سازمان بهداشت جهانی چند مهارت اساسی در زندگی را مشخّص نموده که عبارت اند از: مهارت خودآگاهی، مهارت همدلی، مهارت روابط بین فردی، مهارت ارتباط مؤثّر، مهارت مقابله با استرس، مهارت مدیریّت هیجان، مهارت حل مسئله، مهارت تصمیم گیری، مهارت تفکر خلاقانه.[۹۸]
مهارت های زندگی فواید متعدّدی دارندکه مهم ترین آن ها عبارتند از: نحوه ی کنار آمدن با انتظارات متفاوت خود، خانواده، همسر و…، رفع فشارهای روانی محیطی، تقویت اعتماد به نفس، تأمین سلامت جسمانی و روانی، خود شکوفایی، تقویت مدیریت زندگی و بحران های آن و… . واضح است که فراگیری چنین مهارت هایی چه تأثیر بالایی بر بهنجار بودن شخصیت کودک و نوجوان در بزرگسالی خواهد داشت و اگر افراد به درستی و به نحو کامل این ها را فرا بگیرند به طور قطع عاملی مهم در جلوگیری از بروز رفتارهای ضد اجتماعی و مجرمانه خواهد بود.
آموزش مهارت های زندگی در محیط های آموزشی از طرق مختلفی امکان پذیر است که مهم ترین آن آموزش از طریق کتب درسی میباشد.با توجّه به اینکه بخش اصلی و مهم آموزش، از طریق کتب درسی صورت می پذیرد، لذا محتوای این کتب مهم ترین نقش را در آموزش مهارت های زندگی، هنجارها، ارزش ها، باورها و حسن و قبح های اخلاقی و اجتماعی، دارا می باشدکه در فصل آینده به آن خواهیم پرداخت. بنابرین محتوای کتب، مستقیما با شکل گیری شخصیت فرد و جامعه پذیری وی در ارتباط است و این امر ضرورت توجّه ویژه به محتوای کتب درسی را مشخّص میسازد.
مهارت های زندگی و آموزش آن نسبت به دو گونه از کودکان و نوجوانان دانش آموز قابل بررسی است. دسته اوّل شامل کودکان و نوجوانان دانش آموز عادی و دسته دوم شامل کودکان و نوجوانان دانش آموز با نیازهای ویژه است.
افراد عادی زیر سن ۱۶ سال درصد بالایی از تأثیر پذیری آموزش های مرتبط با مهارت های زندگی را به خود اختصاص دادهاند و این امر به واسطه تأثیر آموزش و پرورش در محیط های یادگیری است که کودکان با آن ارتباط مستقیم دارند. بسیاری از برنامه ها و طرح ها بر مبنای این فرض اساسی پایه گذاری شده اندکه یادگیری و به خصوص آموختن مهارت های زندگی، سبب تغییر رفتار کودک و نوجوان شده و این تغییر رفتار خود سبب کاهش سوءرفتار و صدمه به وی می شود. بنابرین با کسب مهارت های خود حمایتی از سوی کودک، شاهدکاهش میزان صدمات و سوء رفتار وی هستیم. به طور کلی آموختن مهارتهای زندگی برای کودکان سبب سلامت، ثبات رفتاری، پرورش و توسعه روابط آن ها با محیط پیرامون می شود. توسعه روابط کودکان با محیط بیرونی، استقرار رفتار، سلامت روحی و جسمانی، توسعه مهارت های مقابله با خطر نظیر اعتیاد و توسعه مهارت های ارتباطی، از دستاوردهای مهم این نوع از آموزش ها محسوب میشوند.
در قوانین و سیاست گذاری های داخلی، نهادهای آموزشی، به خصوص نهاد آموزش و پرورش، به سوی اجرای برنامه های تربیتی–پرورشی هدایت شده اند. قانون گذار در ماده ۲۵ قانون اهداف و وظایف وزارت آموزش وپرورش (مصوب ۱۳۶۶ شمسی ) به پرورش کودکان و دانش آموزان، رشد فضائل اخلاقی و تزکیه آن ها و شناخت، شکوفا کردن و پرورش استعدادهای آنان پرداخته است. طبق این قانون، نهاد آموزش و پرورش مکلف است که نسبت به تهیه و پیشنهاد برنامه های میان مدت و بلند مدت درجهت تأمین اهداف و آموزش و پرورش همت گمارد. مدیریت پیشگیری از آسیب های اجتماعی (تأسیس ۱۳۸۳ ) حاصل چنین رویکردی در بدنه آموزش و پرورش بوده است که شرح فعّالیت های آن، در این تحقیق نمی گنجد.
پیرامون کودکان با نیازهای ویژه، تمرکز نهاد آموزش بر اجرای طرح های «بینابین» قرار داشته است. طرح های بینابین به طرح هایی اطلاق می شود که در میان رویه استاندارد کشور پذیرنده و خصوصیّات فرهنگی و محیطی کودک قرار داشته و غایت آن حمایت و پیشگیری از بزه دیدگی آن هاست. بسیاری از کودکان با نیازهای ویژه، به خصوص کودکانی که خود و خانواده آن ها دچار نوعی جابه جایی اجباری بوده اند، نظیر کودکان پناه جو یا آواره دچار نوعی عارضه موسوم به سندرم استرس پس از حادثه هستند و تمرکز برنامه های پیشگیرانه بر رفع و درمان این بیماری قرار داده می شود.[۹۹]
آموزش مهارت های زندگی در قالب آموزش های مکمل یادگیری در مدرسه برای این این قشر از کودکان و نوجوانان و توانمندسازی فرهنگی والدین این گونه از کودکان، از جمله اهداف و کارکردهای طرح های مرتبط با کودکان نیازمند محسوب می شود.
پیرامون دسته دیگری از کودکان با نیازهای ویژه، همچون کودکان استثنایی، آموزش مهارت های زندگی به دو صورت آموزش در راستای پذیرش در گروه هم سالان و افزایش دوره های یادگیری مهارت های حرفه ای تعریف شده است. در مورد اوّل مهارت های کلامی و غیرکلامی در راستای روابط اجتماعی موفّق و ایجاد روابط رفتاری مناسب صورت گرفته و در مورد دوم مهارت های حرفه ای در راستای فراهم آوردن زمینههای لازم جهت دستیابی این کودکان به خودکفایی شخصی و اجتماعی انجام میگیرد.[۱۰۰]
از جمله مهم ترین موانع و چالش های فرا روی آموزش مهارت های زندگی به کودکان میتوان به دوگانگی و یا چندگانگی نقش های تربیتی خانواده و مدرسه از یک سو و ضعف ارتباط میان خانواده و مدرسه از سوی دیگر اشاره کرد. بازسازی ارتباط بین این دو نهاد و بهره گیری هر چه بیشتر از ظرفیت خانواده در امر آموزش، ضرورتی حیاتی برای نظام آموزش و پرورش محسوب می شود. بنابرین با توجّه به این چالش ها، بازسازی تعاریف ارتباط خانواده با مدرسه برحسب ظرفیت های وجودی خانواده و نقش آن در تعلیم و تربیت رسمی کشور و گسترش آموزش خانواده به منظور آشنایی بهتر و بیشتر و همراه کردن والدین با الگوهای تربیتی مطلوب در نظام آموزشی کشور توصیه می شود.[۱۰۱]
۲-آموزش مهارت های زندگی و راهکاری های پیشگیری به والدین
پیش از شروع تحصیل و ارتباط با محیط های آموزش رسمی، کودک به صورت مستمر تحت شرایط تاثیر و آموزش های نظام خانواده قرار میگیرد. تاثیر پیشگیری در محیط آموزشی مدرسه تا حدّ زیادی مرتبط با مراقبت ها و آموزش های پس از مدرسه توسط والدین است. بنابرین آموزش اصول و فنون پیشگیری توسط نهادهای آموزشی به خانواده ها به عنوان عامل مکمّل در اجرای وظایف نهاد آموزش پیرامون پیشگیری از جرم محسوب می شود. به طور مثال مدارس میتوانند با چاپ بروشور و تشکیل کلاس های مشاوره، خانواده ها را نیز تحت آموزش قرار دهند.[۱۰۲] این آموزش ها در راستای کاهش خطرات و سوء رفتار نسبت به کودک و نوجوان انجام میگیرد.
هماهنگی و همکاری نظام آموزشی با والدین و خانواده، با مرکزیت و پشتیبانی نظام آموزشی، در روند پرورش و آموزشی کودکان و ایجاد رویه ای واحد در راستای پیشگیری از آسیب های اجتماعی بسیار مؤثر است. همان طور که پیش تر هم ذکر شد، اگر راه و رسم خانواده با آموزش های مدرسه در تضاد باشد، فرزندان را با تعارض مواجه ساخته و این امر پیامد های نامناسبی در پی خواهد داشت.[۱۰۳]
۳-اجرای طرح های آموزشی نسبت به مربیان و معلمان