(۳/۷)۲۷/۱۳
(۱/۴)۴۶/۵
گروه مختلط
(۳/۸) ۶/۱۶
(۴۲/۴)۷۵/۶
فصل پنجم
بحث و نتیجهگیری
مقدمه
در این فصل براساس فرضیه ها و سوالهای فصلهای قبل نتیجهگیریهای پژوهشی ارائه شد و درباره تبیین ها، ارتباط یافته های این پژوهش با سایر پژوهشها، محدودیت ها و کاربردهای عملی یافته ها بحث شده است. در پاسخ گویی به هر سوال و فرضیه یافته های بخش های کمی و کیفی درهم ادغام شده اند.
بحث سوال اول
۱.ماهیت و معنای خودآسیب رسانی در نزد نوجوانانی که سابقه این رفتارها را دارند به چه صورت است؟
براساس یافته های بخش کیفی خودآسیب رسانی در نزد نوجوانان معادل رفتارهایی مثل خودزنی و خودجرحی یا خودسوزی است. اقدام خودکشی معمولاً معنای خود آسیب رسانی را در نزد نوجوانان ندارد و اقدام خودکشی در نزد نوجوانان براساس نوع روش و انگیزه های روان شناختی از خودآسیب رسانی متمایز میشود. نوجوانان در تعریف اقدام خودکشی، آن را براساس شیوه آسیب به خود مثلاً از طریق قرص خوردن یا براساس انگیزه روانی مثل رها شدن و به پایان رساندن مشکلات خانوادگی غیرقابل حل تعریف میکردند و خودآسیب رسانی را راهی برای رسیدن به انگیزه های روان شناختی زنده نگهدارنده مثل غلبه بر تعارضهای اجتماعی، آرام شدن،رهایی از عصبانیت، تخلیه تنش و به حساب آمدن در گروه همسالان با خودجرحی تعریف میکردند. از این روی به نظر میرسد اعتبارپژوهش هایی که خود جرحی را از اقدام خودکشی جدا کرده اند (در این پژوهشها برای اشاره به خودجرحی از واژه خودجرحی بدون خودکشی NSSI استفاده میشود) بیشتر از پژوهشهایی است که این دو رفتار را با یک عنوان( یعنی خودآسیبی عمدی DSH) بررسی میکنند. با این حال حذف پسوند “بدون خودکشی” به این معنا نیست که افکار یا میل به اقدام خودکشی در این نوجوانان وجود ندارد؛ زیرا یافته های بخش کمی نشان میدهد که بین وقوع خودجرحی و اقدام خودکشی رابطه وجود دارد و بیش از نیمی از افرادی که خودجرحی میکنند، سابقه اقدام خودکشی به روش های دیگری مانند خودمسمومسازی را نیز دارند.
دو مضمون اصلی مصاحبهها این بود که افراد با خودآسیبرسانی قصد انتقال یک پیام اجتماعی را داشتند و در زمان انجام این کار دچار حالت های هیجان شدیدی می شدند. براساس یافته های بخش کیفی می توان بیان کرد که تعارض های بین فردی با مراجع قدرت برانگیزاننده اصلی استفاده از رفتارهای خودآسیب رسانی است و نوجوانان از طریق خودآسیب رسانی پیامی اجتماعی را منتقل میکند که هر چند با درد و خطر همراه است اما به دلیل شرایط موقعیتی آزاررسان تنها راهبرد رهایی بخش است. این یافته همخوان با پیش بینی های مدل چانه زنی و پیغام دهی خودآسیب رسانی (هاگان،واتسون و همرستاین،۲۰۰۸) است. براساس این مدل، تعارض با چهره های اجتماعی مهم زندگی باعث می شود فرد رو به رفتارهایی مانند خودآسیب رسانی آورد که هر چند هزینه بالایی برای سلامتی خودش دارد؛ اما دارای یک فایده اجتماعی موثر و به صرفه است. همچنین الگوی خودآسیب رسانی نوجوانان ایرانی براساس مدل چهار عملکردی FFM(ناک و پرینستین،۲۰۰۴) با الگوی کسب تقویت منفی اجتماعی همخوانی دارد. حالتهای هیجانی که در خودآسیب رسانی وجود دارد ممکن است یا بخشی از فرایندهای همبسته با انتقال پیام اجتماعی مرتبط با خودآسیب رسانی باشند و یا این که ناشی از مشکلات نقایص تنظیم هیجانی باشند. یافته های بخش کمی بیان می کنند که این تجارب هیجانی دارای ماهیت نابهنجار هستند و ناشی از نقص کنترل تکانه است. با این حال با توجه به کارکرد سازمان بخشی که خودجرحی برای نوجوان دارد به نظر میرسد آنها این رفتار را به عنوان همخوان با خود در نظر می گیرند.
اگرچه در تشریح نشانگان خودجرحی عمدی به وجود اشتغال ذهنی[۷۹] درباره آسیب به خود اشاره شده است (میوهلکامپ،۲۰۰۵) اما یافته های بخش کیفی مطالعه حاضر تنها در تعداد کمی از نوجوانان این ویژگی را تایید می کند، در واقع الگوی غالب خودآسیب رسانی اجتماعی در نوجوانان ایرانی شبیه رفتاری اعتراضگونه نسبت به افرادی است که هم منبع عشق و هم تنفر هستند. در پژوهشهایی که تا کنون درباره خودآسیب رسانی انجام شده است بیشتر به جنبه های درون فردی و به ویژه مساله نقایص تنظیم هیجانی پرداخته شده است؛ اما یافته های کیفی این پژوهش نشان داد که معنای اجتماعی این رفتار برای نوجوانان ایرانی مهمتر از معنای درون فردی است و از خود آسیبرسانی مستقیم به شکل خودجرحی در اغلب موارد برای رهایی از فشارهای موقعیتی و انتقال یک پیامی که بیشترین اثرگذاری را بر روی دیگران داشته باشد، استفاده میکنند.
یکی دیگر از پیام های اجتماعی مرتبط با خودجرحی ابراز عشق و یا قدرتمندی است. نوجوانان بزهکار بیشتر برای ابراز قدرت به همسالان از این شیوه استفاده میکنند و احتمال دارد از این شیوه برای پذیرش و سرگروه شدن در بین همسالان استفاده کنند. در پژوهشی کیفی بر روی نوجوانان حاضر در یک مرکز بهداشت روانی اقامتی در آمریکا یکی از انگیزههای اصلی اجتماعی خودجرحی رسیدن به جایگاهی بالا در گروه همسالان شناسایی شد؛این افراد برخلاف افرادی که با هدف توجه طلبی این کار را انجام میدادند از نظر سایر نوجوانان به عنوان خود آزارگرهای اصیل یا آرمانی به حساب میآمدند؛این نوجوانان برای رسیدن به این مقام و جایگاه، خودآزاری شان شدیدتر بود و تا حدود زیادی به صورت نامعلوم و پنهانی این عمل را انجام می دادند(کراچ و رایت،۲۰۰۴).
اگر چه خودجرحی قدرتبخش ممکن است موجب زخمی شدن بافتهای سطحی بدن شود اما عملی است در جهت خودافزایی و ارتقای سطح و جایگاه اجتماعی. اگر چه در طبقه بندی ها این نوع خودآسیب رسانی به عنوان خودآسیب رسانی مستقیم در نظر گرفته شده است؛ اما شباهت آن به خودآسیبرسانی غیر مستقیم بیشتر است. خودآسیب رسانی با هدف ابراز عشق و قدرت ممکن است به رفتارهای که به آنها تعدیل بدن[۸۰] میگویند، شبیه باشد. رفتارهایی مانند خالکوبی کردن یا اعمال آیینی مذهبی که دارای جنبه های نمایشی، نمادین و فرهنگی هستند. از یک جهت بین این نوع خودآسیب با رفتارهای تعدیل کننده بدن شباهت وجود دارد؛ زیرا هر دو رفتار با هدف نشان دادن ابراز تعلق هویت به خرده فرهنگ های خاصی انجام می شود اما از جهت دیگر بین دو رفتار این تفاوت وجود دارد که معمولاً این اعمال از سوی فرهنگ غالب در جامعه غیراجتماعی محسوب میشود و با انگانگاری همراه است. معمولاً در بیشتر نوجوانان هر دو شکل خودآسیب رسانی وجود دارد ولی شروع خودآسیب رسانی در پسران در هر دو گروه آزاردیده یا بزهکار در یک بافت اجتماعی و با هدف همرنگی با همسالان یا نشان دادن برتری و قدرت شخصی به سایرین انجام میشود. دختران بیشتر با هدف رهایی از هیجان های ناخوشایند و حفظ یک رابطه خودآسیب رسانی می کنند و خودآسیب رسانی قدرت بخش به ندرت در دختران وجود دارد.
احتمالاً اولین برداشت ذهنی و ادراکی که افراد عادی از خودجرحی دارند تجربه نوعی احساس درد است اما در هیچ از مصاحبهها از این که این عمل، عملی دردآور است سخنی به میان نیامد. خودجرحی نوعی زخم شیرین یا زخمی بی درد است که در خود شفای درونی به همراه دارد. بدن قربانی ذهن می شود تا از طریق آسیب دیدن التیام کسب شود یا هدفی اجتماعی حاصل شود. یافته های آزمایشگاهی نیز بالاتر بودن آستانه درد را در نوجوانان خودجرحی کننده تایید کرده است(جرمین و هولی، ۲۰۱۳). البته این پدیده فیزیولوژیک را باید براساس نقشی که خودآسیب رسانی در انتقال پیامی موثر در موقعیت بی اعتبارساز دارد در نظر گرفت. یعنی عدم حساسیت نوجوانان به درد خودجرحی یک ویژگی وابسته به موقعیت است و نباید آن را یک صفت پایدار در نظر گرفت؛ چه اینکه یافته های جرمین و هولی در سال ۲۰۱۴ نشان داده است گوش دادن به یک مداخله شناختی متمرکز بر افزایش حس خودارزشمندی از میزان تحمل درد این گروه از نوجوانان کم میکند. با این حال یافته های بخش کمی نشان میدهند خودانتقادی متغییری مهم به عنوان پیش بینی کننده فراوانی خودآسیب رسانی است و این یافته بدین معناست که در عدم حساسیت به درد باورهای منفی و انتقادگرانه ای که نوجوان درباره خود دارد نیز تا اندازه ای موثر است.
مضامینی که در مصاحبهها شناسایی شد مشابه یافته های هیل و دالاس (۲۰۱۱) و کراچ و رایت(۲۰۰۴)است. در هر دو مطالعه مضمون اصلی مصاحبه های نوجوانان خود آسیب رسان درباره انجام خودآسیب رسانی با هدف رهایی از هیجان های منفی مثل خشم و تبعیت از همسالان گروه های اجتماعی بود. با این حال در مطالعه کیفی دیگری که در کشور فنلاند به صورت اینترنتی درباره معنای این رفتار انجام شد انگیزههایی مانند شیطان پرستی، پیروی از خرده فرهنگ گوتیک در آنها شناسایی شد( کراچ و رایت،۲۰۰۴).
مطالعاتی که به صورت بین فرهنگی خودآسیبرسانی را بررسی کردهاند بسیار اندک است. تنها در برخی مطالعات انجام خودآسیب رسانی در زنان و دختران آسیایی که به کشورهای غربی مهاجرت کرده بودند بررسی شد و نتایج این مطالعات نشان داده است در زنان آسیایی در مقایسه با زنان متولد انگلستان که در اثر خود مسموم سازی بستری شده بودند احتمال سابقه قبلی اقدام خودکشی، تشخیص های محور اول و دوم در گروه دوم بیشتر بود ولی در نمونه آسیایی تعارض های فرهنگی و فشار خانوادگی از سوی خانواده برای رعایت آداب و سنت قدیم نقش مهم تری در ایجاد این رفتار داشت(مری و اونز، ۱۹۸۶). همین یافته درباره مقایسه خودمسموم سازی و رفتارهای شبه خودکشی در گروه نوجوانان آسیایی و انگلیسی به دست آمده است و مشخص شده است که در نوجوانان آسیایی نقش تعارض های فرهنگی در پدیدایی این رفتارها بیشتر است (بسویاس، ۱۹۹۰ ؛ هندی، کیترماهان، بلارد، سیلوریا، ۱۹۹۱ به نقل از مری و اونز، ۱۹۸۶ ). همچنین یافته های بخش کمی مربوط به انگیزه های خودآسیب رسانی نشان داد که سهم انگیزههای اجتماعی و بین فردی از انگیزه های فردی بیشتر است. این یافته نیز از یافته های قبلی (یو، لین، لئونگ ۲۰۱۳) که نقش انگیزههای اجتماعی را در فرهنگهای آسیایی بیشتر از اروپایی بودند حمایت میکند. بنابراین یافته های مطالعه حاضر همسو با یافته های بین فرهنگی خودآسیب رسانی از این مساله که ماهیت معنا و انگیزه های خودآسیب رسانی وابسته به فرهنگ و شرایط اجتماعی است حمایت میکند.
براساس مضامین مصاحبهها خود آسیبرسانی را در سطوح اجتماعی، آسیبشناسی مرضی، و تحولی میتوان بررسی کرد. در سطح اجتماعی میتوان آن را در بین گروه نوجوانان بزهکار عملی برای دسترسی به جایگاه اجتماعی بالاتر در بین همسالان در نظر گرفت. همین طور در بین کودکان آزاردیده زخم های خودآسیب رسانی راهی است برای ابراز غیرمستقیم اعتراض و روشی برای کنترل محیط اجتماعی آزارگر. تاثیر پذیری از همسالان به عنوان یک عامل اجتماعی در گروه های دوستان از عوامل علت شناسی اصلی در یادگیری خود آسیبرسانی به عنوان یک رفتار جدید در دوره نوجوانی به حساب میآید. هم یافته های کیفی و هم یافته های کمی (براساس مدل اکتشافی خودجرحی و مدل برازششده خودجرحی درشکل ۸ نقش تاثیرپذیری از همسالان را به عنوان یک متغییر اجتماعی مهم در خود آسیب رسانی تایید میکنند. شروع خودآسیبرسانی در سطح اجتماعی نوعی رفتار خطرجویانه جدید دوره نوجوانی به حساب می آید که تحت تاثیر الگوهای همسالان آموخته میشود اما تداوم خود آسیب رسانی نوجوانان در پژوهش حاضر نشانه اعتراض اجتماعی است؛ اعتراض برای رهایی ، اعتراض برای به حساب آمدن و اعتراض برای مورد توجه قرار گرفتن. مهمترین عامل این اعتراض وجود فضای آزار هم در محیط خانوادگی آزاررسان و هم ویژگی های آزاررسان درخرده فرهنگ هایی است که آنها متعلق به آن هستند. براساس فرضیه پیام رسانی اجتماعی[۸۱] (ناک،۲۰۰۸) خودجرحی به دلیل اینکه رفتاری ضربه زننده به خود و پرهزینه[۸۲] برای خود فرد است می تواند در نقش یک ابزار اجتماعی ویژه عمل کند و نوعی اعتراض به حساب می آید که شانس رسیدن به یک هدف در روابط اجتماعی را بیشتر میکند.
نقش خودآسیب رسانی به عنوان راهبردی برای اعتراض در گروه و انتقال پیام اجتماعی تاثیرگذار هم در مطالعات آزمایشی روی حیوانات و هم نمونه های انسانی گزارش شده است. براساس آزمایشهایی که در حیوانات انجام شده است، هر چقدر حیوانات از رفتارهای پرهزینه بیشتر استفاده کنند میزان مقبولیت و تاثیرشان در سایر همنوعان بیشتر است زیرا این رفتارها بیشتر احتمال دارد به عنوان یک پیام صادقانه تفسیر شوند (ودیگ و ناک،۲۰۰۷ به نقل از ناک،۲۰۰۷) همچنین در تایید نقش خودجرحی به عنوان راهبردی برای اعتراض اجتماعی یافته ها روی زنانی که در معرض خشونت خانگی قرار گرفته اند نشان می دهد این گروه با فراوانی و شدت بیشتری خود آسیب رسانی آگاهانه انجام میدهند (جک کوایر، هلموت،سولیوان،۲۰۱۲)
علاوه بر این نقایص حل مسائل اجتماعی یکی از علت شناسی های خودجرحی در نوجوانان بزهکار است؛ مقایسه شیوه های حل مسائل اجتماعی در در دو گروه نوجوانان خودجرحی کننده و گروه کنترل نشان داده است از لحاظ تعداد راه حل های احتمالی برای یک موقعیت بین دو گروه تفاوت معنیداری وجود ندارد اما راه حلهای نوجوانان خود جرحی کننده برای حل کردن مسائل اجتماعی ناسازگارتر است و معمولاً آنها به راهحلهای خودشان اعتماد ندارند (ناک و مندز،۲۰۰۸).
در سطح آسیب شناسی روانی براساس یافته های کیفی و کمی این نتیجه قابل بیان است که خودجرحی نشانه ای است که با سایر رفتارها خودآسیب رسان غیرمستقیم همبودی دارد ولی همیشه نمی تواند به معنای وجود یک اختلال شخصیت مرزی باشد، به ویژه در افرادی که برای رهایی از یک موقعیت اجتماعی آزاردهنده متوسل به این رفتار نمادین میشوند. یافته های بخش کمی پژوهش حاضر نیز نشان داده است از بین مهارت های تنظیم هیجانی نقص در کنترل تکانه قویترین پیشبینیکننده خودآسیب رسانی است. نوجوانان خودجرحی کننده نقص کنترل تکانه دارند؛ اما این نمی تواند به این معنا باشد که میتوان آن ها را با تشخیص اختلال کنترل تکانه NOS دسته بندی کرد. براساس یافته های بخش کیفی در اغلب مصاحبه ها روایت نوجوانان خودجرحی کننده با ویژگی های اختلال کنترل تکانه نامنطبق بود. برای مثال در تشریح اختلال کنترل تکانه به داشتن افکار، مشغولیت ذهنی و خیال پردازی های متمرکز بر آسیب رساندن به خود سخن گفته شده است ؛ در حالیکه تصمیم به انجام این عمل در نوجوانان اغلب در یک بافت اجتماعی و بدون مشغولیت ذهنی در این باره انجام میشود. البته یکی از ملاکهای تشخیص اختلال کنترل تکانه تعدد و تکرار این نوع رفتار است و ممکن است در افرادی که این نوع رفتارها به صورت تکرارشونده وجود دارد این تشخیص صادق باشد چه اینکه در برخی از نمونه های مورد بررسی که تعداد خودجرحی ها بیشتر بود این نوع تکانه های آسیب به خود که اغلب همراه با نگرشی مثبت نسبت به این رفتار همراه بود وجود داشت. در کل از مجموع یافته های بخش کمی و کیفی پژوهش حاضر می توان بیان کرد در صورتیکه استفاده از خودجرحی به صورت اجباری و با فراوانی زیاد باشد می توان آن را به عنوان یک نشانگان مستقل در نظر گرفت.
نقایص کنترل تکانه و خودانتقادی بالا که در مطالعه حاضر در نوجوانان خودجرحیکننده به عنوان عوامل خطر اصلی شناسایی شد از لحاظ تحولی قابل بررسی است و با نقایص تحولی مرتبط است. براساس رویکرد تحولی هر نشانه مرضی رفتاری معنادار است که معنای آن را باید در روابط جاری نوجوان با محیط، در روابطی که با خود دارد و در تعارض های درونی شدهای که به صورت ساخت سازمان یافته اند جستجو کرد؛ ساختی که خود نیز با سازمان یافتگی شخصیت به عنوان یک کلیت در حال تحول مرتبط است(دادستان،۱۳۸۳). براساس یافته های بخش کیفی این پژوهش در اغلب شرکت کنندگان نشانه خودجرحی همراه با حداقل یک رفتار آسیب به خود غیرمستقیم، بزهکاری، سابقه اقدام خودکشی، تجارب جنسی زودهنگام، سوء مصرف مواد وجود داشت و این همبودی ها نشان از آن دارد که احتمالاً وقفه یا انحراف در تحول خودی یکپارچه کننده نقش اساسی در این اختلال دارد و احتمالاً آسیب به خود چه به صورت مستقیم و چه غیرمستقیم نتیجه این نقص در تحول خویشتن است. الگوهای خانوادگی آزاررسان و بی اعتبار ساز احتمالاً مهم ترین عامل در این شکنندگی و پدیدایی خودآسیب رسانی است.
مقایسه یافته های جمعیت شناختی خودآسیب رسانی نوجوانان ایرانی
یافته های این مطالعه نشان داد تقریباً در ۵۰% از نوجوانان آزاردیده حداقل یک بار سابقه انجام یکی از انواع رفتارهای خودآسیب رسانی مستقیم وجوددارد. در مطالعه دیگری در ایران بر روی دختران دبیرستانی شیوع طول عمر خودزنی(بریدن بخشهایی از بدن با تیغ) ۱۲% گزارش شده است(پیوسته گر،۱۳۹۲). این تفاوت در میزان شیوع بین دو گروه ممکن است به علت تاثیر سابقه بدرفتاری در دوران کودکی باشد. شیوع طول عمر خودآسیب رسانی مستقیم در نوجوانان جمعیت عادی ۱۸٪ گزارش شده است (میوهلکامپ و همکاران ۲۰۱۲)؛ اما شیوع این رفتار در در نوجوانان با سابقه بدرفتاری اعم از آزار جسمی، جنسی، غفلت و آزار هیجانی در سایر کشورها بین ۲۴ تا ۴۰ در صد گزارش شده است (ناک، ۲۰۱۰). در مطالعهای در آمریکا بر روی نمونهای از نوجوانان با و بدون سابقه بدرفتاری دوران کودکی، شیوع انواع رفتارهای خودآسیب رسانی مستقیم در گروه با سابقه بدرفتاری دوران کودکی ۶۸% بود(ویریچ و ناک، ۲۰۰۸). براساس یافته های این مطالعه شیوع خودآسیب رسانی در نمونه ایرانی نزدیک به نمونه های خارجی است.
فراوانی خود آسیبرسانی مستقیم در نوجوانان بزهکار ۵۴٪ (۳۹ نفر از ۷۱ نفر)است. در مطالعات دیگر بر روی بزهکاران همین نسبت ها به دست آمده است. مطالعه کانونهای اصلاح و توانبخشی آمریکا شیوع خودآزاری در میان نوجوانان بزهکار را ۴۰ درصد برآورد کرده است (پن،اسپوزیتو،اسکافر،فریتز،اسپریتو،۲۰۰۳). فروانی خود آسیبرسانی مستقیم در گروه نوجوانان با سابقه بدرفتاری دوران کودکی تفاوت معنی داری با گروه بزهکار نداشت. هر چند به صورت مستقیم در هیچ مطالعهای فراوانی خودآسیب رسانی مستقیم در دو گروه نوجوانان بزهکار و با سابقه بدرفتاری دوران کودکی مقایسه نشده است اما انتظار بر این بود که چون نوجوانان بزهکار خشم و هیجانهای ناخوشایندشان را بیشتر به صورت بیرونی ابراز میکنند ولی نوجوانان با سابقه بدرفتاری خشم و هیجانهای منفیشان را روی خودشان تخلیه میکنند، فراوانی خودآسیب رسانی در گروه آزاردیده بیشتر باشد. یک علت مهم این نتیجه ممکن است برابر نبودن و همگن نبودن ویژگیهای دو گروه باشد.
فراوانی خود آسیبرسانی غیر مستقیم (۳۰٪) در کل دو نمونه بیشتر از خود آسیبرسانی مستقیم (۱۷٪) بود. این یافته ممکن است به این دلیل باشد که برخی از رفتارهایی که جزو خودآسیب رسانی غیرمستقیم طبقهبندی میشوند مثل مصرف مواد و رفتارهای خطرجویی به صورت هنجاری در همه نوجوانان دراین دوره افزایش مییابند.
فراوانی خودجرحی در دختران بیشتر از پسران بود. این یافته همخوان با پژوهشهایی است که نشان دادهاند دختران به میزان بیشتری و با دفعات بیشتری از خودآسیب رسانی مستقیم به عنوان یک روش مقابلهای استفاده میکنند(پلنر، لیبال،کلر، فگرت،میوهلنکامپ، ۲۰۰۹؛ راث و هیت ، ۲۰۰۲). نتایج یک مطالعه طولی نیز نشان داده است ۳۷% از پسران که در ارزیابی مرحله اول رفتارخود آزاری داشتند در مرتبه دوم به صورت موقتی این رفتار را کنار گذاشته بودند؛ امّا این نرخ بهبودی موقتی برای دختران ۱۲% بود(لاند، لاند، رد، ۲۰۱۱). بنابر این احتمال دارد خودجرحی در دختران بیشتر حالت تکرارشونده و عادتی به خود بگیرد. همچنین شایعترین روش خودآسیب رسانی مستقیم، بریدن بخشهای بدن بود که در مطالعات نمونه خارجی نیز همین نتیجه تکرار شده است(کلونسکی و میوهلنکامپ، ۲۰۰۷).
بحث سوال دوم
چه عواملی در پدیدایی خودآسیب رسانی در نوجوانان نقش دارند؟
براساس یافته های بخش کیفی عواملی که در پدیدایی این رفتار نقش داشتند شامل دو دسته عوامل روانشناختی و اجتماعی بودند. عوامل روانشناختی شامل عواملی مانند آشفتگی هیجانی (خشم شدید و افسردگی)، نقایص حل مسئله، نقایص خودتسکین بخشی، وجود اختلالهای روانی همبود و نگرش مثبت به خود جرحی است. الگوگیری، خانواده نابهنجار، مصرف الکل، سوء مصرف مواد از جمله عوامل محیطی موثر در ایجاد خودجرحی است. بین این عوامل که توسط نوجوانان در مصاحبهها مشخص شدند و متغییرهایی که به عنوان پیشبینیکنندههای خودآسیبی در مدل بخش کمی برآورد شدند رابطه نزدیک وجود دارد. برای مثال نقایص تنظیم هیجانی و به ویژه نقص کنترل تکانه که در مدل کمی به عنوان یکی از پیشبینیکنندههای معنیدار خود آسیب رسانی شناسایی شد، در بخش کیفی نیز معادل آن تحت عنوان عدم تحمل هیجانهای منفی در مصاحبه های نوجوانان شناسایی شد. همین طور نقص خود تسکین بخشی متضاد خودانتقادی است که در مدل کمی به عنوان یک عامل واسطه ای نقش داشت. درباره عوامل همسالان هم الگوگیری در مدل کمی در قالب الگوگیری از همسالان از جمله متغییرهای تعدیل کننده رابطه نقایص تنظیم هیجانی و خودجرحی شناسایی شد.
از جمله عواملی که در بخش کیفی توسط نوجوانان به عنوان علت خودآسیب رسانی مشخص شد ولی در بخش کمی در نظر گرفته نشده بود نگرش مثبت به خودجرحی بود. این عامل در نوجوانان بزهکار نسبت به نوجوانان آزار دیده نقش بیشتری در پدیدایی و تداوم خود جرحی دارد.
همان طور که در مدلی که براساس تحلیل محتوایی روایت های نوجوانان از خودجرحی در فصل چهار ارائه شده است خودجرحی مانند سایر پاسخهای هیجانی در یک تعامل واقعی یا خیالی ظاهر میشود. موقعیتهای تعاملی که راه انداز خودجرحی هستند معمولاً از جنس تعارض با والدین، تعارض با همسالان و دوستان جنس مخالف یا دوستان صمیمی و نزاع و دعوا است و موقعیتهای خیالی راه انداز خودجرحی بازگشت خاطرات گذشته از روابط پیشین با والدین یا دوستان است. در واکنش به این موقعیت نوجوانان دارای سابقه خودجرحی دچار آشفتگی هیجانی میشوند که به دو صورت خشم و افسردگی است. آشفتگی هیجانی معمولاً از روی سرخوشی و حالاتی که در اختلال خلقی دو قطبی مشاهده می شود، نیست و ماهیت این آشفتگی هیجانی به صورت یک واکنش افراطی به یک موضوع ناخوشایند است. خشم نوجوانان در این موقعیت ها بسیار زیاد است که واژه تکانشوری تنها بخشی از این واقعیت را بر میتاباند. خشم به شدت و به سرعت گرایش به انجام عملی فوری را در نوجوان برای رهایی از این آشفتگی به وجود میآورد.
هرچند آشفتگی هیجانی خشم و افسردگی همبسته یا جزیی از مراحل خودجرحی هستند اما نوجوانان در توصیف از خودجرحی این هیجان ها را علت خودجرحی می دانند. یافته های تجربی نیز از پایین بودن آستانه تحمل ناکامی هیجانی در این گروه از نوجوانان حمایت میکند؛ برای مثال در پاسخ به استرس مصنوعی در هنگام انجام یک آزمون ساختگی، پاسخهای گالوانیکی پوست شدیدتری نسبت به نوجوانان گروه کنترل نشان دادهاند(ناک و مندز،۲۰۰۸). همچنین لینهان(۱۹۹۳) در نظریه علت شناسی اختلال شخصیت مرزی نیز به نقش آشفتگی هیجانی که ناشی از سطح پایین سروتونین است تاکید کرده است. اغلب نوجوانان خودجرحی کننده به خودجرحی به صورت یک رفتار وسیله ای برای کاهش خشم مینگرند؛ یعنی راهی برای آرام شدن و رهاشدن از فشار خشم. در پاسخ به این که چرا خشم به سمت دیگران ابراز نمی شود و بر روی بدن جهت داده میشود هم عوامل روان شناختی و هم مرتبط با همسالان نقش دارد.
یکی از عوامل روانشناختی نقص حل مساله است. نوجوانان خودجرحی کننده در ارزیابی موقعیت دچار مشکل هستند. دخترها بیشتر از خودجرحی به عنوان روشی برای حل مسائل و رسیدن به هدف های پایمال شده شان استفاده می کنند. استفاده از خودجرحی برای حل مسئله همخوان با نظریه پیامرسانی ( هاگن، واتسون، همرستاین ، ۲۰۰۸ ؛ناک،۲۰۰۷) است. براساس این نظریه باید گفت ممکن است خودجرحی در موقعیت هایی که این نوجوانان در آن به سر میبردند ( خانواده های از هم پاشیده و با والدین نابهنجار) نسبت به سایر روش های حلمساله تاثیر کمتری داشته باشد و استفاده از این روش هیجانمدار ممکن است تنها روش بهنجار و ایثارگرایانهای برای حل مسائل باشد.
نوع دیگری از آشفتگی هیجانی که زمینهساز خودجرحی میشود، تجربه خلق افسرده است. خلق افسرده محصول واکنش نوجوانان به خاطرات تعامل های گذشتهاست. البته افسردگی در اقلیتی از این گروه از نوجوانان که خودجرحی همراه با سابقه اقدام خودکشی دارند نقش بیشتری دارد.
یکی دیگر از علل خودجرحی از نظر نوجوانان میل به آرام شدن و تسکین یافتن خود بود. این نوجوانان برعکس نوجوانان پرخاشگر که خشم شان را به محیط بیرون جهت دهی می کنند و از این طریق آرام می شوند، خشم را روی بدن خودشان تخلیه می کنند و خودشان این رفتار را به عنوان خشونت قلمداد نمی کنند. دو تبیین از این رفتار ارائه شده است یکی درباره نقش فی ذات خودجرحی در آزاد کردن افیون های ضد درد بدن است که به این عمل ماهیت تسکین بخشی می دهد. تبیین دوم متعلق به نظریههای روابط ابژهای است. احتمالاً درونی سازی روابط اولیه آزار رسان دوران اولیه زندگی در این شیوه خود تسکین بخشی اثر دارد. در دو مورد از مصاحبه ها به صورت مستقیم اشاره شده بود که این رفتارها در مادر وجود داشته است: “مادرم وقتی عصبانی میشد موهایش را میکند و خودش را می زد". البته ممکن است این پرخاشگری درون فکنی شده نتیجه ناکامی های ارتباطی اولیه باشد که موجب شده است تصور منفی از خود در ذهن نوجوانان شکل بگیرد. یافته های مصاحبه بخش کیفی پژوهش تبیین های مرتبط با مدل روابط ابژه ای در ارتباط با نقایص خود تسکین بخشی حمایت می کند. نقص در تحول خود در تنظیم عواطفی مانند پرخاشگری اختلال ایجاد می کند و تظاهر آن می تواند به صورت خودآسیب رسانی باشد.