اما نگارنده معتقد است آنچه را صفوی تحت عنوان شفافیت و تیرگی در سطح جمله ذکر نموده است باید در سطح اصطلاح ذکر کرد زیرا یک اصطلاح، ممکن است جمله نباشد همان گونه که ملاحظه می شود در جمله ی (۲۱) که صفوی ذکر می کند خود جمله اصطلاح نیست، بلکه عبارت وعده ی سر خرمن اصطلاح محسوب می شود.
هر چند ممکن است یک اصطلاح به صورت جمله باشد. اما این امر موجب نمی شود که آن را جزو مقوله ی شفافیت و تیرگی معنایی در سطح جمله بدانیم. به عقیده ی نگارنده شفافیت و تیرگی در سطح جمله نیز وجود دارد اما زمانی مطرح می باشد که معنی اصطلاحی نداشته باشد. ودر این صورت یا جمله دارای ابهام است یا در حوزه ی کاربرد شناسی قابل طرح
می باشد.البته نگارنده بر این موضوع واقف است که ممکن است عبارتی از نظر کاربردی و درحوزه ی کاربرد شناسی، از شفافیت و به ویژه تیرگی برخوردار باشد.
نگارنده نیز به پیوستاری بودن شفافیت و تیرگی معنایی معتقد است به طوری که پیوستاری وجود دارد که یک طرف آن نهایت شفافیت و طرف دیگر، نهایت تیرگی است و در میان این دو قطب پیوستار، در جاتی از تیرگی را داریم.
نگارنده سعی بر آن دارد که از مفاهیم شاخص کامل و شاخص جزیی که کروز مطرح کرده است برای نشان دادن میزان شفافیت و تیرگی معنایی در واحدهای واژگانی بهره جوید هر چند که این معیار ناقص معیار ارجاعی بودن که افراشی به خدمت گرفته است نیست.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
همان گونه که صفوی اشاره کرد همه ی واژه های ساده به جز نام آواها جزو واژه های تیره به حساب می آیند و در پیوستار در نهایت تیرگی قرار می گیرند ودر عوض نام آواهایی مانند جیک جیک که تلفظ آنها مانند صدای مدلولشان است جزو واژه های شفاف به حساب
می آیند. البته دراین میان واژه هایی نظیر بمب، بوق، فوت نسبت به واژه های بسیط فرش یا میز شفاف تر به حساب می آیند و درمیانه ی پیوستار قرار می گیرند. پس این پیوستار در مورد واژه های بسیط چنین خواهد بود.
شفاف | تیره | |
جیک جیک | بمب | فرش |
جیرجیر | فوت | میز |
خش خش | بوق | ساعت |
۴-۱-۹- واژه های غیر بسیط
درمورد واژه های غیر بسیط آنها را به دو گروه مشتق ومرکب تقسیم می کنیم. در واژه های مشتق که از یک واژه یا تکواژ قاموسی به علاوه ی یک تکواژ دستوری (تصریفی یا اشتقاقی) تشکیل شده اگر تکواژ قاموسی درمعنی حقیقی به کار رفته باشد و تکواژ دستوری نیز به سبب زایایی در زبان مفهوم خاص خود را القا کند (به ویژه تکواژهای تصریفی) واژه ی مشتق شفاف خواهد بود زیرا پس از تجزیه ی واژه ، میتوان به معنی آن دست یافت. واژه های راننده وخریدنی از آن جهت شفاف میباشند که از تکواژ قاموسی (xar , ran) که بر معنی حقیقی خود دلالت می کنند و تکواژ دستوری البته اشتقاقی (-ande) در واژه ی اول و تکواژهای دستوری (-i) , (-an) , (-id) درواژه ی دوم که به سبب زایایی در زبان با مفهوم خاصی در آمیخته اند. تشکیل شده اند. اما اگر تکواژ قاموسی درمعنی حقیقی به کار نرفته باشد یا دارای ابهام باشد، یعنی دلالت چندگانه داشته باشد و با آن معنی ای به کار رفته باشد که دیرتر به ذهن می رسد و با تکواژ دستوری زایا و دارای معنی و مفهوم خاص خود ترکیب شده باشد این واژه ی مشتق، تیره میباشد برای نمونه واژه ای مشتق باسواد شفاف تر از بانمک است. زیرا در باسواد،سواد در مفهوم حقیقی خود به کاررفته است. و با هم که تکواژ دستوری به معنی دارای است و مجموع مفاهیم این دو تکواژ مفهوم واژه ی باسواد را به ذهن متبادر می سازد،اما نمک در واژه ی بانمک به معنی جذاب و کسی که به دل می نشیند در معنی حقیقی خود به کار نرفته است. واز حاصل جمع مفهوم با به بعنوان تکواژ دستوری به معنی دارای و مفهوم نمک به عنوان تک واژ قاموسی به معنی شور مفهوم واژه ای با نمک به ذهن متبادر شود یعنی بعد از تجزیه ی واژه به اجزای تشکیل دهنده اش نمی توان به معنای آن دست یافت به عبارت دیگر می توان گفت که سواد در با سواد شاخص کامل است اما نمک در بانمک اصلا شاخص نیست.
اگر واژه ای فرضی بی اتاق را به معنی کسی که خانه ندارد و یا بی اسکناس را به معنی کسی که پول ندارد در نظر بگیریم این دو واژه از بانمک شفاف تر هستند اما نسبت به باسواد از شفافیت کم تری برخوردارند زیرا اتاق در بی اتاق و اسکناس در بی اسکناس شاخص جزیی
می باشند. اگر بیشتر دقت کنیم می بینیم واژه ای بازیچه از بانمک هم تیره تر است زیرا اگر چه بازی در این واژه شاخص جزیی به حساب می آید اما دیگر تکواژ دستوری چه هم در معنی پر بسامد خود به کار نرفته است و شاید بتوان گفت که آن هم شاخص جزیی به حساب
می آید( یا شاید اصلا شاخص به حساب نمی آید) ماهیچه از بازیچه هم تیره تر است زیرا درآن ماهی و چه اصلا شاخص به حساب نمی آیند.
بنابراین شاید بتوان پیوستار زیر را در مورد واژه های مشتق در نظر گرفت:
باید در مورد واژه های مشتق خاطر نشان کرد که آنهایی که دارای تکواژ دستوری تصریفی هستند و آنهایی که تکواژدستوری اشتقاقی پر بسامد و با معنی و مفهوم خاص و همیشگی خودرا دارند و با تکواژ قاموسی به کار رفته در معنی اصلی و حقیقی خود ترکیب یافته اند، معمولا از نهایت شفافیت برخوردارند.
درمورد واژه های مرکب که از دو یا چند تکواژ قاموسی تشکیل شده اند، افراشی بحث دقیقی کرده است تنها قابل ذکر است که وی ازملاک ارجاعی بودن استفاده کرده اما در تحقیق حاضر ملاک شاخص به عنوان وسیله ی درجه بندی تیرگی واژه های مرکب به کار رفته است.
البته افراشی، به پنج درجه برای تیرگی و شفافیت معنایی واژه ی مرکب قایل است اما نگارنده برای آن ۶ درجه ی اصلی پیش بینی میکند اگر واژه ی مرکب را فقط ساخته شده از دو تکواژ قاموسی فرض کنیم واگر هر دو تکواژ شاخص کامل باشند یکی شاخص کامل و یکی شاخص جزیی باشد، هر دو شاخص جزیی باشند یکی شاخص کامل و دیگری شاخص نباشد یکی شاخص جزیی و دیگری شاخص نباشد یا هر دو شاخص به حساب نیایند به ترتیب از میزان شفافیت آنها کم شده و بر میزان تیرگی آنها افزوده می گردد.البته به این صورت نیست که در بین این ۶ درجه ی اصلی درجات جزیی تری از تیرگی قرارنگیرد یا به عبارت دیگر بین واژه های درجه ی ۲ و درجه ی ۳ از شفافیت و تیرگی معنایی واژه ای دیگری قرار نگیرد بلکه ملاک دیگری هم وجود دارد و آن ملاک تضاد تاثیر مشترک شاخص ها و معنی کل واژه ی مرکب یا اصطلاح می باشد که اندازه گیری آن به صورت عینی مشکل است و بیشتر به شم زبانی بستگی دارد. برای مثال ممکن است در درجه بندی کلی، دو واژه در زیر یک درجه از تیرگی معنایی قرارگیرند اما یکی از نظر شمی شفاف تر از دیگری باشد. (برای نمونه از نظر نگارنده اگر چه بازیچه و کمانچه در یک درجه از تیرگی در نمودار نشان داده شدند اما بازیچه از کمانچه تیره تر است.
تفاوت دیگر این است که افراشی نهایت تیرگی را (۲-) و نهایت شفافیت را (۲+) به حساب می آورد اما نگارنده نهایت تیرگی را صفر(۰) و نهایت شفافیت را (۵)درنظر می گیرد. برای مثال نمونه های پارچه فروش، طلا فروش، آدم فروش، فخر فروش، عشوه فروش ، (افراشی، ۱۳۷۸، ص۷۲) را با توجه به ویژگی شاخص طبقه بندی میکنیم در پارچه فروش هر دو تکواژ قاموسی پارچه و فروش شاخص کامل به حساب می آیند همین طور است درمورد واژه مرکب پیراهن دوز .پس این دو واژه ی مرکب از نهایت شفافیت برخوردارند و در پیوستار در جایگاه ۵ قرار
می گیرند. در واژه های مرکب طلا فروش ، آشپز و کتابخانه، به ترتیب طلا ، آش و خانه شاخص جزیی و فروش، پز و کتاب شاخص کامل به حساب می آیند. پس این واژه های مرکب درجایگاه (۴) ازشفافیت معنایی قرار می گیرند. در واژه ی مرکب آدم فروش که افراشی آن را درمیانه ی پیوستار شفافیت و تیرگی معنایی قرار میدهد. چون میتواند هم درمعنی ارجاعی تک تک اجزایش و هم در معنی غیر ارجاعی واستعاری به کار رود(همان، ص۷۳) نگارنده معتقد است اگر آن را به دو معنی کسی که خرید و فروش انسان را انجام میدهد بگیریم هر دو تکواژ آن شاخص کامل به حساب می آیند و در جایگاه (۵) پیوستار قرار می گیرند واگر به عنوان کسی بگیریم که آدمها را لو میدهد آدم شاخص کامل (و یا بین شاخص کامل و شاخص جزیی) می باشد و فروش شاخص به حساب نمی آیند پس در جایگاه (۲) قرار میگیرد. در واژه ی مرکب فخر فروش، فخر شاخص کامل به حساب می آید و فروش اصلا شاخص نیست. پس در جایگاه (۲)پیوستار قرار می گیرد. در واژه ی مرکب عشوه فروش به معنی ریاکار،نه عشوه و نه فروش شاخص به حساب نمی آیند بنابراین نهایت تیرگی معنایی را دارند ودر جایگاه صفر پیوستار قرار می گیرند.
اما درجایگاه (۲) پیوستار، از نظر نگارنده واژه ی مرکبی نظیر چایخانه قرار میگیرد، زیرا هم چای و هم خانه شاخص جزیی به حساب می آیند در جایگاه(۱) پیوستار، واژه ی مرکبی میتواند قرار گیرد که یک جز آن شاخص جزیی باشد و جز دیگر اصلا شاخص نباشد مانند واژه ی مرکب خاک انداز که در آن خاک شاخص جزیی به حساب می آید و انداز شاخص به حساب نمی آید. پس شاید بتوان پیوستار زیر را برای نشان دادن تیرگی و شفافیت معنایی در واژه های مرکب درنظر گرفت.
۴-۱-۱۰- اصطلاحات
اصطلاح از مجموع چند واژه یاچند واحد واژگانی تشکیل شده و به صورت عبارت یا جمله می باشد اما مفهوم تک تک عناصر تشکیل دهنده ی آن معنی کل اصطلاح را به دست نمیدهند یا به عبارت دیگر حاصل جمع معانی سازه های تشکیل دهنده آن به مثابه ی معنی اصطلاح نیست. بنابراین خود اصطلاح کوچکترین سازه ی معنایی به حساب می آید واز این رو مانند یک واژه ی واحد عمل میکند. به طور کلی اصطلاح از نظر معنایی جزو واحدهای واژگانی تیره به حساب میآید اما در فهرست اصطلاحات برخی شفاف تر از برخی دیگر می باشند و آن زمانی است که یک یا چند تکواژ قاموسی در اصطلاح شاخص کامل یاجزیی باشد اگر تمام عناصر تشکیل دهنده ی اصطلاح شاخص نباشند آن اصطلاح از نظر معنایی درنهایت تیرگی قرار دارند واگر دارای عناصر شاخص جزیی یا شاخص کامل باشند آن اصطلاح ،از تیرگی کمتری برخوردار است.
برای مثال اصطلاح وعده ی سر خرمن دادن از آنجایی که دارای دو عنصر وعده و دادن است که شاخص کامل به حساب میآیند از اصطلاح شتر سواری دو لا دولا نمی شه یا چوب دو سر طلا شدن که اصلا شاخص ندارند شفاف تر می باشد. یا اصطلاح توی حرف کسی پریدن شفاف تر از وعده ی سر خرمن دادن است. زیرا حرف و کسی شاخص کامل می باشند و از نظر شم زبانی از درجه ی تیرگی کمتری نسبت به وعده ی سر خرمن دادن برخوردار است. به نظر می آید در پیوستار درجات تیرگی معنایی،اصطلاحات، جایگاه های صفر(۱) و یا حداکثر (۲) را میتوانند اشغال کنند:
به نظر نگارنده،شفافیت وتیرگی معنایی در سطح جمله بهتر است زمانی مطرح شود که معنی اصطلاحی نداشته باشد، بلکه جمله دارای ابهام باشد که این ابهام میتواند واژگانی باشد یعنی جمله دارای واژه یا واژه هایی باشد که به دلیل دلالت چندگانه شان، تعابیر معنایی مختلفی را برای آن جمله ممکن ساخته اند. مانند شانه ام شکست ،ممکن است این ابهام صرفا در گفتار روی دهد که به لحاظ هم آوا بودن دو واژه ی متفاوت است. مانند پدرم حیات /حیاط دارد. یا ابهام صرفا در نوشتار باشد که در سطح عناصر زنجیری زبان می توان جمله ی برادرت کرم دارد.را مثال زد که درآن کرم به دو صورت karam// یا kerm میتواند تلفظ شود ودر سطح عناصر زبر زنجیری میتوان جمله ی بهمن عظیمی از کوه سقوط کرد. را مثال زد که دو خوانش متفاوت عظیمی به انتخاب جایگاه تکیه بستگی دارد( صفوی، ۱۳۷۹، ص۲۱۸) ابهام جمله میتواند نحوی باشد که درسطح گروه به نام ابهام گروهی مطرح است و درآن هم نشینی واحدهای سازنده ی گروه یا گروه های تشکیل دهنده ی یک جمله ممکن است به شکلی باشد که بتوان برای رابطه میان این واحدها تعابیر نحوی متفاوتی به دست داد و درنتیجه آن گروه از دلالت چندگانه برخوردار خواهد بود. (همان، ص۲۱۸) مانند جمله ی در این کمد را که شکسته است رنگ نزن. که میتواند دو معنی داشته باشد یکی در شکسته ی این کمد را رنگ نزن دیگری در این کمد شکسته را رنگ نزن به عبارت دیگر بند موصولی که شکسته است میتواند به در یا به کمد باز گردد. پس تعیین هسته ی بند موصولی با قطعیت ممکن نیست. ابهام نحوی جمله میتواند از سطح گروه فراتر رود و در سطح کل جمله مطرح گردد که ابهام ساختاری نام دارد. یعنی روابط نحوی عناصر سازنده ی جمله از تعبیرات مختلفی برخوردار گردد و همین امر به دلالت چند گانه ی جمله منجر شود در این نوع ابهام، عامل حذف بیش از هر عامل دیگری دخیل است ( همان، ص ۲۱۹) مانند جمله ی برنامه ی شکار ببررا شبکه ی دو مجدداً نشان میدهد دراین جمله، حذف فعل که باید در جایگاه پس واژه ای شکار قرار
می گرفت باعث ابهام معنایی جمله شده است که آیا ببر شکار می کرد یا شکار می شد.
تمامی جملاتی که دارای ابهام معنایی هستند از نظر معنایی تیره به حساب میآیند وآن جمله هایی که ابهام معنایی ندارند از نظر معنایی شفاف به شمار می روند. هر چه تعداد ابهام ها در یک جمله بیشتر باشد آن جمله تیره تر از جمله ای می باشد که تعداد موارد ابهام در آن کمتر است. لازم به ذکر است که گاهی می توان با بهره گرفتن از بافت زبانی و بافت غیر زبانی از جمله رفع ابهام کرد.
میتوان موارد دیگری از شفافیت و تیرگی معنایی درسطح جمله را در حیطه ی کاربرد شناسی دانست. به این گونه که جمله دارای ابهام معنایی نباشد اما فقط بافت غیر زبانی یا زبانی باعث شفافیت معنایی آن جمله شود، در غیر این صورت جمله فقط معنی ظاهری داشته و در سطح معنی شناسی شفاف باشد.اما درسطح کاربرد شناسی تیره باشد که بهتر است از آن به شفافیت و تیرگی کاربردی یاد شود مثلا باقتی را در نظر بگیرید که تلفن زنگ می زند و یک نفر که در حمام است میگوید من تو حمامم این جمله خارج از بافت از نظر کاربردی تیره است و در بافت از شفافیت معنایی بهره می برد و به این معنی است که من نمی توانم جواب تلفن را بدهم کس دیگری جواب تلفن را بدهد.
واژه ی مرکب: واژه ها در زبان فارسی در دو طبقه ی واژه های بسیط و غیر بسیط قابل بررسی اند. واژه های بسیط فقط از یک تکواژ قاموسی یا دستوری تشکیل می شوندواژه ی غیر بسیط بیش از یک تکواژ دارد واژه ی غیر بسیط در سه طبقه ی مشتق، مرکب و مشتق مرکب قابل بررسی اند واژه ای مرکب از دو یا چند تکواژ قاموسی پدید می آید و حداقل شامل دو پایه است که هر دو واژه اند یا این که ریشه ی تکواژ محسوب میشوند(کاتامبا، ۱۹۹۳: ۵۴۹) نمونه هایی چون «کتابخانه» «خوش سخن» «شیردل» واژه های مرکب قلمداد می شوند. میان اجزا واژه ای مرکب غالبا رابطه نحوی وجود دارد این دسته از واژه ها از یک ساختار جمله ی زیربنایی برخوردارند که اجزا این جمله ی زیربنایی در نتیجه ی افزایش و کاهش معنایی دچار حذف شده برخی از میان رفته و برخی دیگر بر جای مانده اند. هسته ی نحوی درون ترکیب میتواند نقش های متفاوتی داشته باشد که بسته به این نوع ترکیب مشخص می شود کلمه های مرکب واژگانی در انواع نهادی، مفعولی، متممی، قیدی، بدلی، وصفی، اضافی و عطفی قابل طبقه بندی اند نمونه های (۱) و (۲) کلمه های مرکب واژگانی محسوب می شوند.