۱-دلبستگیهای ایمن به دیگران (شامل امنیت، ثبات، پرورش و تربیت، پذیرش).
۲- استقلال، کارآمدی و حس هویت؛
۳- بیان آزادانه نیازها و هیجانهای پذیرفتنی ؛
۴-خود انگیختگی ؛
۵-محدودیتهای واقع گرایانه و خود- بازداری (خود- کنترلی)
در طرحوارهدرمانی هدف اساسی این است که به بیمار کمک کنیم تا روشهای سازگارانهتری را به منظور ارضای نیازهای هیجانی بنیادین خود به کار بندد.
- تجربه های اولیه زندگی(آرنتز و جیکوب، ۲۰۱۳).
چهار نوع تجربه اولیه زندگی موجب به وجود آمدن طرحوارههای ناسازگار اولیه میشوند که عبارتند از:
۱-ناکام شدن دردناک نیازها ؛
۲- مورد ضربه واقع شدن یا قربانی شدن؛
۳- ارضای بیش از حد برخی از نیازها ؛
۴-درونی سازی انتخابی یا همانند سازی با افراد مهم.
حیطههای طرحوارههای ناسازگار اولیه
یانگ(۲۰۰۳)، مبتنی بر نیازهیجانی بنیادین که در صفحات قبلی توضیح داده شده، هجده طرح واره ناسازگار اولیه را در قالب پنج حیطههای طرحواره معرفی می کند. این حیطهها عبارتند از:
حیطه یک: جدایی[۹۱] و طرد[۹۲]
بیمارانیکه در این حیطه قرار می گیرند قادر به برقراری دلبستگیهای ارضا کننده و ایمن با دیگران نیستند. خانوادههای این افراد، که موجب شکل گیری این حیطه در کودکی فرد میشوند، معمولاً ناپایدار، آزاردهنده، سرد، طردکننده و منزوی از دنیای اطراف خود هستند. در این افراد نیازهای بنیادین امنیت، آرامش خاطر، پذیرش، حمایت، ثبات، همدلی و راهنمایی بر آورده نشده است (رافائل و یانگ، ۲۰۱۱).
طرحوارههایی که در این حیطه قرار می گیرند، عبارتند از:
۱-ترک شدن/ بی ثباتی[۹۳]
در این طرحواره، فرد درک ناپایدار و غیر واقعی درباره حمایت شدن و ارتباط با دیگران دارد. بیماران دارای این نوع طرحواره بر این باورند که افراد مهم در زندگی شان، ارتباطهای خود با وی را ادامه نمیدهند و در نتیجه همواره انتظار ترک شدن را دارند. این بیماران معتقدند که افراد مهم زندگی شان قادر نخواهند بود به حمایت هیجانی و ارتباط قوی و مستمر با او ادامه دهند، چون او فردی بی ثبات و پیشبینی ناپذیر است و در نتیجه وی را به خاطر فرد دیگری ترک خواهند کرد(رافائل و یانگ، ۲۰۱۱).
۲- محرومیت هیجانی[۹۴]
افراد دارای این طرحواره بر این باورند که نیازهای هیجانی طبیعی آنها توسط افراد مهم زندگی به طور کافی برآورده نخواهد شد. سه شکل محرومیت هیجانی وجود دارد:
الف) محرومیت از مراقبت : فقدان توجه، عاطفه، گرمی یا محبت ؛
ب) محرومیت از هم دلی : فقدان درک، خودافشاگری، تبادل احساسها، و فقدان شنونده؛
ج) محرومیت حمایت: فقدان هدایت و راهنمایی دیگران .
۳- بی اعتمادی- آزار دیدن[۹۵]
در این طرحواره فرد معتقد است که دیگران آزارنده، سوء استفاده کننده، صدمه رساننده، متقلب، دروغگو و بیصداقت هستند و اگر فرصت یابند، حتما” وی را استثمار خواهند کرد(رافائل و یانگ، ۲۰۱۱).
۴-نقص داشتن/ شرم[۹۶]
افراد دارای این طر حواره معتقدند که حقیر، پست، بد و بی ارزش هستند و دیگران آنها را دوست ندارند. به همین دلیل آنها در درون خود احساس پر خاشگری، بیارزشی و دلآزار بودن را تجربه میکنند. این بیماران ممکن است نسبت به سرزنش و مقایسه شدن با اطرافیان به گونه اغراق آمیزی حساس باشند، از بودن با دیگران احساس نا امنی کنند، و در عین حال، در حضور آنان احساس شرم و خجالت دارند(رافائل و یانگ، ۲۰۱۱).
۵-انزوای اجتماعی/ بیگانگی[۹۷]
در این طرحواره، فرد این تجربه ذهنی را دارد که به نوعی از دیگران متفاوت است، متعلق به گروه یا دسته ای نیست و با دیگران فرق دارد. حس از خود بیگانگی در این افراد دیده می شود(رافائل و یانگ، ۲۰۱۱).
حیطه دو: خود گردانی و عملکرد مختل[۹۸]
خود گردانی و استقلال، توانایی فاصله گرفتن از خانواده و عملکرد مستقل متناسب با سن است. افراد دارای طرحوارههای این حیطه، در فاصله گرفتن از خانواده و نمادهای پدری یا مادری و عملکرد مستقل مشکل دارند. به عبارتند دیگر، در طول دوره کودکی، اعضای خانواده این افراد در کارهای وی بسیار دخالت کرده اند و به گونه،ای افراطی، حمایت کننده بوده اند. در نتیجه، این افراد هرگز نتوانستهاند هویتی مستقل را در خود شکل دهند(رافائل و یانگ، ۲۰۱۱).
طرحوارههای این حیطه عبارتند از:
۶-وابستگی/ بی کفایتی[۹۹]
افراد دارای این طرحواره، در پذیرفتن مسئولیتهای روزمره خود بدون کمک دیگران احساس ناتوانی میکنند. این طرح واره اغلب به شکل احساس درماندگی یا منفعل بودن تظاهر مییابد(رافائل و یانگ، ۲۰۱۱).
۷- آسیب پذیری در برابر صدمه یا بیماری
محتوای این طرحواره حاوی ترس اغراقآمیز و فاجعه انگارانه از هر نوع ضربه و ناتوانی در کنار آمدن با صدمه یا بیماری است که به سه قسمت تقسیم می شود(رافائل و یانگ، ۲۰۱۱):
۱-فاجعه انگاری طبی[۱۰۰]
۲- فاجعه انگاری هیجانی[۱۰۱]
۳- فاجعه انگاری بیرونی[۱۰۲]
۸- به هم ریختگی[۱۰۳] / خود رشد نایافته[۱۰۴]
افراد دارای این طرحواره، غالب اوقات به گونه ای افراط آمیز با اطرافیان خود درگیری هیجانی پیدا میکنند و با آنها، بدون حفظ حریم خصوصی، ارتباط بسیار نزدیکی بر قرار میکنند. این بیماران باور دارند که فردیت به هم ریخته و سازمان نایافتهای دارند و بدون حمایت مستمر دیگران قادر نخواهند بود عملکرد مناسبی داشته باشند، و به زندگی خود ادامه دهند. همچنین، احساس تمایل به در هم آمیزی مستمر با دیکران و احساس بیکفایتی در هویت فردی، از دیگر مشکلهایی است که این افراد با آن مواجه هستند. در نتیجه، حساس پوچی و بیهدفی دیر پایی دارند(رافائل و یانگ، ۲۰۱۱).
۹- شکست[۱۰۵]
در این طرحواره، فرد بر این باور است که به گونهای غیر قابل اجتناب، در زمینههای مختلف زندگی شکست خواهد خورد، ونمی تواند به شیوه ای با کفایت، به سطح همتایان خود برسد(رافائل و یانگ، ۲۰۱۱).
حیطه سه مرزهای مختل[۱۰۶]
نقص در حد ومرزهای درونی، بیمسئولیتی در قبال دیگران و بیهدفی دراز مدت از ویژگیهای این حیطه است. این مشکلها منجر به عدم رعایت حقوق دیگران و عدم همکاری با آنان، اقدام به رفتارهای مغایر با قانون و عدم برنامه ریزی شخصی واقع گرایانه می شود. خانوادههای این افراد، اغلب خانوادههای بسیار دخالت کننده، سهل گیر و القا کننده حس برتری در کودک هستند. در برخی موارد، کودک ممکن است به دلیل عدم رعایت قانون مورد تنبیه قرار نگیرد و راهنمایی و هدایت مناسب و کافی را دریافت نکند(رافائل و یانگ، ۲۰۱۱).
طرح واره های این حیطه عبارتند از:
۱۰- استحقاق داشتن/ بزرگ منشی[۱۰۷]