خطا
۱۳
کل
۱۶
با بهره گرفتن از دادههای جدول فوق میتوانیم به بررسی فرضیه دوم تحقیق بپردازیم. همانطور که در جدول فوق مشاهده میشود نتایج به دست آمده از مقایسه پسآزمون متغیر رضایت از زندگی در دو گروه با کنترل کردن اثر پیشآزمون حاکی از این است که پس از شرکت در جلسات رواندرمانی پویشی کوتاه مدت به شیوه گروهی، نمره رضایت از زندگی افرادی که در گروه آزمایش شرکت داشتند، نسبت به آنهایی که در گروه گواه جایگزین شده بودند، افزایش معناداری داشته است (۰۰۰۵/۰ P<، ۳۷۱/۴۱ = (۱٫۱۳)F). همانطور که مشاهده میشود سطح معناداری بدست آمده از آزمون تحلیل کوواریانس کمتر از نقطه بحرانی تحقیقات علوم انسانی یعنی ۰۵/۰ میباشد، بنابراین فرض صفر رد و فرض خلاف یا همان فرض پژوهشگر تایید میگردد. بنابراین فرضیه دوم تحقیق نیز تایید میشود.
فصل پنجم: بحث و نتیجهگیری
پژوهش حاضر به منظور بررسی اثربخشی رواندرمانی پویشی کوتاه مدت به شیوه گروهی بر کاهش بحران هویت میانسالی و افزایش رضایت از زندگی میانسالان انجام شد. برای این منظور از جامعه میانسالان ساکن شهر مشهد نمونهای به حجم ۱۶ نفر انتخاب شده و در دو گروه کنترل و آزمایش قرار گرفتند. اعضای گروه آزمایش ۱۲ جلسه رواندرمانی پویشی کوتاه مدت به شیوه گروهی را دریافت کردند، اما برای اعضای گروه گواه مداخله خاصی ارائه نشد. برای سنجش میزان بحران هویت میانسالی و رضایت از زندگی آزمودنیها در مرحله پیشآزمون و پسآزمون از پرسشنامه بحران هویت میانسالی (ICQ) و مقیاس رضایت از زندگی دینر و همکاران (۱۹۸۵) استفاده گردید و اطلاعات حاصل از این پرسشنامهها با بهره گرفتن از روشهای آمار توصیفی و استنباطی تجزیه و تحلیل شد. نتایج حاکی از این بود که شرکت در جلسات رواندرمانی پویشی کوتاه مدت به شیوه گروهی باعث کاهش بحران هویت میانسالی و افزایش رضایت از زندگی میانسالان میگردد. در ادامه نتایج به دست آمده در تحقیق حاضر به تفصیل ارائه میگردد و در ارتباط با دیدگاه ها و پژوهشهای مربوط به بحث گذاشته میشوند.
فرضیه اول:
روان درمانی پویشی کوتاه مدت گروهی به طور معناداری باعث کاهش نشانههای بحران هویت میانسالی در گروه ازمایش نسبت به گروه کنترل میشود.
به منظور آزمون این فرضیه از تحلیل کوواریانس استفاده شد. همانطور که در جدول ۴-۱۲ مشاهده میشود، نتایج نشان داد که پس از شرکت در جلسات رواندرمانی پویشی کوتاه مدت به شیوه گروهی، نمره بحران هویت میانسالی افرادی که در گروه آزمایش شرکت داشتند، نسبت به آنهایی که در گروه گواه جایگزین شده بودند، کاهش معناداری داشته است. بنابراین رواندرمانی پویشی کوتاهمدت به شیوه گروهی، موجب کاهش بحران هویت میانسالی در میانسالان میشود.
این یافته تحقیق با نتایج تحقیقات کاظمیان (۱۳۸۶)، محمد، جزایری، دولتشاهی، رضایی و پورشهباز (۱۳۸۷)، لواسانی، عاطف وحید، اصغرنژاد و فرزاد (۱۳۸۸)، رضایی، محمدخانی و دولت شاهی (۱۳۸۸)، اسمیت (۲۰۰۸)، دیجونگ و همکاران (۲۰۰۱)، ماینا، فورنر و بوکتو (۲۰۰۵) و گالاگر- تامپسون و استفان (۱۹۹۴) که به تأثیرات مثبت رواندرمانی پویشی کوتاهمدت بر کاهش بحران هویت میانسالی و افزایش سلامت روانی میانسالان اشاره کردهاند، همخوانی دارد.
مطالعات تحولی نشان دادهاند وقتی افراد تغییرات مرتبط با افزایش سن و تغییرات عمده در محیط را تجربه میکنند، ممکن است نگرشی که نسبت به خود دارند و عزت نفس آنها تضعیف شود، اگرچه همه افراد این پدیده را تجربه نمیکنند. رویدادهایی مورد انتظاری که به وقوع نپیوسته اند مانند امکانات و تجربیاتی که فرد آرزو داشته، اما نتوانسته است به آن دست یابد یا کودکی که هرگز نتوانسته به دنیا بیاورد، در میانسالی بسیار با اهمیت و اضطراب آور میشوند. این رویدادها، از طریق مکانیزم مقایسه اجتماعی توانایی تاثیرگذاری بر عزت نفس فرد را به دست میآورند که زمینه بوجود آمدن بحران هویت میانسالی را فراهم میکند (لاچمن، ۲۰۰۴).
نتایج پژوهشهای میانسالی نشان داده است که میانسالان تنها در صورتی میتوانند بحران هویت میانسالی را با موفقیت پشت سر بگذارند که با تغییرات دوره میانسالی سازگار شوند. میانسالانی که در مواجهه با تغییرات و ناکامیهای این دوره سنی همواره انعطاف ناپذیرند و از تجارب خود چیزی نمیآموزند، ممکن است برای اجتناب از پذیرش نقاط ضعف خود، تلاش زیادی به خرج دهند و در نتیجه ناکامی بیشتری را تجربه کنند. همچنین ممکن است آنها به افراد ضعیفی تبدیل میشوند که به راحتی تحت تاثیر قرار میگیرند؛ در برابر انتقاد بسیار آسیب پذیرند و هویت بسیار شکننده ای دارند. بهترین و سالم ترین نحوه سازگاری برای میانسالان، وضعیتی است که در آن هویت آنقدر انعطافپذیر هست که در صورت لزوم تغییر کند، ولی خیلی هم فاقد ساختار نیست که هر تجربه جدیدی سبب شود مفروضات بنیادی فرد، درباره خودش، زیر سوال رود (گویندون،۲۰۱۰). بنابراین در کار با میانسالان و تلاش در جهت کاهش بحران هویت میانسالی باید انطباق افراد با این تغییرات مورد توجه قرار گیرد.
مسئله سازگاری با تغییرات دوره میانسالی در رواندرمانی پویشی کوتاهمدت با تقویت کردن مکانیسمهای دفاعی پخته میانسالان و ترغیب به کنار گذاشتن مکانیسمهای دفاعی ناپخته مورد توجه قرار میگیرد (لیشرینگ و لیبینگ، ۲۰۰۷). در پژوهشهای مختلف، ارتباط سرکوب مسائل حل نشده مربوط به تغییرات جسمانی و روانی دوره میانسالی و بازداری از ابراز احساسات منفی و ناخوشایند ناشی از مشکلات اجتماعی- اقتصادی این دوره، با سازگاری پایین و اجتناب از حل مسائل در میانسالان به اثبات رسیده است (گیبونز و همکاران، ۲۰۰۸). از سوی دیگر تحقیقات نشان میدهند که ابراز هیجانی مثبت و کنار گذاشتن مکانیسمهای دفاعی ناپخته، با بهبود سبکهای مقابله همراه است (ایگل، ۲۰۰۹). این موضوع در تحقیق حاضر نیز انعکاس یافت. اعضای گروه آزمایش پس از شرکت در جلسات گروهی رواندرمانی پویشی کوتاهمدت و ترغیب به کنار گذاشتن سبک دفاعی آسیب زاشان، آگاهی از هیجانات خود، گرایش به سمت پذیرش هیجانات و رفتارهای خود و کسب دفاعهای پختهتر، کاهش معناداری را در میزان علائم بحران هویت میانسالی نشان دادند. از دیدگاه محقق پژوهش حاضر، عمدهترین عامل تغییر در علائم بحران هویت میانسالی افرادی که در جلسات گروهی رواندرمانی پویشی کوتاهمدت شرکت کردند، سازگاری با تغییرات جسمانی دوره میانسالی، تغییر در سبک دفاعی، پذیرش هیجانات منفی و کسب بینش نسبت به تغییر جایگاه شان در اجتماع و در ذهن دیگران میباشد.
فرضیه دوم:
روان درمانی پویشی کوتاه مدت گروهی به طور معناداری باعث افزایش رضایت از زندگی میانسالی در گروه ازمایش نسبت به گروه کنترل میشود.
به منظور آزمون این فرضیه از تحلیل کوواریانس استفاده شد. همانطور که در جدول ۴-۱۵ مشاهده میشود، نتایج نشان داد که پس از شرکت در جلسات رواندرمانی پویشی کوتاه مدت به شیوه گروهی، نمره رضایت از زندگی افرادی که در گروه آزمایش شرکت داشتند، نسبت به آنهایی که در گروه گواه جایگزین شده بودند، افزایش معناداری داشته است. بنابراین رواندرمانی پویشی کوتاهمدت به شیوه گروهی، موجب افزایش رضایت از زندگی در میانسالان میشود.
این یافته تحقیق با نتایج تحقیقات محمد، جزایری، دولتشاهی، رضایی و پورشهباز (۱۳۸۷)، کاظمیان (۱۳۸۶)، رضایی، محمدخانی و دولت شاهی (۱۳۸۸)، لیشرینگ و لیبینگ (۲۰۰۷)، گیبونز و همکاران (۲۰۰۸)، اسمیت (۲۰۰۸)، دیجونگ و همکاران (۲۰۰۱)، ماینا، فورنر و بوکتو (۲۰۰۵) و گالاگر- تامپسون و استفان (۱۹۹۴) که به تأثیرات مثبت رواندرمانی پویشی کوتاهمدت بر افزایش رضایت از زندگی اشاره کردهاند، همخوانی دارد.
در تبیین این یافته پژوهش باید به تاثیرات رواندرمانی پویشی کوتاهمدت بر بهبود نحوه نگرش فرد به زندگی اشاره کرد. این بهبودی با تاثیرگذاری بر طبقه وسیعی از عوامل از قبیل انعطاف پذیری فرد در برخورد با تغییرات ناشی از افزایش سن، پذیرش بیشتر نسبت به هیجانات، افزایش توانایی در شناسایی هیجانات دیگران، ابراز هیجانی بیشتر، همدلی کردن و مدیریت هیجانات چالشبرانگیز حاصل میشود. روشهای اکتسابی هر فرد برای شناسایی کردن، سازماندهی کردن و ابراز هیجاناتش و همچنین نحوه پاسخگویی او به اتفاقات محیطی و استرسهای ناشی از آنها متاثر از رواندرمانی پویشی کوتاهمدت میباشد. دیدگاهی که هر فرد نسبت به زندگی دارد، با اینکه در طول زمان بوجود آمده است و در شخصیت او نهادینه شده اند، اما با تجربه یک رابطه حمایتی مناسب و همچنین یادگیری روشهای جدید برخورد با تجارب شخصی و رخدادهای بیرونی، قابلیت تغییر دارند. مداخلاتی که در راستای افزایش اعتماد بین فردی و پذیرش هیجانات دیگران در رواندرمانی پویشی کوتاهمدت صورت میگیرد، زمینه ساز بهبود دیدگاه فرد نسبت به زندگی میگردد، در واقع فرد پس از برقراری رابطه توام با اعتماد با درمانگر و رد شدن از تحلیل انتقال، به زندگی اش با دید متفاوتی مینگرد. اتفاقی که در رواندرمانی پویشی کوتاهمدت میافتد، صرفا تجربه روابط آرام و بدون تنش با درمانگر نیستند، بلکه مشخص کننده افزایش مهارت فرد در کاربرد هیجانات برای تنظیم رفتارها و روابطش میباشند (کردوا، جی و وارن، ۲۰۰۵).
نتیجه گیری نهایی
همانطور که مشاهده میشود نتایج آزمون فرضیهها نشان داد که رواندرمانی پویشی کوتاهمدت به شیوه گروهی باعث کاهش بحران هویت میانسالی و افزایش رضایت از زندگی میانسالان میگردد. نتایج این تحقیق و تحقیقات گذشته از مداخلات و روشهای رواندرمانی پویشی کوتاهمدت در جهت بهبود وضعیت روانشناختی و سازگاری میانسالان حمایت میکند. در ادامه تبیینهایی برای نتایج به دست آمده در تحقیق ارائه میگردد که حاصل تجربه پژوهشگر در کاربست رواندرمانی پویشی کوتاهمدت برای میانسالان میباشد.
مواجهه مستقیم یکی از حوزههای اصلی مورد توجه در رواندرمانی پویشی کوتاهمدت است. میانسالانی که درگیر مسئله بحران هویت میباشند، معمولا در مواجهه با تغییرات ناخوشایند همراه با افزایش سن، بیشتر از راهبرد مقابلهای ناکارآمد گریز- اجتناب استفاده میکنند و هیجانات مرتبط با این مسائل را سرکوب مینمایند. این افراد میانسال معمولاً هیجانات منفی ناشی از افزایش سن (از قبیل اندوه ناشی از کاهش جذابیت ظاهری، تضعیف قدرت شنوایی و بینایی، سفید شدن و نازکتر شدن مو، خشکتر و شکنندهتر شدن پوست، ترس از عدم تسلط بر زندگی خویش و اطرافیان نزدیک، خصومت نسبت به کسانی که آنها را به خاطر پا به سن گذاشتن زیر سوال میبرند و ترس از کاهش عملکرد شناختی مانند حافظه و…) را سرکوب میکنند و متعاقبا مسئله به وجود آمده را انکار و از پرداختن به آن اجتناب میکنند. درمانگری که به روش رواندرمانی پویشی کوتاهمدت کار میکند در مواجهه با چنین وضعیتی، افراد را به پذیرش محدودیتهای بوجود آمده، افزایش واقع نگری، پذیرش احساسات منفی و استفاده از راهبردهای مقابلهای حل مسئله از قبیل جستجوی حمایت اجتماعی، حل مسئله برنامهریزیشده و ارزیابی مجدد مثبت تشویق مینمود. همچنین اعضای گروه تجارب مقابله با مسائل مشابه را با یکدیگر به اشتراک میگذاشتند و در پایان هر جلسه، در قسمت جمعبندی، راهکارهای موثرتر مورد تاکید قرار میگرفت. این موضوع باعث کاهش بحران هویت میانسالی در اعضا میشد.
از دیگر متغیرهایی که در رواندرمانی پویشی کوتاهمدت مورد توجه قرار میگیرد، جایگاه متصور شده فرد برای خودش از دید دیگران میباشد. همان طور که در فصل دوم ذکر شد، از ویژگیهای افرادی که بحران هویت میانسالی را تجربه میکنند، نگرانی بابت این موضوع است که بخاطر کاهش تواناییهای جسمانی و افت جذابیت ظاهری شان، جایگاهی که در ذهن دیگران دارند را از دست بدهند و دیگرا به آنها مانند قبل اهمیت ندهند. وظیفه درمانگر در جلسات درمانی ایجاد فضایی حمایتگرانه و صمیمی است که فرد بتواند بدون تجربه احساس گناه، هیجانات ناخوشایند مربوط به تعارضات مربوط به ارتباطات و نگرانیهایش را ابراز کند. اتفاقی که در جلسات رواندرمانی پویشی کوتاهمدت تحقیق حاضر صورت گرفت و عامل اصلی زمینهساز آن، همدرد بودن اعضای گروه و جو حمایتی و صمیمی جلسات بود. متعاقبا بهبود نگرش فرد نسبت به زندگی تاثیر مستقیمی بر افزایش رضایت فرد از زندگی اش دارد.
در رواندرمانی پویشی کوتاهمدت، یکی از دیگر حوزههایی که مورد توجه قرار میگیرد، نا امیدی از یکنواخت شدن و به فلات رسیدن زندگی افراد است. در مورد میانسالان، این نا امیدی مربوط به موضوعات گستردهای است که در آنها فرد در یادآوری و تصور اخلال در آرزوها، احساسات، افکار و تجربیات، بیش از حد اغراق میکند و همواره احساس ناکامی را به همراه دارد. این ناکامیها تاثیر خود را بر وضعیت روانشناختی فرد و رضایتش از زندگی میگذارد. در رواندرمانی پویشی کوتاهمدت، درمانگر سعی میکند افراد را از زمینههای نا امید کننده و پیامدهای آن آگاه سازد. بعد از آگاهی از این زمینهها، افراد معمولاً ترغیب میشوند تا به زندگی با دیدگاه مثبت تری بنگرند و با پذیرش مسیر زندگی پیش رو، در راه رسیدن به رضایت از زندگی گام بردارند.
با توجه به یافتههای این پژوهش، آگاهی نسبت به هیجانات خود، شناخت مکانیسمهای دفاعی ناکارآمد، کسب بینش پیرامون دلیل بوجود آمدن بحران هویت، آگاهی از عمومی بودن تغییرات روانشناختی دوره میانسالی، فراهم کردن حمایت عاطفی، پذیرش هیجانات خود و دیگران، ترغیب به پذیرش محدودیتها و عدم اجتناب، به اشتراک گذاشتن تجارب، بحث پیرامون احساسات منفی مربوط به میانسالی و تضعیفهای احتمالی، ابراز احساسات ناخوشایند و همچنین آموزش الگوهای ارتباطی مناسب برای میانسالان میتواند با کاهش علائم بحران هویت میانسالی و افزایش رضایت از زندگی، زمینهساز بهبود سلامت روانشناختی و افزایش سازگاری آنها شود.
محدودیتهای پژوهش
پژوهشگر در روند پژوهش حاضر با محدودیتهایی رو به رو بود که ممکن است بر کیفیت پژوهش تاثیر گذاشته باشند. در ادامه به برخی از آنها اشاره میگردد:
با توجه به اینکه شیوه نمونه گیری در دسترس بوده و کسانی که در پژوهش حاضر شدند افرادی بودند که انگیزه و تمایل به این کار را داشتند در تعمیم نتایج باید جانب احتیاط را رعایت کرد.
جامعۀ آماری پژوهش و نوع پژوهش، محدودیتهایی را در زمینۀ تعیم یافتهها، تفسیرها، و اسنادهای علتشناختی متغیرهای مورد بررسی پیش میآورد که باید در نظر گرفته شوند. نمونۀ مورد بررسی در این پژوهش یک نمونۀ از میانسالان طبقه اجتماعی- اقتصادی متوسط بودند و در تعمیم یافتهها به سایر جمعیتها باید احتیاط شود.
محدودیت دسترسی به نمونه وسیعتر باعث شد که پژوهشگر نتواند اثربخشی این روش درمانی را با مداخلهای دیگر مورد مقایسه قرار دهد.
آزمونهایی مانند پرسشنامه بحران هویت میانسالی و پرسشنامه رضایت از زندگی، آزمونهای خودسنجی هستند. در این خودسنجی نگرشها و خصیصههای مورد سنجش، بر درک فرد از خود مبتنی است و به عبارت دیگر، ارتباط نزدیکی با «خودپنداره» فرد دارد و در صورتی که خودپنداره فرد منطبق با واقعیت نباشد، این گونه مقیاسها نمیتوانند به خوبی تواناییهای واقعی فرد را انعکاس دهند و تنها بیانگر درک فرد از خود هستند.