«نیاز به جاودانگی»: هر یک از زن و مرد، فرزند را دلیلی برای تداوم حیات خویش دانسته از این طریق به نیاز «جاودانه ماندن» خود پاسخ می دهند.
«جاذبه های خلقت»: ارسطو[۹۳] معتقد است که جاذبه های خلقت، روح زن ومرد را بر می انگیزد تا در سایه ی وصال، عشق و محبت متقابل خود را تقویت کنند، و فرزند، ثمرۀ عشق پاک زن و مرد به یکدیگر محسوب می شود.
«تعالی نسل»: فرزند به جهت بر خورداری از زمینه های ژنتیکی که از والدین دریافت می کند، از شباهت هایی با هر یک از والدین برخوردار است و چون آدمی به جهت غریزه حب ذات، به خویشتن و آنچه مربوط به اوست و از جمله فرزندانش، علاقه ویژه ای دارد، تشکیل خانواده، نه تنها به«تداوم نسل» بلکه به «تعالی نسل» نیز می انجامد. بدیهی است علاقه به فرزند، زمینه ساز تربیت شایسته فرزند است.
«معنا بخشیدن به زندگی»:«انگیزه ازدواج»، «تشکیل خانواده»، « تولد فرزند»، به ترتیب حلقه هایی از چرخه ی حیات [۹۴] مشترک است وبا تعلق به همسر، وجود آدمی را متأثر می سازد و پس از آن، احساس تعلق به فرزندان و فرزندان به والدین، موجد پیوندهای عاطفی نوینی می شود. این نوع پیوندها ،توانایی مکفی را دارا هستند تا والدین را برانگیزند و احساس مسؤلیت لازم را بیافرینند.
۳ ـ تأمین نیازهای اساسی
نیازهای بشر از بدو تولد، زندگی او را تحت تأثیر خود قرار می دهند. این نیاز ها به دو دسته با نامهای نیازهای حیاتی[۹۵] (زیستی) و نیازهای اولیه و ثانویه یا نیازهای اساسی[۹۶] روانی تقسیم می شوند. دسته اول، شامل نیاز به اکسیژن، آب، غذا، استراحت، غریزه جنسی و نظیر آنهاست. و مؤلفه هایی همچون، امنیت[۹۷] ، تعلق[۹۸] ، احترام[۹۹] و منزلت، فهم و درک[۱۰۰] متقابل، تکریم زیبایی[۱۰۱] و خود شکوفایی[۱۰۲] در دسته دوم قرار می گیرند.
«آبراهام مزلو»[۱۰۳]، که نام او تداعی کنندۀ «سلسله مراتب نیازهای حیاتی (زیستی ) به لحاظ اهمیتشان باید ارضاء گردد و هماهنگونه که در نمودار۱-۱ مشاهده می شود، آنها قاعده هرم را تشکیل می دهند؛ یعنی همانگونه که تعادل هرم، متکی بر قاعده آن است، تعادل وجودی آدمی نیز ابتدا بر پایه تأمین نیازهای حیاتی (زیستی)، استوار بوده پس از آن، زمان ارضاء نیازهای اساسی روانی، فرا می رسد. در این مرحله نیز مراتبی وجود دارد یعنی، ابتدا و مقدم بر همه احتیاج به امنیت باید ارضاء شود، زیرا آرامش حاصل از آن، موجب می شود که فرد بتواند به احتیاجات دیگر خود از حیث روحی و روانی بیندیشد.
اینجاست که جامعیت و ظرافت قران در این مورد آشکار می شود. زیرا در تبین هدف تشکیل خانواده، به مؤلفه هایی همچون آرامش روحی، ایجاد پیوندهای دوستی وصمیمیت میان همسران، اشاره می نماید. پس از آن، نوبت به نیازهای عالیتر نظیر تعلق، احترام و غیر می رسد. سرانجام در مرحله ی نهایی، زمان پاسخ به نیاز خودشکوفایی فرا می رسد که در قله هرم مذکور قرار دارد. نحوه و ترتیب قرار گرفتن نیاز های مذکور در هرم زیر مشاهده می شود.
«هرم سلسله مراتب نیازهای مزلو»
نمودار۱-۱ بررسی جایگاه ومنزلت نیازهای اولیه و ثانویه آدمی
ازدواج، موقعیتی را برای زن و مرد مهیا می کند تا در پر تو زندگی مشترک بتوانند، اولاً به بخش قابل توجهی از نیازهای حیاتی خود، یعنی غریزه جنسی، آن هم در محیطی سالم، پاک و مشروع پاسخ دهند وباتکیه بر آرمش به دست آمده از آن، قادر به پذیرش مسئولیتها و وظایفشان گردند. و ثانیاً به تأمین نیازهای اساسی روانی خود، اهتمام ورزند. رعایت چند نکته زیر به تفام عمیقتر همسران می انجامد:
زندگی معقول، حاصل پاسخ متعادل به نیازهای اساسی زوجین است.پاسخ به برخی نیازها ومعطل گذاشتن برخی دیگر، نمی توتند به زندگی موفقی منجر شود.
هر نیاز،از اهمیتی در حد و اندازه خود برخوردار است. نمی توان از برخی نیازها به بهانه کم اهمیت بودن آنها چشم پوشی کرد. به عنوان مثال برخی از همسران نیاز به غریزه جنسی را مهم تلقی ننموده و لذا فعالانه با آن برخورد نمی کنند، در حالی که رضایت حاصل از رابطه زناشویی قادر است علاوه بر نشاط و شادابی زوجین، استقامت آنان را در حل دشواریهای زندگی افزایش دهد.
برخی پژوهشها، مؤید آن است که رضایت جنسی همسران در سازگاری آنان و نیز پایداری زندگی مشترک، تأثیری مثبت دارد. نمودار ۱-۲ این رابطه را نشان می دهد.
آگاهی از نیازهای اساسی موجب می شود که فرد در رابطه با خود و همسرش روشی معقول و منطقی اتخاذ نماید. تداوم این امر به سازگاری فرد با خود (سازگاری شخصی) و نیز سازگاری فرد با همسرش (سازگاری خانوادگی) می انجامد.همسرانی که گوش به زنگ نیازهای روحی یکدیگر هستند و سعی در تأمین به موقع آنها دارند، قادرند اعتماد طرف مقابل را جلب کنند. نباید از یاد برد که اعتماد متقابل همچون پل مستحکمی است که دنیای متفاوت همسران را به یکدیگر پیوند می دهد.
تأمین نیازهای اساسی باید به عنوان یک وظیفه تلقی گردد. چنانچه این وظیفه با رفتاهایی نظیر آزار و منت نهادن آمیخته شود، نه تنها تأثیر مطلوب خود را از دست می دهد، بلکه به فرموده قران کریم، موجب نابودی زحمات و اعمال آدمی خواهد شد.
در صورت تأمین بیشتر نیازهای روانی، زمینه برای خودشکوفایی فراهم می شود. منظور از خودشکوفایی، ظهور استعدادها و قابلیتهای فرد در بالاترین حد ممکن است.یکی از وظایف همسران جوان، یاری به طرف مقابل برای آشکار شدن توانمندیها و ظرفیتهای او و بهره برداری مناسب از آنهاست.
مراحل سیکل زندگی
نمودار۲-۱ رضایت جنسی برای سازگاری یک ازدواج خوب در سالهای میانی همان اندازه اهمیت دارد که در سالهای اولیه ی زناشویی مورد توجه است. نمودار فوق نشان می دهد که چگونه این جنبه از رضایت مربوط به ازدواج در مراحل مختلف ازدواج یک زوج تفاوت نموده و تنوع می یابد.
۴ـ تربیت اجتماعی نسل
از اهداف دیگر تشکیل خانواده، پرورش فرزندان سالم و شایسته است. آنچه باید مورد توجه زوجهای جوان قرار گیرد، صرفاً فرزندآوری نیست، بلکه تربیت فرزندان به شکل کامل و جامع آن، منظور نظر است. چنین هدفی از ابتدای تشکیل خانواده، باید مورد اهتمام همسران جوان باشد.
در توضیح تربیت کامل و جامع می توان گفت که چنین تربیتی، دارای ابعاد متنوعی نظیر عاطفی، اجتماعی، عقلی، فیزیکی و اخلاقی است که شرایط لازم برای این مؤلفه را داراست.
از دیدگاه «ماکس وبر[۱۰۴]»، خانواده، نوعی دید تاریخی از اجتماعی شدن تلقی می شود.
ذیلاً، برخی از دلایل مرتبط به نقش کارکردهای خانواده در تربیت اجتماعی فرزندان، ارائه می گردد:
الف) خانواده، اولین و با نفوذترین محیط تربیتی برای فرزندان است. وجود پیوند های عاطفی میان والدین و فرزندان، راه ره برای تحقق ابعاد متنوع تربیت از جمله تربیت اجتماعی، هموار می کند.
ب)ارز زمان تولد تا ۷ سالگی، مهمترین دوران شکل گیری شخصیت محسوب می شود. اثرات تربیتی این دوران به اعتقاد بسیاری از اندیشمندان تا سالیان دراز همچنان باقی می ماند.از جمله معتقدان به این نظریه، کارن هورنای[۱۰۵] است. وی یکی از نخستین مروجان روانشناسی اجتماعی است.به اعتقاد وی «هر چه سبب از هم گسیختن و آشفتگی امنیت کودک شود،موجب پیدایش اضطراب بنیادین[۱۰۶] (در او می گردد».
چنین اضطرابی که احتمالاً در سالهای بعد نیز او را متأثر خواهد ساخت، به نوعی به احساس کودک از جدا شدن و بی پناه ماندن در دنیای خصوصیت آمیز مربوط می شود.
ج) والدین، نقش خود را در تربیت اجتماعی فرزندان با بهرگیری از روش همانندسازی (الگوگرایی) ایفا می کنند. کودک از سالهای نخستین زندگی، رفتار والدین رااقتباس نموده در صدد درونی ساختن آنها بر می آید. این امر به تدریج، جای خود را به همانند سازی با والد همجنس می دهد و به این طریق رفتار مطلوب جنس خویش رااز پدر یا مادر می آموزد. بدیهی است تأثیرپذیری فرزند از والدین، محدود به مشاهده رفتار و الگوپذیری عملی از والدین نیست، بلکه علاوه بر آن ارتباط کلامی والدین نیز بر تکوین شخصیت فرزندان اثر گذار است ولی در مقایسه این دو، تأثیر رفتار عینی و مشهود بیش از رفتار کلامی است.
۵ ـ حراست ایمان
هدف دیگر تسشکیل خانواده، حفظ و تقویت ایمان است. ایمان به معنای تسلیم توأم با اطمینان خاطر در برابر خداست. در تفسیر المیزان ، این واژه به معنای استقرار اعتقادات در قلب، آمده است. ایمان همانند سایر ویژگیهای آدمی در معرض فزونی یا کاستی قرار می گیرد. عوامل زیادی در حفظ و تقویت ایمان مؤ است، که از جمله آنها می توان به خودسازی، معاشرت صحیح، تفکر هدفمند، مراقبه و نیز تشکیل خانواده اشاره کرد.
متقابلاً عواملی نیز موجب تضعیف ایمان می شود. در این مورد می توان مواردی نظیر هوس گرایی، آرزوهای دور و دراز، اصالت دادن به تمایلات شخصی و ارضای نامشروع غرائز را نام برد. تشکیل خانواده، یکی از عوامل اثر گذار بر حفظ ایمان است. در روایتی از پیامبر (ص) آمده که «هرکس ازدواج کند، همانا نیمی از دینش را کامل کرده است». چنانچه ایمان را مرتبه ای والا از دینداری و دین باوری تلقی کنیم، می توان گفت، ایمان زوجین به وسیله ازدواج حفظ و حراست می شود. دلایل این امر، اجمالاً عبارتند از:
الف) زندگی مشترک، موجب می شود که زن و مرد، نسبتاً سروسامان روحی یافته از پراکندگی فکری به انسجام فکری و از سرگردانی به هدف داری برسند، آنها اکنون تا حدودی می دانند که از زندگی چه می خواهند؟ یا در زندگی چه باید بکنند؟ و این امر بر ارتباط آنان با خدا نیز اثر گذاشته رابطه مطلوبی با پروردگار برقرار می گردد.
ب) وجود غرایز نیرومند در سنین جوانی، فرد را بر می انگیزد تا برای ارضای آنها چاره ای بیندیشد. با تحقق ازدواج، بهترین روش برای تأمین غرایز مهیا می شود ولی در غیر اینصورت، وسوسه های شیطانی، فرد را به شدت تحت تأثیر گرفته او را برای تأمین غرایز، به هر صورت ممکن، بر می انگیزد و حاصل آن گناهان و پیامدهای روحی ناشی از آنهاست.
ج) پیوند زندگی مشترک، زوجین را به نوعی تعهد ایمانی و اخلاقی نسبت به یکدیگر بر می انگیزد به گونه ای که نوعی احساس مسئولیت را در آنها تقویت می کند؛ مسئولیتی که در قبال آن، از دیگران چشم بپوشند. در روایتی که «چون ازدواج کردی، از غیر همسرت چشم بپوش». این روایت مؤید حقیقی است. به این معنا که اگر فرد پس از ازدواج همچنان با نگاه های هوس آلود، آزادانه دیگران را زیر نظر بگیرد قلبش را در معرض حسرت و اندوه قرار خواهد داد. لذا ازدواج، موجب نوعی کنترل و نظارت بر نگاه و خواهش قلب می شود و از همین رهگذر، زمینه ساز تقویت ایمان خواهد گردید.
۶ ـ جمال اجتماعی
توجه به این واقعیت که یکی از نیازهای اساسی روانی، احتیاج به منزلت اجتماعی است، موجب می شود کهه راهکارهای تأمین آن مورد بررسی قرار گیرد.فرد برای دستیابی به این هدف می تواند، علاوه بر موفقیتهای شخصیتی، از طریق مناسبات اجتماعی نیز اقدام کند. مواردی نظیر ازدواج، پیوستن به گروه های اجتماعی، تشکیل حلقه های ارتباطی دوستانه، فرصتهایی برای تکوین و تقویت منزلت اجتماعی است. ازدواج هویت جدیدی به انسان می دهد، زیرا او را به محبوبش پیوند می دهد و زندگی وی واجد معنای تازه ای می شود. چنانچه ازدواج آگاهانه صورت بگیرد و فرد با کسی پیوند زندگی بر قرار کند که از حیث شخصیت و موقعیت در شرایط والایی قرار دارد، منزلت همسر نیز ارتقاء می یابد.
یکی از تعبیر قرآن در مورد همسران، «لباس» می باشد. با این مضمون که: «آنان (همسران) همچون لباس برای شما نیز برای آنان لباس هستید».
۷ـ رشد و بالندگی
ازدواج از یک منظر، ایجاد تحول سبک و کیفیت زندگی است. زیرا الگوی جدیدی از ارتباطات انسانی می آفریند. این تغیییرات شامل مؤلفه های گوناگونی است ازجمله انگیزه زندگی. زوج جوان، به درستی در می یابند که انگیزه هایشان در مقایسه با گذشته از جهات کمی و کیفی دگرگون شده و اکنون برای حفظ و تداوم زندگی، انگیزه های بیشتری دارند. یکی از این انگیزه ها، تلاش برای رشد و بالندگی است. به ویژه همسران جوانی که ازدواج را نوعی پیوند فکری و فرهنگی تلقی می کنند، بیش از سایرین از زمینه های رشد و پویایی برخوردارند.این دسته از خانواده ها، از همان آغاز با این اندیشه گام در وادی زندگی مشترک می گذراند و همانند جستجوگری که در پی یافتن گمشده ای است، از فرصتهای ممکن برای گسترش شخصیت خود، بهره می جویند. آنان همچنانکه در این مسیر گام بر می دارند، خود را موفق و سعادتمند احساس می کنند. به بیان آلپورت، «چیزی که به زندگی شور و هیجان می بخشد، تعقیب است نه تسخیر، راه است نه مقصد، تلاش است نه کامیابی». لازمه ی رشد وبالندگی در زندگی مشترک، وجود انگیزه برای به کمال رسیدن همسر است. این انگیزه همانند کمال شخصی، مؤثر و نیرومند است. در این رویکرد، هر یک از همسران، صرفاً در اندیشه ی رشد فردی خود نیستند، بلکه آنها دغدغه رشد همسرشان را نیز دارند و همین امر، زمینه ساز ازدواج متعالی و موفق خواهد شد. نکته قابل ذکر دیگر این است که در تداوم زندگی مشترک، زن و مرد باید به نقش همسر در بالندگی خویش توجه داشته این واقعیت را نیز به او اظهار نمایند. آگاهی فرد از این موضوع که وی در پیشرفت و تعالی همسرش سهم مؤثری دارد، انگیزه ی او را در استمرار این امر تقویت خواهد کرد.( محمودیان، ۱۳۸۶)
در فرایند رشد خانواده چه چیزی تغییر می کند؟
وقتی خانواده از یک مرحله رشد وارد مرحله دیگر می گردد چه چیزهایی تغییر می کند؟ به عبارت دیگر در فرایند رشد و تحول خانواده چه چیزهایی در خانواده تغییر می کند که ما آن رشد یا تغییر می نامیم. مواردی که در فرایند رشد و تحول خانواده دچار دگرگونی می شود عبارتند از:
۱ ـ نقش ها
نقشها به مجموعه ای از انتظارات گفته می شود که اعضای یک جامعه یا گروه از فرد انتظار دارد. در فرایند رشد خانواده نقش های اعضای خانواده از نظر نوع و محتوی و حجم تغییر پیدا می کند. در فرایند رشد و تحول خانوادگی تغییر در نقش ها ازنظر نوع، محتوا، حجم و تعداد رفتارهایی است که اعضای خانواده از فرد انتظار دارند به مرور زمان تغییر می کند. به عنوان مثال وقتی کودکی به سن بلوغ می رسد بخشی از وظایف و نقشهای افراد بالغ به او واگذار می شود و اصولاً این تغییر نقش است که موجب رشد کودک و ورود خانواده به مرحله جدید می گردد.
۲ ـ میزان مسئولیت
اعضای یک خانواده به تناسب رشد اعضا و شرایط خانواده تفییر می کند، نوع و میزان مسئولیت زوجین در دوره انتخاب، نامزدی، عقد، ازدواج و فرزندپروری متفاوت است. در یک خانواده سالم به تناسب رشد افراد نوع مسئولیت و میزان مسئولیت اعضا تغییر می کند و مسئولیت تعریف شده ای از آنان انتظار می رود. فقدان رشد احساس مسئولیت و موجب توقف رشد اعضای آن می شود. در خانواده ای که به فرد نوجوان مسئولیت متناسب با رشد به او داده نشود خانواده دچار بحران خواهد شد. یک قاعده کلی در اینجا این است که هر قدر خانواده روبه جلو می رود میزان مسئولیت افراد ان پیچیده تر می گردد.
۳ ـ توزیع قدرت و توان انتخاب
به تناسب رشد اعضای خانواده میزان توان آنان در تأثیرگذاری بر رفتار یکدیگر و شیوه تأثیر تغییر می کند. یک کودک تازه تولد یافته از این نظر که کانون توجه والدین واقع می شود دارای حد معینی از قدرت است اما او نمی تواند تمام رفتارهای والدین را تحت تأثیر خود قرار دهد. این کودک وقتی به سن نوجوانی می رسد قدرت چانه زنی و تأثیرگذاری عاطفی بیشتری کسب می کند و می تواند برخی نگرشها، باورها، و عقاید والدین را تغییر دهد یا رفتار خواهر و برادر خود را تحت کنترل خود در آورد. مکانیسم های اعمال قدرت توسط اعضای خانواده به تناسب رشد آن تغییر می کند و در مرحله عشق و نامزدی روابط عاطفی نقش بیشتری در نحوه اعمال قدرت دارد و پس از آن نقش عوامل عقلانی و تجربی افزایش می یابد.
۴ ـ تغییر مرزها و زیر منظومه ها
مرزها مجموعه ای از قواعد و مقررات خانواده است که ارتباط و تعامل اعضای داخل خانواده را از نظر عملکرد، ارزشها، عقاید و باورها با خارج از خانواده تعریف و تعیین می کند. در دوران نامزدی تنها یک مرز زناشویی وجود دارد و آن این قاعده است که آن دو نفر به طور ضمنی یا آشکار که همدیگر را دوست داشته باشد و از برقرار ارتباط عمیق عاطفی با هر جنس مخالف دیگگری خوداری کنند تا پس از عقد از طریق قرائت خطبه ازدواج، همسر همدیگر می شود و به یک رابطه خصوصی رهنمود می شوند. میزان مسئولیت انها در مقابل یکدیگر افزایش می یابد و رسماً بتوانند در خلوت و تنهایی همدیگر شریک شوند.پس از عروسی زوجها مسئولیت کامل زندگی خود را به عهده می گیرند و از دخالت مستقیم والدین در زندگی زناشویی خود جلوگیری می کنند. زمانی که دارای فرزندی می شود به کمک والدین خود مرزهای خانواده نفوذ پذیرتر می گردد. زمانی که فرزندان به مدرسه می روند این نفوذ پذیری می یابد و بلوغ فرزندان آن را تشدید می کند. توانایی والدین در مدیریت نفوذ پذیری مرزها در هر مرحله از رشد و تحول خانوادگی به نحوی به چالش کشیده می شود.
۵ ـ روابط
کیفیت ارتباط زوجها و سایر اعضای خانواده در طول دوران رشد تغییر می کند. یک زوج در آغاز ازدواج صمیمانه ترین روابط با همدیگر دارند و عمدتاً یک رابطه عاطفی است به مرور از بعد عاطفی روابط کاسته شده و رابطه شناختی، عاطفی برقرار می گردد. با تولد یک فرزند رابطه زن و شوهر تا حدودی محدود می گردد و رابطه مادر و فرزند تقویت می شود. با بلوغ فرزندان رابطه آنها با دوستانشان افزایش می یابد و با والدین اندک می شود.در زمان ازدواج فرزندان روابط آنها با والدین محدود شده وبا همسرشان توسعه می یابد.