۴ ـ طرح و برنامه ریزی بهداشتی: شامل برنامه ریزی درباره ایجاد گسترش مراکز جامع روانپزشکی منطقهای، مراکز بهداشت مادر و کودک و تنظیم خانواده، مراکز کودکان استثنایی، مراکز ارائه خدمات درمان های روانپزشکی و ایجاد هماهنگی بین برنامه های خدماتی، آموزشی و پژوهشی است. پیشگیری از بیماری های روانی (سلحشور، ۱۳۸۲).
۱-پیشگیری اوّلیه (سطح اوّل)
پیشگیری اوّلیه عبارت است از کلیه اقداماتی که منجر به جلوگیری از بروز بیماری میشود، مثل واکسیناسیون در طب عمومی، پیشگیری اوّلیه در روانپزشکی به دلیل چند عاملی بودن اتیولوژی بیماری ها به سادگی امکان پذیر نیست و لذا هدف اصلی پیشگیری در این سطح، مقاوم نمودن افراد جامعه و بویژه اقشار آسیب پذیر در برابر اختلالات روانی از طریق مهار و کنترل ناهنجاری های ژنتیکی، وراثتی، محیطی و خانوادگی است. در حالیکه کلیّه افراد جامعه گروه هدف را تشکیل می دهند.، اهداف زیر بطور اختصاصی در این مرحله دنبال خواهد شد :
۱ ـ تاثیر شرایط محیطی و آلودگی های زیست محیطی، شرایط اجتماعی و اقتصادی بر سلامت روان
۲ ـ نقش عوامل ژنتیکی در بروز اختلالات روانی
۳ ـ پی آمد های اجتماعی ازدواج های خویشاوندی، زودرس و ازدواج با افراد حامل و ناقل ژن معیوب
۴ ـ ارتباط بین وضعیت روانی، در دوران بارداری و سلامت روان کودک پس از تول
۵ ـ نیازهای انسانی در مراحل مختلف رشد ازجمله طفولیت، کودکی، نوباوگی، نوجوانی، میانسالی و سالمندی
۶ ـ نقش اولیاء و محیط خانواده در سلامت روان کودکان و نوجوانان
۷ ـ نحوه رویارویی با عوامل اضطراب انگیز محیطی و اجتماعی (همان منبع)
اهداف فوق از راه های زیر قابل حصول است
انجام تحقیقات سبب شناسی به منظور کشف نقش عوامل ژنتیکی، محیطی و خانوادگی در تخریب سلامت روانی افراد در جامعه
۲ ـ همکاری بین تخصصی با متخصصین رشته های مختلف و همکاری بین بخشی با ارگان های ذیربط
۳ ـ آموزش همگانی بهداشت روانی کلیه اقشار
۴ ـ همکاری مستمر با رهبران مذهبی و سیاسی مردم
۵ ـ مشاوره های خانوادگی و فردی و گروهی
۶ ـ جلب همکاری و تشویق افراد جامعه در بهره برداری مطلوب از خدمات بهداشت روان (همان منبع)
همانگونه که قبلا نیز اشاره شد براساس مطالعات انجام شده در دانش آموزان شهرهای تهران، کرج، یزد و اردکان، مشخص شده است که مذهبی بودن دانش آموزان و خانواده های آنان رابطه معکوس و معنی داری با بروز افسردگی دارد و بنابراین توجّه به عقاید معنوی و باورهای مذهبی و التزام به احکام دینی در فضای فرهنگی جامعه و خانواده ها نقش اساسی در پیشگیری اوّلیه افسردگی و به دنبال آن تامین سلامت روانی دارد و به طور قطع یکی از سازوکارهای این پدیده جمله روح افزای دل آرام گیرد به یاد خدای، مُلهَم از آیه شریفه قرآن “ اَلا بِذِکرِاللهِ تَطمَئِنُّ القُلُوب ”، میباشد.
۲ـ پیشگیری ثانویه (سطح دوّم)
هدف اصلی در این مقطع جلوگیری از عوارض اختلالات روانی در افراد جامعه با تشخیص به موقع، درمان مناسب و زودرس و پیگیری منظم میباشد. انتظار می رود اهداف زیر در این سطح پیشگیری برآورده شود
۱ ـ بیماریابی به منظور تشخیص سریع و به موقع علایم غیرعادی و یا رفتارهای نامتعادل در افراد
۲ ـ درمان فوری، زودرس و کامل، جهت رفع علایم سبک اختلالات در بین افراد شناسایی شد
۳ ـ درمان نگهدارنده به منظور پیشگیری از بازگشت عوارض اختلالات تا حصول کامل بهبودی در بین افراد آسیب دیده جامعه
۴ ـ پیشگیری از بروز علایم شدید در بین افراد مبتلا و ایجاد سازگاری بین آنها و خانواده
۵- جلوگیری از بالارفتن میزان عود و دفعات بستری
۶- ارائه خدمات مراقبت (همان منبع).
اهداف فوق از طریق زیر قابل حصول می باشد :
۱ ـ آموزش چهره به چهره افراد جامعه در خصوص نقش پیگیری به خصوص پیگیری الزامی در موارد سایکوز و صرع
۲ ـ شناسایی افراد در مدارس، خانواده ها و محل کار آن ها جهت تشخیص و درمانی به موقع
۳ ـ ارائه خدمات درمانی مناسب و به موقع از طریق فراهم آوردن امکانات و شرایط لازم (اورژانی، سرپائی و بستری)
۴ ـ همکاری بین تخصص های مختلف بهداشتی درمانی
۵ ـ آموزش های لازم در جهت حذف باورهای غلط و تعصبات نادرست مردم و اصلاح نگرش، دانش، و مهارت آنها در خصوص تفسیر و تعبیر اختلالات روانی، انتخاب درمان و نحوه برخورد با بیماران روانی، در خانواده، مدرسه، محل کار و اجتماع (همان منبع).
۳ ـ پیشگیری ثالث (سطح سوّم)
هدف اصلی، پیشگیری از تداوم اختلالات روانی مزمن در بین مبتلایان و کاهش ناتوانی های فردی، اجتماعی، شغلی و خانوادگی ناشی از آن میباشد. برای دستیابی به این هدف رعایت موارد زیر الزامی است
۱ ـ شناسایی مبتلایان به اختلالات روانی مزمن
۲ ـ حمایت از مبتلایان شناخته شده به منظور جلوگیری از عوارض احتمالی ناشی از اختلال، مانند خودکشی، اعتیاد، فرار از منزل، فحشاء و سایر انحرافات اجتماعی، با درگیر ساختن خانواده ها و سایر مراجع ذیربط
۳ ـ اقدامات عملی برای بازتوانی مبتلایان از طریق کاریابی، حمایت مالی و اشتغال در مراکز نیمه وقت
۴ ـ ارائه خدمات مراقبت
۵ ـ تاسیس واحد های نوتوانی در بخش های روانپزشکی
۶ ـ آموزش خانواده ها در نحوه برخورد با بیماران خود و مسئولیت پذیری آنها نسبت به بیماران.
برنامه کشوری بهداشت روان (همان منبع).
برنامه کشوری بهداشت روان جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۶۵ توسط کمیتهای متشکل از کارشناسان و صاحبنظران بهداشتی و بهداشت روان کشور و مشاور وقت بهداشت روان منطقهای سازمان جهانی بهداشت تهیّه و تنظیم گردید و در سال ۱۳۶۷ بعد از تصویب شورای معاونین وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی به مرحله اجرا گذاشته شد. اهداف این برنامه عبارت بودند از : فراهم آوردن خدمات بهداشت روان برای همه مردم با تأکید بر قشرهای آسیب پذیر و محروم، ایجاد الگوی خدمات بهداشت روان سازگار با ساخت فرهنگی و اجتماعی و تشویق مشارکت جامعه در ارائه خدمات، افزایش آگاهی و مهارت های بهداشت روان در مردم، و تنظیم برنامه های مناسب برای آسیب دیدگان جنگ. این برنامه شامل راهبردهای خدماتی، اجرایی، اداری و ارتقاء بهداشت روان بوده، اما راهبرد محوری همان ادغام خدمات بهداشت روان در نظام مراقبت بهداشتی اوّلیه (PHC) و به عبارت دیگر، در شبکه های بهداشتی درمانی کشور با ویژگی های زیر بود:
تمرکز زدایی در فعالیت ها، اولویت دادن به پیشگیری، کاربرد سطوح خدماتی و نظام ارجاع، پیگیری مستمر و تأکید بر مراقبت های سرپائی تا بستری در بیمارستان. بدیهی است که برای این منظور مکانیسم های ذیل در نظر گرفته شد: ساده کردن مفاهیم اساسی بهداشت روان، شناخت نظام شبکه بهداشتی کشور، استفاده صحیح از کارکنان بهداشت عمومی، شناخت تأثیر مثبت اجزای بهداشت عمومی بر بهداشت روان و تقسیم وظایف برنامه در سطوح مختلف ارائه خدمات (میلانی فر، ۱۳۷۸).
در نظام مراقبت های بهداشتی اوّلیه در مناطق روستایی خانه بهداشت اوّلین واحد ارائه خدمات است که اداره آن را بهورز بر عهده دارد. بهورزان تحت آموزش بهداشت روان قرار میگیرند و وظیفه آموزش، شناسایی بیماران و ارجاع آنان به مرکز بهداشتی درمانی روستایی، پیگیری دستورات داده شده در مورد بیماران ارجاعی و ثبت و گزارش اطلاعات بیماران جدید و قدیم را بعهده دارند. در مراکز بهداشتی درمانی روستایی که بر چند خانه بهداشت سرپرستی و نظارت دارند، یک پزشک عمومی و چند کاردان آموزش دیده فعالیت میکنند. پزشک موارد ارجاعی از خانه های بهداشت را می پذیرد و موارد مشکل را به سطح بالاتر ارجاع میدهد که عبارت است از سطح تخصصی شهرستان. در این مرکز که معمولاٌ در پلی کلینیک بیمارستان عمومی شهرستان واقع است، روانپزشک یا پزشک عمومی دوره دیده و کارشناس بهداشت روان، علاوه بر آموزش و نظارت بر مراکز بهداشتی درمانی روستایی، مورد ارجاعی را میپذیرد و موارد مشکل را به سطح بالاتر، ارجاع میدهد. خدمات سطح تخصصی استان عمدتاً در بیمارستان ها و مراکز روانپزشکی استان و توسط روانپزشکان و روانشناسان، روان پرستاران و مددکاران اجتماعی انجام میگیرد و در عین حال، مرکز بهداشت استان، مسئولیت برنامه ریزی، اجرا، نظارت، ارزشیابی و پایش برنامه های بهداشت روان در کلیّه شهرستان های استان را بر عهده دارد. اما در مناطق شهری، اوّلین واحد ارائه خدمات، مراکز بهداشتی درمانی شهری هستند که درآن پزشکان عمومی بیماران را می پذیرند و در صورت نیاز آنان را به مراکز بالاتر ارجاع میدهند. برای فعال نمودن خدمات شهری، تأسیس پایگاه های بهداشتی واستفاده از رابطین داوطلب بهداشتی پیش بینی شده است این رابطین وظیفه آموزش، شناسایی خانواده ها، جلب مشارکت مردم، تشویق و ارجاع خانواده های دارای بیمار به مراکز و پیگیری وضعیت بیماران تحت پوشش را بر عهده دارند. پزشکان عمومی و مسأله بهداشت روان در مناطق شهری اهمیّت نقش پزشکان عمومی در شناسائی مسائل روانی مراجعه کنندگان و کم کردن بار بیماری ها، کمتر از نقش پزشکان عمومی مستقر در شبکه نبوده بلکه بیشتر هم میباشد. بررسی های بالینی نشان داده است که شکایات اوّلیه بیش از ۸۰ درصد بیماران روانی، شکایات بدنی است (از قبیل سردرد، تپش قلب، سوء هاضمه، ضعف، بی خوابی و غیره) به هین علت، نخستین مراجعه اکثر بیماران روانی، یعنی نزدیک به ۸۰ درصد آنان به اطبای غیر روانپزشک وترجیحا به پزشکان عمومی است. به علاوه حقیقت این است که اکثریت بیمارانی هم که علائم بارز بیماری آن ها علائم روانشناختی است، مراجعه به اطبای عمومی را به مراجعه مستقیم، به روانپزشک ترجیح می دهند از اینرو، نقش پزشکان عمومی در امر تشخیص زودرس و درمان به موقع و به جای اختلالات روانی و در نتیجه نقش آنان در جلوگیری از اِزمان بیماری و کاهش هزینه های غیرضروری و حذف بستری شدن های بیمورد و مکرر کاملا مشهود است. لذا مشارکت فعال پزشکان عمومی در پیاده کردن برنامه های بهداشت روانی از اهمیّت خاصی برخوردار بوده و در اولویّت قرار دارد (همان).
نظر پزشکان در مورد سلامتی روانی
پزشکان سالم بودن را نداشتن علائم بیماری تلقی می کنند. این استدلال در مورد برخی بیماری های جسمی نظیر بیماری های عفونی ممکن است صدق کند ولی در مورد بیماری های روانی قابل تعمیم نیست. از بین رفتن علایم بیماری در اثر درمان به این معنا نیست که فرد از سلامت کامل برخوردار است. علایم بالا بودن فشار خون یا قند خون با دارو از بین می رود و فشار خون و قند به حالت قبلی بر می گردد. اما قطع درمان باعث افزایش علایم بیماری خواهد شد. نبودن علائم بیماری روانی یا از بین رفتن علایم در اثر درمان به این معنی نیست که فرد از سلامت روانی برخوردار است.
مثل بیماری صرع یا برخی بیماران افسرده که با دارو درمانی علایم را نشان نمی دهند، اما در واقع به بیماری مبتلا هستند (میلانی فر ،۱۳۷۰ ص ۶).
نظر روان پزشکان
اکثر روان پزشکان توانایی سازش با محیط، انعطاف پذیری، قضاوت عادلانه و منطقی در مواجهه با محرومیت ها و فشار های روانی را ملاک سلامت و تعادل روان می دانند و هدف اصلی از درمان بیماران روانی نیز قادر کردن آنها به زندگی در خانواده و اجتماع و به اصطلاح سازش با محیط است.
روان پزشکان فردی را از نظر روانی سالم می دانند که بین رفتار ها و کنترل او در برخورد با مشکلات اجتماعی تعادل وجود داشته باشند. بنابراین نگرش انسان و رفتارهای او یک سیستم تلقی می شوند و عوامل زیستی امسان بر عوامل روانی اجتماعی او اثر گذاشته و بلعکس.
در بهداشت روانی آنچه مد نظر است پدیده هایی است که در اطراف انسان وجود دارد و بر کل سیستم او تاثیر می گذارد و یا ازآن متاثر می شوند (همان منبع).
نظر روانکاوان در مورد سلامت روانی
روانکاوان که روی شخصیت ایده ال تکیه دارند«من»را واسطه بین خواسته های نهاد وکنترل ونظارت «من برتر» دانسته وسلامت روان را میانجیگری درست و منطقی بین دو قدرت نهاد و من برتر تلقی می کنند، من باید بتواند ببن تعارضهای نهادو من برتر تعادل ایجاد کند و چنانچه از عهده برقراری تعادل لازم برنیاید بهداشت روانی به هم می خورد و شخص دچار مشکل روانی می گردد.(گنجی،۱۳۷۶،میلانی فر،۱۳۷۰)
تعیین رابطه بین صفات شخصیت و رویکرد یادگیری با سلامت روانی و شادکامی دانشجویان دانشگاه علوم و تحقیقات مازندران- قسمت ۵