اخلاق از ابعاد مختلف
اخلاق در ساحت معرفت شناختی:
در دنیای اسلام علم اخلاق، از برخی مبادی و اصول موضوعه بهره میبرد. این مبادی و اصول موضوعه مربوط به علم اخلاق نیست، بلکه مربوط به علوم دیگری است؛ مثلا برخی از این مبادی معرفت شناسانه، بعضی فلسفی و بعضی دیگر نیز مبادی انسان شناختی است. این دانش، کوششی منظم برای درک حقیقت گزاره های اخلاقی است؛ مثل این که «صدق قضایای اخلاقی از کجا معلوم میشود؟»، « قضایای اخلاقی انشایی هستند یا اخباری؟»، «آیا قضایای اخلاقی از دانش قابل استنتاج است؟»، « نسبت بین گزاره های اخلاقی و گزاره های دینی چیست؟»، «آیا حکم اخلاقی مطلق است یا نسبی؟»، « داوری در مورد احکام اخلاقی چگونه است؟»(گارنر،۱۹۶۷: ۲۱۵).
در اسلام ، علم اخلاق مبتنی بر معرفت حسی، عقلی و وحیانی است. حس، در شناخت، امور متغیر و رفتار و اعمال روزانه افراد کارآمد است و عقل، احکام و قواعد کلی اخلاقی را می شناسد . پیش از اسلام، علم اخلاق از دو منبع معرفتی حسی و عقلی بهره میبرد، لکن حضور وحی و مرجعیت معرفتی که سبب شد که مجموعه ای از آیات و روایات که به آن ها «نقل» گفته می شود، به عنوان منبع معرفتی نوین در اختیار عالمان اخلاق قرار گیرد . حضور زنده و فعال وحی و نقلی که در حاشیه وحی اعتبار یافته است، در بسیاری از آثار و کتب اخلاقی اسلامی، به چشم میخورد. حذف عقل و مرجعیت معرفتی آن در فلسفه ها و جریان های معرفتی مدرن، علم اخلاق را دچار تحولات بنیادین نموده است؛ در صورتی که عنصر عقل وجوه اشتراک فراوانی را میان علم اخلاق اسلامی و علم اخلاق در یونان پدید آورده است. روشی که علم اخلاق در دنیای اسلام با توجه به مرجعیت عقل از آن استفاده میکند، روش برهانی است. در این روش، از شواهد نقلی نیز استفاده می شود .
اخلاق در ساحت هستی شناختی:
این دانش، کوششی منظم برای درک حقیقت اخلاق است که در آن به پرسشهایی چون: «اخلاق واقعیت دارد یا امری اعتباری است» و یا «اخلاق امر کشفی است یا قرار دادی؟» می پردازد. مثلاً آیا وقتی می گوییم: «کشتن اسب بد است»، مثل این است که می گوییم: «اسب چهار پا دارد»؟ اگر این گزاره ها حکایت از امر واقع ندارند، آیا پرده از احساسات و یا عواطف گوینده یا اراده ی جمع بر میدارند؟
ما در این نوشتار پرسشهای پیش روی هر فیلسوف اخلاقی را در مقابل آرای مرحوم علّامه طباطبایی قرار میدهیم و از اندیشه های ایشان پاسخ طلب میکنیم. به عبارت دیگر، تلاش ما مصروف این است تا این مباحث را از نقطه نظر علّامه ی طباطبایی در مرحله ی اول گزارش کنیم تا مبانی اندیشه ی اخلاقی علّامه ی طباطبایی را واضح و متمایز سازیم. آن گاه با تحلیل آن دیدگاه، پیش فرض ها و لوازم قول ایشان را روشن نماییم و سپس به نقد پیش فرض ها و لوازم آن دیدگاه بپردازیم.علم اخلاق ، بر اساس اعتقاد به ساحت ها و مراتب متکثر هستی شکل گرفته است. علم اخلاق بر هستی شناسی ماتریالیستی و دنیوی مبتنی نیست. جهان ماده، بخشی از عالم هستی است. اعتقاد به متافیزیک و علم ماوراء طبیعت، مهم ترین بنیاد هستی شناختی علم اخلاق اسلامی محسوب می شود و خیر و کمال در این هستی شناسی به علم طبیعت، مهم ترین بنیاد هستی شناختی علم اخلاق اسلامی محسوب می شود و خیر و کمال در این هستی شناسی به عالم طبیعت محدود نمی شود، بلکه عالم عقلانی را نیز در بر میگیرد. اعتقاد به عالم عقلانی و فرشتگان، رکن اساسی علم اخلاق اسلامی است. مباحث وجود شناختی مانند اتحاد عاقل و معقول، تشکیک در هستی ، و حرکت جوهری از جمله مباحث فلسفی است که در تاریخ تفکر اسلامی برای تبیین مسائل اخلاقی نقش مهمی داشته است .
علم اخلاق اسلامی از هستی شناسی فلسفی اسلامی بهره میگیرد . این هستی شناسی با گرایش های سه گانه: مشایی، اشراقی و صدرایی، اصول موضوعه هستی شناختی علم اخلاق را در اسلام تامین میکند.
اخلاق در ساحت انسان شناختی:
مبنای انسان شناختی اخلاق اسلامی که از دو مبنای هستی شناختی و معرفت شناختی آن متأثر است ، اعتقاد به ابعاد دو گانه وجود انسان، یعنی نفس و بدن است. بدن، موجود مادی و مربوط به عالم طبیعت است و نفس انسانی، موجودی فوق طبیعی و عقلی است. بدن انسان را با حس و نفس او را با عقل می توان شناخت. بعد عقلانی وجود انسان با ذات و هویت او در ارتباط است و با وجود دیدگاه های مختلفی که درباره ارتباط نفس و بدن مطرح است، می توان گفت: نفس جنبه عالی تر و برتر وجود انسان را تشکیل میدهد؛ به گونه ای که لذت، سعادت، کمال و خیر حقیقی انسان به این بعد از وجود او مربوط می شود. اثبات مراتب سه گانه وجود انسان؛ یعنی حس، خیال و عقل، تبیین رابطه میان این مراتب بر اساس حرکت جوهری و جسمانیه الحدوث و روحانیه البقاء بودن نفس، از مؤثرترین مسائل انسان شناختی در علم اخلاق است .