3-2 ویژگیهای طرحوارههای ناسازگار اولیه. 11
4-2 ریشه های تحولی طرحوارهها 12
1-4-2 نیازهای هیجانی اساسی 12
2-4-2 تجارب اولیه زندگی 13
1-2-4-2 ناکامی ناگوار نیازها 13
2-2-4-2 آسیب دیدن و قربانی شدن 13
3-2-4-2 تجربه بیش از حد چیزهای خوب. 14
4-2-4-2 درونیسازی انتخابی یا همانندسازی با افراد مهم زندگی 14
3-4-2 خلق و خوی هیجانی 14
5-2 حوزههای طرحواره و طرحوارههای ناسازگار اولیه. 15
1-5-2 حوزه بریدگی و طرد. 15
2-5-2 حوزه خودگردانی و عملکرد مختل 16
3-5-2 حوزه محدودیتهای مختل 18
4-5-2 حوزه دیگر جهتمندی. 19
5-5-2 حوزه گوش به زنگی بیش از حد و بازداری. 20
6-2 عملکردهای طرحواره: 22
1-6-2 تداوم طرحواره. 22
2-6-2 بهبود طرحواره. 22
7-2 سبکها و پاسخهای مقابلهای ناسازگار 23
1-7-2 تسلیم طرحواره. 24
2-7-2 اجتناب از طرحواره. 24
3-7-2 جبران افراطی طرحواره. 25
8-2 اهمیت شناخت دقیق طرحوارهها و سبکهای مقابلهای. 26
9-2 حیطههای تأثیرگذاری طرحوارههای ناسازگار اولیه. 26
10-2 خانواده. 27
11-2 ازدواج 27
12-2 رضایت زناشویی 28
13-2 ابعاد رضایتمندی زناشویی 30
14-2 عوامل مؤثر بر رضایت زناشویی 31
15-2 مروری کوتاه بر نظریه های زوجدرمانی و خانوادهدرمانی 35
1-15-2 مدلهای روانپویایی 35
2-15-2 نظریه آدلر. 35
3-15-2 دیدگاه ساختاری. 35
4-15-2 نظریه میاننسلی بوئن 36
5-15-2 رویکرد استراتژیک 36
6-15-2 رویکرد غنیسازی ارتباط 36
16-2 علائم خطرساز و مخرب در روابط زناشویی 37
18-2 تغییرات رضایت زناشویی در طول زمان 38
19-2 عوامل زمینهساز برای ازدواج سالم 39
20-2 سن مناسب ازدواج 40
21-2 علل ازدواج زودرس 41
22-2 عوارض ازدواج در سنین پایین 42
23-2 رویکردهایی جهت حل تعارضهای زناشویی (زوجدرمانی) 43
1-23-2 روان تحلیلی گروهی زوجها 43
2-23-2 درمان شناختی – رفتاری. 43
3-23-2 ایماگودرمانی 43
4-23-2 درمان مبتنی بر نظام عاطفی بوئن 44
5-23-2 نظریه دلبستگی 44
6-23-2 زوجدرمانی رفتاری تلفیقی 44
7-23-2 خانواده درمانی سیستمیک میلان 44
24-2 مدل طرحواره درمانی یانگ: 45
1-24-2 مرحله سنجش و آموزش 46
2-24-2 مرحله تغییر. 46
25-2 فرآیند دقیق سنجش و آموزش 46
1-25-2 ارزیابی اولیه. 46
2-25-2 سنجش مشکلات فعلی و مشخص کردن اهداف درمان 47
3-25-2 سنجش تناسب بیمار برای طرحواره درمانی 47
4-25-2 تمرکز بر تاریخچه زندگی 47
5-25-2 سنجش از طریق تصویرسازی ذهنی 48
26-2 یافته های پژوهشی داخلی و خارجی در خصوص موضوع. 48
27-2 جمعبندی و نتیجهگیری. 52
روششناسی پژوهش 54
1-3 مقدمه. 55
2-3 روش پژوهش 55
3-3 جامعه آماری، نمونه و روش نمونه گیری. 55
4-3 ابزار گردآوری داده ها 56
1-4-3 فرم کوتاه پرسشنامه طرحواره (SQ-SF) 56
2-4-3 پرسشنامه رضایتمندی زناشویی انریچ 57
3-4-3 پرسشنامه نشانه های اختلالات روانی (SCL – 90 – R). 59
5-3 فرایند اجرای پژوهش 60
6-3 شرح جلسات آموزش طرحواره درمانی 61
7-3 روش تجزیه و تحلیل داده ها 63
ارائه یافتهها 64
1-4 مقدمه. 65
2-4 اطلاعات جمعیت شناختی 65
1-2-4 مدت زمان ازدواج 65
2-2-4 سن 66
3-4 مقایسه سلامت جسمانی و روانی گروه آزمایش و کنترل قبل از آموزش 66
4-4 آمار استنباطی 68
بحث و نتیجهگیری. 81
1-5 مقدمه. 82
2-5 خلاصه و تحلیلی از نتایج توصیفی 82
3-5 تبیین نتایج 82
1-3-5 سوال اول 82
2-3-5 سؤال دوم. 83
3-3-5 سؤال سوم. 84
4-3-5 سؤال چهارم. 85
5-3-5 سؤال پنجم 86
6-3-5 سؤال ششم 86
7-3-5 سؤال هفتم 87
8-3-5 سؤال هشتم 88
4-5 محدودیتهای پژوهش 90
5-5 پیشنهادهای پژوهشی 90
6-5 پیشنهادهای کاربردی. 90
منابع فارسی 92
منابع انگلیسی 95
پیوستها 97
چکیده
طرحوارهها به عنوان نقشه انتزاعی شناختی در نظر گرفته میشوند که راهنمای تفسیر اطلاعات و حل مسأله است و هدف اصلی این پژوهش، بررسی اثربخشی مرحله سنجش و آموزش رویکرد طرحواره درمانی بر فعالیت طرحوارههای ناسازگار اولیه و رضایت زناشویی دانش آموزان متأهل دوره متوسطه شهر قاین است. روش پژوهش شبهآزمایشی با طرح پیشآزمون، پسآزمون با گروه کنترل و یک مرحله پیگیری است. نمونه شامل 30 دانشآموز دختر متأهل است که بهصورت در دسترس و داوطلبانه انتخاب و بهطور تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل (هر گروه 15 نفر) قرار گرفتند. هر دو گروه، با بهره گرفتن از پرسشنامههای فرم کوتاه طرحواره یانگ و رضایت زناشویی انریچ در مراحل پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری ارزیابی شدند. گروه آزمایش مرحله سنجش و آموزش رویکرد طرحواره درمانی را طی 8 جلسه دریافت کرد. دادههای بهدست آمده با روش تحلیل کواریانس چند متغیره تحلیل شد. یافته های این پژوهش، نشاندهنده تفاوت معنادار بین دو گروه آزمایش و کنترل است. به بیان دیگر، آموزش موجب کاهش فعالیت طرحوارههای ناسازگار اولیه و افزایش رضایت زناشویی شده است. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که میتوان با اجرای مرحله سنجش و آموزش رویکرد طرحواره درمانی، فعالیت طرحوارههای ناسازگار اولیه را کاهش و میزان رضایت زناشویی را افزایش داد.
واژههای کلیدی: سنجش و آموزش رویکرد طرحواره درمانی، طرحوارههای ناسازگار اولیه، رضایت زناشویی.
1-1 بیان مسأله
واژه طرحواره[1] در روانشناسی و بهطور گستردهتر در حوزه شناختی، تاریخچهای غنی و برجسته دارد. در حوزه رشد شناختی، طرحواره را بهصورت قالبی در نظر میگیرند که بر اساس واقعیت یا تجربه شکل میگیرد تا به افراد کمک کند تجارب خود را تبیین کنند. طرحوارهها به عنوان نقشه انتزاعی شناختی در نظر گرفته میشوند که راهنمای تفسیر اطلاعات و حل مسأله است. زمانی که نیاز خاصی ارضا نشود، طرحواره ناسازگاری در آن حیطه ایجاد میشود (یانگ، کلوسکو[2] و ویشار[3]، 1389).
یکی از نظریههایی که مکانیزمهای زیربنایی در پدیدآیی رفتارهای ضداجتماعی را تبیین می کند، نظریه طرحوارههای ناسازگار اولیه[4] است. یانگ[5] معتقد است که طرحوارههای ناسازگار اولیه، قدیمیترین مؤلفههای شناختی و باورها و احساسات غیرشرطی درباره خودمان هستند. طرحوارههای ناسازگار اولیه، الگوها یا درونمایههای عمیق و فراگیری هستند که از خاطرات، هیجانها، شناختوارهها و احساسات بدنی تشکیل شده اند، در دوره کودکی یا نوجوانی شکل گرفتهاند، در مسیر زندگی تداوم دارند، درباره خود و روابط با دیگران هستند و به شدت ناکارآمدند (یانگ، 2003).
طرحوارههای ناسازگار اولیه بهعلت تمایل بشر به هماهنگی شناختی، برای بقاء خودشان میجنگند. بهگونهای که فرد رفتارهای درونی یا بیرونی انجام میدهد تا وضعیت فعلی طرحواره را حفظ کند و طرحواره تداوم یابد. او هیجده طرحواره را معرفی می کند که عبارتند از: 1- رهاشدگی/ بیثباتی[6]، 2- بیاعتمادی/ بدرفتاری[7]، 3- محرومیت هیجانی[8]، 4- نقص/ شرم[9]، 5- انزوای اجتماعی/ بیگانگی[10]، 6- وابستگی/ بیکفایتی[11]، 7- آسیبپذیری نسبت به ضرر یا بیماری[12]، 8- خود تحولنیافته/ گرفتار[13]، 9- شکست[14]، 10- استحقاق/ بزرگ منشی[15]، 11- خویشتنداری و خودانضباطی ناکافی[16]، 12- اطاعت[17]، 13- ایثار[18]، 14- پذیرشجویی/ جلبتوجه[19]، 15- منفیگرایی/ بدبینی[20]، 16- بازداری هیجانی[21]، 17- معیارهای سرسختانه/ عیبجویی افراطی[22] و 18- تنبیه[23] (یانگ و همکاران، 1389).
از آنجا که طرحوارهها هسته خودپنداره افراد را شکل می دهند، اگر دارای محتوای ناسازگار باشند افراد را نسبت به گسترهای از کاستیها و مشکلات آسیبپذیر می کنند (حقیقتمنش، آقامحمدیانشعرباف، قنبریهاشمآبادی و مهرام، 1389). طرحوارههای ناسازگار اولیه و راههای ناکارآمدی که بیماران از راه آنها یاد میگیرند که با دیگران کنار بیایند، اغلب زیربنای نشانه های مزمن اختلالات محور I مثل اضطراب، افسردگی، سوءمصرف مواد و اختلالات روانتنی بهشمار میروند (یانگ و همکاران، 1389). پژوهشها نشان دادهاند که طرحوارههای ناسازگار اولیه در بسیاری از اختلالها مثل اختلالات شخصیت (پتروسلی، گلاسر، کالهون و کامپبل[24]، 2001)، اختلال وسواس اجباری (آتالای، آتالای، کاراهان و کالیسکان[25]، 2008)، اختلال استرس پس از سانحه (ککرام، درومند و لی[26]، 2010)، اختلال هراس اجتماعی (پینتوگوویا، کاستیلهو، گلهاردو و کانها[27]، 2006)، افسردگی (وانگ، هالورسن، ایسمن و واترلو[28]، 2010؛ ابرهارت، آربچ، بیگداپیتن و آبلا[29]، 2011؛ رنر، لابستیل، پیترز، آرنتز و هوبرز[30]، 2012)، اضطراب (داوودی، ابولقاسمی و وطنخواه، 2013؛ عیسینژاد، شجاعحیدری، رودباری و لیاقتدار، 2012)، سوءمصرف مواد (بخشیبجد و نیکمنش، 2013؛ شری، استارت و آندرسون[31]، 2014)، اختلالهای جنسی (ابولقاسمی و کیامرسیا، 2012)، اختلالهای خوردن، اختلال اضطراب اجتماعی، ارتباطهای ناکارآمد (بسمنز، بریت و ون[32]، 2010؛ نقل در بهرامیزاده و بهرامیاحسان، 1392)، روابط بین فردی (تیم[33]، 2013) و رضایت زناشویی (ذوالفقاری، فاتحیزاده و عابدی، 2008؛ یوسفی، عابدین، تیرگری و فتحآبادی، 1389) نقش دارند.
طرحوارهها به واسطه تأثیری که بر سبک دلبستگی، اختلالات شخصیت، اختلالات خلقی و رضایت زناشویی میگذارند، میتوانند تأثیر مستقیم و غیرمستقیم نیز بر روابط زناشویی داشته باشند. معمولا ماهیت ناسازگار طرحوارهها وقتی ظاهر میشود که بیماران در روند زندگی خود و در تعامل با دیگران، بهویژه رابطه زناشویی بهگونهای عمل می کنند که طرحوارههای آنها تأیید شود، حتی اگر برداشت اولیه آنها نادرست باشد (یانگ، 2003).
یانگ و کلوسکو چنین فرض کردند که رضایت در روابط نزدیک و دوستانه فقط زمانی دیده میشود که هم نیازهای رشدی بهطور مقتضی برآورده شده باشند و هم نیازهای بزرگسالی ارضا شوند. چون هریک از زوجین علاوه بر طرحوارههایی که با خود به رابطه میآورند، در ارتباط فعلی خود نیز طرحوارههایی بهوجود میآورند که خاص این رابطه هستند (داتیلیو[34] و بیرشک، 1385؛ نقل در ذوالفقاری و همکاران، 2008)، چنانچه در روابط دو نفر نیازهای طرحواره اولیه برآورده نشود و یا طرحواره اولیه با طرحواره فعلی ناهماهنگ باشد، موجب ناسازگاری بین زوجین و در نهایت طلاق میشود (یانگ، 2003).
در پژوهش کلیفتون[35] (1995؛ نقل در یوسفی، 2012)، نتایج نشان داد که بین طرحواره ناسازگار اولیه شکست با اعتماد و قابل پیش بینی بودن شریک زندگی و همچنین بین طرحواره ناسازگار محرومیت هیجانی و نقص با نزدیکی، اعتماد و صمیمیت زوجین، رابطه منفی وجود دارد. همچنین استلیز[36] (2004؛ نقل در یوسفی، 2012) بیان کرد طرحواره ناسازگار اولیه محرومیت هیجانی و نقص، پیش بینی کننده روابط صمیمی و عاشقانه کمتر در زوجین میباشد. فریمن[37] (1999) دریافت که نمرات افراد در مقیاس طرحوارههای ناسازگار اولیه پیش بینیکننده کیفیت ازدواج و رضایت زناشویی در آنان است. پژوهشهای مختلفی (داسیانا وآلینا[38]، 2012؛ آریتی و بمپوراد[39]، 1980؛ ذوالفقاری و همکاران ، 2008) به رابطه معنادار میان طرحوارههای ناسازگار اولیه و رضایت زناشویی اشاره کردهاند.
رضایت زناشویی یک جنبه بسیار مهم و پیچیده از یک رابطه زناشویی است. هنری، هود، جانسون و کارلوزی[40] (2004) رضایت زناشویی را تفسیر افراد از کیفیت ازدواج یا خوشبختی حاصل از ازدواجشان میدانند. بهعبارت دیگر، اصطلاح رضایت زناشویی به مسرت کلی شخص و خشنودی او از روابط نزدیک زناشویی اشاره دارد. گریف[41] (2000) در تعریف سازگاری و رضایت زناشویی اظهار می کند که زوجین سازگار، زن و شوهرهایی هستند که توافق زیادی با یکدیگر دارند، از نوع و سطح روابطشان راضیاند، از نوع و کیفیت گذران اوقات فراغت رضایت دارند و مدیریت خوبی در زمینه وقت و مسائل مالی خودشان اعمال می کنند.
با این وجود آمار طلاق که معتبرترین شاخص آشفتگی زناشویی است، نشانگر آن است که رضایت زناشویی بهآسانی قابل دستیابی نیست. از همان روزهای آغازین رابطه زناشویی، عدم توافقهای جدی و مکرری بهوجود میآیند که اگر حل نگردند، میتوانند رضایت و ثبات زناشویی را با تهدیدی جدی مواجه کنند (تالمن و هسایو[42]، 2004). علاوه بر این، قطعنظر از همه روابط زناشویی که به طلاق ختم میشوند، بسیاری از ازدواجها و روابط زناشویی ناموفق نیز وجود دارند که همسران به دلایل گوناگون طلاق نمیگیرند. لذا توجه به رضایت زناشویی به خاطر نقشی که در سلامت روانی زوجین و فرزندان آنها دارد، اجتنابناپذیر است. احساس رضایت از ازدواج و رابطه زناشویی نقش مهمی را در میزان کارکردهای بهنجار خانواده ایفاء می کند (یوسفی، 2012).
پژوهشها (بوث و ادواردز[43]، 1985؛ میراحمدیزاده، نخعیامرودی، طباطبایی و شفیعیان، 1382) دریافتهاند یکی از عواملی که بر رضایت زناشویی تأثیرگذار است، سن ازدواج زوجین است و هر چه سن ازدواج پایینتر باشد، احتمال از هم گسیختگی خانواده بیشتر میشود. معمولا در همه جوامع برای ازدواج، یک پایه سنی حداقلی وجود دارد که در قوانین مدون یا غیرمدون در نظر گرفته میشود و افراد تا قبل از رسیدن به آن، به برقراری پیوند زناشویی مجاز نیستند. این پایه سنی معمولا همزمان با بلوغ جنسی یا اندکی پیش یا پس از آن تعیین میگردد، ولی به دلیل آنکه ازدواج به عنوان شیوه بهنجار ارضای این نیاز، تنها بعد زیستی ندارد و مانند دیگر امور انسانی با فرهنگ شکل گرفته و جهت مییابد، معمولا افزون بر بلوغ جنسی، باید توانمندی لازم برای اداره امور خانواده را داشته باشد و به تعبیری، به بلوغ عقلی و فکری و بلوغ اقتصادی رسیده باشد، بهگونهای که فرد بتواند در نظر عرف و قانون، مسئولیت تعهدهای خویش را در قبال دیگران بپذیرد. بدین ترتیب، سن ازدواج در هر جامعهای بر حسب شرایط محیطی، اقتصادی و فرهنگ خاص آن جامعه تبیین میگردد (جدیدی، جانبزرگی و رسولزاده طباطبایی، 1388).
با وجود افزایش سن ازدواج، هنوز ازدواج زودرس در برخی از بافتهای فرهنگی رایج است و دختران که بیشتر در معرض آن هستند، آسیبها و عوارض شدیدی از جمله انزوای اجتماعی، محدودیت حمایت اجتماعی، فشار زیاد برای باردارشدن و حاملگی زودرس، نداشتن مهارت برای ورود به بازار کار، افسردگی و مشکلات تحصیلی را متحمل میشوند (لطفی، 1389). بنابراین ضروری است که اولا با فرهنگ سازی، آمار این ازدواجهای زودرس را در این مناطق کاهش دهند و دوما با حل مشکلات زناشویی در دانش آموزان متأهل تا حد امکان از بروز آسیبهای بعدی جلوگیری شود.
در حال حاضر دیدگاههای متعددی با رویکردهای مختلف به دنبال تبیین و حل تعارضهای زناشویی هستند. مانند خانوادهدرمانی که مسئولیت عمده آن بالا بردن احساس همبستگی و وحدت خانواده و فعال کردن نقش طبیعی خودالتیامبخشی خانواده است (عامری، نوربالا، اژهای و رسولزادهطباطبایی، 1382). درمان دیگری که در زمینه حل تعارضات زناشویی بکار برده میشود، درمان مبتنی بر نظام عاطفی بوون[44] است که نقش مهمی در زمینه رشد نظری و کار بالینی خانوادهدرمانی داشته است. در این شیوه اعتقاد بر این است که نوعی نظام عاطفی بر ساختار خانواده حاکم است که قابلیت انتقال بین نسلی دارد و سلامت روانی فرد در گرو سطح تفکیک و جدایی وی از این نظام است (بوون، 1976؛ نقل در یوسفی، 2012). علاوهبر این روشها، یانگ روش دیگری را مبتنی بر طرحواره برای حل اختلافات بهوجود آورده که طرحواره درمانی نام دارد.
طرحواره درمانی، درمانی نوین و یکپارچه است که عمدتا بر اساس بسط و گسترش مفاهیم و روشهای درمان شناختی- رفتاری کلاسیک بنا شده است و هدف نهایی آن بهبود طرحواره است. این شیوه درمان، دارای دو مرحله سنجش و آموزش[45] و مرحله تغییر است. در مرحله اول، طرحواره درمانگر به بیماران کمک می کند تا طرحوارههای خود را بشناسند و به ریشه های تحولی طرحوارهها در دوران کودکی و نوجوانی پی ببرند. در این مرحله، مدل طرحواره به بیماران آموزش داده میشود و بیماران یاد میگیرند سبکهای مقابلهای ناکارآمد (تسلیم، اجتناب و جبران افراطی) خود را بشناسند و ببینند چگونه پاسخهای مقابلهایشان باعث تداوم طرحوارههای آنها میشوند. هدف این است که بیماران هم از نظر عقلانی، عملکردهای طرحوارههای خود را بفهمند و هم اینکه این فرایندها را در سطح هیجانی تجربه کنند. سنجش یک فرایند چند بعدی است که شامل مصاحبه درباره تاریخچه زندگی، تکمیل پرسشنامه طرحواره، تکالیف خود-بازنگری و تمرینهای تصویرسازی ذهنی است. در فرایند سنجش، طرحوارهها از نظر هیجانی برانگیخته میشوند و به بیماران کمک میشود بین مشکلات فعلی و تجارب دوران کودکی خود، ارتباط هیجانی برقرار کنند. در پایان این مرحله، درمانگر و بیمار، مشکل بیمار را در قالب مدل طرحواره، مفهومسازی می کنند. در مرحله دوم، درمانگر بسته به نیازهای بیمار، راهبردهای شناختی، تجربی و رفتاری و بین فردی را در هر جلسه، بهگونهای انعطافپذیر بهکار میگیرد (یانگ و همکاران ، 1389).
از همین رو با توجه به اهمیت رضایت زناشویی و نقشی که طرحوارههای ناسازگار اولیه در کیفیت روابط زناشویی زوجین دارد، این پژوهش در پی پاسخ به این سؤال است که آیا مرحله سنجش و آموزش رویکرد طرحواره درمانی می تواند فعالیت طرحوارههای ناسازگار اولیه را کاهش و رضایت زناشویی را افزایش دهد؟
2-1 سؤالهای پژوهش*
سؤال اول: آیا اجرای مرحله سنجش و آموزش رویکرد طرحواره درمانی بر فعالیت طرحواره محرومیت هیجانی اثربخش است؟
سؤال دوم: آیا اجرای مرحله سنجش و آموزش رویکرد طرحواره درمانی بر فعالیت طرحواره وابستگی/ بیکفایتی اثربخش است؟
سؤال سوم: آیا اجرای مرحله سنجش و آموزش رویکرد طرحواره درمانی بر فعالیت طرحواره بازداری هیجانی اثربخش است؟
سؤال چهارم: آیا اجرای مرحله سنجش و آموزش رویکرد طرحواره درمانی بر فعالیت طرحواره بیاعتمادی/ بدرفتاری اثربخش است؟
سؤال پنجم: آیا اجرای مرحله سنجش و آموزش رویکرد طرحواره درمانی بر فعالیت طرحواره رهاشدگی/ بیثباتی اثربخش است؟
سؤال ششم: آیا اجرای مرحله سنجش و آموزش رویکرد طرحواره درمانی بر فعالیت طرحواره ایثار اثربخش است؟
سؤال هفتم: آیا اجرای مرحله سنجش و آموزش رویکرد طرحواره درمانی بر فعالیت طرحواره معیارهای سرسختانه/ عیبجویی افراطی اثربخش است؟