«فرق میان این رؤیت و رؤیت عیان آن بود که متجلّی اگرخواهد ببیند و اگرخواهد نبیند یا وقتی بیند و نبیند باز اهل عیان اندر بهشت اگرخواهند که نبینند نتوانند که نبینند. که برتجلّـی ستر جایز بود و بـر رؤیـت
حجاب روا نباشد».[۳۰۰]
هجویری با اعتقاد بر رؤیت عیان حق تعالی در بهشت به مقایسه ی تجلّی و رؤیت عیان می پردازد به نظر وی تجلّی نوعی رؤیت به شمار می رود که ستر آن در عالم ماده جایز است اما رؤیت عیان در عالم غیر
ماده ی پس ازحیات دنیوی، مشمول ستر و حجاب نمی شود. به اعتقاد وی، در تجلّی سالک دارای اختیار است و اگر بخواهد، حق را به دیده ی بصیرت مشاهده نماید و طبعاً چنین مشاهده ای مقدماتی دارد و اگر سالک نخواهد او را نبیند، امّا در رؤیت عیان، اگر اهل عیان نخواهند که او را مشاهده کنند نتوانند و به اختیار آنان نباشد، و در تجلّی حجاب روا باشد امّا در مشاهده چنین نیست.
نجم الدین رازی، تجلّی را در این باره به دو دسته تقسیم می کند:
۱- تجلّی بامشاهده ۲- تجلّی بی مشاهده
به اعتقاد او «تجلّی» حقیقی آن است که ادراک آدمی بدون مشاهده کردن آن را در یابد.
«در واقع تجلّی حقیقی آن است که شعور و ادراک بدون مشاهده کردن برتجلّی باشد، زیرا که، مشاهده از باب مفاعله است و اقتضای دو گانگی کند، و تجلّی حقیقی رفع اثنینیت و اثبات وحدت می کند».[۳۰۱]
تحیّر
«نخست از فکـر خویشـم درتحیّـر چه چیز است آنچه گویندش تفکّـر»
شرح گلشن راز، بیت۷۰، ص۴۴
«مـرا گفتـی بگـو چـه بــود تفکّـر کـزیـن معنـی بمـانـدم در تحـیّـر »
همان، بیت۷۱، ص۴۴
تحیّر در لغت یعنی سرگردانی، دچار حیرت بودن، در نزد سالکان طریقت عبارت است از سرگشتگی در وادی سلوک برای رسیدن به مقصود حقیقی. تحیّر را ثمره و نتیجه ی تفکّر دانسته اند.[۳۰۲] حیرت یکی از هفت وادی سلوک (هفت شهرعشق) منطق الطیر عطّار است.
«چـو انجـام تفـکّـر شــد تحیـــّر بـدیـن جـا ختـم شـد بحث تفکّـر»
همان، بیت۲۸۶، ص۱۸۴
ابونصر سرّاج طوسی گوید: «تحیّر حالتی است که دل عارفان را بین یأس و طمع وصول به مطلوب و مقصود نگه می دارد که نه به کلی از رسیدن به مقصود ناامید باشند و سرخورده گردند و نه به کلی از دریافت مطلوب آرام باشند و رام گردند بلکه بین این دو سرگردان بمانند، یکی ازصوفیان را پرسیدنـد معرفت چیست؟ گفت: تحیّر، سپس وصل سپس نیازمندی سپس حیرت. شاعری گفته است: درتـو متحیّـرم
دستم را بگیر ای دستگیر هر سرگشته در ذات پاکت».[۳۰۳]
کاشانی حیرت را تنها پدیده ای می داند که در ابتدایی ترین مرحله ی تطور (روحی) قابل مشاهده است «تحیّـر تنهـا در بدایت است هنگـامی که هنوز عقلـی بـاقی و حجاب فکری برسر راه است لیکن اگر کشف واقع شد و علم شهودی و عرفان ذوقی خلوص یافت با افزونی علم شهود وجود واجد حق که به اقتضای اسم «علیم» در صورت های اعیان تجلّی کرده، حیرت مرتفع خواهد شد».[۳۰۴]
تدبّر
«تصـور کـان بـود بـهتــر تـدبّــر بـه نـــزد اهــل عقــل آمـد تفکّـر»
شرح گلشن راز، بیت۷۶، ص۴۷
تدبّر یعنی فکر کردن، اندیشیدن. در بیت بالا شاعر به این موضوع اشاره می کند که تدبّر در نزد اهل عقل همان تفکّر است و تفکّر و تدبّر در هر چیزی ستوده است امّا در ذات خداوند تدبّر جایز نیست و باید در نعمت های او اندیشه کرد تا به ذات پاک و مقدّس او پی برد.[۳۰۵]
تذکّر
«که چون در دل شود حـاصل تصوّر نخستـیــن نـام وی بـاشــد تـذکّــر»
همان، بیت۷۴، ص۴
«چون شخصی خواهد که مجهولی به طریق استدلال معلوم کند، اوّل مبادی مطلوب را حاصل باید نمود تا به وسیله ی آن مبادی معلومه، آن مجهول، معلوم نماید؛ پس هر وقت که تصوّر مبادی مطلوب نماید که سابقاً مستحضربوده، اعمّ از آن که مبادی آن مجهولند، آن تصوّر را «تذکّر» می خوانند؛ چه از آن غافل بود و اکنون جهت استعلام مجهول به یاد آورد».[۳۰۶]
دکتر سجّادی می گوید: «تذکّر» اصطلاحی اخلاقی و عرفانی است. در لغت یعنی ذکر خدا گفتن و به یاد او بودن و در اصطلاح سالکان ذکر حق گفتن و همواره به یاد او بودن و دور شدن از مردم و پـیوستـن
به او. خداوند فرمود: «و ما یتذکّر الا من ینیب».[۳۰۷]
در اهمیّت تذکّر همین بس که مقام و درجه ی آن برتر و بالاتر از تفکّر است، چنان که فرمودند: «تفکّر ساعه خیر من عباده سبعین سنه » یعنی یک ساعت تفکّر بهتر از هفتاد سال عبادت است. زیرا تفکّر، طلب و تذکّر، وجود است.
«تفکّر در مقام فقدان مطلوب است و تذکّر در موقع رفع حجاب و خلوص و خلاص انسانیّت از قشور صفات نفس است».[۳۰۸]
شبستری معتقد است که مقصود نهایی از سیر و سلوک عرفانی، رسیدن به شناسایی حقیقی است و زمینه ی این شناسایی در چیزی است که شیخ محمود آن را تذکّر نامیده است.[۳۰۹]
ترسایی
«ز تـرسایی غـرض تجـریـد دیـدم خـلاص از ربقـه ی تقـلیـد دیـدم»
شرح گلشن راز، بیت۹۲۹، ص۵۶۴
در شرح گلشن راز آمده است:
«ترسایی کنایه از تجرید و رهایی از ربقه ی تقلید است، زیرا چون تجرید و تفرید از علایق و عوایق دنیوی و طبیعی برحضرت «عیسی» غالب آمده تجرید و تفرید از علایق دنیا را پذیرفت و ترسایی هم عبارت از امّتی متابعت از حضرت عیسی (ع) است، پس تجرید کنایه از قیودات و از جمله از قید تقلید آباء و اجدادی رهایی یافتن است. پس کلمه ی ترسا هم کنایه از همین معنی است؛ یعنی تجرید و تفرید از خلق و از دنیا و از ربقه ی تقلید».[۳۱۰]
ترسایی درلغت یعنی مسیحی بودن. در شرح اصطلاحات تصوّف آمده است که «ترسایی» آن است که خود را از تمام قیود و بندها رها کرده باشد و همه چیز را متعلّق به خداوند بداند.[۳۱۱]
تسبیح
«از آن اسمنـد مـوجـودات قـائـم بــدان اسمـنــد در تسـبـیــح دائــم»
شرح گلشن راز، بیت۲۷۸، ص۱۷۹
«همیشه کفـر در تسبیح حقّ است و ان من شیءگفت اینجا چه دقّ است»
همان، بیت۸۷۷، ص۵۴۱
«دریـن تسبیــح و تهلیلنــد دائـم بـدیــن معنــی همـی باشنــد قائــم»
همان، بیت۴۳۸، ص۳۱۳
لاهیجی معتقد است که: تسبیح، تنزیه حضرت حق است از مشارکت ما سوی الله در ذات و صفات، و تهلیل، عبارت است از گفتن « لا اله الّا اللّه » ؛ یعنی حقّ را اثبات و جز حقّ (موجودات دیگر) را نفی می کند. و کمال تسبیح و تهلیل، در حقیقت آن است که مسبّح و مهلّل، انانیّت «اناالحق» را بیان کند؛ زیرا که «هو» و «انت» که دلالت برغایب و مخاطب می کنند، در آن ها غیریّت و دوگانگی قابل ملاحظه است؛ «پـس تنزیه از مشارکت و نفی غیر تمام نکرده باشد؛ چه بقیّه ی هستی مسبّح و مهلّل هنوز برجاست که «هو» و «انت» می گوید.[۳۱۲]
تسبیح یعنی این که خداوند را از تمام صفات و تعلّقات مادی و آن چه که سزاوار او نیست پاک و منزّه بدانی و تنها ذات حقّ است که شایسته ی تسبیح است و تمام موجودات و کاینات عالم در همه حال در تسبیح اویند و او را آن چنان که می توانند تسبیح می گویند.[۳۱۳]
در سلوک و تربیت خانقاهی، تسبیح از ارزش و اهمیّت فراوانی برخودار است، چنان چه در قرآن مجید نیز در مورد آن توصیه های فراوانی شده است و مؤمنان را به تسبیح و ذکر شبانه روزی تشویق و ترغیب نموده اند.[۳۱۴] چنان که می فرماید: «واذکر ربّک کثیراً و سبّح بالعشیّ و الإبکار» .[۳۱۵]
تشبیه
«ز نـابینــایـی آمـــد رای تشـبیــه ز یک چشمی است ادراکات تنـزیه»
شرح گلشن راز، بیت۱۰۴، ص۶۹
«ولـی تشبیـه کلّـی نیـست ممـکـن ز جست و جوی آن می باش سـاکن»
همان، بیت۷۳۱، ص۴۷۱
دانلود مطالب پژوهشی با موضوع فرهنگ اصطلاحات عرفانی گلشن راز و شرح آن ها بر اساس کشف المحجوب، ...