته اند عنایت علم خداست به هر یک از موجودات به صورتی که هر چیز دارای اسباب و وسایلی باشد که شرط وصول آن به کمال مطلوب است و بنابراین قضا از نوع علم اجمالی و عنایت از جنس علم تفضیلی است».۵۱