خـاک درش چـو کیمـیا، بیش بهـای ممــلکت
واژگان: کیان: پادشاهان بزرگ. (برهان) گوهر: مروارید که به عربی لؤلؤ خوانند و مطلق جواهر را نیز گفتهاند. (برهان)
معنی و مفهوم: شاه اخستان، همچون تاجی بر سر پادشاهان بزرگ است (مایهی افتخار کیانیان است) و در ارزش و برتری همچون گوهری است که در تاج بزرگان تعبیه شده است. خاک درگاه او، مانند کیمیا ارزشمند و قیمتی میباشد به حدّی که این خاک، از تمام مملکت با ارزشتر است.
آرایههای ادبی: افسر گوهر و گوهر افسر نوعی از قلب در بیت ایجاد کرده است. خاک درِ پادشاه، در ارزشمندی به کیمیا تشبیه شده است.
توضیحات:
کیمیا: به اصطلاح ارباب صنعت، علمی و عملی است که روح ونفس اجسام را به مرتبهی کمال رساند و فی المثل قلع و مس را سیم و زر کند. کیمیا را با چهار علم دیگر (سیمیا، لیمیا، ریمیا و هیمیا) علوم غریبه یا خمسهی محتجبه گویند. کیمیا در لغت فارسی به معنی مکر و حیله است. زیرا این علم خالی از فریبی نیست. (یاحقی، ۱۳۷۵: ۳۵۹- ۳۵۸)
۹۲ - عقل که دید طلعتـش، حرز بر او دمید و گفت
اینـت شـه مَلـَک سـپه، عرش لوای ممــلکت
واژگان: طلعت: دیدار، روی. (دهخدا) لوا: درفش، رایت، علم. (معین)
معنی و مفهوم: عقل با دیدن فروغ روی شاه اخستان، برایش دعا خواند و بر او دمید که چشم زخمی به او نرسد و چنین گفت: احسنت بر این پادشاهی که سپاهیانش فرشتگان هستند و عرش (فلک الافلاک) به منزلهی پرچم و بیرق مملکت اوست .
آرایههای ادبی: عرش لوا، اضافهی تشبیهی مقلوب است .
۹۳ - گفت جهانش ای ملـک، تو ز کیانی از کـیان؟
گفــت ز تخـم آرشـم، نخـل بــقای ممــلکت
معنی و مفهوم: جهان به ممدوح (شاه اخستان) گفت: تو از نسل کدام یک از پادشاهان هستی؟ شاه پاسخ داد، من از نژاد پهلوان آرش هستم و مانند نخلی تناور و استوار، دیرگاهی است که بر این مملکت حکومت میکنم.
آرایههای ادبی: کیان و کیان جناس ناقص دارند. شاه در استواری و دیرپایی به صورت مجمل به درخت نخل تشبیه شده است.
۹۴ - گفت به تیغش آسمان، کای گهری، تو کیستی
گفـت مـن آتـش اجل، زهـر گــیای ممـلکت
واژگان: گهری: اصیل، بانژاد. (معین) زهرگیا: گیاهی است که هر کس اندکی از آن بخورد فی الحال هلاک گردد. (برهان)
معنی و مفهوم: آسمان به شمشیر شاه اخستان گفت: ای شمشیر نژاده و گوهرین، (از جنس گوهر) تو چه کسی هستی؟ شمشیر پاسخ داد: من آتش مرگ و نیستی و گیاه زهرآلود و کشندهی دشمنان این مملکت هستم .
آرایههای ادبی: آتش اجل اضافهی تشبیهی است . بیت دارای آرایهی تشخیص است.
۹۵ - گرچه به باطل اختـران، افسـر عاجزان برند
اوسـت مظـفر به حـق، خـانـه خـدای ممـلکت
معنی و مفهوم: اگر چه ستارگان مؤثر در طالع و حیات انسان، به ناحق تاج سر پادشاهان ضعیف و ناتوان را میربایند و آنها را از حکمرانی بر میاندازند؛ امّا شاه اخستان پیروز و ظفرمند راستین، صاحب سرای مملکت میباشد (ستارگان نمیتوانند تاج او را بربایند).
آرایههای ادبی: بیت دارای آرایهی تشخیص است.
۹۶ - مار به ظلم اگـر بـرد خایـهی موش، ناسـزا
جان پلنـگ چون برد، کوسـت سـزای ممـلکت
واژگان: خایه: تخم، بیضه. (دهخدا)
معنی و مفهوم: شاید مار بتواند از موجود ضعیفی مانند موش دزدی کند و ناروا از او تخم بدزدد، امّا نمیتواند به جان پلنگ آسیبی برساند، زیرا پلنگ شایستهی فرمانروایی بر مملکت است.
آرایههای ادبی: مار استعاره از دشمنان پادشاه (ممدوح)، موش استعاره از پادشاهان ضعیف و پلنگ استعاره از شاه اخستان است. مار و موش و پلنگ، با هم مراعات نظیر دارند. این بیت تمثیلی برای بیت پیش است.
توضیح: واژهی خایه در مصراع اوّل نامناسب می کند و مفهوم درستی به دست نمیدهد، در نسخه بدلها به جای خایهی موش، خانهی موش آمده که درست تر می کند.
۹۷ - مشتری از پی مـلک، کـرد سـجل خط بـقا
بسـت بنـات نعــش را عـقد بــرای ممــلکت
واژگان: سجل: عهد، ثبت. (معین) بنات نعش: هفت اورنگ. (دهخدا) توضیحات
معنی و مفهوم: مشتری که قاضی و فقیه آسمانهاست، برای پادشاه (اخستان) بقا و جاودانگی را ثبت نموده و بنات نعش (دختر آسمان) را برای مملکت (داماد) عقد بست .
آرایههای ادبی: بنات النعش به عروسی مانند شده است که او را برای مملکت که همانند داماد است عقد بسته اند. مشتری نیز مانند عاقدی بوده که برای آنان خطبه خوانده است .
توضیحات :
بنات النعش: بنات جمع بنت به معنی دختر، دختران و سه ستاره که بر طول واقع شده، در صورت دب اکبر (هفت اورنگ) به دنبال نعش و سه ستاره به همین شکل در « دب اصغر » اوّلی را بنات النعش کبری و دومی را بنات النعش صغری گفتهاند. آنها را « سه دختر » و « سه خواهر » و دختر نعش یا دختران نعش هم گفتهاند. (مصفی، ۱۳۶۶: ۹۲)
۹۸ - بدر ستاره لشـکر است، اوج طراز آسـمان
بحر نهنـگ خنـجر است، ابر سـخای ممــلکت
واژگان: بدر: حالتی از نیمکرهی روشن ماه. (معین) طراز: نگار، جامه، زیور. (منتهی الارب)
معنی و مفهوم: شاه (ممدوح) به منزلهی ماه بدر (کامل) است که ستارگان آسمان لشکر او هستند و او زینت دهنده و زیبایی بخش اوج آسمانهاست. او مانند دریایی بزرگ و با عظمت است که خنجرش به منزلهی نهنگ این دریاست. سلطان همانند ابر بخشندهای است که بر مملکت عطا و بخشش میبارد.
آرایههای ادبی: ممدوح به ماه بدر و لشکرش به ستارگان تشبیه شده است، همچنین شاه به دریا و ابر و شمشیرش به نهنگ مانند شده است. ابر سخا، اضافهی تشبیهی است. دریا با نهنگ تناسب دارد. بدر، ستاره و آسمان نیز با هم مراعات نظیر دارند.
۹۹ - بـدر چو شعری دوم، بحر چو کسری سوم
دولـت ظلـم کـاه او، عدل فزای راستـین
واژگان: شعری: نام دو ستاره یکی شعریالعبور و دیگری شعریالغمیصاء. (فرهنگ لغات)توضیحات.
شرح مشکلات دیوان خاقانی( هفت ترکیب بند بلند شرح نشده )- ...