بنابراین ، صدر آیه در ارتباط با بحثی فقهی و تاریخی است اما تعبیر «خاتم النبیین» که در ذیل آیه آمده ، نص است در خاتمیت پیامبر اسلام (ص) .[۱۶۳]
پس مدلول روشن این بخش از آیه شریف آن است که سلسله انبیا با آمدن پیامبر اسلام (ص) خاتمه یافته است.
از دیگر آیاتی که می توان خاتمیت اسلام را استظهار کرد، آیات ذیل می باشد:
«تَبَارَکَ الَّذِى نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلىَ عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَلَمِینَ نَذِیرًا[۱۶۴]؛ زوال ناپذیر و پر برکت است کسى که قرآن را بر بندهاش نازل کرد تا بیمدهنده جهانیان باشد.»
از آنجایی که تعبیر «عالمین» اختصاص به زمان خاصی ندارد، بنابراین این آیه آشکارا می رساند که هدف از نازل شدن قرآن بر پیامبر این است که قرآن یا خود پیامبر، نذیر و بیم رسان همه مردم از روز نزول قرآن تا روز قیامت باشد.[۱۶۵]
گواه سوم از قرآن بر خاتمیت آیه نوزدهم سوره انعام می باشد که می فرماید:
«وَ أُوحِىَ إِلىََّ هَذَا الْقُرْءَانُ لِأُنذِرَکُم بِهِ وَ مَن بَلَغَ[۱۶۶]؛ این قرآن بر من وحى شده، تا شما و تمام کسانى را که این قرآن به آنها مىرسد، بیم دهم.»
مرحوم شیخ طبرسی در تفسیر این آیه می نویسد: یعنی این قرآن به من وحی شده است تا به وسیله آن، شما و تمام کسانی را که تا روز قیامت قرآن به آنها می رسد از عذاب الهی بترسانم و از این رو پیامبر گرامی(ص) فرمود: هر کس که صداى دعوت من به یگانه پرستى به او برسد، مصداق این آیه است و بر او اتمام حجت شده است.[۱۶۷]
بنابراین از این آیه هم به خوبی استفاده می شود که: رسالت پیامبر گرامی تا دامنه قیامت ادامه دارد.
شاهدی دیگر بر اثبات خاتمیت پیامبر اسلام(ص) آیه بیست و هشتم سوره سبأ می باشد که می فرماید:
«وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّهً لِّلنَّاسِ بَشِیرًا وَ نَذِیرًا وَ لَکِنَّ أَکْثرََ النَّاسِ لَا یَعْلَمُون»؛[۱۶۸]
و ما تو را جز براى همه مردم نفرستادیم تا (آنها را به پاداشهاى الهى) بشارت دهى و (از عذاب او) بترسانى ولى بیشتر مردم نمىدانند!
آنچه پس از دقت و تأمل در این آیه معلوم می شود این است که «کافه» به معنای «عامه» و «حال» از «الناس» و از ماده” کف” به معنى کف دست است.
و از آنجا که انسان با دست خود اشیاء را مىگیرد، یا از خود دور مىکند این کلمه گاهى به معنى” جمع کردن” و گاهى به معنى” منع کردن” آمده است.
در آیه مورد بحث نیز هر دو معنى را مفسران احتمال داده اند، نخست اینکه به معنى” جمع کردن” باشد و در این صورت مفهوم آیه چنین است که “ما تو را جز براى مجموع مردم جهان نفرستادیم” یعنى جهانى بودن دعوت پیامبر اسلام ص را شرح مىدهد.
تفسیر دوم و احتمال دیگری که براى آیه ذکر شده از معنى دوم کف به معنى منع گرفته شده است طبق این تفسیر” کافه” صفت پیامبر مىشود و منظور این است: خداوند پیامبر را به عنوان یک” بازدارنده” براى انسانها از کفر و معصیت و گناه فرستاده است، ولى تفسیر اول با آیات و روایات دیگر نیز تأیید می شود.[۱۶۹]
بنابراین این آیه محتوای آیات گذشته را تقویت می کند و بر عمومیت دعوت پیامبر اشاره دارد.
آیات دیگری از قرآن نیز این مدعا را تأیید میکند ،از جمله:
« إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِالذِّکْرِ لَمَّا جَاءَهُمْ وَ إِنَّهُ لَکِتَابٌ عَزِیزٌ*لَّا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَینِْ یَدَیْهِ وَ لَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِیلٌ مِّنْ حَکِیمٍ حَمِید[۱۷۰]»؛ کسانى که به این ذکر [قرآن] هنگامى که به سراغشان آمد کافر شدند (نیز بر ما مخفى نخواهد ماند)! و این کتابى است قطعاً شکست ناپذیر که هیچ گونه باطلى، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمىآید چرا که از سوى خداوند حکیم و شایسته ستایش نازل شده است.
از این آیه روشن می شود که ،نه در زمان پیامبر(ص) و نه پس از آن ،هیچ گونه باطلی به قرآن راه نیافته، راه یافتن باطل به قرآن آن است که یا چیزی از آن کاسته شود و یا مطلبی برآن افزوده گردد، به گونه ای که قابل تشخیص نباشد،و یا آنکه احکام آن منسوخ شود. پس می توان با این آیه استدلال کرد که کتابی که ناسخ قرآن باشد،نازل نخواهد شد ودر نتیجه پیامبر صاحب چنین کتابی مبعوث نخواهد گردید.[۱۷۱]
از آیه بطور روشن استفاده می شود که هیچ باطلی به قرآن مجید راه ندارد و این کتاب بر اثر حقانیت، پیوسته تا روز رستاخیز، حجت می باشد.
با توجه به اینکه قرآن مجید به طور صریح در قالب آیاتی، به خاتمیت نبوت پیامبر اکرم(ص) تنصیص نموده است پیشوایان بزرگ اسلام نیز در فرصت های مناسبی پیرامون خاتمیت پیامبر گرامی (ص) و آئین و کتاب او سخن گفته اند واز این راه مفاد صریح قرآن را تأکید نموده اند.
روایت منقول از طرف پیامبر بزرگ اسلام و همچنین از امامان معصوم(علیهم السلام)در این زمینه فراوان است. جهت رعایت اختصار به ذکر چند حدیث اکتفا میکنیم که از جمله آنها حدیث منزلت است،که از اخبار متواتر شمرده میشود.
هنگامی که رسول گرامی (ص) با عده ای از مسلمانها به غزوه تبوک می رفتند علی(ع) درخواست کردند که در رکاب پیامبر شرکت کند .رسول گرامی(ص) فرمود؛ نه؛ حضرت علی(ع) در این موقع به گریه افتاد و گفت: دوست دارم که خدمت شما باشم .پیامبر گرامی(ص) فرمودند:
« أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى قَالَ بَلَى قَالَ ص فَاخْلُفْنِی[۱۷۲]»؛ آیا راضی نیستی که نسبت به من مانند هارون نسبت به موسی باشی،و همان منزلتی که هارون نسبت به موسی داشت ، تو نسبت به من داشته باشی.
یعنی همانطور که وقتی موسی در میان بنی اسرائیل نبود، هارون جانشین و خلیفه او بود تو هم خلیفه و جانشین من هستی ، فقط یک فرق بین تو وهارون می باشد،و آن این که هارون پیامبر بود و تو پیامبر نیستی،زیرا پس از من پیامبر دیگری نخواهد بود«إلا أنّه لا نبی بعدی»[۱۷۳]
۲-۴-۲٫ علل ختم نبوت
۱- پیامبران الهی واسطه بین خدا و مردمان بوده اند تا آدمی را به سوی سعادت ابدی راهبری کنند. اما دعوت پیامبران پس از چندی تحریف می گردید و یا اساسا از میان جامعه رخت می بست. از این رو،حکمت الهی اقتضا می کرد که پس از تحریف یا از بین رفتن محتوای دعوت یک پیامبر، پیامبر دیگری مبعوث شود تا دوباره دعوت به سوی حق را احیا کند و تحریفهای صورت پذیرفته را بزداید و رسالت الهی را به مسیر اصلی خود بازگرداند:
«وَ مَا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ إِلَّا لِتُبَینَِّ لهَُمُ الَّذِى اخْتَلَفُواْ فِیهِ وَ هُدًى وَ رَحْمَهً لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»[۱۷۴]؛ما قرآن را بر تو نازل نکردیم مگر براى اینکه آنچه را در آن اختلاف دارند، براى آنها روشن کنى و (این قرآن) مایه هدایت و رحمت است براى قومى که ایمان مىآورند!
بنابراین، یکی از حکمتهای بعثت پیامبر جدید حفظ و صیانت محتوای دعوت پیامبر قبلی از تحریف و نابودی است، اما این مسأله درباره اسلام و کتاب آسمانی آن صدق نمی کند چراکه خدا خود نگاهبانی آن را از دگرگونی ضمانت کرده است:
«إِنَّا نحَْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لحََافِظُون[۱۷۵]»؛ما قرآن را نازل کردیم و ما بطور قطع نگهدار آنیم!
پس یکی از حکمتهای خاتمیت اسلام ، صیانت الهی قرآن از هرگونه تحریف و تغییر است.
۲-یکی دیگر از اموری که ارسال پیامبر بعدی را الزام می کرده عدم کفایت شریعت پیامبر قبل برای امتها و جوامع آینده است.
استاد مطهری معتقد است که اصول فکری و اصول عملی پیامبران یکی بوده و همه آنها مردم را به یک شاهراه و به سوی یک هدف دعوت میکردند.اختلاف شرایع و قوانین جزئی،در جوهر و ماهیت این راه تأثیری نداشته است.ایشان بر این باورند که اختلاف و تفاوت آموزههای آسمانی از نوع اختلافات تباینی نبوده،بلکه این اختلافات دو نوع میباشد،یا از نوع اختلاف در شکل اجرایی یک اصل کلی در شرایط و اوضاع گوناگون بوده است و یا از نوع اختلاف در سطوح و مراتب بوده است و این اختلاف ریشه در استعدادهای انسانهای سابق و لا حق دارد.اختلاف در سطوح هم در ناحیه قوانین دینی و شرایع بوده و لذا شرایع در طول تاریخ از نقص به سوی کمال حرکت کرده و در زمان رسالت پیامبر بزرگ اسلام(ص) جامعترین و کاملترین و مترقیترین قوانین در اختیار بشر قرار گرفت که نوع سیستم قانونگذاری آن به گونهای است که پاسخگوی همه نیازمندیهای بشر در همه اعصار میباشد.[۱۷۶]
پس از این نصوص استفاده می شود که اسلام دین کاملی است و نیاز به بازسازی و تکمیل ندارد. از این رو، حاجت به بعثت پیامبر جدیدی نخواهد بود.
با پذیرفتن اینکه اسلام به واسطه کمال و تمامیت و جامعیتی که دارد به نبوت تشریعی پایان داده است این سؤال پیش می آید که پایان یافتن نبوت تبلیغی را چگونه می توان توجیه کرد؟ در صورتیکه بشر، در تمام دوره ها به کسانی که او را هدایت و ارشاد کنند نیازمند است؟؟
پاسخ این سؤال از نظر شیعه بسیار روشن است زیرا به عقیده شیعه همان وظیفه تبلیغ و ارشاد که پیامبران غیر اولوالعزم انجام می دادند پس از پیامبر گرامی(ص) به عهده جانشینان او گذاشته شده است. و در حقیقت تبلیغ و ارشاد و تربیت به وسیله کسانی که با جهان غیب ارتباط دارند، قطع شده است. آری نبوت و رسالت ختم شده است اما ختم نبوت به این معنا نیست که از طرف خدا افرادی برای تبلیغ ارشاد مردم گمارده نشده اند بلکه جانشینان پیامبر گرامی که از طرف خدا به این مقام منصوب شده اند، همان وظیفه تبلیغ وارشاد را به عهده دارد.
شیعه با دلائل محکم واستوار ثابت کرده است که از طرف خداوند افرادی به عنوان امام و جانشین پیامبر (ص) تعیین شده اندکه پس از درگذشت پیامبر، زعامت مسلمانان را به دست بگیرند و آنان را به همان راهی که پیامبر دعوت می کرد دعوت نمایند و این عقیده بر اساس دلیل های محکم،استوار است که به برخی از آنها اشاره می شود.[۱۷۷]
بنابراین به عقیده شیعه، پس از پیامبر گرامی(ص) ، امامان معصوم ، همان وظیفه تبلیغی پیامبران را به خوبی ایفا می کنند واز این رو این سؤال و اشکال (که چرا مسلمانها از نبوت تبلیغی محروم بمانند) اصلا پیش نمی آید.[۱۷۸]
امام هشتم می فرمایند:
«إِنَّ الْإِمَامَهَ هِیَ مَنْزِلَهُ الْأَنْبِیَاءِ وَ إِرْثُ الْأَوْصِیَاءِ إِنَّ الْإِمَامَهَ خِلَافَهُ اللَّهِ وَ خِلَافَهُ الرَّسُولِ)ص([۱۷۹]»؛
امامت همان مقام و منزلت پیامبران است که به امامان داده شده است امامت خلافت الهی و جانشینی از رسول خدا است.
نتیجه گیری:
براساس آیات قرآن و روایات متواتر ، خاتمیت پایان یافتن بعثت پیام آوران الهی است و از این پس هیچ پیامبری نخواهد آمد و باب وحی تشریعی بر روی بشر بسته شده است. لیکن خاتمیت به معنای وانهاده شدن امت اسلام به حال خود و عقیم ماندن اهداف والای رسالت نیست، به دلیل آنکه خاتمیت پیامبری ملازم با کمال دین اسلام است و کمال اسلام با تعیین امام همراه است.
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم، گرچه همه حقایق دین را از طریق وحی دریافت کرد و تمام قرآن را برای مردم قرائت نمود، اما تفسیر و تبیین تمام عقاید احکام و آموزه های دینی در آن فرصت کوتاه به علت ناتوانی و عدم قابلیت مردم، میسر نبود. از این رو پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، همه حقایق و معارف دین اسلام را به جانشین خود منتقل کرد تا او در فرصت های مناسب بر مردم عرضه کند و این علوم از امامی به امام دیگر انتقال می یافت. بر این مبنا با پایان پذیرفتن نبوت ، امامت بستر جدیدی گردید تا فیض خداوند در آن جاری شود و اهداف نبوت استمرار و تداوم یابد.
نقش و کارکرد حجت های الهی در زندگی انسان از منظر قرآن کریم۹۲- قسمت ۱۲