و ساعِدی مَکْسُورٌ
و مُهجَتی عَلی الفِراشِ کُلَّ ساعَۀٍ تَسِیلُ
و أصنعُ الأکفانَ ، ثم أتجُرُ التابوت
هذا الصباحِ
أدْرَکْتُ بالحیاۀِ ، و إغتمضتُ ، کی أموتُ
فی هدأۀِ و السُکُوتِ
( عبدالصبور ؛ ۱۹۹۸ :۱/۸۱ )
ترجمه :
ای دوست من ، همانا من مریضم
و پشتیبانم از دست رفته
و روحم ( زندگیم ) در بستر بیماری هر ساعتی نابود می شود
و کفن ها را می سازم ، سپس تابوت تجارت می کنم
در این صبح
به زندگی پی می برم ، و پنهان می کنم ( می خوابم ) تا بمیرم
در آرامش و سکوت .
عائشه تیموریه نیز در ابیات ذیل برای بیان مصائب روزگار و شکوه ی انسان از آن در قالب گفتگویی که با مادرش دارد به بیان سختی ها ، شدائد و مشکلات زندگی انسان و خویش می پردازد . او خطاب به مادرش شکایت می کند و می گوید : ای مادر آیا فریاد و اشکی که از چشمانم سرازیر شد را دیدی ؟ زیرا هستی همانند روزنامه ای است که پر از اتفاقات گوناگون و پستی و بلندی هایی می باشد و هر انسانی که در این هستی زندگی کند بی تردید دچار این پستی و بلندی ها می شود :
أرَأیَــتِ دَمــعَ مَحــاجِــری وَ سَمــــِعتِ یَا أُمـــّی نُحیبـــی ؟
هَـــل راعَ قَلبَــکِ مَا لَقَــیتِ مِــن النَّوائِــــبِ و الکُــــرُوبِ ؟
إنَّ الـــوُجُــــودَ صَحــــیفَۀٌ مَـــــلَأی بّأســــرارِ القُـــــلُوبِ
خَلَفتَــــنی لِلـــــهَمِّ فِیــــهِ وَ لِلشَّــــــدائِدِ وَ الخُطُـــــوبِ
( تیموریه ؛ بی تا : ۱۱۸ )
ترجمه :
آیا اشک چشم هایم را دیدی و ای مادرم آیا فریاد مرا شنیدی ؟
آیا مشکلات و غم هایی را که به تو رسید قلبت را ترساند ؟
همانا هستی دفتری است پر از اسرار قلب ها .
مرا برای سختی ها و مشکلات بر جا گذاشتی .
در ادامه عائشه توان خود را در مقابله با این شدائد و سختی ها از دست می دهد ؛ زیرا روزگار این مصائب را جرعه جرعه و آرام به او نوشانیده است و باعث گشته اندرون شاعر همچون آتشی سوزان سوخته شود و او صبر خود را در مقابل این مصائب و سختی ها از دست بدهد :
کَیفَ إصطِباری وَ أحشائی بِها حَرَقٌ مِن جَــذوَۀٍ مَـا لَهـا مِن حَــــرِّها وَاقِ
قَد جَرَعتِنی صُرُوفُ الدَهرِ مُرتَغِــماً لَـــو أعِجــا کَحَـــمیمٍ أو کَغَــــساقِ
( همان : ۱۴ )
ترجمه :
چگونه صبر کنم در حالی که اندرونم از آن سوخته ، از آتشی که از گرمی و داغی آن مانعی نیست .
سختی های روزگار مرا جرعه جرعه نوشانده است که مانند تاریکی مرا رنجور می کند .
تیموریه در ابیاتی دیگر یکی از مواردی که روزگار بر هر انسانی تحمیل می کند ، غم از دست دادن عزیزان معرفی می کند ؛ زیرا شاعر دخترش را در سن کم از دست می دهد . پس غم و اندوهش از این دنیا دوچندان می شود و روزگار را به خاطر این که به دخترش خیانت کرد ه است مورد سرزنش قرار می دهد و شکوه می کند و بیان می دارد که به خاطر این دردها بود که دخترش از این دنیای فانی رحلت کرد و با رفتنش قلب عائشه را در حسرت دیدارش تنها گذاشت :
قَد خانَها الدَّهرُ المِلّمُ فَأصـبَحَت لِکُوؤسِ أسقــامِ الضَـــنی تَتـــَجَرَّعَ
ذاقَت مَریرَ السُّقْمِ مِن عَهدِ الصَبا حَتَّـــی قَضَـــتْ أیامَـــها تَتــَوَّجَعَ
رَحَلَتْ و قَد أفنی النَزیف دِماءها و القـــلبُ فی حسَـــراتِهِ یَتَصَــدَّعَ
( تیموریه ؛ بی تا : ۳۱ )
ترجمه :
روزگار سرزنش گر به او خـیانت کرده است پس کاسـه ی شراب بیمـاری و درد و رنـج را نوشیـده است .
او از کودکی طعم تلخ بیماری را چشیده است تا جایی که روزگارش با درد و رنج سپری شد .
رفت و رحلت کرد در حالی که خون ریزی ، خونش را ریخت و قلب ها در حسرتش شکست .
عائشه در این بیت نیز از سختی ها و مشکلات روزگار خویش شکایت می کند که آسایش و راحتی زندگی را به شقاوت و بدبختی تبدیل کرده است .:
الدَّهـــرُ أبـــدَلَ رَاحَتــی بِعَنــاءِ وَ اعتـــَاضَ صَـــفوَ تَنعَمی بِشَقـــاءِ
(همان : ۱۹ )
راهنمای نگارش مقاله در رابطه با بررسی و مقایسه اومانیسم در اشعار صلاح عبدالصبور و عائشه ...