چکیده
هدف از مطالعه حاضر، تعیین اثر برنامه مداخلهای مهارتهای دستکاری، بر شایستگی حرکتی دختران دبستانی با دو رویکرد جوانگیزشی تبحر(کودک- محور)و معلم- محور و مقایسه این دو رویکرد با یکدیگر میباشد. بههمین منظور تعداد 45 نفر دانش آموز دختر مقطع سوم ابتدایی (20/0± 98/8 سال) بر اساس پرسشنامه ویژگیهای فردی انتخاب شدند. پس از انجام پیشآزمون رشد حرکتی درشت و شایستگی حرکتی ادراک شده، آزمودنیها بصورت تصادفی در سه گروه قرار گرفتند. گروه اول برنامه مداخله را با رویکرد کودک– محور، و گروه دوم نیز همان برنامه را با رویکرد معلم- محور در مدت 10 هفته و هر جلسه 45 دقیقه دریافت کردند. گروه سوم نیز بعنوان گروه شاهد، هیچ مداخلهای دریافت نکرد. دو هفته پس از پایان مداخله، پسآزمون گرفته شد. پس از انجام آزمون K-S نرمال بودن توزیعها بررسی شد و از تحلیل کوواریانس برای مقایسه گروهها استفاده شد. نتایج حاصل از تحلیل کوواریانس نشان داد امتیازات شایستگی حرکتی واقعی و ادراک شده در گروه اول و دوم افزایش معنیداری داشت (P< 0/05). اما شایستگی حرکتی واقعی و اداراکشده گروه اول نسبت به گروه دوم افزایش بیشتری داشت. نتایج نشان میدهد با طراحی برنامه های سازماندهی شده میتوان کفایت حرکتی مهارتهای بنیادی را افزایش داد. پیشنهاد میشود طراحی برنامه های مداخلهای با تاکید بر رویکرد جو انگیزه تبحر، کودکان را بطور موثرتری در فعایتهای بدنی و ورزش درگیر می کند.
کلمات کلیدی:
برنامه مداخلهای، جوانگیزه تبحر، رویکرد معلم-محور، شایستگی حرکتی ادراک شده، شایستگی حرکتی واقعی، کودکان دبستانی، مهارتهای حرکتی بنیادی، مهارتهای حرکتی دستکاری
فهرست مطالب
چکیده أ
فهرست مطالب أ
فصل اول: طرح تحقیق. 1
مقدمه 2
بیان مسئله 6
اهمیت و ضرورت تحقیق. 11
اهداف پژوهش 13
هدف کلی 13
اهداف اختصاصی 13
فرضیات تحقیق. 14
فرض کلی 14
فرضیات اختصاصی 14
محدودیتهای تحقیق. 14
الف: محدودیتهای قابل کنترل. 14
ب:محدودیتهای غیر قابل کنترل 15
تعاریف مفهومی و عملیاتی واژههای کلیدی. 16
الف: تعاریف مفهومی 16
ب: تعاریف عملیاتی 17
فصل دوم: مبانی نظری و پیشینه 18
مقدمه 18
اصطلاحات رایج در رشد حرکتی. 18
رشد 22
رشد حرکتی 22
الگوی حرکت. 23
مهارت حرکتی 23
نظریه های رشد حرکتی. 20
دیدگاه بالیدگی 24
دیدگاه توصیفی 25
دیدگاه رفتاری. 21
دیدگاه پردازش اطلاعات. 25
دیدگاه شناختی 26
دیدگاه بوم شناختی 26
دیدگاه ادراک-عمل 26
نظریه سیستمهای پویا 27
مراحل رشد حرکتی از نظر گالاهو (مدل ساعت شنی) 24
نظریه کوه رشد حرکتی. 27
مدل نیوول(محدودیتها) 32
انواع محدودیتها 29
محدودیتهای فردی. 33
محدودیتهای محیطی 34
محدودیتهای تکلیف. 34
طبقه بندی مهارتهای حرکتی. 30
مهارتهای استواری. 34
مهارتهای حرکتی جابجایی 35
مهارتهای حرکتی دستکاری. 35
مهارتهای دستکاری و محدودیتهای محیطی آنها 32
1- دریافت کردن : 36
محدودیتهای محیطی دریافت کردن: 36
2-پرتاب کردن : 36
محدودیتهای محیطی پرتاب: 37
3-ضربه با دست از پهلو : 37
محدودیتهای محیطی ضربه از پهلو: 37
4- ضربه با پا : 37
محدودیتهای محیطی ضربه با پا: 38
5-دریبل ساکن : 38
محدودیتهای محیطی دریبل ساکن: 38
6-غلتاندن توپ از پایین دست : 39
جایگاه مداخلات رشدی در مدل گالاهو 35
اهمیت مهارتهای حرکتی بنیادی و رابطه فعالیت بدنی با کفایت حرکتی. 35
مشارکت در فعالیت بدنی و رابطه آن با انگیزش 38
نظریه انگیزش کفایت. 42
تعلیم و تربیت حرکتی. 39
رشد مهارتهای حرکتی بنیادی. 39
آموزش و نقش آن در رشد الگوهای حرکتی بنیادی. 40
فرصت تمرین. 40
مداخله در مهارتهای حرکتی بنیادی. 41
پیامدهای مرتبط با جو انگیزشی ادراک شده 47
ادبیات پیشینه 49
نتیجه گیری. 51
فصل سوم: روش شناسی. 53
روش شناسی تحقیق: 59
روش و طرح پژوهش: 54
جامعه آماری و نمونه تحقیق: 54
متغیرهای پژوهش: 54
الف- متغییر مستقل: 59
ب- متغییر وابسته: 61
ابزار جمعآوری اطلاعات. 57
شیوه اجرا 59
فصل چهارم 61
تحلیل آماری. 62
4-1- یافته های توصیفی. 63
4-1-2- توصیف وضعیت شایستگی حرکتی واقعی آزمودنی ها 63
4-1-3- توصیف وضعیت شایستگی حرکتی ادراک شده آزمودنی ها 66
4-2- یافته های استنباطی. 66
4-2-1- بررسی وضعیت توزیع نرمال دادههای پژوهش 72
4-2-2- مقایسه ی وضعیت شایستگی حرکتی واقعی آزمودنی های پژوهش در پس آزمون و پیش آزمون 72
4-2-3- مقایسه ی وضعیت شایستگی حرکتی ادراک شده آزمودنیهای پژوهش در پسآزمون و پیشآزمون 73
4-2-4- آزمون فرضیه ها 69
4-2-4-1- پیش فرضهای لازم برای استفاده از تحلیل کوواریانس 74
الف- پیش فرضهای فرضیه اول 74
ب- پیش فرضهای فرضیه دوم 70
ج- پیش فرضهای فرضیه چهارم 71
د- پیش فرضهای فرضیه پنجم. 72
نتایج مربوط به آزمون فرضیه 1: 78
نتایج مربوط به آزمون فرضیه 2: 80
تحلیل کواریانس وضعیت شایستگی حرکتی واقعی گروه دوم (رویکرد معلم محور) و گروه شاهد 80
نتایج مربوط به فرضیه 3: 81
نتایج مربوط به آزمون فرضیه 4: 83
نتایج مربوط به فر ضیه 5: 84
نتایج مربوط به فرضیه 6: 85
فصل پنجم. 78
بحث و نتیجه گیری. 79
مقدمه 79
خلاصه پژوهش 79
بحث 80
اولین فرضیه پژوهش 80
دومین فرضیه پژوهش 81
سومین فرضیه پژوهش 82
چهارمین فرضیه پژوهش 83
پنجمین فرضیه پژوهش. 84
ششمین فرضیه پژوهش 85
نتیجه گیری: 87
پیشنهادات تحقیق. 89
پیشنهادات پژوهشی 89
پیشنهادات کاربردی. 90
منابع. 91
پیوستها 98
پیوست شماره یک 98
پیوست شماره دو. 99
پیوست شماره سه. 100
پیوست شماره چهار. 102
چکیده لاتین. 103
عنوان لاتین 104
فصل اول: طرح تحقیق
مقدمه
رشد یک فرایند مداوم است که با تشکیل سلول تخم آغاز و با مرگ پایان مییابد و تمام جنبههای رفتار آدمی را شامل میشود. رشد حرکتی یکی از جنبههای رشد است که در تکامل انسان نقش مهمی دارد و با سایر بخشهای رشد انسان تعامل دارد (گالاهو، اوزمون و گودوی، 2012) و فرایندی است که طی آن الگوهای حرکتی یاد گرفته میشود (هی وود، 2009). بر اساس دیدگاه سیستمهای پویا، رشد حرکتی در نتیجه تعامل سه عامل فرد، محیط و تکلیف رخ می دهد. بر اساس طبقه بندی متعارفی که از سن تقویمی انجام شده است، از زمانی که جنین تشکیل می شود تا زمان مرگ، هفت دوره سنی برای انسان تعریف شدهاست (گالاهو، اوزمون و گودوی، 2012). دوره کودکی سومین دوره زندگی انسان است که دوره بدون دردسر زندگی است. یک کودک طبیعی هیچ نگرانی جز بازی ندارد. در این دوره خزانه حرکتی فرد شکل میگیرد و بعنوان منبعی برای ادامه زندگی مورد استفاده قرار میگیرد. در این دوره عملکرد جسمانی کودک وابسته به سن، جنس و محیط (وضعیت اجتماعی- اقتصادی و.) است (مصطفوی و همکاران، 2013). دوره کودکی خود به چند مرحله تقسیم میشود که شامل دوره نوپایی، کودکی اولیه و کودکی ثانویه است (گالاهو، اوزمون و گودوی، 2012).
دوره پیش دبستانی (4 تا 6 سال) وسالهای اولیه دبستان (تا9 سالگی) که شامل اواخر کودکی اولیه و کودکی میانی میباشد، بعنوان دوره حساس رشدی، در رشد مهارتهای بنیادی شناخته شده است (پاین و ایساکس، 2011). یکی از مدلهای معروف که رشد حرکتی را طبقه بندی کرده است، مدل ساعت شنی گالاهو میباشد. براساس این مدل رشد حرکتی به چهار مرحله تقسیم شدهاست که عبارتنداز: دوره حرکات بازتابی (دوره جنینی تا 1 سالگی)، دوره حرکات مقدماتی (تولد تا 1 سالگی)، دوره حرکات بنیادی (2 تا 7 سالگی) و دوره حرکات تخصصی (7سالگی به بعد). دوره حرکات بنیادی سومین دوره رشد حرکتی است که بعنوان اساس رشد حرکتی دورههای بعد شناخته شده و شامل مهارتهای دستکاری، جابجایی و استواری است. کودک از طریق این مهارتها، ابتدا بصورت جداگانه و سپس در ترکیب با هم، درگیر کاوش و آزمایش محیط اطراف میشود. مهارتهای بنیادی، وسیله ارتباط با دنیای اطراف به حساب میآیند و دوره کودکی دوره ظهور این مهارتها میباشد. بر اساس شواهد تحقیقی، رشد مهارتهای بنیادی در کودکان می تواند نقش مهمی در جلوگیری از کم تحرکی در بزرگسالی داشته باشد (گالاهو، اوزمون و گودوی، 2012). ارتباط مهارتهای حرکتی با سایر جنبههای شخصیتی، روانی و اجتماعی، لزوم پرداختن به این موضوع را بعنوان یک ضرورت در کودکان مطرح می کند (پاین و ایساکس، 2011).
بر اساس مدل همکوشی بین فعالیت بدنی و کفایت حرکتی (استودن، 2008)، یک ارتباط پویا و دوطرفه میان شابستگی حرکتی و فعالیت بدنی وجود دارد. کفایت حرکتی در واژههای معمول FMS[1] تعریف شدهاست و به خزانه حرکتی که شامل مهارتهای بنیادی است اشاره دارد. براساس این مدل، هر چه کودک فعالیت بدنی بیشتری داشته باشد، شانس بیشتری برای رشد مهارتهای بنیادی دارد. درنتیجه کفایت حرکتی بیشتری خواهد داشت و بالعکس. سطوح بالای کفایت حرکتی، گنجینه حرکتی بزرگتری را فراهم کرده و شانس مشارکت در فعالیت های بدنی متنوع، بازی و ورزش را بالا میبرد، در نتیجه کودک درک بیشتری از خود پیدا کرده و از مشارکت در فعالیتهای بدنی و بازی لذت بیشتری میبرد. بنابراین سطوح شایستگی ادراک شده بالاتری خواهد داشت. کفایت حرکتی ادراک شده، اشاره به این دارد که کودک چگونه توانایی خود را در انجام مهارتهای حرکتی تفسیر می کند (گالاهو، اوزمون و گودوی، 2012؛ گابارد، 2008).
همچنانکه گفته شد، یکی از پایه های مهارتهای بنیادی، مهارتهای دستکاری است که شامل اعمال نیرو به اشیاء و یا دریافت نیرو از آنها میباشد (پاین وایساکس، 2011). این مهارتهای بیش از سایر مهارتهای بنیادی، نیازمند هماهنگی چشم- دست و چشم- پا می باشند و بیش از آنها نیازمند دقت و مداخله هستند. بر اساس تحقیقات انجام شده، در هر دو گروه پسران و دختران، این مهارتها نسبت به سایر مهارتهای بنیادی، دچار ضعف و عقب ماندگی بیشتری هستند. در این میان دختران بیش از پسران از این ضعف رنج میبرند که از دلایل این عقب ماندگی، به پایین بودن آگاهی بدنی و محدودیتهای محیطی اشاره شده است (گالاهو، اوزمون و گودوی، 2012). لذا ارائه برنامه های مداخلهای با تاکید بر جبران این دلایل، میتواند این مهارتها را ارتقاء بخشد.
ارائه مداخلات حرکتی مناسب برای افزایش کفایت حرکتی واقعی و کفایت حرکتی ادراک شده این کودکان، ضروری به نظر می رسد چراکه می تواند به رشد مهارتهای مربوط به زندگی روزمره و بهبود وضعیت روانی وافزایش اعتماد بنفس آنها کمک کند (پاین و ایساکس، 2011). در طراحی مداخلات حرکتی، باید به محدودیتهای سه گانه فرد، محیط وتکلیف توجه شود. بر همین اساس مداخلات حرکتی باید با توجه به ماهیت مهارتهای مربوط و با تمرکز بر عوامل موثر در رشد آنها طراحی و اجرا شود. همچنین این مداخلات باید بصورت اختصاصی و بطور مستقیم مهارتهای مورد مداخله را درگیر کند (پاین و ایساکس، 2011). برنامه های مداخلهای باید فرصت تمرین و درگیر شدن را در مهارت مورد نظر برای فرد فراهم کند تا با افزایش فرصتهای تمرینی، زمینه رشد مهارت فراهم شود (گالاهو، اوزمون و گودوی، 2012). بر اساس استانداردهای موسسه ملی ورزش وتربیت بدنی آمریکا[2](NASPE)، کودکان دبستانی باید در مهارتهای بنیادی کفایت لازم را رشد داده تا بعنوان واحدهای ساختمانی ومهارتهای حرکتی و فعالیتهای بدنی آینده عمل کند (گالاهو، اوزمون و گودوی، 2012). غنی سازی مهارتهای بنیادی در این دوره، می تواند زمینه رشد هر چه بیشتر این مهارتها را در سنین بعدی، مخصوصا در دوران مدرسه، فراهم کند (گابارد، 2008).
روشهایی برای ارائه مداخلات حرکتی وجود دارد که از آن جمله میتوان به دو رویکرد کودک محور و معلم محور اشاره کرد (گالاهو، اوزمون و گودوی، 2012).
جوانگیزه تبحر(جو انگیزشی تبحر[3](MMC): در این رویکرد اختیار بصورت تدریجی از معلم به کودک منتقل میشود و معلم فقط نقش یک ناظر را خواهد داشت (گالاهو، اوزمون و گودوی، 2012). یکی از اصول پذیرفته شده در آموزش این است که فرد بطور مستقیم در فرایند تمرین و آموزش درگیر شود و انگیزه او برای یادگیری افزایش یابد. بر همین اساس باید تمرکز فرایند یادگیری و آموزش بر یادگیرنده باشد (ادواردز، 2010). رویکرد کودک محور که توسط رادیسیل و همکاران (1982) ارائه شده است، دارای خودکاری بالای کودک در تکمیل تکالیف و فعالیتها بر اساس ترجیح خود کودک است. جو انگیزشی تبحر از طریق سازماندهی آموزش نزدیک 6 ساختار در یک جلسه (TARGET) گسترش یافته است. این رویکرد بر مولفههای تکلیف، خودکاری، گروه بندی، ارزشیابی و زمان استوار است (گالاهو، اوزمون و گودوی، 2012؛ ادورادز، 2010). در اینجا هر ساختار این برنامه به اختصار توضیح داده خواهد شد (ادواردز، 2010).
1-تکلیف [4](T): در جو انگیزه تبحر فراگیر تکلیف را در سطوح متفاوتی از دشواری، بر اساس توانایی خود تمرین می کند که لازم است هر تکلیف در سه سطح دشواری پایین، متوسط و بالا طراحی شود.
2-اختیار ([5]A): کودک در تصمیم گیری برای درگیر شدن در هر تکلیف و طراحی قوانین تمرین، مختار است.
3-پاداش (R[6]): برای افزایش انگیزه کودک باید از پاداش کلامی و غیر کلامی استفاده شود.
4-گروه بندی (G[7]): کار در گروههای کوچک و ناهمگن انجام خواهد شد، تشکیل و انحلال گروهها بر اساس سلیقه کودک است.
5- ارزیابی[8]E): تلاش، دانش و رشد مهارتها بصورت محرمانه شناسایی خواهد شد و مقایسه بر اساس اجراهای قبلی فرد انجام خواهد شد نه مقایسه با دیگران.
6- زمان(T[9]): در قالب مدت زمان تعیین شده برای هر جلسه، کودک می تواند در هر ایستگاه به دلخواه خود تمرین کند.
روش معلم – محور[10]: در این رویکرد معلم بعنوان هسته آموزش مطرح بوده و کودک نقشی در جریان طراحی و نحوه اجرای آموزش ندارد و فقط تابع دستورات معلم بوده و یک برنامه را که از قبل توسط معلم طراحی شدهاست اجرا می کند (گالاهو، اوزمون و گودوی، 2012). این روش بعنوان یک روش سنتی مطرح بوده و در اکثر مراکز آموزشی استفاده میشود.
با توجه به اهمیت مهارتهای حرکتی بنیادی و دلایل ذکر شده برای طراحی مداخلات حرکتی مناسب برای این مهارتها و بویژه مهارتهای دستکاری دختران، مطالعه حاضر با هدف بررسی اثر یک دوره مداخله مهارتهای دستکاری بر کفایت حرکتی واقعی و کفایت حرکتی ادراک شده دختران دبستانی شهرستان سنندج، با دو رویکرد جو انگیزشی تبحر و معلم محور انجام خواهد شد. نتایج چنین مطالعاتی در طراحی مداخلات رشدی ویژه برای محیطهای آموزشی، به منظور ارتقاء سطح رشدی کودکان مفید خواهد بود.
بیان مسئله
حرکت ذات زندگی و اولین وسیله کسب اطلاعات است وکانون مرکزی رشد کودک است. با گذر زمان رشد حرکتی کودک تغییر می کند. کودک با حرکت فعال شده و به محیط واکنش نشان می دهد. همزمان با تغییرات حرکتی، در خصایص روانی-اجتماعی هم تغییراتی ایجاد می شود (پاین و ایساکس، 2011). بنابراین توجه به رشد حرکتی کودک، در واقع توجه به مهارتهای حسی- ادراکی است زیرا حرکت بستر مناسبی برای رشد مهارتهای ادراکی، اجتماعی و هیجانی است. رشد حرکتی کودک همراه با تقلید و آزمایش و خطا است و آزادی حرکت و ایجاد فرصتهای محیطی مناسب برای پیشرفت این روند ضروری است. دستکاری و کنترل محیط برای مداخله مثبت در رشد حرکتی، نه فقط اثرات مثبت و سازندهای بر سایر جنبههای رشد دارد، بلکه در یادگیری مهارتهای حرکتی بعدی و حضور فعال در مراکز اجتماعی تاثیر میگذارد (پاین و ایساکس، 2011).
مهارتهای حرکتی بنیادی (FMS)، زیر بنای حرکات فرد در آینده است و به عنوان بلوکهای ساختمانی حرکات آینده در نظر گرفته میشود که خزانه حرکتی فرد را تشکیل داده و هر چه غنیتر باشد فرد در آینده مشکلات کمتری خواهد داشت (گالاهو، اوزمون و گودوی، 2012)، (گابارد، 2008). بر اساس مدل همکوشی کفایت حرکتی و فعالیت بدنی (2008)، یک رابطه پویا و دوطرفه بین کفایت حرکتی و فعالیت جسمانی وجود دارد. منظور از کفایت حرکتی، کسب میزان معینی از الگوهای حرکتی پایه است که خزانه حرکتی فرد را تشکیل میدهد و کودک در فعالیتهای روزمره، بازی و ورزش از آنها استفاده می کند (گالاهو، اوزمون و گودوی، 2012). فعالیت جسمانی بیشتر منجر به کفایت حرکتی بیشتر میشود و بالعکس. رابطه بین کفایت حرکتی و فعالیت جسمانی در طول زمان تغییر می کند. همچنانکه فرد به کودکی میانی (3 تا5 سال) و نوجوانی (10 تا 20 سال) ورود می کند، این رابطه قویتر میشود. این نشان میدهد در سالهای اولیه کودکی، افرادی که در زمینه های وسیعی از مهارتهای حرکتی بنیادی، به شایستگی رسیده اند، به احتمال زیاد در آینده قادر خواهند بود این مهارتها را بیشتر بکار برده و بیشتر در بازی، ورزش و فعالیت جسمانی درگیر شوند (گالاهو، اوزمون و گودوی، 2012). ادراک تواناییهای جسمانی یک عامل اثر گذار در رشد است که کفایت حرکتی ادراک شده نامیده میشود (گالاهو، اوزمون و گودوی، 2012؛ رابینسون و گوودوی، 2009). کودکان با شایستگی ادراک شده بالا، اغلب اعتماد بنفس بیشتری دارند و تلاش بیشتری انجام می دهند و تکالیفی را انتخاب می کنند که توانایی آنها را به چالش کشیده و از فرایند یادگیری لذت میبرند. یافته های اخیر نشان میدهد کفایت حرکتی ادراک شده برای انگیزش یادگیرندگان جوان ضروری است. هر چه کفایت حرکتی ادراک شده بیشتر باشد، تمایل بیشتری به درگیر شدن در فعالیتها وجود دارد که به نوبه خود منجر به افزایش اعتماد بنفس و لذت از فعالیت میشود (رابینسون، 2009). بر اساس نظر استودن (2008) کفایت حرکتی واقعی و کفایت حرکتی ادراک شده اجزاء ضروری مشارکت در حرکات، فعالیت بدنی وآمادگی جسمانی مرتبط با سلامت است (گالاهو، اوزمون و گودوی، 2012).
در رابطه با مهارتهای حرکتی بنیادی یک تصور غلط وجود دارد که این مهارتها بصورت خود بخود و بر اساس فرایندهای بالیدگی رشد کرده و عوامل محیطی در آن نقشی ندارد. اگرچه بالیدگی نقش مهمی در رشد این حرکات دارد اما نباید عوامل محیطی، فرصتهای تمرین، تشویق و آموزش را در رشد این مهارتها نادیده گرفت. برای اینکه خزانه حرکتی کودک غنی شود و مهارتهای بنیادی به رشد مطلوب برسد، نیاز به طراحی مداخلات حرکتی برنامه ریزی شده و هدفمند وجود دارد (گالاهو، اوزمون و گودوی، 2012). همچنین با توجه به اینکه با افزیش سن، مهارتهای بنیادی تدریجاً تثبیت میشوند و کمتر از مداخلات و تمرین تأثیر می پذیرد، لذا برنامههایی که برای بهبود این مهارتها طراحی میشود باید بر سنین قبل از 7 سالگی متمرکز شود (گابارد، 2008).
همچنین با توجه به اینکه رابطه بین کفایت حرکتی ادراک شده و مهارتهای بنیادی با افزایش سن قویتر میشود، لذا ارائه مداخلات در این زمینه نباید بر سنین کودکی اولیه تمرکز داشته باشد زیرا در این دوران این رابطه چندان برقرار نیست (گابارد، 2008). با توجه به محدودیتهایی که ذکر شد، انتظار میرود بهترین سن برای ارائه مداخلات حرکتی به منظور افزایش کفایت حرکتی واقعی وکفایت حرکتی ادراک شده، دوره پیش دبستان و دبستان باشد (گابارد، 2008). اما از آنجاییکه باافزایش سن، رابطه بین کفایت حرکتی ادراک شده و فعالیت بدنی افزایش مییابد، لذا مناسبترین سن برای اثر بخشی مداخلات هم بر کفایت حرکتی واقعی و هم بر کفایت حرکتی ادراک شده، دوره دبستان و علیالخصوص دامنه سنی 8 تا 10 سال میباشد (گابارد، 2008).
یکی از پایه های مهارتهای بنیادی، مهارتهای دستکاری است که شامل دسترسی، چنگ زدن و رها کردن اشیاء است. بر اساس نتایج تحقیقات انجام شده، در بین مهارتهای بنیادی در هر دو گروه پسران ودختران، مهارتهای دستکاری دچار ضعف و عقب ماندگی بیشتری است که این مسئله، اهمیت مداخله در این مهارتها را برای جبران عقب ماندگی، افزایش میدهد. همچنین تحقیقات نشان دادهاند دختران نسبت به پسران در مهارتهای دستکاری، دچار عقب ماندگی بیشتری هستند که از مهمترین دلایل این عقب ماندگی، به پایین بودن آگاهی بدنی در دختران ونقش عوامل محیطی (عوامل اجتماعی وفرهنگی مانند کمبود فرصت های تمرین و آموزش) اشاره شده است (گالاهو، اوزمون و گودوی، 2012).
بههمین دلیل باید مداخلات حرکتی مناسبی برای کاهش و حذف این عوامل طراحی شود. بر همین اساس تعداد روبه رشدی از مطالعات در زمینه رشد حرکتی، نقش برنامه های آموزشی یا مداخلات مهارتهای حرکتی را در رشد مهارتهای بنیادی در کودکان پیش دبستانی را بررسی کردهاند. اثر مثبت مداخلات مهارت حرکتی در زمینه های مختلف گزارش شده است که عبارتند از: 1-زمینه های تربیت بدنی 2- محیطهای پیش دبستانی مانند برنامه فرصت برتر 3- کودکانی که محروم هستند (گالاهو، اوزمون و گودوی، 2012). اثر بخشی مداخلات بر مهارتهای بنیادی ثابت شده است، اما نکته مهم در این باره، نحوه ارائه مداخله است. در این رابطه سه رویکرد آموزشی مطرح شده است که عبارتند از: 1- رویکرد آموزش مستقیم (معلم-محور)؛ 2- رویکرد جوانگیزه تبحر (کودک-محور)؛ 3- والدین به عنوان معلم (گالاهو، اوزمون و گودوی، 2012).
در این تحقیق دو رویکرو کودک- محور و معلم- محور مورد توجه قرار خواهد گرفت. رویکرد معلم- محور، یک روش سنتی آموزش وتمرین میباشد که نحوه ارائه مداخله، قوانین و زمان آن بر اساس نظر معلم بوده و شاگرد در جریان مداخله منفعل بوده و تابع دستور معلم میباشد. معلم یا مربی تکلیف را نمایش و توضیح داده و کودک مطابق با آن پاسخ میدهد. در این محیط کودک گزینه یا ترجیحی برای انتخاب فعالیت ندارد (گالاهو، اوزمون و گودوی، 2012). رویکرد جو انگیزه تبحر (کودک- محور)، بر محوریت کودک در جریان آموزش و بازی تمرکز دارد. در این روش اختیار بصورت تدریجی از معلم یا مربی به کودک منتقل میشود و معلم فقط نقش یک ناظر را در جریان آموزش دارد. جو انگیزه تبحر یک روش کودک محور است که بر اساس تئوری جو انگیزشی طراحی شده و در قالب ساختار 6 بعدی TARGET ارائه شده است (گالاهو، اوزمون و گودوی، 2012؛ ادواردز، 2010). منطق رویکرد این است که چنین جو آموزشی انگیزش کودک را برای شرکت در تکلیف و تنظیم سرعت یادگیری خود بالا میبرد (هارتر، 1998). یک نکته مهم این است که افراد برای نشان دادن شایستگی خود و توانایی خود در ورزش، تربیت بدنی و سایر فعالیتها شرکت می کنند (سالمون، 1996؛ نیکولز، 1984). نیکولز ثابت کرد دو حالت دستیابی به هدف موجود شامل تکلیف محوری و خود محوری است (نیکولز، 1984)، که در زمینه دسترسی اجرا میشوند و ناظر بر این است که افراد چگونه توانایی خود را تعریف می کنند. در حالت خود محوری، اجرای فرد بر اساس مقایسات هنجاری یا اجتماعی قضاوت میشود. در این حالت موفقیت بطور مستقیم به توانایی مرتبط است و فرد تمایل به نشان دادن توانایی خود به دیگران دارد و بر اساس اجرای دیگران مقایسه می شود و باور فرد این است که با تلاش هر چه کمتر به موفقیت برسد.
در مقابل، تکلیف محوری با تمایل فرد به تبحر در آموزش مشخص میشود. موفقیت بر پایه تلاش وجست و جوی افراد برای تبحر در یک مهارت به اجرای فرد نسبت داده میشود و یادگیرنده تمایل به تلاش برای رسیدن به تبحر در مهارت دارد. در این حالت استراتژیهای تشخیص ویژگیهای کلیدی محیطی رشد کرده و منجر به ایجاد یک محیط یادگیری تبحر-محور میشود (گالاهو، اوزمون و گودوی، 2012). بر اساس حالت خود محوری، جو درگیری در اجرا مطرح شده است که اجرای فرد با هنجارهای موجود مقایسه شده و یادگیرنده در رابطه با موفقیت خود در مقایسه با دیگران دچار استرس و نگرانی میشود (ایموس، 1992). در مقابل، برای حالت تکلیف محوری، جو تبحر مطرح شده که بر مشارکت یادگیرنده و تمرکز بر پیشرفت در مقایسه با اجراهای قبلی فرد مشخص میشود (ایموس، 1988). دو رویکرد کودک محور و معلم محور به واسطه تفاوتهای اساسی با یکدیگر داشته و اثرات رفتاری متفاوتی بر کودک دارند، همانگونه که باولر (2009) اشاره کرده است، کودک در جو آموزشی کودک محور زمان بیشتری را صرف فعالیتهای متوسط تا شدیدکرده و انگیزه بالایی نشان میدهد. در این راستا این مسأله مطرح میشود که آیا این تفاوت رفتاری می تواند منجر