دل بدرقه با نگاه حسـرت
روزی که دو سال و نیمه گشتم بس خاطره داشتم سرشتی
دمسازی طاوساــن رنگیــــن با نزهت عالمـــی بهشتی
ناگه به خود آمدم که بودم پیری ازلی و سرگذشتی
خود را به سزا نمی شناسم
(همان: ۸۹۷)
درپاره ای موارد اندوه شاعر ناشی از اوضاع پریشان اجتماع و اضطراب و تشویش آن است، در این حالت شاعر در خلوت خود، آواز غم و اندوه سر می دهد و به این وسیله لحظاتی اندوه درون خود را تسکین می دهد.
هر گه که به خلوتی گریزم از هول و غمی و ناروایی
در نای دل شکسته چون آه درگیرم و سرکنم نوایـی
چون نی بروان دردمندــان می بخشم از آن نوا دوایی
اینست و گرنه مرده بودیم
(همان:۹۰۲)
«در عین اینکه اندوه رمانتیک از گذشت بی رحمانه زمان شدّت می یابد، باز هم گرفتاری قلبی سرشار از احساس و عاطفه در جهانی بی احساس بر شدّت آن می افزاید.« (سید حسینی، ۱۳۶۶: ۷۵)
از نگاه شاعر همه چیز افسرده و غمگین است، بخت و اقبال به او روی خوش نشان نمی دهد و هیچ کس عاشقِ حساس و نازک دل را درک نمی کند و او از بی صفایی و بی تفاوتی محیط پیرامونش آزرده می شود در نتیجه سر در گریبان غم فرو میبرد.
چشم مالیدم و شاهد بخت دیدم و شاید او هم مرا دید
پر زدم اشکریزان به سویش لیکن او هیچ مهرش نجنبید
دل نمودم بدو، باز نشناخت ناله ها کـردم انگار نشنیــد
سخت سرمست رویای خود بود
عاشق از رقت و زود رنجی سختاز اینبیصفایی بیازرد
تا صفای سرشگـی بیابــد در گریبان غم سر فـرو بـرد
اهرمن خنده زد خائنــانه لاله زاری شکفته بپـژمــرد
سر دو یخ می نماید همه چیز
(شهریار، ۱۳۸۶: ۸۵۴)
در ابیات زیر شاعر با غم و اندوهی فراوان از وطن و سرزمین خود کوچ می کند، نگاه غمگین شاعر طبیعت را نیز محزون و غمگین می بیند، دل کوه نیز مانند او اندوهناک است. با جدا شدن مهربانی و محبت از زمین، زمین داستان تاریکی سرنوشت خود را برای کوه بازگو می کند و آسمان با شنیدن آن می گرید.
از یــار و دیــــار می گذشتــــم یک قافله بستــــه بار انـــــدوه
با قافــله می شــــدم سرازیــــر از دامنه هــای قافـــلانکـــــوه
چون مــن دل کــوه هم گرفتــه صبح است مهی غلیــظ و انبــوه
یک اشک درشت کوکب صبــح
(همان: ۸۹۸)
روزی که زمین جــدا شد از مهر دلگرمـی بازگشـــت خــــود را
در آینـه افـــق نمــی دیــــد تاریـکی سرنـــوشت خــــود را
آنشب که به گوش ماه می گفت افسانـــه سرگذشـــت خـود را
گردون به هزار دیده بگریست
(همان: ۹۰۱)
کوهش ورم د مـــار و دمّـــل ابرش ز دل گرفتـــه آهـــی است
مهتاب شب انعکـــاس دریـــا از چشم پر اشـک او نگاهــی است
وین زلزله جـــگر شکافــــش لرزی است که بر تبش گواهی است
از آتش تب جگر گدازان
(همان:۹۰۱)
عشق ورزیدن
«رمانتیسم تصویرگر فاصله ای با کانون است، بنابراین برای ایجاد فاصله زمانی به گذشته های دور و دوران کودکی و آغاز حیات پناه می برد تا از واقعیت اکنون به آینده بگریزد، برای ایجاد فاصله مکانی به طبیعت وحشی و دست نخورده و دشتها و کوهستان های دوردست می گریزد.» (فتوحی، ۱۳۸۶: ۱۳۲)
بیان عشق و احساس های عاشقانه ویژگی بارز رمانتیک ها می باشد. در این نوع اشعار شاعر به طور مستقیم به بیان احساسات و عواطف خود می پردازد. شعر« سرود آبشار» یکی از اشعاری است که بیانگر احساس شاعر از گذشته های دور است. شاعردر این شعر با یادآوری یکی از شبهای مهتابی و خاطره انگیزابتدا به توصیف زیبایی از طبیعت، جنگل، کوهستان و آبشار می پردازد :
چون خواب نوشین یاد دارم ماهتــــابی روشن تر از روز سپیــد کامــــکاران
ییلاق بود و آبشار و جنگــل و کــــوه دنیای شب از پرتـو مه نور بـــــاران
لطف هوا چندان که گفتی الفتی داشت خاموشی شب با خـروش آبــــشاران
در گوش دل افســانۀ آفـاق می گفــت دلکش سرود آبشــار از کوهســـاران
آویخته گــل از فـراز شـــاخ گلبــــن چونان که از گوش عروسان گوشواران
برداشته از شـاخســاران لحــــن داود هر سو هزار آوا هــزاران در هـــزاران
(شهریار، ۱۳۸۶: ۱۱۱۱)
شاعر از زیبایی طبیعت و سرود آبشار، احساس خوشحالی و نشاط می کند،هنگامۀعشق ونشاط است ووی بانوای نی انس می گیرد و با مشاهده دختر دهقان به بیان عشق پاک و راستین خود می پردازد.
هنگامــه عشــق و نشـــاط و نوجوانــــی هنگام گلگشـت و بســـــاط نوبـــــهاران
لب بر لب نی بر سر سنــگی نشستــــم سرکرد نی با من نــــوای غمگســـــاران
تا دختر دهقان برون از خانـه بشــــتافت چون لاله ای افروخـــته بر سبــــزه زاران
چونغنچـــهدر چادر نمازیسرخ و دلکش می شد سبو در کف به طرف چشمه ساران
چشمـــک زنان بر من گل چادر نمـازش چون دیده اختر که بـر اختـــر شمـــاران
رفتـــم لب جو بـا نیاز تشنـــه کامـــی همچون گدا بر خوان ناز شــــهریـاران
ساخت هنری شعرشهریار- قسمت ۳۵