بلندمدت ممکن است تفاوت عمیق مشاهده شده بین استانداردهای زندگی کشورهای توسعه یافته و فقیر را توضیح دهد. این مدل سپس فرآیند پویای فراکنش انباشت سرمایه و استهلاک را نشان می دهد. در این فرآیند پویا، دو حالت پایدار در بلند مدت به تصویر کشیده می شود: (1) انباشت پایدار سرمایه همراه با توان استهلاک پایین (2) رکود سرمایه گذاری همراه با توان استهلاک افزاینده.
مدل دوم یک مدل منطق فازی است که تخمینی از شاخص استهلاک در 21 کشور در حال توسعه ارائه می دهد.
مدل سوم یک مدل تله فقر است که برای سرمایه، نقش حفاظتی قائل شده و کاربرد سرمایه محافظ را در سیاستهای کاهش فقر مورد بررسی قرار میدهد. در این پژوهش، فرض می کنیم که در چهارچوب مدل نسلهای همپوشان، انباشت سرمایه محافظ مبتنی بر مالیات، احتمال بقای سرمایه مولّد در برابر بلایای طبیعی را افزایش میدهد. بر همین اساس، آستانهای برای سرمایه محافظ در نظر گرفته شده که مقادیر سرمایه محافظ افزون بر آن، احتمال بقای سرمایه مولّد را افزایش میدهد. یافتههای کلیدی این پژوهش نشان میدهد که چگونه سطح پایین احتمال بقاء ممکن است فعالان اقتصادی را به سمت مصرف زودهنگام بیشتر و عدم تمایل به سرمایهگذاری سوق دهد. تجزیه و تحلیل این یافتهها، انواع جدیدی از تلههای فقر را معرفی کرده و همچنین شرایطی که در آن ممکن است تله فقرشکل بگیرد را آشکار میسازد. مدل ما با مطالعات تجربی اخیر که بر عدم کارایی برخی از سیاستهای کاهش فقر مانند کمکهای خارجی در شکلگیری رشد بلندمدت تأکید دارند، سازگار است.
بلایای طبیعی یکی از وقایعی است که در صورت نبود یا کمبود سرمایه محافظ به استهلاک شدید سرمایه ها می انجامد. در انتها، شواهدی مبنی بر وجود رابطه مستقیم بین شاخصهای فقر و بلاخیزی کشورها در حضور متغیرهای کنترل ارائه شده است.
کلمات کلیدی: رشد، استهلاک، تله فقر، مدل نسلهای هم پوشان، سوانح و بلایا
فهرست مطالب
1- فصل اول: کلیات پژوهش. 1
مقدمه و طرح موضوع 2
1-1- هدف و محدوده تحقیق 5
1-2- پیشینه تحقیق و ادبیات موضوعی 5
1-3- فرضیه های تحقیق 9
1-3-1- در فرآیند توسعه، انباشت سرمایه بر تابع استهلاک تاثیر می گذارد. 9
1-3-2- شکل تابع استهلاک غیر خطی و پویاست. 10
1-3-3-. وقوع تله استهلاک امکان پذیر است. 11
1-4- سوالات تحقیق 11
1-5- روش انجام تحقیق و گردآوری اطلاعات 12
2- فصل دوم: استهلاک و عوامل تعیین کننده آن 14
2-1- نظریه رشد اقتصادی 15
2-2- مدل سولو – سوان 17
2-3- معماهای رشد 20
2-4- گسترش و تعمیم مدل سولو – سوان 22
2-4-1- استهلاک، متغیر از یاد رفته 25
2-4-2- نقش ارتقای ماندگاری سرمایه در رشد اقتصادی 29
2-4-3- مدل اول: ضد بهره وری- افزایش بهره وری در برابر کاهش ماندگاری 30
2-4-4- مدل دوم: چرخش منحنی تولید- بهره وری بیشتر در کوتاه مدت در برابر بهره وری کمتر در بلند مدت 32
2-4-5- مدل سوم- منحنی بهره وری گسسته 34
2-5- مدل سیستم دینامیکی استهلاک 38
2-6- نتیجه گیری 43
3- فصل سوم: کاربرد منطق فازی در برآورد شاخصهای ترکیبی استهلاک 45
مقدمه 46
3-1- استهلاک در مدلهای رشد 47
3-2- روش شناسی رویکرد فازی 49
3-2-1- نظریه مجموعه های فازی 51
3-2-2- متغییر های زبانی 52
3-2-3- استدلال در سیستم فازی 53
3-3- تدوین الگوی فازی استهلاک 57
3-4- نتایج برآورد مدل برای شاخص استهلاک کل 66
3-5- وضعیت استهلاک سرمایه در ایران 73
3-6- نتیجه گیری 75
4- فصل چهارم: سرمایه محافظ در مدل نسلهای همپوشان 77
مقدمه 78
4-1- سرمایه محافظ در برابر سرمایه مولّد 81
4-2- انواع تلههای فقر 83
4-3- سرمایه محافظ و مدل OLG. 84
4-3-1- محیط 84
4-3-2-. تعادل عمومی 88
4-3-3- تابع احتمال پالس 88
4-3-4- فرم عمومیتابع احتمال 101
4-4- مباحثی در سیاست گزاری 109
4-4-1-. تزریق سرمایه محافظ 110
4-4-2-. افزایش نرخ مالیات بر دستمزد 111
4-5- نتیجه گیری 114
5- فصل پنجم: رابطه فقر و بلاخیزی 115
مقدمه 116
5-1- مبانی نظری 117
5-2- مروری بر مطالعات تجربی 119
5-2-1-. ادبیات فقر در ایران و جهان 119
5-2-2-. ادبیات اقتصادی بلایای طبیعی در ایران و جهان 123
5-3- تخمین الگوی رابطه شاخصهای جامع فقر و بلاخیزی 124
5-3-1-. معرفی الگو 124
5-3-2- منابع و اطلاعات آماری 128
5-3-3- نتایج برآورد الگوی «بلاخیزی و فقر» و تفسیر نتایج 129
5-4- معرفی مدل رابطه نرخ فقر سرشمار و بلا خیزی 135
5-4-1 منابع و اطلاعات 137
5-4-2- الگوی تصریحی رابطه بلایای طبیعی و فقر 138
5-5- نتیجه گیری و توصیه های سیاستی 145
6- فصل ششم: نتیجه گیری 146
6-1- خلاصه تحقیق 147
6-2- نتیجه گیری 150
6-3- توصیه های سیاستی 153
6-4- پیشنهادها 154
7- پیوست ها 170
پیوست الف: اقتصاد رشد در ایران 171
پیوست ب: داده های پایه مدل ارزیابی شاخصهای ترکیبی فازی استهلاک 177
پیوست ج: شاخصهای ترکیبی فازی استهلاک 179
پیوست د: شاخص بلاخیزی طبیعی میپل کرافت 2010. 180
مقدمه و طرح موضوع
امروزه تفاوتی عمیق در درآمد سرانه بین کشورها در سطح جهان مشاهده میشود به طوری که در آمد سرانه کشورهای برخوردار 30 برابر کشورهای فقیر است (Acemoglu, 2008). این تفاوت زمانی بیشتر نمود مییابد که دریابیم این محاسبات براساس ppp تعدیل شده است. ناگوارتر آنکه تفاوت میان کشورهای غنی و فقیر در 50 سال گذشته نه فقط کاهش نیافته بلکه افزایش نیز داشته است.
سوال اساسی آن است که دلیل این تفاوت شدید درآمدی بین کشورهای مختلف چیست؟ چرا این تفاوت پس از 1960 به وخامت گراییده است؟ چگونه پیشرفت ارتباطات و نیز افزایش سطح تجارت بینالملل و انتقال تکنولوژی نتوانسته به کاهش تفاوت کیفیت زندگی میان کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه منتهی شود؟ چرا و چگونه انتقالهای مالی نظیر وامها، کمکهای بلاعوض و سرمایهگذاریهای خارجی از کشورهای ثروتمند به سوی مناطق کمتر توسعه یافته در بسیاری مواقع به بدتر شدن شرایط منتهی شده است؟ چرا و چگونه ممکن است درآمد حاصل از فروش منابع طبیعی خود به مانعی در برابر رشد اقتصادی مبدل شود؟
تئوری پیشرفته رشد اقتصادی در خلال نیم قرن گذشته به موفقیتهایی در پاسخدهی به سوالات فوق رسیده است. ولی فجایعی نظیر کاهش استانداردهای زندگی در کشورهای جنوب صحرای آفریقا از عدم موفقیت کامل تئوریهای رشد و توسعه در ارائه سیاستهای کارگشا جهت کاهش فقر حکایت دارد.
نظریه پیشرفته رشد از مدل سولو- سوان (Solow, 1956) آغاز شد که عامل رشد را انباشت عوامل تولید نظیر سرمایه فیزیکی، نیروی کار و سرمایه انسانی میدانست. براساس مدل سولو- سوان، در دراز مدت، متغیر برونزای پیشرفت فنی بر رشد درآمد سرانه موثر است. در نتیجه افزایش متغیر برونزای پسانداز ملی به انباشت سرمایه بیشتر و رشد اقتصادی بالاتر تنها در کوتاه مدت منجر می شود.
در دههی 1980، مدلهای لوکاس (Lucas, 1988) و رومر (Romer P., 1986) بر نقش سرمایه انسانی تاکید نمودند. این مدلها سرآغاز مدلهای رشد درونزا بودند که چگونگی پیشرفت فنی را توضیح میداد. در این مدلها آثار مثبت خارجی و سرریز دانش، توابع تولیدی را فراهم می کنند که نسبت به مقیاس صعودی هستند و بنابراین امکان می دهند اقتصاد به رشد خود بیوقفه ادامه دهد.
در دهههای 1990 و 2000 مدلهای متعددی درباره پیشرفت درونزای تکنولوژی، نوآوری و اختراعات، انتقال نوآوری از کشورهای پیشرو به کشورهای پیرو و آثار فضای باز تجاری برارتقای فنآوری معرفی شدند.
آنچه در تمامی مدلهای رشد عمومیت دارد توجه به ارتقای انباشت سرمایه است. به عبارت دیگر مدلهای رشد در نیم قرن گذشته بر ورودی سرمایه به اقتصاد تمرکز یافتهاند درحالیکه چه بسا معضل کشورهای گرفتار در تله فقر، خروجی سرمایه باشد. اتلاف، هدرروی و «استهلاک سرمایه»[1] در کشورهای درحال توسعه به وفور دیده میشود. در این کشورها، حوادث طبیعی خسارتهای جبران ناپذیری به جا میگذارد. تلفات انسانی زلزله کوبه ژاپن کمتر از یک پنجم زلزله بم ایران بوده است. فرسایش خاک، آلودگیهای زیست محیطی، شوری آب، تخریب جنگلها درکشورهای فقیر معضلات بیشتری نسبت به کشورهای برخوردار ایجاد میکنند. در تخریب سرمایه فیزیکی علاوه بر عوامل طبیعی، عوامل انسانی نقش غیرقابل انکاری ایفا میکند. تصادفات جادهای و سوانحی مانند آتش سوزی نه فقط موجب به هدررفتن سرمایه فیزیکی میشود بلکه با افزایش مرگومیر گروه سنی مولّد، نقصان سرمایه انسانی را نیز در پی دارد.
براساس ادبیات موضوعی نظریه رشد، سرمایه انسانی نیز مانند سرمایه فیزیکی مستهلک می شود. با بکارگیری نیروی ماهر در زمینهای غیر از تخصص وی، استهلاک سرمایه انسانی افزایش مییابد. این معضل در کشورهای درحال توسعه که بازار کار سامان نیافته است بیشتر مشاهده میشود.
تغییر مداوم قوانین، عدم اعمال قانون و فساد اداری به فرسایش شدید و استهلاک سرمایه اجتماعی درکشورهای کمتر توسعه یافته منتهی شده است. نقصان در سرمایه اجتماعی به کاهش سرمایهگذاری در کالاهای عمومی و شکست بازار میانجامد. کاهش سرمایهگذاری درکالاهای عمومی به نوبه خود استهلاک سرمایه کالاهای خصوصی را افزایش می دهد. این دایره خبیث، جامعه را به وضعیتی میرساند که تولید یا به مصرف میرسد و یا استهلاک سرمایه را جبران میکند. بنابراین سرمایهگذاری واقعی به صفر نزدیک میشود. در چنین حالتی نوآوری، انتقال تکنولوژی و پیشرفت فنی تاثیری در ارتقای سطح زندگی عامه نخواهد داشت. بنابراین کشوری مانند هند که از نظر فنآوری پیشرو است در ارتقای سطح زندگی عامه با مشکل مواجه میشود.
نتیجه آنکه بررسی چگونگی تغییر استهلاک سرمایه در نظریه رشد اقتصادی ضروری خواهد بود.
هدف و محدوده تحقیق