- پدید آمدن جنگهای قومی و فرقه ای
-
-
- زمینه سازی برای نفوذ دشمنان در بلاد اسلامی
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
-
- توهین و تحقیر دین(اهل دین)(حوزه۴۲، ۱۳۶۹: ۶۰)
که به نظر می رسد انعکاسی می باشد از نظر حضرت آیت الله جعفر سبحانی.
- نقد
هر چند آنچه که دربارۀ اثرات منفی ارتداد گفته شد حقیقت دارد و ارتداد واقعاً تجاوز به حقوق دیگران است و عموماً بوی توطئه و خیانت به جامعه اسلامی از آن استشمام می شود، اما چند مطلب پاسخ فوق را به چالش می کشاند.
۱ – ارتداد نوعی تغییر عقیده فرض شده است و فقط بعنوان آنکه اعلام کردن آن نوعی هرج و مرج در جامعه پدید می آورد و تجاوز به حقوق دیگران شمرده شده مذموم به حساب آمده است.
۲ – اگر ارتداد را به دلیل تعدی و تجاوز به حقوق دیگران و نهایتاً تهدید کننده هویت جامعه اسلام بدانیم آیا این حق را برای دیگران قائل نشدیم که بر اساس همین استدلال کسانی را که به اسلام مشرّف می شوند، مورد آزار و اذّیت قرار دهند و به جرم تهدید هویت جامعه دینی ای که در آن زندگی می کنند آنان را مجازات نمایند؟!
۳ – اگر کسی بگوید اعلام ارتداد می کنم و دینی دیگر می پذیرم بدون آنکه قصد توطئه و خیانت داشته باشم و مانند اهل ذمه زندگی می کنم، پاسخ چیست؟
همان نقضی که بر پاسخهای پیشین وارد بود، در اینجا نیز وارد است. یعنی در این پاسخ ارتداد به عنوان یک عقیده تلقی شده است ولی عقیده ای که بیان و ابراز آن به اعتقاد ما مسلمانان برای جامعۀ ما مخاطره آمیز و تهدیدکننده است.
به نظر ما علت حکم ارتداد را باید در ذات ارتداد جستجو کرد که در فصول آینده به آن میپردازیم. علیرغم آن که این پاسخها قانع کننده نیست از فواید آنها این است که این پاسخها نشان می دهد که اسلام با ارتداد به عنوان یک عقیده برخورد نکرده و حداقل ثمره این پاسخها این است که همگی نشان می دهند آنجا که با مرتد برخورد شده از زاویه عقیدتی نبوده است. زیرا تمام اندیشمندان با شاهد آوردن مصادیق غیرعقیدتی تلاش می کنند به نحوی شبهه ارتداد عقیدتی را حل کنند ولی متأسفانه در زدن این پل دچار غفلت شده و نمی توانند عالَم نظر را با عالَم عمل و سیرۀ فقها تطبیق دهند!
۳-۴- رویکرد چهارم ( رویکرد تحلیلی)
این گروه با تحلیل منطقی معرفت و عقیده و ارائه شاخصهای عقلانی، عمل ارتداد را عملی غیر عقلانی و فتنه گرانه محسوب و اساساً آن را خارج از دایره عقل و عقلانیت و فاقد معیارهائی که بتوان نام عقیده و ایمان بر آن نهاد می دانند.
پرچمداران این رویکرد عبارتند از: آیت الله جوادی آملی، علامه طباطبائی، شهید مرتضی مطهری، سید محمدعلی ایازی، عبدالفتّاح طبّاره، دکتر محمد زحیلی، محمد غزالی، سید قطب و مقام معظم رهبری و با اندکی تسامح آقای زین العابدین قربانی می باشند.
آقای سید محمد علی ایازی پس از بحثی مفصل دربارۀ منشأ ارتداد نتایج حاصله را در پنج محور بیان کرده است. به اعتقاد ایشان معنای ارتداد براساس آنچه از قرآن و احادیث شریف و سیرهی پیامبر اکرم (ص) و آنچه که از تاریخ تمدن اسلامی برداشت می شود به معنای «تغییر عقیده» نیست مطلقاً.
قرآن کریم تصریح دارد به اینکه مرتدین از کسانی نیستند که تلاش می کنند عقیدهی خود را تغییر دهند نه از روی علم و درایت و نه از روی جهل و عدم معرفت. پس ظاهراً اینها از این لحاظ که با فطرت انسانی مخالفت کرده و ظاهراً تغییر عقیده داده اند مجرم نیستند بلکه مجرم کسی است که حقیقت برای او واضح و روشن است اما آن را پاره می کند و زیر پا می گذارد با عمل خود “من بَعدِ ما تبیین لهم الهدی”(محمد،۲۵) بر چنین فردی ادله روشن عرضه شده و او به حقانیت آن چیزها اعتراف و تصدیق نمود “و شهدوُا ان الرسول حق وجاءتهم البینات”(آل عمران،۸۶)
و لکن علیرغم این حقایق با عقیده خود مخالفت کرده و تصدیق خود را زیر پا گذاشتند به عنوان یک بازیگر حیله گر! و به همین خاطر احادیث نبوی تصریح دارند به اینکه مرتدین و تغییردهندگان عقیده عملشان از روی علم و آگاهی و بر وجه عناد و اسرار و لجاجت می باشد “اِنَّما یکفر اِذا جحد". یعنی کافر است کسی که از روی جَحد (عناد و لجاجت) منکر چیزی شود.
به همین دلیل تمام کسانی که اقدام به تغییر عقیده می کنند لکن تعالیم اسلام در نزد آنان واضح و روشن نیست، و به حقانیت اسلام پی نبرده اند و یا به دور از تربیت اسلامی و ارزشهای اخلاقی اسلام رشد کرده و در تربیت او کوتاهی صورت گرفته، چنین شخصی ابتدائاً مرتد به حساب نمی آید و فقها در خلال کلماتشان از ارتداد تعبیر کرده اند به «خروج از اسلام» و لذا کل کسانی که از روی بصیرت مسلمان نشده اند یا در ذهن آنها شبهاتی رسوخ کرده است از دایره ارتداد خارج اند همانگونه که فقها بر این نکته تأکید کردند که افرادی که دچار شبهه می شوند و توانایی حل آن را ندارند مرتد محسوب نمی شوند. این نظریه با نظریه منتخب ما انطباق دارد و ما به تفصیل به آن خواهیم پرداخت.
مفسر بزرگ و فیلسوف عالی مقام حضرت آیت الله جوادی آملی در رابطه با پارادوکس حق تدین با حکم ارتداد نظریه خود را به شرح ذیل بیان فرموده اند:
گاهی این پرسش مطرح می شود که اگر تدین و دین ورزی حق مسلم انسانی است و اسلام این حق را به رسمیت شناخته، پس چرا مسلمانی که از اسلام دست برداشته و از دین خود اعراض کند و مرتد گردد، حکم و حد قتل برای او تعیین شده است؟
فتوای فقهای مسلمان درباره مرتد این است که چنین فردی مستوجب قتل است که عذاب دنیوی اوست و عذاب اخروی او بسی شدیدتر از آن است. ایشان به آیه ۲۱۷ سوره بقره استناد کرده اند که می فرماید: ” … وَمَن یَرْتَدِدْ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَیَمُتْ وَهُوَ کَافِرٌ فَأُوْلَئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَهِ وَأُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ “؛ بنابراین تدین حقی نیست که انسان هرگاه خواست آن را مطالبه کرده یا ساقط کند، بلکه مجبور است آن را بپذیرد تا به قتل نرسد، پس آزادی عقیده( دین ورزی و ترک دین) در اسلام فقط در حد یک شعار است.
درباره اقسام و شرایط مرتد میان فقها اتفاق نظر نیست؛ ولی فقها در باب حکم ارتداد تقریباً اتفاق نظر دارند که حکم مرتد “قتل” و خون او مباح است. درباره حکمت یا علت حکم، مطالب متعددی مطرح شده که اجمال آن بدین شرح است:
- عده ای عقیده دارند که چون ارتداد موجب نابودی هویت امت و جامعه اسلامی می شود، سبب اعدام است.
- گروهی عقیده دارند که چون مرتد دارای فساد فکری و روحی است، باید کشته شود.
- طایفه ای گفته اند که مرتد، حق الهی را که عبودیت و بندگی است، تضییع کرده، لذا خونش هدر است.
- بعضی گویند که اسلام کسی را اکراه به پذیرش دین نکرده است، مگر آنکه کسی با معرفت و رضایت و اختیار خودش مسلمان شود. چنین شخصی که با آگاهی و اراده اعتراف به اسلام کرده و از آن برگردد، مقدسات دینی را به تمسخر و بازی گرفته و مستحق قتل است، یا چون به امت اسلامی خیانت کرده، باید جریمه شود.
- برخی قائل اند که حکم قتل برای مرتد هیچ منافاتی با آیه ” لا اکراه فی الدین" ندارد، چون آیه مزبور ناظر به ورود به اسلام است؛ نه ابقا و استمرار آن.
دیدگاه های فوق، برخی از حکمت ها یا علت هایی بود که درباره حکم ارتداد بیان شد؛ اما به نظر می رسد هیچ یک از اقوال مطرح شده تام نباشد، چون آیات حق تدین(آزادی عقیده) دلالت بر آزادی تکوینی دارند؛ نه تشریعی؛ یعنی انسان در نظام تکوین آزاد است و از روی اختیار طبیعی می تواند دین دار یا بی دین گردد. او در انتخاب مسیر مجبور نیست؛ اما نه به این معنا که هر دو انتخاب او صحیح است، بلکه در مقام تشریع، تنها انتخابی صحیح است که حق باشد و برای مسیر ناصواب کیفر لحاظ شده است؛ مانند آنکه انسان از لحاظ تکوین، می تواند حیات خود را حفظ کند یا با انتحار آن را از بین ببرد؛ ولی از جهت تشریع فقط یکی از دو انتخاب مزبور صحیح و از لحاظ حکمت نظری حق است، لذا وی از جهت حکمت عملی فقط حق انتخاب همان را دارد؛ یعنی حق از لحاظ حکمت عملی و حکمت نظری مشخص و محدود است و آن فقط حفظ حیات است؛ نه از بین بردن آن با انتحار.
آیات قرآن حکیم از قبیل ” لا اکراه فی الدین “ و … همگی ناظر به آزادی بشر از منظر تکوین اند؛ نه تشریع؛ یعنی چنین نیست که در نظام طبیعت هر دو طرف نافع و ضار برای او یکسان و انتخاب هر دو راه صحیح و منطقی و معقول باشد، چون صرف امکان، توان و اقتدار، دلیل صحت، حق و روا بودن آن چیز نیست.
البته اگر محقق پژوهشگری بدون ابتلا به غرض و مرض سیاسی و مانند آن بر اثر برخی مطالعات و ابتلا به اشکالهای بی پاسخ هنوز به یقین قلبی نرسیده و گرفتار شبهه شد و از حالت قبلی برگشت، ممکن است فرصت تامل و مطالعه بیشتری به او داده شود.(جوادی آملی، ۱۳۸۵: ۳۰۰)
به نظر عبدالفتاح طباره، علت قرار دادن چنین عقوبت سنگینی برای مرتد از ناحیه اسلام آن است که فرد مرتد اقدام به امر خطرناک و مهمی کرده است. در حالی که اسلام برای غیر مسلمین حداکثر آزادیهای عقیدتی را روا داشته و متکفل دفاع از حقوق آنان نیز شده و حقوق متقابلی را برای آنان و مسلمانان مقرر کرده است. پس علت قتل مرتد نمی تواند چیزی غیر از جریمه خیانت عُظمائی باشد که در جمیع دولتها مصوب و مقبول می باشد. و آنچه اسلام مقرر کرده است چیزی جز التزام تثبیت همان قوانین مقرره نیست!
پس مرتد هنگامی که اعلام خروج از اسلام می کند قصد او توهین و طعنه زدن به دین و پیوستن به دشمنان و محاربین است. چنین کاری را یهودیان صدر اسلام انجام می دادند. عده ای اجیر شده بودند که صبحگاهان اعلام مسلمانی کنند و در شامگاه اعلام خروج از اسلام نمایند. بعنوان یک حیله و نیرنگ و یک استراتژی برای فریب مردم تا مانع از اسلام آوردن آنها شوند. و این یک حربه تاثیرگذار بود. تا مردم با دیدن اسلام آوردن بزرگان و افراد شاخص و فهیم خود و سپس کافر شدن آنان نتیجه گیری کنند که اگر خیری در اسلام بود این بزرگان در آن ثابت قدم بودند. این ارتداد، ارتداد از روی خدعه و نیرنگ بود.
” وَ قالت طائفهَ مِن اَهل الکتابِ آمِنوُا بالّذی اُنزِلَ عَلَی الّذین آمَنوُا وَجهَ النّهارِ واکفرُوا آخِره لَعَلَّهُم یرجعون"(آل عمران، ۷۲)
محمد عبده در این زمینه گفته است: این شیوه ای که یهود برای انصراف مردم از اسلام در پیش گرفته بودند و قرآن آن را نقل کرده است. مبنی بر یک قاعده طبیعی در بشر می باشد. زیرا مردم به طور طبیعی می دانند چیزی که حق است. از علامات آن این است که اگر کسی به آن دست یافت و آنرا شناخت دیگر از آن دست بر نمی دارد.
بنابراین روشن می شود، دستور پیامبر(ص) مبنی بر قتل مرتد چیزی نیست مگر برای ترساندن کسانی که دائماً به دنبال طرح ریزی و اجرای نقشه های شیطانی و فتنه گرانه برای پشت کردن مردم به اسلام و تشکیک در آن می باشند.
دکتر محمد زحیلی در پاسخ به شبهه تعارض و تناقض بین حرّیه، تدین و اعتقاد با حرمت ارتداد از اسلام که مستوجب عقاب شدید در دنیا و شدیدتر از آن در آخرت است. گفته است:
حقیقت این است که این حکم شدید برای مرتد فرع آزادی عقیده و تدین است. زیرا اسلام اجبار ندارد بر اینکه کسی داخل اسلام شود و به آن گردن نهد. مگر آن زمانی که به طور کامل آن شخص اقناع و مجاب گردد و با رضایت کامل اقرار کند که اسلام حق است و آن را اعلان نماید. همچنان که تمام فقهاء نیز بر این مطلب اتفاق نظر دارند که تقلید در عقیده و ایمان جایز نیست و چاره ای جز راه عقل و فکر برای آن نمی باشد.
بر این اساس کسی که پس از اعلام به مسلمانی، اعلان ارتداد می کند از دو حال خارج نیست. یا از روی نفاق و ریا و به قصد خیانت و شماتت اعلام اسلام کرده و قلباً کافر بوده است. که در اینجا عقاید اسلام و مقدسات را به تمسخر گرفته است. چنین شخصی قطعا مستحق مرگ است به دلیل ارتکاب چنین جرم بزرگی.
و یا اینکه از اسلام خارج شده است به خاطر وسوسه شیاطین جن و انس و فریب آنها، در اینجا از او طلب توبه می شود و به رفع شبهات و مشکلات فکری او مساعدت می گردد. تا آنکه دیگر حجتی برای او باقی نباشد(بهانه ای نداشته باشد) و همه اوهام او مرتفع گردد. و اگر باز اصرار کرد بر کار خود باید کشته شود به دلیل آنکه بیهوده گویی و باطل گرایی در حریم مقدسات و عقاید و ادیان راه ندارد و عمل او و خروج بر نظام و خیانت به امت اسلامی و دولتی که حامی او بوده است تلقی می شود.(الزمیلی، ۱۴۱۸: ۸۰)
محمد غزالی معاصر در پاسخ به این شبهه به ظرافتهایی اشاره دارد که باعث می شود نظریه ایشان را به طور کامل به نظر خوانندگان عزیز برسانیم. ایشان می گوید: