مراحل رشد خودکارآمدی
مراحل رشد خودکارآمدی ( به نقل از شولتز و شولتز، ترجمه سید محمدی، 1383) عبارتند از :
کودکی؛
کارآیی شخصی به تدریج رشد می کند. زمانی که کودکان می کوشند بر محیط فیزیکی و اجتماعی شان اعمال نفوذ کنند، پرورش کارآیی شخصی را آغاز می نمایند. آنها آموختن توانایی هایشان، مثل مهارت جسمانی، مهارت اجتماعی و توانایی زبان را آغاز می کنند. این توانایی ها تقریباٌ به طور مستمر به کار برده می شوند و عمدتاٌ از طریق تاثیرشان بر والدین، و محیط عمل می کنند. به صورت ایده آل، والدین به فعالیتها و تلاش های کودک خود برای برقرار کردن رابطه ، پاسخ می دهند و محیط تحریک کننده ای را فراهم می آورند و اجازه ی آزادی رشد و کاووش را به کودک می دهند.
این تجربیات اولیه کارآیی ساز، برای پسرها و دخترها فرق می کنند. بررسی ها نشان داده اند که مردان دارای کارآیی شخصی زیاد ، به هنگام کودکی روابط گرمی با پدران خود داشته اند . مادران آنها متوقع تر از پدرانشان بوده و سطوح بالای عملکرد و موفقیت را انتظار داشتند . در مقابل، زنان دارای کارآیی شخصی زیاد به هنگام کودکی برای سطوح بالای موفقیت از جانب پدر تحت فشار بوده اند(اشنی ویند ، 1995).
زمانی که دنیای کودک تاثیر همشیرها ، همسالان و بزرگسالان دیگر را می پذیرد ، تاثیر والدین که در سالهای اوان کودکی بسیار مهم بودند، کاهش می یابد. معلمان از طریق تاثیرشان بر رشد توانایی های شناختی و مهارتهای مساله گشایی که برای عملکرد کارآمد بزرگسال حیاتی هستند، بر قضاوتهای کارآیی شخصی اثر می گذارند.
نوجوانی؛
تجربیات انتقال نوجوانی شامل کنار آمدن با درخواستها و فشارها، از آگاهی جنسی گرفته تا انتخاب دانشگاه و شغل است. در هر موقعیتی که مستلزم سازگاری است، نوجوانان باید شایستگی های جدید ارزیابی های جدید از توانایی هایشان را ایجاد نمایند. بندورا خاطرنشان ساخت که موفقیت این مرحله انتقالی بین کودکی و بزرگسالی به سطح کارآیی شخصی ایجاد شده در طول سالهای کودکی بستگی دارد.
بزرگسالی؛
بندورا بزرگسالی را به اوان بزرگسالی و سالهای میانی تقسیم کرد. اوان بزرگسالی مستلزم سازگاریهای بیشتر با مسائلی چون ازدواج، پدر و مادری و ارتقاء شغلی است. کارآیی شخصی زیاد برای عملکرد موفق در این تکلیف ها ضروری است. افرادی که کارآیی شخصی کمی دارند، نمی توانند با این موقعیت های اجتماعی برخوردی شایسته داشته باشند و احتمالاٌ از عهده سازگاری برنمی آیند.
سالهای میانی بزرگسالی نیز استرس زا هستند، به طوری که افراد زندگی خود را ارزیابی مجدد می کنند، با محدودیت هایشان مواجه می شوند، و احساس کارآیی شخصی خود را تصریح مجدد می نمایند. افراد میانسال باید تواناییها، مهارتها و هدفهای خود را ارزیابی مجدد کنند و فرصتهای تازه ای را برای رشد و بیان حال بیابند.
پیری؛
ارزشیابی های کارآیی شخصی در پیری دشوار است. توانایی های ذهنی وجسمی رو به کاهش، بازنشستگی از کار فعال و کناره گیری از زندگی اجتماعی، دور جدیدی از خود ارزیابی را می طلبد. پایین بودن خودکارآمدی می تواند به صورت نوعی پیشگویی کام بخش تاثیر بیشتری برکارکرد جسمی و ذهنی بگذارند. اگر معتقد باشیم که دیگر کاری نمی توانیم انجام دهیم، پس ممکن است حتی تلاش هم نکنیم. به نظر بندورا، خودکارآمدی ما عامل مهمی در تعیین موفقیت یا شکست ما در سراسر عمر است.
تفاوت تبیینهای رفتاری و شناختی با تبیین درمانی بندورا
بندورا واضع نظریه یادگیری اجتماعی، با تأکید بر یادگیری جانشینی، اثرمندی تقویت جانشینی در تغییر رفتار را پس از عملکرد موفقیتآمیز، بسیار زیاد میداند. رویارویی با محرک و موقعیت در اشکال زنده و نمادین از نظر بندورا عاملی اساسی در درمان به شمار میآید. بندورا هرگونه اختلال را ناشی از قضاوتهای منفی از کارآمدی خود میداند و به این دلیل، هرگونه روش درمانی را فرایندی برای تغییر مثبت این قضاوتها و ادراک خودکارآمدی میشمارد.از این رو بندورا انواع روش های درمانی را به عنوان منابع تقویت خودکارآمدی معرفی میکند.با تقویت خودکارآمدی، ادراکها، باورها، و ارزشهای شناختی فرد تغییر میکند و انتظار کارآمدی فرد نسبت به محیط و موقعیت بالا میرود. انتظار خودکارآمدی به تصور فرد از نتیجه یک رفتار معین، و به چگونگی از عهده برآمدن او در آن رفتار باز میگردد. و هدفهای شخصی و معیارهایش را تحت تأثیر قرار میدهد؛ در حالی که انتظار ناکارآمدی به ناتوانی در انجام دادن رفتار معین و اضطراب نسبت به نتیجه رفتار مربوط میگردد( جلالی،1387).