۲- فرزند از حق حیاتی مساوی با پدر و مادر خود برخوردار بوده و قاتل با این اقدام خود تنها فرزند خود را به قتل نرسانده است، بلکه حرمت انسانها را هتک نموده و امنیت جانی را از جامعه انسانی سلب کرده است.
۳- قصاص جانی و مقابله به مثل با او بر مؤمنان فرض و واجب شده است و قاتل هر که باشد و هر نسبتی که با مقتول داشته باشد، حتی اگر پدر یا مادر او باشد، مستوجب قصاص و قتل است.
۴- حکم اولی در مجازات قتل عمد قصاص است، لکن اولیاء دم در عفو جانی نیز مجازند پدر و مادری که فرزند خود را به قتل رساندهاند، مستوجب ارفاق و تخفیف هستند.
۵- هر قصاصی موجب حیات و زندگانی مردمان است و امنیت جانی آنان را در پی خواهد داشت. لذا توصیهی آیات شریفه آن است که جهت تأمین مصلحت عموم و ایجاد امنیت در جامعه در کلیهی قتلها از جمله در مواردی که بین قاتل و مقتول رابطهی پدر و فرزندی و یا مادر و فرزندی باشد، قصاص اجرا شود.
۳-۲-۱- مجازات کشتن فرزند از دیدگاه قرآن
۳-۲-۱-۱- بررسی آیات مربوط به قتل
۱- « مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنَا عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً »(المائده/۳۲).
به همین جهت، بر بنیاسرائیل مقرّر داشتیم که هر کس، انسانى را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روى زمین بکشد، چنان است که گویى همهی انسانها را کشته؛ و هر کس، انسانى را از مرگ رهایى بخشد، چنان است که گویى همهی مردم را زنده کرده است.
بر اساس این آیهی شریفه، کشتن نا به حق یک انسان گناهی بزرگ و دارای کیفر و مجازاتی بسیار سنگین بوده و در نزد خداوند تعالی به منزلهی کشتن همهی مردم است، هم چنین حفظ حیات یک انسان و جلوگیری از نابودی وی در پیشگاه خداوند به منزلهی نجات و حیات همهی مردم است. برابری قتل یک انسان با قتل همگان، به این معناست که قاتل حرمت انسانی را هتک نموده و در حقیقت امنیت جانی را از همگان سلب کرده است؛ چنان که همسنگی حفظ حیات یک انسان با تمامی انسانها کنایه از پاداش عظیم است. با دقت در آیهی شریفه این نکته به دست میآید که جزای یکسان برای کشتن هر فرد و پاداش مساوی برای احیای وی، حاکی از برابری تمام انسانها در حق حیات است. بر این اساس هر انسانی که روح الهی در او دمیده شده است، از حق حیاتی مساوی، ارزشمند، محترم و حفاظتشده با دیگر هم نوعان خود برخوردار بوده و از این جهت بین افراد انسانی از حیث رنگ، نژاد، تیره و رابطهی خویشاوندی نسبی و سببی از جمله رابطهی پدری و مادری فرقی وجود ندارد.
۲- « وَ لاَ تَقْتُلُوا أَوْلاَدَکُمْ خَشْیَهَ مِنْ إِمْلاَقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ إِیَّاهُ»(الانعام/۱۵۱)
و فرزندانتان را از(ترس) فقر، نکشید! ما شما و آن ها را روزى مىدهیم؛
این آیه میرساند که آنان فرزندان خود را در موقع قحطی میکشتند ولی از آیهی دیگر استفاده میشود که آنان گاهی به خاطر قحطی مترقب که هنوز نیامده بود دست به چنین کاری میزدند(فرزند کشی در آیین جاهلی، سال هجدهم شماره ۱۲ ، ۷۹۹؛ برگرفته از: سایت نور مگز).
چنان که میفرماید:
۳-« وَ لاَ تَقْتُلُوا أَوْلاَدَکُمْ خَشْیَهَ إِمْلاَقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیَّاکُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ کَانَ خِطْأً کَبِیراً » (الاسراء/۳۱).
و فرزندانتان را از ترس فقر، نکشید! ما آن ها و شما را روزى مىدهیم؛ مسلماً کشتن آن ها گناه بزرگى است.
تفاوتی که عرب جاهلی با طرفداران سقط جنین امروز داشت این بود. وی بر اثر دوری از قافلهی علم و دانش از رشد جمعیت و آهنگ سریع آن مخصوصاً با توجه به این که افزایش، افزایش تصاعدی است، آگاهی نداشت، و جز خلاصی از فقر موجود و یا مترقب به چیز دیگری نمیاندیشید. اما بشر امروز در اثر داشتن زمانهای اقتصادی و بهداشتی بینالمللی، به عمل خود، رنگ حق به جانبی میدهد که میگوید: آهنگ رشد جمعیت، از رشد اقتصادی و گسترش مواد غذایی سریع تر است، بنابراین چارهای جز کنترل جمعیت و لوازم طریق سقط جنین و کورتاژ نیست! اینها فراموش کردهاند که این نگرانی تازگی ندارد، همین مشکل که امروز در برابر مردم عصر فضا سبز شده است به حکم آیات یادشده در برابر اقوام عرب جاهلی نیز وجود داشت و آنان نیز فرزندان خود را از ترس فقر و کمبود مواد غذایی میکشتند و شما با این عمل خود، به عرب جاهلی میگویید رویت سفید.(فرزند کشی، در آیین جاهلی، سال هجدهم، شماره ۱۲، ۷۹۹؛ برگرفته از: سایت نور مگز).
در قرآن آیات زیادی مربوط به مذمت قتل عمدی فرزند توسط پدر ذکر شده است. چرا که قتل از جمله گناهان کبیره است که در قرآن کریم در آیات متعددی بر حرمت آن تأکید شده و از سوی خداوند مجازات قصاص برای آن در نظر گرفته شده است. این حکم در آیهی ۱۷۸ سورهی بقره ذکر شده است:
۴-« الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَدَاءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسَانٍ ذلِکَ تَخْفِیفٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ رَحْمَهٌ فَمَنِ اٌعْتَدَى بَعْد ذلِکَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِیمٌ» (البقره / ۱۷۸).
آزاد در برابر آزاد، و برده در برابر برده، و زن در برابر زن، پس اگر کسى از سوى برادر(دینى) خود، چیزى به او بخشیده شود، (و حکم قصاص او، تبدیل به خونبها گردد) باید از راه پسندیده پیروى کند. (و صاحب خون، حال پرداختکنندهی دیه را در نظر بگیرد.) و او[ قاتل] نیز، به نیکى دیه را(به ولى مقتول) بپردازد؛ (و در آن، مسامحه نکند.) این، تخفیف و رحمتى است از ناحیهی پروردگار شما! و کسى که بعد از آن، تجاوز کند، عذاب دردناکى خواهد داشت.
که به عنوان حکم کلی قصاص در قتل عمدی مورد استناد قرار میگیرد.
آیاتی که قتل فرزند را منع کرده است. عبارت است از:
۱-«قُلْ أَغَیْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِیّاً فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لاَ یُطْعَمُ قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لاَ تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ» (الانعام / ۱۴).
بگو: «آیا غیر خدا را ولىّ خود انتخاب کنم؟! (خدایى) که آفریننده ی آسمآنها و زمین است؛ اوست که روزى مىدهد، و از کسى روزى نمىگیرد.» بگو: «من مأمورم که نخستین مسلمان باشم؛ و(خداوند به من دستور داده که) از مشرکان نباش!
خداوند در این آیهی شریفه میفرماید، کسانی که فرزندان شان را از روی سفاهت و جهالت میکشند زیان میکنند و گرفتار خسارت میشوند و در این آیه، قتل فرزند یک عمل احمقانه و سبکمغزی و کار جاهلانه معرفیشده که سبب ورود زیان دنیوی به صورت عاطفی و اخلاقی و اجتماعی و ضرر اخروی میشود. این آیه در پی تأکید بر حرمت کشتن فرزندان است.
۲-«یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذَا جَاءَکَ الْمُؤْمِنَاتُ یُبَایِعْنَکَ عَلَى أَنْ لاَ یُشْرِکْنَ بِاللَّهِ شَیْئاً وَ لاَ یَسْرِقْنَ وَ لاَ یَزْنِینَ وَ لاَ یَقْتُلْنَ أَوْلاَدَهُنَّ وَ لاَ یَأْتِینَ بِبُهْتَانٍ یَفْتَرِینَهُ بَیْنَ أَیْدِیهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لاَ یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ فَبَایِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ» ( الممتحنه / ۱۲)
ای پیامبر، چون زنان با ایمان نزد تو آیند که [ با این شرط] با تو بیعت کنند که چیزی را باخدا شریک نسازند، و دزدی نکنند و زنا نکنند، و فرزندان خود را نشکند، و بچههای حرامزادهای را به کسی انداختهاند یا بهتان ( و حیله) به شوهر نبندند، و در [ کار] نیک از تو نافرمانی نکنند، یا شریک نسازند، با آنان بیعت کن و از خدا برای آنان آمرزش بخواه زیرا خداوند آموزند ی مهربان است.
مفسران نوشتهاند، این آیه در روز فتح مکه نازل شد، هنگامی که پیامبر (ص) بر کوه صفا قرار گرفته بود و از مردان بیعت میگرفت زنان مکه که ایمان آورده بودند، برای بیعت به خدمتش آمدند، آیهی فوق نازل شد و کیفیت بیعت آنان را شرح داد. آیهی فوق شش شرط را برای بیعت زنان ذکر کرده است که باید آن ها را پذیرا شوند. شرط چهارم این است که ایشان نباید مرتکب قتل فرزندان خود شوند منظور از این قتل گونهای قتل است که عبارت است از سقط جنین و «ئاد» زندهبهگور کردن دختران و پسران ( قدسی و یحیی زاده، ۱۳۸۹، ص ۱۰۷).
۳-۲-۱-۲- قصاص پدر به خونخواهی از مادر
اگر مردی همسرش را بکشد آیا فرزند (آن ها) حق قصاص پدر را خواهد داشت، گفته شده است: نه، زیرا فرزند توانایی قصاص پدر را ندارد. اما اگر گفته شود که در این مورد این حق و توانایی را دارد، میتوان آن را پذیرفت، به جهت محدود ساختن منع قصاص پدر به مورد نص، هم چنین است اگر شوهری همسرش را « قذف » کند و جز فرزند شوهر وارثی نداشته باشد. ولی اگر آن زن فرزندی از شوهر دیگر داشته باشد، برای اوست حق قصاص پس از رد سهم فرزند او از آن مرد، و (در مورد قذف) هم حق استیفای حد کامل را دارد. ( محمدی، ۱۳۷۳، ص ۸۲).
شرح: همان طور که فرزند بالاصاله حق قصاص بر پدر را ندارد، همین طور تبعاً و از طریق ارث هم این حق را ندارد، به این مطلب شیخ طوسی در کتاب «مبسوط» و علامه حلی در کتابهایش قطع و یقین دارند؛ به واسطهی عموم ادله و صلاحیت داشتن علت که موجب این حکم است. ولی مصنف تمایل پیدا کرده است به منحصر کردن این حکم بر موضع یقین و ظاهر نص، و آن (فقط) موردی است که پدر فرزند خود را کشته باشد که ظاهر نص گفتهی پیامبر اکرم (ص) در روایت: «پدر در برابر فرزند به قصاص نمیرسد» بر آن دلالت دارد، زیرا ظاهر «باء» بهکاررفته در این روایت «سبب» صدق میکند که فرزند شخصاً کشته شده باشد، لکن اگر کشته مورث فرزند باشد دیگر فرزند سبب واقعی نیست، بلکه مورث سبب واقعی خواهد بود.
این استدلال ضعیف میشود به این که: استیفای قصاص متوقف است بر مطالبهی صاحب حق و زمانی که مستحق همان فرزند باشد و مطالبه هم بکند سبب قصاص او خواهد بود و عموم یا اطلاق نص او را فرامیگیرد، پس عقیدهی مشهور بهتر است. در مسئلهی حد قذفِ به ارث رسیده به فرزند هم، همین طور است. اما هر گاه فرزند شریکی در استیفای قصاص یا حد قذف داشته باشد، شریک حق استیفای قصاص را دارد، پس از دادن تفاوت دیه به ورثهی پدر، ولی در مورد حد این حق به طور کامل برای شریک ثابت است. چنان که در مورد سایر مواردی که حدی برای عدهای ثابت میشود و بعضی از آن ها عفو میکنند چنین است، تا چه رسد به این که این حق برای بعضی از آن ها به وجود نیامده باشد(محمدی،۱۳۷۳، صص ۸۲و۸۳).
اگر مردی همسرش را به قتل برساند مشهور فقهای اهل سنت معتقدند که فرزند حق قصاص پدر خویش را به خونخواهی از مادر ندارد ولی برخی از جمله حضرت امام (ره) این حق را برای فرزند قایل شدهاند.
۳-۲-۱-۲-۱- نظر نگارنده
سؤال: اگر مردی عروس خود را بکشد آیا اگر فرزندان آن زن ولی دم انحصاری او باشند آیا پدر شوهر این زن قصاص میشود و یا حق قصاص برای نوههای این مرد وجود دارد:
اگر قایل به جواز قصاص شویم یعنی اگر فرزند حق قصاص پدر به خونخواهی از مادر را داشته باشد پس به طریق اولی نوه میتواند ذیحق قصاص پدربزرگش باشد و لذا لازم به ذکر است که زن و شوهر در قتل عمد حق قصاص بین آن ها وجود ندارد یعنی پسر نمیتواند تقاضای قصاص پدرش را به خونخواهی از همسرش بکند و اگر قایل به عدم حق قصاص باشیم نوهها نمیتوانند تقاضای قصاص پدربزرگشان را بنماید که نظر امام (ره) نیز قایل به ذیحق بودن نوهها و فرزندان برای حق قصاص به خونخواهی از مادر در قصاص پدر میباشد. ولی اکثر فقها این نظر را قبول ندارند و قایل به عدم ذیحق بودن فرزند و نوه شدهاند.
بنابر آن چه گفتهشده در صورتی که قاتل، کسی را غیر از فرزند، نظیر: مادر، برادر، خواهر یا همسر ( عروس پدر) …. بکشد و فرزندش ولی دم انحصاری مقتول قرار گیرد، فرزند نمیتواند قصاص پدر را مطالبه و اجرا نماید؛ و اگر فرزند، ولی دم انحصاری نباشد و دیگران خواهان قصاص شوند و فرزند خواهان دیه باشد، باید سهم فرزند را از دیه، پرداخت نمود؛ البته در مورد عروس نسبت به این مطلب که قانونگذار اشارهکرده که ولی دم افرادی است از متوفی ارث میبرد و برای قصاص نسبت به قاتل زوج و زوجه استثناء محسوب شدهاند چرا که به نظر اینجانب در مورد منحصر شدن ولی دم نسبت به زوج و زوجه باید استثناء قایل شویم.
آن چه گفتهشده مورد تأیید بعضی از فقهای معاصر نیز قرار گرفته است؛ متن استفتاء و فتاوی زیر بیانگر این امر است.
سؤال: در صورتی که مردی همسر خود را عمداً به قتل برساند، آیا فرزندان قاتل در مقام تنها اولیای دم میتوانند قصاص پدر را مطالبه کنند؟
محمدتقی بهجت: مانع ندارد؛ ( حیدری، ۱۳۹۱، ص ۹۶)
سید عبدالکریم موسوی اردبیلی؛ به نظر اینجانب، در مفروض سؤال فرزندان قاتل حق قصاص دارند و نص عدم قصاص، شامل مورد نیست؛ ( حیدری، ۱۳۹۱، ص ۹۶)
حسین نوری همدانی: بلی، میتوانند قصاص پدر را مطالبه نمایند. (حیدری، ۱۳۹۱، ص ۹۶)
سؤال: در صورتی، که مردی همسرش را عمداً به قتل برساند و از آن زن یک دختر داشته باشد، آیا برای آن دختر، حق قصاص پدرش ثابت است یا خیر؟
این انتظار با گفتوگوی میان عزرائیل و سلیمان باز هم ادامه پیدا میکند. پاسخ عزرائیل که میگوید: من از خشم به آن مسلمان نظر نکردم بلکه از تعجّب او را در رهگذر دیدم، باز هم حالت تعلیق و انتظار خواننده را طولانیتر میکند تا اینکه در دو بیت پایانی همهچیز روشن میشود و خواننده یا مخاطب را به فکر فرومیبرد.
و اما حکایتهای کوتاه مثنوی که طرح سادهای دارند و همین طرح سادۀ آنها موجب میشود سایر عناصر داستانی محدود باشد عبارتاند از:
دفتر اول: «حکایت بقّال و طوطی…» (۲۴۸)، «نگریستن عزرائیل بر مردی و گریختن آن مرد…» (۹۶۱)، «قصۀ هدهد و سلیمان در بین آنکه چون قضا آید…» (۱۲۰۷)، «قصۀ سؤال کردن عایشه-رضیالله عنها- از مصطفی-صلیالله علیه و سلّم-…» (۲۰۲۲)، «کبودی زدن قزوینی بر شانه…» (۲۹۹۴)، «قصۀ آنکس که در یاری کوفت، از درون گفت کیست…» (۳۰۶۹)، «آمدن مهمان یوسف- علیه السلام-و …» (۳۱۷۰)، «به عیادت رفتن کر بر همسایۀ رنجور» (۳۳۷۴)، «قصۀ مریکردن رومیان و چینیان در علم نقاشی و صورتگری» (۳۴۸۱)، «پرسیدن پیغمبر-صلیالله علیه و سلّم- زید را…» (۳۵۱۴)، «متهمکردن غلامان و خواجهتاشان لقمان را…» (۳۶۹۸)، «آتش افتادن در شهر در ایّام عمر» (۳۷۲۱)
دفتر دوم: «هلال پنداشتن آن شخص خیال را در عهد عُمر» (۱۱۳)، «التماس کردن همراه عیسی- علیهالسلام- زندهکردن استخوانها…» (۱۴۲)، «یافتن شاه باز را به خانۀ کمپیر زن» (۳۲۴)، «کلوخ انداختن تشنه از سر دیوار…» (۱۱۹۵)، «فرمودن والی آن مرد را که این خاربن که نشاندهای» (۱۲۳۰)، «آمدن دوستان به بیمارستان جهت پرسش از ذوالنون…» (۱۳۸۸)، «امتحان کردن خواجۀ لقمان زیرکی لقمان را» (۱۴۶۵)، «انکار فلسفی بر قرائت…» (۱۶۳۶)، «رنجاندن امیری خفتهای را که مار در دهانش رفته بود» (۱۸۸۰)، «اعتمادکردن بر تملّق و وفای خرس» (۱۹۳۴)، «گفتن نابینای سایل که دو کوری دارم» (۱۹۹۴)، «سبب پریدن و چریدن مرغی با مرغو که جنس او نبود» (۲۱۰۴۹)، «تنها کردن باغبان صوفی و فقیه و علوی را از همدیگر» (۲۱۶۹)، «گفتن شیخی ابویزید را که کعبه منم…» (۲۲۲۱)، «خواندن محتسب مست خرابافتاده را به زندان» (۲۳۹۲)، «بیدار کردن ابلیس معاویه را…» (۲۶۱۱)، «فضیلت حسرت خوردن آن مخلص بر فوت نماز جماعت» (۲۷۷۹)، «فوت شدن دزد به آواز دادن آن شخص…» (۲۸۰۱)، «قصۀ آن شخص که اشتر ضّالۀ خود را میجست و میپرسید» (۲۹۱۹)، «قصد کردن غُزان به کشتن مردی تا آن دگر بترسد» (۳۰۵۴)، «شکایت گفتن پیرمردی به طبیب…» (۳۰۹۷)، «قصۀ جوحی و آن کودک که…» (۳۱۳۴)، «قصۀ اعرابی و ریگ در جوال کردن…» (۳۱۸۴)، «کرامات ابراهیم -قدس الله سرّه- بر لب دریا» (۳۴۱۸)، «طعن زدن بیگانه بر شیخ و جواب گفتن مرید شیخ را» (۳۳۱۱)، «دعوی کردن آن شخص که خدای تعالی نمیگیرد مرا به گناه…» (۳۳۷۶)، «کشیدن موش مهار شتر را…» (۳۴۴۸)، «منازعت چار کس جهت انگور…» (۳۶۹۳)، «حیران شدن حاجیان در کرامات…» (۳۸۰۰)
دفتر سوم: «بیان آنکه الله گفتن نیازمند لبیک گفتن است» (۱۹۰)، «نواختن مجنون آن سگ را…» (۵۶۷)، «افتادن شغال در خُم رنگ» (۷۲۱)، «چربکردن مرد لافی لب و سبلت خود هر بامداد…» (۷۳۳)، «اختلافکردن در چگونگی و شکل پیل» (۱۲۶۰)، «داستان مشغول شدن عاشقی به عشقنامه خواندن…» (۱۴۰۶)، «دیدن زرگر عاقبت کار را…» (۱۶۲۶)، «حکایت استر پیش شتر که من بسیار در اوفتم…» (۱۷۴۷)، «جَزَع ناکردن شیخی بر مرگ فرزندان خود» (۱۷۷۳)، «قصۀ خواندن شیخ ضریر مصحف را…» (۱۸۳۷)، «صبرکردن لقمان چون دید که داود حلقه ها میساخت از سؤال کردن…» (۱۸۴۳)، «سؤالکردن بهلول آن درویش را» (۱۸۸۵)، «گریختن عیسی-علیهالسلام-فراز کوه از احمقان» (۲۵۷۱)، «حکایت خرگوشان که خرگوشی را پیش پیل فرستادند…» (۲۷۳۹)، «حکایت نذرکردن سگان در هر زمستان که این تابستان چون بیاید…» (۲۸۸۶)، «حکایت امیر و غلامش که نمازباره بود و …» (۳۰۵۶)، «حکایت مندیل در تنور پرآتش انداختن» (۳۱۱۱)، «آمدن آن زن کافر با طفل شیرخواره به نزدیک مصطفی- علیهالسلام- و…» (۳۲۲۱)، «ربودن عقاب موزۀ مصطفی- علیهالسلام- و بردن بر هوا و…» (۳۲۳۹)، «حکایت آن زنی که فرزندش نمیزیست، بنالید…» (۳۴۰۰)، «در آمدن حمزه- رضیالله عنه- در جنگ بیزره» (۳۴۲۰)، «وفات یافتن بلال- رضیالله عنه- از شادی» (۳۵۱۸)، «پیدا شدن روحالقدس به صورت آدمی بر مریم…» (۳۷۰۱)، «گفتن شیطان قریش را که به جنگ احمد آیید…» (۴۰۳۷)، «نظر کردن پیغامبر- علیهالسلام- بر اسیران و…» (۴۴۷۴)، «داد خواستن پشه از باد به حضرت سلیمان» (۴۶۲۵)
دفتر چهارم: «حکایت آن واعظ که آغاز هر تذکیری…» (۶۱)، «قصۀ آن صوفی که زن خود را با بیگانهای بگرفت» (۱۵۸)، «قصۀ آن دبّاغ که در بازار عطّاران از بوی عطر و مشک بیهوش شد» (۲۵۷)، «گفتن آن جهود علی را -کرّمالله وجه- که اگر اعتماد داری…» (۳۵۲)، «قصۀ آغاز خلافت عثمان- رضیالله عنه- و…» (۴۸۷)، «کرامات و نور شیخ عبدالله مغربی» (۵۹۸)، «قصۀ عطاری که سنگ ترازوی او گل سرشوی بود و…» (۶۲۵)، «سبب هجرت ابراهیم ادهم و ترک مملکت خراسان» (۷۲۶)، «حکایت آن مرد تشنه که از سر جوزبن جوز میریخت…» (۷۴۵)، «قصۀ صوفی که در میان گلستان سر بر زانوی مراقبت بود» (۱۳۵۸)، «چالیش عقل با نفس همچون تنازع مجنون با ناقه…» (۱۵۳۳)، «حکایت آن فقیه با دستار بزرگ و آنکه بربود دستارش و…» (۱۵۷۸)، «حکایت آن مداح که از جهت ناموس شکر ممدوح میکرد…» (۱۷۳۹)، «کژ وزیدن باد بر سلیمان-علیهالسلام- به سبب زلّت» (۱۸۹۷)، «قصۀ آنکه با کسی مشورت میکرد گفتش مشورت با دیگری کن» (۱۹۶۹)، «امیرکردن رسول-علیهالسلام- جوان هذیلی را بر سرّیهای که …» (۱۹۹۳)، «قصۀ سبحانی ما اعظم شأنی گفتن ابویزید…» (۲۱۰۲)، «قصۀ آن آبگیر و صیّادان و آن سه ماهی…» (۲۲۰۲)، «قصۀ آن مرغ گرفته که وصیت کرد که بر گذشته پشیمانی مخور» (۲۴۴۵)، «قوله- علیهالسلام- من بشّرنی یخروج صَفر بشّرنه بالجنّه» (۲۵۸۵)، «قصۀ باز پادشاه و کمپیر زن» (۲۶۲۹)، «قصۀ آن زن که طفل او بر سر ناودان غیژید و…» (۲۶۵۷)، «منازعت امیران عرب با مصطفی- علیهالسلام- که…» (۲۷۷۹)، «وحیکردن موسی-علیهالسلام- که…» (۲۹۲۱)، «خشمکردن پادشاه بر ندیم و شفاعت کردن شفیع آن را» (۲۹۳۳)، «مطالبهکردن موسی- علیهالسلام- خضرت را که…» (۳۰۰۱)، «حکایت آن زاهد که در سال قحط شاد و خندان بودیا…» (۳۲۴۲)، «قصۀ فرزندان عُزیر –علیهالسلام- که پدر از احوال پدر میپرسیدند…» (۳۲۷۱)، «حکایت آن زن پلیدکار که شوهر را گفت آن خیالات از سر اَمرودبن مینماید تو را…» (۳۵۴۴)، «رفتن ذوالقرنین به کوه قاف و…» (۳۷۱۱)، «موری بر کاغذ میرفت، بنبشتن قلم و قلم را ستودن گرفت…» (۳۷۲۱)، «نمودن جبرئیل– علیهالسلام- خود را به مصطفی- صلیالله علیه و آله- به…» (۳۷۵۵)
دفتر پنجم: «حکایت آن اعرابی که سگ او از گرسنگی میمرد و انبان او پرنان…» (۴۷۷)، «قصۀ آن حکیمی که دید طاووسی را…» (۵۳۶)، «قصۀ محبوس شدن آن آهوبچه در آخُر خران و…» (۸۳۳)، «حکایت محمد خوارزمشاه که شهر سبزوار که همه رافضی باشند به جنگ بگرفت…» (۸۴۵)، «قصۀ آن شخص که دعوی پیغامبری میکرد، گفتندش…» (۱۱۱۹)، «مریدی درآمد به خدمت شیخ و…» (۱۲۷۱)، «صاحبدلی دید سگ حامله در شکم آن سگبچگان بانگ میکردند» (۱۴۴۵)، «قصۀ اهل ضروان و حسد ایشان بر…» (۱۴۷۴)، «قصۀ قوم یونس– علیهالسلام- بیان و برهان است…» (۱۶۰۸)، «بیان اتحاد عاشق و معشوق از روی حقیقت…» (۱۹۹۹)، «در بیان کسی که سخنی گوید که حال او مناسب آن سخن و دعوی نباشد…» (۲۱۶۳)، «حکایت دیدن خر هیزمفروش با نوایی اسپان تازی را…» (۲۳۶۱)، «در تقریر معنی توکّل، حکایت آن زاهد که توکّل را امتحان کرد…» (۲۴۰۲)، «حکایت مریدی که شیخ از حرص و ضمیر او واقف شد…» (۲۸۴۲)، «حکایت آن گاو که تنها در جزیرهایست بزرگ…» (۲۸۴۲)، «حکایت آن راهب که روز با چاغ میگشت در میان بازار» (۲۸۸۸)، «حکایت هم در بیان تقریر اختیار خلق…» (۳۰۵۹)، «حکایت هم در جواب حِبری و اثبات اختیار» (۳۰۷۸)، «حکایت آن درویش که در هری غلامان آراسته عمید خراسان را دید و…» (۳۱۶۶)، «حکایت جوحی که چادر پوشید و در وعظ میان زنان نشست و…» (۳۲۲۶)، «حکایت کافری که گفتندش در عهد بایزید که مسلمان شو…» (۳۳۵۷)، «حکایت آن مؤذّن زشتآواز که در کافرستان بانگ نماز داد و…» (۳۳۶۸)، «حکایت آن زن که گفت شوهر را که گوشت را گربه خورد، شوهر گربه را به ترازو برکشید…» (۳۴۱۰)، «حکایت ضیاءِ دلق که سخت دراز بود و…» (۳۴۷۰)، «حکایت مات کردن دلقک سیدشاه ترمذ را» (۳۵۰۸)، «حکایت آن مهمان که زن خداوند خانه گفت که…» (۳۶۴۸)، «وصیت کردن پدر دختر را که خود را نگهدار تا حامله نشوی» (۳۷۱۷)، «حکایت عیاضی-رحمهالله- که هفتاد غزوه کرد…» (۳۷۸۱)
دفتر ششم: «وانمودن به اُمرا و متعصبان در راه ایاز…» (۳۸۸)، «حکایت آن شخص که دزدان قوچ او را بدزدیدند و…» (۴۷۰)، «حکایت پاسبان که خاموش کرد تا دزدان رخت تاجران بردند…» (۵۴۵)، «حکایت آن عاشق که شب بیامد بر امید وعدۀ معشوق…» (۵۹۶)، «در آمدن ضریر در خانۀ مصطفی– علیهالسلام- و…» (۶۷۳)، «حکایت آن مطرب که در بزم امیر ترک این غزل کرد…» (۷۰۶)، «تشبیه مغَفَّلی که عُمر ضایع کند و…» (۷۸۰)، «داستان آن شخص که بر در سرایی نیمشب سحوری میزد…» (۸۴۹)، «قصۀ هلال که بندۀ مخلص بود خدای را…» (۱۱۱۵)، «داستان آن عجوزه که روی زشت خویشتن را…» (۱۲۲۶)، «قصۀ درویش که از آن خانه هرچه میخواست میگفتند…» (۱۲۵۴)، «قصۀ سلطان محمود و غلام هندو» (۱۳۸۷)، «قصۀ ترک و درزی» (۱۶۵۵)، «حکایت اشتر و گاو و قچ که راه بند گیاه یافتند…» (۲۴۶۳)، «مقدرکردن سید ملک ترمذ که هرکه در سه یا چهار روز به سمرقند رود…» (۲۵۱۶)، «قصۀ آنکه گاو بحری گوهر کاویان از قعر دریا برمیآورد…» (۲۹۳۰)، «آمدن جعفر– رضیالله عنه- به گرفتن قلعه بهتنهایی» (۳۰۳۷)، «مثل دوبین همچون آن غریب شهر کاش، عُمرنام…» (۳۲۹۰)، «حکایت آن دو برادر، یکی کوسه و یکی اَمرد…» (۳۸۵۶)، «حکایت أمرؤالقیس که پادشاه عرب بود…» (۳۹۹۹)، «خطاب حق تعالی به عزرائیل– علیهالسلام- که تو را رحم بر که بیشتر آمد…» (۴۸۱۰).
۲-۱-۳٫ طرح در داستانهای بلند مثنوی
طرح در داستانهای بلند به ویژه در رمان، دارای انشعابهای مختلفی از خط طرح اصلی است و شروعهای متعدّدی در آن وجود دارد. در اینگونه داستانها میتوان از دوره های زمانیِ مختلف استفاده کرد، زیرا انتقالها، مکانها، زمانها و سوابق افراد متعدّد، ساختار رمان و داستان بلند را دلنشینتر میکند. خط طرح اصلی آن، مانند شریان بزرگی است که دیگر سرخرگها (خط طرحها) از آن منشعب میشود (ر.ک: بیشاپ، ۲۵۶٫۲۵۷:۱۳۷۴) .
رمان و داستان بلند قابلیّت بیشتری در پردازش عناصر داستانی دارند، چنانکه مخاطب با شخصیّتها، نگرش و انگیزههای آنها بیشتر آشنا میشود. گاه در طرح این داستانها تعلیقهای پیدرپی دیده میشود و مجال بسط و گسترش عناصر فراهم است. نویسنده میتواند کنشهای بسیاری را در داستان بگنجاند و برای هر عمل داستانی صحنۀ متناسب با آن را خلق کند، در مکان و زمان داستان خود چرخش ایجاد کند تا در راستای عمل داستانی پیش روند.
درواقع در کنار داستانکها و حکایات کوتاه مثنوی، قسم دیگری از حکایات وجود دارد که طرح پیچیدهتری دارند. به بیانی دیگر عناصر طرح (شروع، ناپایداری، گرهافکنی، تعلیق،گسترش، نقطۀ اوج، گرهگشایی و پایان) در داستان نمود بیشتری مییابد. شروع و پایان حکایت به هم نزدیک نیست زیرا طرح از بسط و پردازش بیشتری برخوردار است؛ پیچیدگی طرح موجب کثرت حضور شخصیتها، حوادث پیدرپی یا تغییر و تحوّل روحی برخی اشخاص میگردد. بنابراین، این حکایتها از نظر کمّی در مقایسه با داستانهای دیگر مثنوی، حجم بیشتری از ابیات را به خود اختصاص میدهند؛ اینگونه حکایتها را میتوان حکایت بلند قلمداد کرد.
در روایت داستانهای بلند مثنوی با زمان حال اخلاقی بسیاری روبهرو هستیم که بر پیکرۀ اصلی روایت، شکاف ایجاد میکند، چنانکه گاه جرّ جرار کلام، ادامۀ داستان را از دفتری به دفتر دیگر میکشاند و شتاب روایی داستان را متوقّف میسازد (ر.ک: «حکایت عاشقی، دراز هجرانی، بسیار امتحانی… »۳/۴۷۵۰) . گسترۀ حکایتهای بلند مثنوی ، این امکان را فراهم میسازد تا عناصر داستانی پرداختهتر شوند. برای مثال، زوایای درونی اشخاص بیشتر اشکار میگردد و مخاطب با گذشته و آیندۀ آنها آشنا میشود، کنش و گفتوگو نیز ساخته و پرداختهتر میشوند.
با وجود حوادث پیاپی و گرهافکنی و گرهگشاییهایی که در اینگونه داستانها وجود دارد، توجه به حضور صحنه الزامی است، زیرا صحنۀ داستانی باید متناسب با طرح داستان، در هرجا که نیاز است به چرخش درآید تا عمل داستانی باورپذیر گردد.
این داستانها میتوانند برهۀ زمانیِ طولانیتری را دربرگیرند و زمان داستانی را در فواصل مختلف به نمایش بگذارند. مکان داستان نیز به فراخور کنش و شخصیتها معمولاً متغیّر است؛ بهگونهای که گاه مخاطب به کمک راوی همزمان در چندینجا حضور مییابد. بنابراین چرخشهای زمانی نه تنها در برخی از داستانهای بلند امکان پذیر است بلکه امری الزامی است. مولانا نیز در برخی از داستانهای بلند خود به مکان داستان اشاره دارد؛ گرچه این اشاره، گاه ضمنی و کوتاه است اما اینکه داستان دقیقاً در چه دورۀ زمانی رخ میدهد، گاهی مورد تغافل قرار میگیرد ولی مخاطب در طول حکایت، فواصل مختلف زمانی را با اشاراتی که ارائه میشود، درمییابد.
باید گفت بیتوجهی به طرح و پیرنگ در داستانهای بلند نقیصه محسوب میشود، زیرا مخاطب آگاه است که کمیّت حاکم بر داستان بلند و ویژگیهای کیفیِ آن، امکان پرداختن به عناصر پیرنگ را در کنار دیگر عناصر داستانی فراهم ساخته است. لذا بیتوجّهی به این عنصر از سویی موجب عدم باورپذیری داستان میشود و داستان در نظر خواننده اقناعکننده نمیگردد، و از دیگرسو، باعث سردرگمی او در خلال پیشرویِ داستان میشود. بنابراین، در این قسمت، برخی از حکایتهای بلند مثنوی که به لحاظ عناصر ساختاری طرح و پیرنگ قابلیّت بیشتری دارند، تحلیل و بررسی میشوند.
۲-۱-۳-۱٫ تحلیل ساختاری داستان پادشاه و کنیزک
بیتوجّهی به طرح و پیرنگ در داستانهای بلند نقیصه محسوب میشود، زیرا مخاطب آگاه است که کمیّت حاکم بر داستان بلند و ویژگیهای کیفیِ آن امکان پرداختن به پیرنگ را در کنار دیگر عناصر داستانی فراهم ساخته است. لذا بیتوجّهی به این عنصر از سویی موجب عدم باورپذیری داستان میشود و داستان در نظر خواننده اقناعکننده نمیگردد، و از دیگرسو، باعث سردرگمی او در خلال پیشرویِ داستان میشود. برای تبیین بیشتر داستان اول مثنوی مورد بررسی قرار میگیرد. البته قبل از بررسی طرح این داستان باید خاطر نشان کرد که برای استخراج طرح از پیکرۀ داستان، توجه به این نکته ضروری است که طرح داستان با خلاصۀ داستان متفاوت است؛ خلاصۀ داستان نقل موجز داستان است، درحالیکه طرح، روایت چارچوب و سببیّت در داستان است. در گزارش و استخراج طرح یک داستان باید به چهار اصل مهم توجه کرد:
۱٫ زمان طرح همواره زمان حال انتخاب شود.
۲٫ طرح به صورت سومشخص نقل شود.
۳٫ وقایع با رعایت توالیِ زمانی مرتب شوند.
۴٫ به جزئیات پرداخته نشود (ر.ک: مستور، ۱۵:۱۳۸۷).
در این قسمت، داستان “عاشق شدن بر کنیزک رنجور و تدبیر کردن بر صحت او” برگزیده شده است تا از جهت عناصر ساختاری طرح بررسی شود. طرح این داستان را بر مبنای اصول چهارگانهای که در گزارش طرح، پیش از این ذکر شد، میتوان اینگونه بیان کرد:
۱٫ پادشاهی کنیزکی را میبیند، شیفتۀ او میشود و کنیزک را میخرد.
۲٫ کنیزک بیمار میشود زیرا او عاشق زرگری در شهر سمرقند است.
۳٫ پادشاه طبیبان را فرا میخواند اما همۀ آنان از کشف علّت بیماری و درمان عاجز میشوند، زیرا بر خداوند توکل نکردهاند.
۴٫ پادشاه از درگاه خداوند طلب کمک میکند زیرا از طبیبان ناامید میشود. او در خواب از حضور حکیمی آگاه میشود.
۵٫ حکیم نزد پادشاه میآید و علّت بیماری کنیزک را که همان دوری از زرگر است، کشف میکند.
۶٫ پادشاه به پیشنهاد حکیم، دستور میدهد زرگر را نزد او آورند تا کنیزک را از عشق زرگر رها کند.
۷٫ پس از وصال کنیزک به زرگر، پادشاه شربتی به زرگر مینوشاند تا بیمار و رنجور شود.
۸٫ عشق کنیزک به زرگر سرد میشود و دست از او میکشد زیرا زرگر زشترو و بیمار شده است.
۹٫ زرگر از فرط رنجوری میمیرد و کنیزک از عشق او و رنج رهایی مییابد.
این داستان با بیتی ترغیبکننده آغاز میشود:
بشنوید ای دوستان این داستان خود حقیقت نقد حال ماست آن
(۱/۳۶)
همین یک بیت بسنده است تا خواننده را به داستان مشتاق کند زیرا مخاطب معمولاً شیفتۀ داستانهایی است که بتواند با آنها همذاتپنداری کند؛ داستانهایی که نقد حال او باشند. مولانا در این داستان به زمان کرنولوژیکی خاصی اشاره ندارد زیرا اینکه داستان دقیقاً در چه دورۀ زمانی رخ داده است، عملاً در کنش و حوادث داستان اثرگذار نیست و طرح داستان نیز مؤیّد همین مطلب است. او با بیت:
بود شاهی در زمانی پیش از این ملک دنیا بودش و هم ملک دین
(۱/۳۷)
در بیان زمان داستان به عبارت “زمان پیش از این” بسنده کرده است و در حقیقت، بدینگونه از زمان به بیزمانی نقب میزند. او خود را در پردازش زمان داستان محدود نمیسازد؛ زمان داستان او هر زمانی میتواند باشد زیرا همانطور که بیان گردید داستان نقد حال همۀ ماست. مولانا در دو بیت بعدی، به زمان و مکان اشارهای کلی میکند:
اتفاقاَ شاه روزی شد سوار با خواص خویش از بهر شکار
یک کنیزک دید شه بر شاهراه شد غلام آن کنیزک پادشاه
(۱/۳۸-۳۹)
«روز» زمان داستان و «شاهراه» مکان آن است. همانطور که ذکر شد، زمان تقویمی در کنش اولیّه که همان دیدار پادشاه و کنیزک است، چندان تأثیری ندارد و تا همین مقدار که مخاطب بداند زمان داستان روزی است که مناسب شکار پادشاه است- بدون آنکه به گاهشماری روز یا ماه و فصل آن اشارهای شده باشد- کافی است.
در اینجا هنرمندی مولانا آشکار است زیرا روز شکار، تلویحاً به شکارشدن دل پادشاه در آن روز اشاره دارد. حضور کنیزک در شاهراه نیز، موجب نوعی بزرگنمایی در باب کنیزک میگردد زیرا واژۀ «شاه» در شاهراه و غلامشدن پادشاه نسبت به کنیزک، ذهن را به جمال کنیزک و صیدشدن دل پادشاه رهنمود میکند:
یک کنیزک دید شه بر شاهراه شد غلام آن کنیزک پادشاه
(۱/۴۰)
بنابراین صحنۀ برگزیدۀ مولانا برای شروع داستان و کنش اولیّۀ آن، در شاهراه و هنگام شکار است. در قسمت دوم و سوم طرح به زمان و مکان خاصی اشاره ندارد بلکه بهطور ضمنی میتوان دریافت که مکان این عملهای داستانی، یعنی بیمارشدن کنیزک و عجز طبیبان در کشف و درمان بیماری او، قصر پادشاه است. صحنه چنان بدیهی است که نیاز به توضیح ندارد.
اما نکتۀ حائز اهمیت در تفاوت این قسمت طرح با پیکرۀ داستان در این است که مولانا در طرح به علّت بیماری کنیزک که در حقیقت همان عشق او به زرگر است، واقف است. اما پیداست که اگر در همان جا سبب بیماری را بیان کند، خواننده بهراحتی پایان آن را حدس خواهد زد و داستان جذابیّت خود را از دست میدهد. مولانا به زیبایی توانسته است در داستان و نسبت علیّ و معلولی آگاهسازی مخاطب هم بیان نمیکند بلکه او را با پادشاه داستان همراه میسازد و هر دو را در تعلیق این پرسش نگهمیدارد.
مولانا دیدار پادشاه و کنیزک و خریدن کنیزک، بیمارشدن او، و عجز طبیبان در کشف علّت بیماری را با شتاب بیان میکند تا مخاطب را بهسرعت از این قسمت داستان گذر دهد. به عبارتی، از قسمتهای شروع طرح، ناپایداری و گسترش میگذرد تا به قسمت تعلیق برسد. در قسمتهای ۱و ۲و ۳، طرح تنها به دو مکان، «شاهراه» و تلویحاً «قصر پادشاه» اشاره میکند و چندان تمرکزی بر روی صحنهپردازی ندارد اما گویا در قسمت چهارم طرح (ناامید شدن پادشاه از طبیبان و رویآوردن او به درگاه خداوند) از شتاب روایتی خود میکاهد، زیرا بهخوبی آگاه است که این بخش داستانی نیاز به پردازش بیشتری دارد. مکان این قسمت داستان «مسجد» است:
شه چو عجز آن حکیمان را بدید پابرهنه جانب مسجد دوید
رفت در مسجد سوی محراب شد سجدهگاه از اشک شه پرآب شد
(۱/۵۵-۵۶)
در این دو بیت، علاوه بر اشاره به عجز حکیمان، خواننده را از حالت روحی و آشفتگی درونی پادشاه نیز آگاه میسازد. پادشاهی که پابرهنه سوی مسجد میرود و محراب مسجد از اشک او پرآب گشته است. «مسجد» که بهعنوان مکان داستان معرفی شده است و توصیف محراب و سجدهگاه آن، که از اشک پادشاه پرآب گشته است، علاوه بر بیان کیفیّت فضای مسجد، مؤید استیصال و درماندگی پادشاه است. پابرهنگی و دویدن او به مسجد القاکنندۀ شتاب پادشاه و البته خاکساری او نسبت به خداوند است.
در همین قسمت از داستان، هنگامی که پادشاه در میان گریه به خواب میرود، در خواب او، از نظر زمانی بهنوعی آیندهنگری و به اصطلاح پیشگویی اشاره میشود. درواقع یکی از تمایزات طرح در داستانهای معاصر با داستانهای کهن در پیشگویی و عدول از قانون علیّت است که در طرح داستانهای کهن دیده میشود. در این قسمت طرح هم مشاهده میشود که چگونه حضور حکیم پیشگویی میشود و قانون علّی تا حدودی گسسته میشود. گرچه این آیندهنگری تا حدّی تعلیق داستانی را از بین میبرد اما باز هم حسّ کنجکاوی مخاطب را برمیانگیزاند که آیا خواب او رؤیای صادقه بوده است یا نه؟ آیا فردا کسی به قصر خواهد آمد؟ و… درواقع چنین کنجکاوی مخاطب را به ادامۀ داستان ترغیب میکند.
گفت ای شه مژده حاجاتت رواست گر غریبی آیدت فردا ز ماست
(۱/۶۳)
در بخش پنجم طرح که بهنوعی نقطۀ اوج داستان است، به حضور حکیم و کشف علّت بیماری کنیزک اشاره میشود. مولانا از باریکبینی بیشتری در توصیف زمان، مکان و البته فضا و داستان استفاده کرده است. در ابتدا زمان وقوع عمل داستانی را بیان میکند:
چون رسید آن وعدهگاه و روز شد آفتاب از شرق اخترسوز شد
(۱/۶۶)
مولانا تنها به زمان گاهشمارانۀ روز اکتفا نکرده است بلکه توصیفی مختصر از آن را نیز ارائه میدهد. همچنین در بیت:
میرسید از دور مانند هلال نیست بود و هست، بر شکل خیال
(۱/۶۹)
واژۀ «دور» در حقیقت اشارۀ وصفی به مکان است. بنابراین مولانا تأکیدی بر این موضوع ندارد که این حکیم دقیقاً از کجا آمده است، بلکه معتقد است مبدأ او هرکجا بوده، پادشاه مشتاقانه چشمانتظار اوست و حتی از دور نیز او را دیده است. پادشاه با دیدن او از دور، خود به جای حاجیان به پیشواز حکیم میرود.
شه به جای حاجیان فاپیش رفت پیش آن مهمان غیب خویش رفت
(۱/۷۴)
در اینجا، گویی مولانا لحظۀ ملاقات پادشاه و حکیم را ارزشمند دانسته است. بنابراین یک صحنۀ نمایشی دقیق را به توصیف حالات پادشاه و شخصیّتپردازی در این قسمت اختصاص داده است.
دست بگشاد و کنارانش گرفت همچو عشق اندر دل و جانش گرفت
دست و پیشانیش بوسیدن گرفت وز مقام و راه پرسیدن گرفت
پرسپرسان میکشیدش تا به صدر گفت گنجی یافتم آخر به صبر
گفت ای نور حق و دفع حرج معنی الصبر مفتاح الفرج
چون گذشت آن مجلس و خوان کرم دست او بگرفت و برد اندر حرم
(۱/۹۷-۱۰۱)
این ابیات اشتیاق پادشاه را در دیدار با حکیم ملموستر میکند اما بعد از گفتگوی پادشاه و گستردن مجلس و خوان کرم، گویی پادشاه به یاد کنیزک میافتد: پادشاه «دست او بگرفت و برد اندر حرم». در اینجا داستان وارد صحنۀ دیگری میشود. «حرم» را میتوان مکان داستان دانست که تأکیدی بر محرم دانستن حکیم و سخن گفتن با او دربارۀ «قصۀ رنجور و رنجوری» است. در ادامۀ این بخش طرح که متضمن کشف علّت بیماری کنیزک از سوی حکیم است، کیفیّت مکان داستانی در ضمن سخن حکیم روشن میشود.
گفت ای شه خلوتی کن خانه را دور کن هم خویش و هم بیگانه را
کس ندارد گوش در دهلیزها تا بپرسم زین کنیزک چیزها
خانه خالی ماند و یک دیّار نه جز طبیب و جز همان بیمار نه
برای |
-رادیو
-اینترنت
۶)ارتباط با شهر:که مستقیم می شود سوال کرد.
۷)کاهش وابستگی روانی به دولت:
-شخصیتهای مذهبی وسیاسی (امام جمعه،رئیس جمهور)
-به ادارات دولتی و نهادهای آن،
-به رهبری به عنوان شخصیتی بانفوذ وتاثیرگذار
۸)احساس با قدرت بودن:مستقیم و غیر مستقیم می توان برای آن سوال کرد.
۹)اعتماد:
-به دولت وماموران آن،
-به شخصیت های مذهبی جامعه(رهبری،مراجع تقلید،روحانی محل،امام جمعه)
-به اعضای شورای روستا،
(این متغیر رابطه نزدیکی با متغیر وابستگی روانی دارد).
-معرفی روستای مورد نظر:
روستای اسفندیار دراستان یزد،شهرستان طبس،بخش دیهوک،دهستان کویر قرار گرفته است.فاصله از مرکز استان:۵۲۰کیلومتر ودر۱۳۵کیلومتری وجنوب شرقی شهرستان طبس قرار دارد.فاصله ی این روستا از مرکزبخش ۵۰کیلومتر است.این روستا نیز درغرب استان خراسان جنوبی ودر فاصله ی ۱۹۰کیلومتری مرکز این استان(بیرجند)قرار دارد.و مردم این روستا برام انجام کارهایشان، به دلیل نزدیکی به این شهرمی روند.به دو دلیل اسم اسفندیار را برای آن گذاشته اند،۱)اینکه در این منطقه اسپند فراوان بوده است و به همین دلیل آنرا دیار اسپند یا(اسپندیار)می گفتند و بعدا به اسفندیارتغییرشکل و اسم داده است.۲)اینکه چون از گذشته های دور مردم این روستا قوی هیکل و تنومند بوده اند،نیای آنها را به اسفندیار ربط می دهند که به اسفندیار معروف شده است.چون درنزدیکی همین روستا مکان هایی با نام چاه رستم ودیک رستم وجود دارد(که این وجه تسمیه تا حدی دور از واقعیت است). این روستا به دلیل پیشینه مذهبی وفرهنگی قوی ای که دارد درشهرستان وحتی استان زبانزداست،که این پیشینه واراده ی زیاد باعث شده که با تحمل سختی های فراوان درجات علمی وحوزوی را به خوبی طی کنند.فاصله این روستا تا جاده ترانزیتی بندرعباس-مشهد ۱۰کیلومتر است(در ضمیمه پایان نامه موقعیت جغرافیایی آن در روی نقشه مشخص شده است).
جمعیت این روستا براساس آخرین سرشماری(اردیبهشت ۹۰)خانه بهداشت روستا،۱۲۴۹ نفر(۶۴۲مرد، ۶۰۷زن)است.افراد زیر۱۵ سال این روستا۳۵۳نفر یعنی حدود۲۸%جمعیت کل است.جمعیت۱۵تا۶۵ سال(جمعیت فعال)این روستا۸۲۴نفر یعنی۶۶%جمعیت کل،و افرا۶۵سال به بالا۷۲نفر یعنی۶%جمعیت کل را تشکیل می دهند. این روستا۳۴۴خانواردارد.در این روستا به دلیل اینکه زمینه شغلی فراهم نیست اغلب تحصیل کرده های آن به شهرهای اطراف مهاجرت کرده اند.تعداددانشجویان وتحصیلات دانشگاهی این روستا۲۰۰، و تعداد روحانی آن۴۶نفراست که فقط دو روحانی آن در روستا زندگی می کنند و باقی مهاجرت کرده اند.تعداد آموزشگاه آن ۴عدد(دوابتدایی و دو راهنمایی)است،و۳۵ معلم دارد.سطح اقتصادی و معیشتی این روستا به گفته کارشناسان بهزیستی و کمیته امداد نسبت به سایرروستاهای بخش بهتر است.
مددجویان کمیته امداد۶۷ خانوار است(حدود۱۵۱نفر)که ۱۰ نفر آنها زیر۱۵سال دارند.سطح محرومیت این روستا از نظر وضعیت معیشت در حد متوسط است واز نظر شکل ظاهری مسکن ضعیف،ولی پس انداز شخصی آنها خوب است.مددجویان بهزیستی ۲۵خانوار،حدود۵۵نفر که ۱۵نفرآنها زیر ۱۵ سال دارند.بالاترین مشارکت های مردمی در دادن صدقه،زکات،خمس،و کارهای مذهبی و دینی دارند وبه یک روستای حزب اللهی شهرت دارد.
-روش تحقیق و تکنیک جمع آوری اطلاعات:
در این پژوهش با توجه به ماهیت موضوع و حوزه مورد مطالعه،روش تحقیق ما پیمایشی است و تکنیک جمع آوری اطلاعات نیز پرسش نامه است ودر قالب طیف ها و سوالاتی که داریم،به دنبال سنجش عوامل موثر بر مشارکت سیاسی مردم روستای اسفندیاربودیم.این پرسش نامه بین نمونه مورد نظر توزیع شد تا نوع نگرش ونظرات آنها سنجیده شود ودر مواردی که افرادمورد نظرسواد خواندن و نوشتن نداشته اند به صورت حضوری از آنها سوال شد.
-جامعه و نمونه آماری:
جامعه آماری ما تمام افرادبالای۱۵سال روستای اسفندیاراست(یعنی کسانیکه می تواننددرانتخابات مختلف از جمله شورای اسلامی روستایی شرکت کنند).تعداد این افراد بر طبق آخرین آمار این روستا ۸۹۶نفراست(تعداد۴۶۳مرد و۴۳۳زن).این افراد ۷۳/۷۱%جمعیت کل(۱۲۴۹نفر)را تشکیل می دهند. برای انتخاب نمونه از میان جامعه ۸۹۶نفری خود،،ابتدا تعداد زنان ومردان رامشخص کردیم.زنان به ۴۳۳نفر ومردان ۴۶۳نفر بودند وبعد آنها را براساس گروه سنی جدا کردیم ومتناسب باتعداد افرادی که در هر رده ی سنی قرار دارند،نمونه ی خوددر آن رده مشخص کردیم.کل نمونه ی ما۱۰۰نفر شدند که ۵۱نفر نمونه مرد و۴۹نفر نمونه ی زن بودند، وما برای آن افرادی که سواد خواندن ونوشتن نداشتند خود به صورت حضوری سؤالات را پرسیدم.همچنین برای اینکه بفهمیم فردی که قرار است با اومصاحبه شود کیست؟به خانه ی بهداشت روستا رفته ولیست تمام افرادی که در آن رده ی سنی مورد نظر قرار داشتند مشخص کردیم واز میان آنها تعداد نمونه ی موردنظر رابه طور تصادفی انتخاب کردیم وبعد از آنکه نشانی آنها واسم آنها را پیدا کردیم به سراغشان رفتیم در نتیجه نمونه ی ما متناسب با هر گروه سنی وجنسیت بود و روش انتخاب فردی که قرار بود از او پرسیده شود به صورت تصادفی بود(لازم به توضیح است برای انتخاب نمونه از فرمول خاصی استفاده نکردیم و روش انتخاب نمونه غیر احتمالی بود).
جدول (۱-۳) تعداد نمونه بر حسب جنسیت وگروه سنی
—— | تعداد نمونه در هر گروه سنی به نسبت جامعه(نفر) | تعداد افراد در هر رده ی سنی(نفر) |
رده ی سنی | جنسیت |
۴۸%کل جامعه را تشکیل می دهند | ۱۳ | ۱۱۵ | ۲۴-۱۵ |
شکل ۲-۷: مقایسه یادگیری دوحلقه و تک حلقه ۴۴
شکل ۲-۸: زیر سیستم سازمان ۴۷
شکل ۲-۹: زیر سیستم افراد ۵۴
شکل ۲-۱۰: توازن بین سازمان و فرد ۵۸
شکل ۲-۱۱: زیر سیستم دانش ۶۴
شکل ۲-۱۲: زیر سیستم فن آوری ۷۱
شکل ۲-۳: مدل سیستمی سازمان یادگیرنده مایکل مارکوارت ۸۶
جدول۳‑۴: متغیر های تحقیق و سؤالات پرسش نامه ۹۰
جدول ۳-۵ آزمون اعتبار کل پرسش نامه با بهره گرفتن از آزمون کرونباخ ۹۳
جدول ۳-۶: تأثیر حذف هر یک از سؤالات در آلفای برآورد شده برای اعتبار پرسش نامه ۹۴
جدول۴‑۷: جنسیت پاسخ دهندگان ۱۰۲
۴-۲: نمودار کلوچهای جنسیت ۱۰۲
جدول۴‑۸: توزیع فراوانی پاسخ دهندگان بر اساس مدرک تحصیلی ۱۰۲
نمودار۴‑۳: محور افقی تحصیلات و محور عمودی فراوانی نسبی ۱۰۳
جدول ۴-۹: نوع شغل پاسخدهندگان ۱۰۴
نمودار ۴-۴: نوع شغل پاسخدهندگان ۱۰۴
جدول ۴-۱۰: توزیع فراوانی پاسخ دهدگان بر اساس محل خدمت ۱۰۵
نمودار۴‑۵: محل خدمت پاسخدهندگان ۱۰۵
جدول ۴‑۱۱: سابقه کار بانکی ۱۰۶
نمودار ۴‑۶: سابقه کار بانکی پاسخدهندگان ۱۰۶
جدول ۴‑۱۲: آمار توصیفی مربوط به متغیرهای وابسته ۱۰۷
جدول۴‑۱۳: دستاوردهای آزمون کلموگروف-اسمیرنوف برای سنجش نرمال بودن متغیرها ۱۰۷
جدول ۴‑۴: نتایج آزمون میانگین ویژگیهای سازمان یادگیرنده ۱۰۸
جدول ۴-۱۵: نتایج آزمون میانگین پویایی یادگیری ۱۰۹
جدول ۴‑۱۶: نتایج آزمون میانگین تحول سازمانی ۱۰۹
جدول ۴-۱۷: نتایج آزمون میانگین توانمند سازی افراد ۱۱۰
جدول ۴-۱۸: نتایج آزمون میانگین مدیریت دانش ۱۱۱
جدول ۴- ۱۹: نتایج آزمون میانگین فن آوری اثربخش یادگیری ۱۱۱
جدول ۴‑۲۰: نتایج آزمونهای میانگین در مردان ۱۱۲
جدول ۴-۲۱: نتایج آزمونهای میانگین در زنان ۱۱۲
جدول ۴-۲۲: نتایج آزمونهای تفاوت میانگینها در دو گروه جنسیت ۱۱۳
جدول ۴-۲۳: نتایج آزمون میانگین ویژگیهای سازمان یادگیرنده براساس سطح تحصیلات ۱۱۴
جدول ۴-۲۴: نتایج آزمون میانگین پویایی یادگیری براساس سطح تحصیلات پاسخدهندگان ۱۱۵
جدول ۴-۲۵: نتایج آزمون میانگین تحول سازمانی براساس سطح تحصیلات پاسخدهندگان ۱۱۵
جدول ۴-۲۶: نتایج آزمون میانگین توانمند سازی افراد براساس سطح تحصیلات پاسخدهندگان ۱۱۶
جدول ۴-۲۷: نتایج آزمون میانگین مدیریت دانش براساس سطح تحصیلات پاسخدهندگان ۱۱۷
جدول ۴-۲۸: نتایج آزمون میانگین فن آوری اثربخش یادگیری براساس سطح تحصیلات ۱۱۸
جدول ۴-۲۹: نتایج آزمونهای تفاوت میانگینها در سه گروه مربوط به مدرک تحصیلی ۱۱۸
جدول ۴- ۳۰: نتایج آزمون میانگین ویژگیهای سازمان یادگیرنده به تفکیک نوع شغل ۱۱۹
جدول ۴‑۳۱: نتایج آزمون میانگین پویایی یادگیری به تفکیک نوع شغل پاسخدهندگان ۱۲۰
جدول ۴- ۳۲: نتایج آزمون میانگین تحول سازمانی به تفکیک نوع شغل پاسخدهندگان ۱۲۱
این وزنها نمیتوانند اعداد منفی را در بر گرفته و مستقل از مقیاس معیارها میباشند. هرچه وزن یک معیار بیشتر باشد اهمیت آن افزایش می یابد. همچنین:
در روش پرومته نرم افزار PROMCALC و DECISION LAB به کاربر اجازه آن را میدهد که تعدادی از وزنها را به صورت اختیاری معرفی کرده و سبب راحتتر شدن تعیین اهمیت نسبی معیارها گردد. سپس این اعداد را بر مجموعشان تقسیم کرده و به این واسطه به طور اتوماتیک نرمالشان میکند. ارزیابی وزن معیارها به صورت مستقیم انجام نمیگیرد. این ارزیابی شامل اولویتها و نظر تصمیمگیران است.
۱-۱۱-۲- انواع روش های رایج پرومته:
۱-۱۱-۲-۱- رتبه بندی بخشی پرومته- ۱:
رتبه بندی بخشی (PI, II, RI) پرومته-۱ از جریانهای رتبه بندی مثبت و منفی حاصل میشود. این دو جریان معمولا شامل رتبهبندیهای یکسان نیستند. پرومته- ۱ ما بین این دو جریان قرار دارد.
در معادله بالا (PI, II, RI) به ترتیب نشانگر ترجیح، بیتفاوتی و غیر قابل مقایسه بودن هستند.
همچنین aPIb توان بالاترa و نیز ضعف کمتر آن را در مقایسه با b نشان می دهد. aPIb بیانگر آن است که جریانهای مثبت و منفی مساوی میباشند.
همچنین aRIb نشان دهنده قدرت بالای یکی از گزینه ها و ضعف سایر گزینههاست. این وضعیت در شرایطی اتفاق میافتد که گزینه a در مجموعهای از معیارها دارای قدرت زیاد و گزینه b دارای قدرت کم بوده و یا عکس این قضیه اتفاق بیافتد. در چنین مواردی اطلاعات تهیه شده توسط جریانهای فرارتبهای پایدار نیست. به نظر میرسد که در این موارد گزینه بهتر است که بگوییم این دو گزینه غیر قابل قیاس با یکدیگر هستند. روش پرومته- ۱، روشی محتاط است. این روش در چنین مواردی تصمیمگیری را به عهده تصمیمگیرنده میگذارد.
۱-۱۱-۲-۲- رتبه بندی کامل پرومته- ۲:
پرومته- ۲شامل رتبه بندی کامل (PII, RII) میباشد. اصولا در مواردی از این نوع رتبه بندی استفاده میشود که تصمیمگیرنده خواهان یک رتبه بندی کامل باشد. جریان رتبه بندی خالص به صورت زیر مطرح میگردد:
در این نوع از طبقهبندی میان رتبه بندی مثبت و منفی نوعی توازن وجود دارد. هرچه میزان رتبه بندی کل بیشتر باشد، گزینه مورد نظر بهتر است. بنابراین:
وقتی پرومته- ۲ مد نظر است همه گزینه ها قابل قیاس بوده و هیچ گزینه غیر قابل قیاسی باقی نمیماند. ولی گاهی ممکن است در این روش هنگام مقایسه تفاوتها کمی از اطلاعات نادیده گرفته شده و به همین گاها اشکالاتی به آن وارد است. در روش ذکر شده ویژگی های زیر وجود دارد:
وقتی ، در نتیجه a بیشتر سبب رتبه بندی سایر گزینه ها در همه معیارهاست. و هنگامی که گزینهa در همه معیارها بیشتر به وسیله سایر گزینه ها مورد رتبه بندی قرار میگیرد. توصیه میشود که در دنیای واقعی، تحلیلگران و تصمیمگیرندگان از هر دوی روش های پرومته-۱ و ۲ استفاده کنند. زیرا استفاده از روش رتبه بندی کامل بسیار راحت است ولی تحلیل موارد غیر قابل قیاس معمولا به اتمام یک تصمیم گیری مناسب کمک می کند.
از آنجایی که جریان کل رتبه بندی کاملی را به وجود میآورد، ممکن است با تابع سود مقایسه شود. یکی از مزایای آن است که بر اساس اطلاعات ترجیحی ساده و واضح ساخته شده است( وزنها و توابع ترجیحی) که بیشتر بر پایه جملات مقایسهای هستند تا جملات قطعی.
۱-۱۱-۳- نمودارهای گزینه ها:
بر طبق تعریف جریانات رتبه بندی مثبت و منفی ارائه شده در ۵٫ ۱۳ و ۵٫ ۱۴ شاخصهای تجمعی ۵٫ ۱۰ میتوان به معادله زیر دست یافت:
در نتیجه:
اگر
جریان خالص معیار واحد هنگامی به دست میآید که تنها معیار در نظر گرفته شود( صد در صد وزن خالص به این معیار اختصاص یابد). این امر نشان میدهد که گزینه a چگونه میتواند رتبه بندی کند () و یا توسط سایر گزینههای معیار مورد رتبه بندی قرار گیرد(). نمودار یک گزینه شامل مجموعهای از همه جریانات خالص معیار واحد است: .
نمودار گزینه ها در موارد زیادی، به خصوص برای مطلوب کردن کیفیت در معیارهای مختلف، مفید میباشد. بر طبق ۵٫ ۲۰ مشاهده می شود که جریان خالص کل، یک گزینه تولیدی عددی بین بردار وزنها و بردار نمودار این گزینه خواهد بود. این خاصیت به طور گستردهای در ساخت گایا مورد استفاده قرار میگیرد.
۱-۱۱-۴- مدل فعل و انفعالی دیداری گایا:
۱-۱۱-۴-۱- طرح گایا:
اطلاعات موجود در ماتریس M بسیار گسترهتر از اطلاعات موجود در جدول ارزیابی مطر شده میباشد، چون درجات اولویتهای داده شده توسط معیار تعمیم داده شده در ماتریس M به شمار میروند. به علاوه، در مقیاس خودشان توضیح داده میشوند، در حالی که بعدی ندارد. به علاوه، M به وزن معیارها وابسته نیست.
در نتیجه، مجموعه ای از n گزینه میتواند به عنوان ابری از n نقطه در یک فضای k بعدی نمایش داده شود. از آنجایی که تعداد معیارها معمولا بیشتر از دو هستند، به دست آوردن دید روشنی از جایگاه نسبی نقاط با در نظر گرفتن معیارها غیرممکن به نظر میرسد. در شکل زیر غیر از نقاط نمایش دهنده گزینه ها، بردارهای دستگاه مختصات معیارها نیز نشان داده شدهاند.
شکل ۱-۱: طرح گایا
در طرح گایا پس از انجام طرح، اطلاعات تا حد ممکن نگهداری میشوند. بر حسب روش تحلیل اجزای اصلی، این طرح توسط دو بردار مرتبط با دو تا از بلندترین بردارهای کوواریانس ماتریس M’M جریانات خالص تکمعیاره تعریف میشود. البته برخی اطلاعات پس از انجام عملیات از بین خواهند رفت. طرح گایا یک متامدل( مدل یک مدل) است. که به δ اجازه میدهد که کمیت اطلاعات را حفظ کند. در بیشتر مطالعاتی که انجام شده δ بیشتر از ۶۰% بود و همچنین در بسیاری از موارد این عدد حتی به بیشتر از ۸۰% هم رسیده است. این اعداد نشان دهنده آن است که طرح گایا به نسبت قابل اعتماد است. اطلاعات حاصل از این طرح بسیار غنی بوده و به