۲- ملاحظات شخصی مدیریت
اغلب، مدیران به دنبال حداکثر کردن منافع خود هستند. در این راستا، ممکن است منافع سهامداران نادیده گرفته شود. به همین دلیل، احتمالاً مدیران از کاهش منابع به دلیل جلوگیری از آسیب رساندن به قدرت و موقعیت خود اجتناب کنند.
این دو از دلایلی هستند که باعث میشوند مدیران هنگام کاهش سطح فعالیت از کاهش هزینه خودداری کنند، اما هنگام افزایش سطح فعالیت، هزینهها را افزایش دهند و به عبارتی منجر به ایجاد پدیده چسبندگی هزینه شوند.
پس از آندرسون و همکارانش نیز تحقیقاتی در مورد چسبندگی هزینهها انجام شد. از جمله پژوهشهای انجام شده توسط بالاکریشنان و همکاران ۲۰۰۴، بالاکریشنان و جروکا ۲۰۰۸، بنکر و همکاران ۲۰۱۱و یاسوکاتا و کاجیوارا ۲۰۱۱٫ در بیشتر موارد، پیش بینی می شود که هزینهها در حد متوسط چسبنده باشند؛ یعنی افزایش هزینهها در ازای ۱% افزایش فروش، بیشتر از کاهش هزینهها در ازای ۱% کاهش در فروش است. دو دلیل عمده که در این تحقیقات انجام شده پس از آندرسون و همکارانش در رابطه با این مسئله وجود دارد: نخست، تعدیل رو به پائین هزینهها بهطورمعمول بزرگتر از تعدیل رو به بالای هزینههاست (جوکس[۱۸] و همکاران، ۲۰۰۱: ۵۳۷؛ کوپر و هالتیواگر[۱۹]، ۲۰۰۶: ۶۱۳)، این مسئله موجب می شود کاهش منابع در دسترس به طور نسبی منجر به ایجاد هزینه شود. دوم، روندهای بلندمدت در فروش شرکتها، مثبت است (نمازی و غفاری، ۱۳۹۱). بنابراین، مدیران در رابطه با درآمدهای آتی، دیدگاه خوشبینانه را به دیدگاه بدبینانه ترجیح میدهند. تا زمانی که مدیران درآمدهای آتی را بیشتر از درآمدهای جاری پیش بینی کنند، ترجیح میدهند در زمان کاهش درآمدها در دورهی جاری، منابع بهکار گرفته شده را حفظ کنند و در زمان افزایش درآمدها در دورهی جاری، منابع را افزایش دهند. خوشبینی مدیران در رابطه با درآمدهای آتی منجر به ایجاد چسبندگی هزینه می شود، هرچند که تعدیل رو به بالا و تعدیل رو به پائین هزینهها متقارن باشد (بنکر[۲۰] و همکاران، ۲۰۱۱).
۲-۱-۲-۲٫ تئوریهای چسبندگی هزینهها
در پژوهشی که توسط یاسوکاتا و کاجیوارا (۲۰۱۱) انجام شد دو تئوری در ارتباط با علل چسبندگی هزینه عنوان شد:
۱- یکی از این تئوریها به این نکته اشاره دارد که ممکن است هزینهها به دلیل تأخیر کاهش هزینه نسبت به کاهش سطح فروش چسبنده شوند (تئوری تأخیر در تعدیل هزینه[۲۱]). مدیران، همزمان با افزایش تقاضا دارایی های عملیاتی را افزایش می دهند، تا پاسخگوی تقاضای اضافی به منظور افزایش فروش باشند، اما به هنگام کاهش تقاضا دارایی های عملیاتی را سریعاً کاهش نمیدهند؛ زیرا درصدد دستیابی به دلایل کاهش تقاضا هستند. فاصله زمانی ایجاد شده از کسب اطلاعات تا کاهش دارایی های عملیاتی، هم چنین از تصمیم به کاهش منابع تا اقدام به کاهش منابع، منجر به مسأله چسبندگی هزینه می شود.
۲- تئوری دیگر حاکی از آن است هزینهها در نتیجه تصمیمات سنجیدهی مدیران چسبنده میشوند (تئوری تصمیمات سنجیده[۲۲]). هنگامی که فروش کاهش مییابد، برخی از مدیران، این کاهش را موقتی تصور کرده و انتظار بازگشت فروش به سطح قبلی را در آیندهای نزدیک دارند. بنابراین در تصمیمی سنجیده، منابع مربوط به فعالیتهای عملیاتی را در دوره های کاهش فروش حفظ می کنند؛ زیرا اگر منابع در پاسخ به کاهش فروش، حذف شده و در دوره های افزایش فروش، مجدد تحصیل شوند، هزینه های شرکت در بلندمدت افزایش مییابد. علاوه بر این، اگر مدیران منابع مرتبط با فعالیتهای عملیاتی را متناسب با کاهش فروش کاهش دهند، تحصیل و آماده سازی مجدد منابع در آینده، نیازمند زمان است. بنابراین چنانچه منابع )هزینهها( متناسب با کاهش فروش کاهش یابد، شرکت فرصتهای توسعه فروش را از دست میدهد؛ زیرا نمیتواند منابع لازم برای گسترش فروش را با سرعت کافی به منظور استفاده از فرصتها به خدمت بگیرد. به همین علت، مدیران ناگزیرند برای انتخاب یکی از گزینه های کاهش هزینهها از طریق حذف منابع یا تحمل هزینه های بیشتر برای بهره برداری کامل از افزایش فروش آتی تصمیم گیری کنند (کردستانی و مرتضوی ۱۳۹۱). لذا یکی از اساسیترین علل چسبندگی هزینهها، تصمیمات سنجیدهی مدیرانی است که میکوشند با توجه به پیش بینی فروش آتی، سود را در بلندمدت افزایش دهند. از سوی دیگر، در صورتی که مدیر شرکت تصمیم به حفظ منابع در موقعیت کاهش فروش بگیرد، این تصمیم وی باعث افزایش هزینه و کاهش سود در کوتاهمدت می شود.
۲-۱-۳٫ مدیریت سود[۲۳]
۲-۱-۳-۱٫ تئوری نمایندگی[۲۴]
با رشد امور تجاری و بازرگانی در دنیای امروز و تخصصی شدن ادارهی شرکتها، مدیریت از مالکیت جدا شده و ادارهی شرکتها، چه به صورت تجارت داخلی و چه به صورت تجارت بین المللی به مدیران حرفهای و آگاه به مسائل پیچیده اقتصادی و مالی، به عنوان نمایندهی مالکان، سپرده شد. مالکان را در اصطلاح صاحبکار و مدیر را اصطلاحاً نماینده و این رابطه را رابطه نمایندگی مینامیم. رابطه نمایندگی عبارت است از نوعی قرارداد که بر اساس آن یک یا چند نفر مالک، نماینده یا مدیری را میگمارند تا خدماتی را از طرف آنان انجام دهد، و همزمان اختیارات تصمیمگیری نیز به وی میدهند. نویسندگان اولیه تئوری نمایندگی (اسپنس و زیکاسر[۲۵]: ۱۹۷۱، ستیگلیتز[۲۶]: ۱۹۷۴؛ بیمن[۲۷]: ۱۹۷۵، دمسکی و فلتوم[۲۸]: ۱۹۷۸) سعی در معرفی الگوی اساسی تئوری نمایندگی کرده اند. این الگو را به اختصار میتوان به شرح زیر توضیح داد:
الگوی اساسی نمایندگی
شکل ۱ رابطه بین نماینده (مدیر) و مالک (سهامدار) را در چارچوب تئوری نمایندگی نشان میدهد. نظریه نمایندگی، مبتنی بر فرضهای مختلفی از جمله فرضهای رفتاری مشخص بین سهامدار و مدیر است و میتوان آنها را به صورت زیر خلاصه کرد.
شکل ۱٫ رابطه بین نماینده (مدیر) و مالک (سهامدار) در چارچوب تئوری نمایندگی
مالک
نماینده
-
- ماگزیمم مطلوبیت موردانتظار (پولی و غیرپولی)
-
- ریسکگریزی
-
- تمایل به کارگریزی
-
- رفتار در جهت منافع سهامدار
-
- توانایی پیش بینی آینده و پردازش اطلاعات
-
- ماگزیمم مطلوبیت موردانتظار
-
- بیتفاوت نسبت به ریسک
-
- توانایی پیش بینی آینده
تفویض اختیار
مشکلات نمایندگی
-
- تضاد منافع بین سهامدار و مدیر
-
- عدم تقارن اطلاعات بین سهامدار و مدیر
-
- اثرات انتخاب نامطلوب
-
- خطر اخلاقی
-
- عدم اطمینان و شراکت ریسک
طبق شکل ۱:
فرضهای مربوط به مالک (سهامدار)
الف) مالک (سهامدار) به دنبال رسیدن به بیشترین نفع شخصی خود و “مطلوبیت موردانتظار[۲۹]” (سود و …) میباشد.
ب) سهامدار با خرید سهم، در ریسک شرکت با سایر سهامداران شریک می شود؛ بنابراین در ریسک تنوع ایجاد می کند. پس از نظر رفتاری، “بیتفاوت نسبت به ریسک[۳۰]” میباشد.
پ) سهامدار قدرت محاسباتی و پیش بینی آینده و دریافت اطلاع از نماینده و سیستم حسابداری یا نمایندگی را دارد و براساس اطلاعات قابل ملاحظه یا قابل بررسی با نماینده، قرارداد منعقد می کند و پرداخت به نماینده، براساس این اطلاعات میباشد.
فرضهای مربوط به نماینده )مدیر(
الف) مدیر نیز به دنبال نفع شخصی خود- رسیدن به بالاترین “مطلوبیت موردانتظار” (حقوق و دستمزد و…) میباشد. منافع شخصی مدیر، نه تنها مالی است؛ بلکه شامل موارد غیرمالی از قبیل فرصت استراحت[۳۱]، دفتر کار زیبا، عضویت در سازمانهای معتبر و … نیز میگردد.
ب) مدیر شخصی “ریسکگریز[۳۲]” است، یعنی ثروت بیشتر را به کمتر ترجیح میدهد؛ اما هنگامی که ثروت افزایش پیدا می کند، مطلوبیت مورد انتظار (پولی و غیرپولی) وی کاهش مییابد.
پ) مدیر اصولاً فردی عقلانی است. از یک طرف میداند سعی و کوشش وی منجر به افزایش ارزش شرکت می شود؛ پس باید، اعمال کند. اما از طرف دیگر، بر اثر کار کردن خسته می شود و تمایل به “کارگریزی[۳۳] دارد. این تمایل را در اصطلاح تئوری نمایندگی “از زیر کار شانه خالی کردن[۳۴]” مینامند.
ت) مدیر منطقی است؛ یعنی با وجود موارد بالا انتظار میرود در راستای منافع سهامدار تصمیم گیری و اقدام نیز نماید.
ث) مدیر مانند سهامدار، قدرت محاسباتی و پیش بینی آینده را دارد و می تواند اطلاعات موجود را که شامل اطلاعات حسابداری نیز میگردد، پردازش کند و به نفع نمایندگی به کار برد.
مشکلات نمایندگی [۳۵]
اولین مشکل مربوط به نمایندگی، وجود تضاد منافع بین سهامدار و مدیر است. یعنی سهامدار به دنبال رسیدن به بالاترین مرحله ارزش سرمایه گذاری است و مدیر نیز در وهله اول به دنبال افزایش ثروت خود میباشد؛ بنابراین، این احتمال وجود دارد که مدیر، در راستای منافع سهامدار عمل ننماید. اختلاس و فساد مالی مدیر و خارج ساختن منافع سهامدار از شرکت، نمونههایی افراطی از این تضاد منافع میباشند. تحقیقات زیادی در خصوص تضاد منافع بین ذینفعان واحد تجاری انجام شده است که به لحاظ نظری مبتنی بر تئوری نمایندگی هستند. منفعت شخصی یکی از مفروضاتی است که تئوری نمایندگی تا حد زیادی متکی بر آن است.
دومین مشکل نمایندگی، مربوط به ناتوانی سهامدار، در ملاحظه اقدام و عملیات مدیر است. (جنسن[۳۶]: ۱۹۹۸؛ هلمسترم[۳۷]: ۱۹۷۹) سهامدار نمیتواند اقدامات مدیر را به طور روزانه دنبال کند تا مطمئن شود که آیا تصمیم گیریهای مدیر، منطبق با منافع سهامدار است یا خیر؛ بنابراین، سهامدار فاقد اطلاعات لازم در خصوص عملیات مدیر است. این حالت را در اصطلاح تئوری نمایندگی “عدم تقارن اطلاعات[۳۸]” مینامند. از طرف دیگر، مدیر، نسبت به اقداماتی که در سازمان باید صورت گیرد، بیشتر از سهامدار اطلاع اجرایی دارد. این اطلاع اضافی مدیر، در نظریه نمایندگی “اطلاعات خصوصی[۳۹]” نامیده می شود. وجود اطلاعات خصوصی، به عدم تقارن اطلاعات بین سهامدار و مالک میافزاید.