یکی از اسرار وجود آیات متشابه در قرآن مسألهی آزمایش مؤمنان است. به این بیان که: «اگر همهی آیات قرآن محکم و معانی معینی داشت، همه خوب میفهمیدند و مطابق فهم خود میپذیرفتند. اما آیات متشابه سبب میشود تا ایمان مؤمنان به غیب و تسلیماشان در برابر حق، آزموده شود و روشن شود که دربارهی چیزهایی که خود نمیفهمند و درک درستی از آن ندارند، به چه اندازه حاضرند از پیامبر۲ بپذیرند. زیرا ایمان کامل آن است که با تسلیم توأم باشد و این تسلیم باید آزموده شود.»[۳۰۵] وجود متشابهات در قرآن کریم معیاری است برای سنجش ایمان ناب مؤمنان از کسانی که کژی به دل دارند، چنانکه به نصّ قرآن کریم، کژدلان برای فتنهجویی از متشابهات پیروی میکنند.[۳۰۶] اما مؤمنان در برابر غیب و حق تسلیماند و آنچه را که نسبت به حقایق فراتر از ماده درک نمیکنند میپذیرد.[۳۰۷]
۶- رسیدن به علوم در سایهی متشابهات
یکی از حکمتها و رازهای آیات متشابه، دستیابی قرآنپژوهان به علوم مختلف است. زیرا «متشابه دارای تأویل است که رسیدن به آن نیازمند فراگیری علوم مختلفی مانند صرف و نحو، لغت، معانی، بیان و اصول فقه است؛ از این رو متشابهات قرآنی زمینهی تخصص را در علوم و فنون فراهم میآورد.»[۳۰۸]
آیتالله جوادی آملی در ردّ این فلسفه چنین مینویسد: «این جواب باطل است زیرا اولاً این هدف را آیات محکمات نیز میتوانند فراهم کنند و ثانیاً متشابهات دستآویز فتنه جویاناند نه وسیلهی بالندگی علوم و ارتقای تخصص».[۳۰۹]
۷- وجود متشابهات سبب اجر بیشتر بندگان
یکی از فلسفههای ذکر شده برای وجود متشابهات، اجر بیشتر بندگان است؛ به این بیان که: «وجود متشابهات باعث میشود که مسلمین در به دست آوردن حق و جستجوی آن، رنج بیشتری برده و در نتیجه اجر بیشتری به دست آورند.»[۳۱۰]
۸- حکمت متشابه از دیدگاه فخر رازی و رشیدرضا
وجه دیگری که در تبیین راز وجودی آیات متشابه ذکر شده، دیدگاه فخر رازی و محمد رشیدرضا است. این دو عالم بر این وجه تأکید دارند که: «انبیاء برای همهی مردم برانگیخته شدهاند و مردم از نظر هوش متفاوتند؛ از طرفی معارف اسلام در قیاس با فهم مردم یکسان نیست. لذا برخی از معارف به گونهای است که تنها خواص از راه کنایه میفهمند و بقیهی مردم باید به آن ایمان آورده، علم آن را به خدا واگذار کنند.»[۳۱۱]
در انتها متذکر میشویم که چون آیات متشابه از سوی خداوند به این صورت که تشابه داشته باشند، نازل نشدهاند، بلکه تشابه به دلیل ختم نزول قرآن به سطح فهم مردم پدید آمده، لذا نیاز نیست حکمتی بر آن مترتب باشد، البته این مطلب در قسمت حکمت وجود آیات متشابه از دیدگاه آیتالله جوادی آملی به تفصیل روشن خواهد شد.
در ضمن برخی از این موارد که از سوی عالمان به عنوان حکمت متشابهات مطرح شده، حکمت نیست، مثلاً در موردی که با عنوان «جذب مخالفان» آمده، نعوذ بالله خداوند که نخواسته است مردم را بازیچه قرار دهد و برای جذب آنها دست به انزال متشابهات بزند، بلکه همانطور که گذشت، تشابه را خدا ایجاد نکرده است. در مورد «محدودیت الفاظ و عبارات دنیایی» و دیدگاه فخر رازی هم اینکه، این موارد قبلاً به عنوان منشأ متشابهات از سوی علما مطرح شده بود.
۳-۷-۱-دیدگاه آیتالله معرفت در حکمت وجود آیات متشابه در قرآن
«وقوع تشابه در قرآن کریم به عنوان یک کتاب آسمانی جاوید، امری اجتناب ناپذیر است؛ زیرا قرآن، مفاهیمِ جدید را در قالب زبان عربی که زبان اعرابِ دور از تمدنِ جزیرهالعرب بود، عرضه نمود، در حالیکه واژههای لغت عرب، بیشتر برای افادهی معانی کوتاه و سطحی وضع شده بود و گنجایش معانی گسترده و عمیق را نداشت. از طرفی، قرآن ملتزم بود در بیان معارف خود، الفاظ محدود لغت عرب و شیوههای کلامی آن را به کار گیرد، لذا برای بیان معانی والا راه کنایه، مجاز و استعاره را پیمود. این روش، از یکسو مفاهیم قرآنی را به ذهن عامهی مردم نزدیک مینمود؛ زیرا مفاهیم، در قالبهای لفظیِ شناخته شده به آنان ارائه میشد، ولی از سوی دیگر، ذهن آنان را از معنای واقعی دور میساخت؛ زیرا واژهها و قالبهای تعبیریِ رایج در زبان عربی از انعکاس درست آن مفاهیم والا قاصر بود. این امر مهمترین عامل تشابه ذاتی در تعبیرات قرآنی است که در مسائل پیچیدهی کلامی قرآن از قبیل: مبدأ و معاد و جبر و اختیار وجود دارد.»[۳۱۲]
«یک گروه از متشابهات، تشابه عرضى است که بر قرآن تحمیلشده است. این گروه از آیههاى متشابهه برابر با اسلوب و شیوههاى متعارف عرب بیان شده و خالى از هرگونه غموض و پیچیدگى بوده، در آغاز هرگز ایجاب شبهه نمىکرده است. سپس در پى درگیرىهاى عقیدتى و فکرى که در میان گروههاى مختلف مسلمانان رخ داد، فاجعهی «تشابه» دامنگیر بسیارى از آیات قرآن گردید.
وجود گروه دوم متشابهات ـ تشابه اصلى ـ کاملاً طبیعى مىنماید، زیرا اینگونه تشابه در اثر بیان معانى ژرف توسط الفاظ متداول عرب ـ که براى معانى سطحىساخته شده ـ پدید آمد. قرآن در افادهی معانى عالیه راهى پیموده که هم براى عامهی مردم جنبهی اقناعى داشته باشد و هم علما و دانشمندان را متقاعد سازد؛ لذا در بیانات خود، بیشتر فن خطابه و برهان را به هم آمیخته، از مشهورات و یقینیات، هر دو، یک واحد منسجم ساخته است. با آنکه در ظاهر، این دو فن از هم متنافرند، میان آنها سازش داده است، و این خود، یکى از دلایل اعجاز قرآن به شمار مىرود.
ابنرشد اندلسى ـ دانشمند و فیلسوف معروف ـ (متوفاى سال ۵۹۵)، در این زمینه مىگوید: مردم، در برخورد با تعالیم عالیهی شریعت، سه دستهاند:
دستهی اول، کسانىاند که از حکمت متعالیه برخوردار بوده، صاحب فکر و اندیشهاند، در برخورد با حوادث استوار و با متانت رفتار مىکنند.
دستهی دوم، عامهی مردم هستند که طبقهی جمهور را تشکیل مىدهند. اینان ممکن است چندان با علم و دانش، سر و کارى نداشته باشند اما طبعى سلیم، نیتى پاک و دلى تابناک دارند.
دستهی سوم، میانهی این دو قرار دارند، نه از طبقهی علماى راستین به شمار مىروند و نه خود را از جمهور مردم به حساب مىآورند. خود را از سطح همگانى برتر و در ردیف دانشمندان مىدانند، در صورتىکه صلاحیت عرض اندام در آن عرصهی والا را ندارند.
تشابه، صرفاً دربارهی دستهی سوم است، زیرا دانشمندان، در سایهی دانش سرشار خود و با اندیشه و متانت شایستهی خویش که در راه رسیدن به حقایق مبذول مىدارند، هرگز تشابهى بر سر راه آنان قرار نمىگیرد. طبقهی جمهور، با ذهن صاف و سادهاى که دارند، هیچگاه شبههاى در تعالیم شریعت احساس نمىکنند، زیرا به ظاهر الفاظ و تعابیر بسنده کرده، نگرانى به خود راه نمىدهند.
تعالیم شریعت، همچون غذاى سالم و پاکیزه براى بدنهاى سالم و طبعهاى ناآلوده، نافع و مفید خواهد بود، که بیشترین مردم را تشکیل مىدهند. گرچه براى برخى که در اقلیتاند زیان آفرین مىگردد، چنانچه خداوند فرموده: (…وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِینَ )(بقره/۲۶)، یعنى در سایهی تعالیم الهى گمراه نمىگردد، جز کسانى که از مرز طبیعى مردمى بیرون زدهاند. این حالت، صرفاً در برخى از آیات، براى برخى از مردم رخ مىدهد و در آیاتى است که از عالم ماوراى حس سخن گفته، که در عالم شهود همانندى ندارد. لذا براى تقریب به اذهان، از نزدیکترین چیزى که بتواند شاهد و مثالى باشد تا واقع را ارائه دهد، استفاده کرده است. همین امر سبب گردیده تا برخى به ظاهر مثال اخذ کرده، تصور کنند آنچه در تعبیر آمده عین واقع است، از این رو در حیرت و شک باقى مىمانند. متشابهات که موجب شبهه مىگردند، از این قبیل هستند. ولى نه براى دانشمندان و نه براى طبقهی جمهور، زیرا اینان از سلامت طبع و صحت نفس برخوردارند، غذاى سالم برایشان کاملاً نافع و مفید مىافتد. ولى بیرون از این دو دسته کسانىاند مریض، که نفسى ناسالم دارند، غذا هر چند کامل و سالم باشد، بر مذاق اینان لذت بخش و نافع نخواهد بود. لذا خداوند فرموده: (…فَأَمَّا الَّذِینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَهِ وَابْتِغَاء تَأْوِیلِهِ…) (آل عمران/۷)، اما کسانىکه در دلهایشان انحراف است، براى فتنهجویى و طلب تأویل آن (به دلخواه خود)، از متشابه آن پیروى مىکنند. اینان، همان ارباب جدل و صاحبان مکتبهاى کلامى مىباشند، و نیز مىگوید: شریعت در تعالیم و برنامههاى خویش، روشى در پیش گرفته تا طبقهی جمهور بهرهمند شده و هم دانشمندان پذیرا باشند. از این رو قرآن الفاظ و عبارتهایى به کار برده که براى هر دو گروه قابل درک باشد. عامهی مردم به ظاهر مثال بسنده کرده، گمان مىبرند مورد مثال چیزى همانند آن و نزدیک به آن مىباشد و به همین اندازه قناعت کرده و پیشتر نمىروند و دانشمندان نیز حقیقتى را که در طى مثال نهفته دریافت مىکنند. و اگر تأمل کنى خواهى یافت که شریعت با آنکه براى مردم در افادهی اینگونه معانى به مثال پرداخته و راهى جز این وجود نداشت تا آنان را به پذیرش وادارد، در عین حال علما را بر دقایق و اسرار اینگونه تعابیر واقف ساخته، حقایق را برایشان مکشوف نموده است.»[۳۱۳]
۳-۷-۲-دیدگاه آیتالله جوادی آملی در حکمت وجود آیات متشابه در قرآن
«گفتنی است که حکمت انزال متشابه، اشتمال قرآن بر لطایف ادبی و نکات فصاحت و بلاغت و مانند آن نیست، زیرا همین قرآن با همین اسلوب و اصول، از قلوب ملکوتیان گذشته و به قلب انسان کامل معصوم نشسته و هیچ لون تشابه و نام متشابه را در خود نداشته است؛ همانند آب باران که تا به سطح زمین نرسد و به هم متصل نشود و سیل نسازد کف نمیگیرد و از سوی دیگر، آیات محکم قرآن نیز همهی این اصول یاد شده را داراست؛ ولی از لون تشابه منزّه است.»[۳۱۴]
« قرآن کریم، آیات متشابه را دستآویز فتنهانگیزان میشمرد. قرآن کتاب «هدایت»[۳۱۵] و «نور»[۳۱۶] است و خود را به (إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ وَمَا هُوَ بِالْهَزْل )(طارق/۱۳ـ۱۴)، و نیز (…تِبْیَانًا لِّکُلِّ شَیْءٍ… )(نحل/۸۹)، میستاید و در صدد رفع هر گونه ابهامی است، پس چرا باید آیات متشابهی در آن باشد که زمینهی فتنه و گمراهی را فراهم سازد و مستمسک ظلمتطلبان فتنهجو شود؟»[۳۱۷]
در پاسخ به این سؤال نقل و نقدهای علامه طباطبایی۶ را آورده[۳۱۸] و در ادامه مینویسد: « در نظام تکوینی، برخی از امور «مبدأ ضروری» و بعضی «لازم مبدأ ضروری» هستند که از قسم اول به «مقصود بالذات» و از قسم دوم به «مقصود بالعرض» یاد میشود. مسئلهی محکم و متشابه در نظام تدوین، با این قانون همراه است؛ یعنی فوائدی که بر تشابه آیات خاص مترتب است از قسم اول یعنی مقصود بالذات ـ نیست بلکه از قسم دوم است ـ یعنی مقصود بالعرض است ـ چنانکه خود تشابه نیز مقْضی و مَرضی بالعرض است. از اینجا میتوان گفت دلیلی بر تعیّن یا تعیین یا حصر فوائد تشابه در امور یاد شده در پاسخهای گذشته نیست و میشود همهی آنها با حفظ اولویت، بعضی از برکات تشابه به شمار آیند و از ادلهی نقلی که فوائد اشتمال قرآن بر متشابه را برمیشمارند هرگز برنمیآید که امور یاد شده در ردیف علّتهای ذاتی و اوّلی آناند، زیرا میان فائده و غایت فرق است، چنانکه غایت بالذات و غایت بالعرض نیز غیر از هماند.
فوائد مزبور، برخی مشترک بین آیات متشابه و اخبار متشابهاند؛ مانند ضرورت تدبّر، پژوهش، رجوع به عالمان دینی و …؛ و بعضی مختص به آیات متشابهاند؛ همچون ضرورت رجوع به اهلبیت عصمت و طهارت%.»[۳۱۹]
«بررسی دقیق سخنان متقدّمان و متأخران در زمینهی سرّ اشتمال قرآن بر متشابه، روشن میکند که رأی علامه طباطبایی۶ تحوّلی است در تفسیر؛ نه نظریّهای در ردیف دیگر نظریات، زیرا همهی آرای دیگران بر این استوار است که متشابه را نیز مانند محکم خدای سبحان نازل کرده است؛ امّا ایشان سراسر قرآن را محکم میداند و متشابه را برگرفته از فکر بشرِ غیرِ معصوم میشمارد: همانگونه که باران پیش از رسیدن به زمین و ایجاد سیل، کفی همراه ندارد و تنها از حرکت و خروش آب است که سیل پدید میآید و سرانجام نیز با جریان همین آب، کف باطل از میان میرود و آب سودمند به حال بشر بر جا میماند: (…فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاء وَأَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الأَرْضِ… )(رعد/۱۷)، خدای سبحان هم محکمات را فروفرستاده است، نه متشابهات را. گمکردگان راه میپنداشتند خداوند متشابه را نازل کرده است، از این رو به توجیه اشتمال قرآن بر متشابه پرداختند؛ امّا به نظر استاد، علامه طباطبایی۶ سراسر قرآن کریم محکم است و هنگام رسیدن به نشئهی فکر بشرِ غیر معصوم، تشابه مییابد، پس استاد۶ در این مسأله نیز همانند دیگر مباحث قرآنی، رهآورد جدیدی دارند.[۳۲۰] اتقان رأی ایشان آنگاه روشن میشود که همهی تفاسیر بررسی شود. ایشان در این زمینه یک مقدمه و پنج اصل بیان میکنند و سپس از آنها ده نتیجه میگیرند.»[۳۲۱]
آیتالله جوادی آملی در جای دیگر مینویسد: «مقام رفیع قرآن کریم از لفظ و مفهوم منزّه است؛ امّا برای سخن گفتن با مردمی که اصول، لغت، فرهنگ و سنّتهای گوناگون دارند، رساندن پیام (…عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَهِ… )(انعام/۷۳)، در سطح حسّ و شهود، اگر به عربی مبین باشد که دارای کنایات، استعارات، تشبیهات، مجازات و مشترک لفظی و معنوی است، وجود متشابهات و بالعرض فتنهجویی بیماردلان را در پی خواهد داشت، وگرنه خداوند هرگز آیهی متشابه نفرستاده است و چون «متشابه» زیانبار است، باید آیات دیگری بر آنها سایهافکن باشند، تا مردمان مادیاندیش که قدرت تجرید در آنان ضعیف است، مطالب نامحسوس را به دیدهی حسّی ننگرند.
در نشئهی مجرّدات، باطل راه ندارد و در نشئهی طبیعت، چارهای جز در هم آمیختن حق و باطل نیست. در این نشئه، نه حقّ ناب هست و نه باطل محض. خدای سبحان عالمی را که حقّ محض باشد، آفریده است؛ مانند عالم فرشتگان؛ ولی جهانی که باطل محض باشد، هرگز!
از طرفی در نشئهی طبیعت و قلمرو حرکت، وجود حق محض میسّر نیست، از این رو با هر حقّی، کف باطلی هم هست: (أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَسَالَتْ أَوْدِیَهٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَدًا رَّابِیًا وَمِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغَاء حِلْیَهٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِّثْلُهُ کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاء وَأَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الأَرْضِ کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللّهُ الأَمْثَالَ) (رعد/۱۷)؛ فیض هستی مانند بارانی است که خدا میفرستد که اگر هر قطرهای جاری از آن در جای خود قرار گیرد و سیلی پدید نیاید، کفی همراه نخواهد داشت؛ امّا از آنجا که دنیا نشئهی حرکت است، قطرههای جاری سیل را پدید میآورند و هر دره و بیابانی به گسترهی خود، از این سیل بهره میگیرد و بر اثر حرکت، کفی نیز پدیدار میشود. در نگاهی سطحی تنها کف دیده میشود که چشمگیرتر است و همان باطلی است که حقّی را همراه ندارد و از بین رفتنی است و آب که حق و ماندنی است، در باطن است و دیده نمیشود.
در محدودهی جهان طبیعت چنین است؛ ولی با گذر از عالم طبیعت، دیگر همه آب محض است، بی هیچ کفی. قرآن کریم که مبیّن جهانبینی انسان است، آیاتش مصداقِ (…مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الأَرْضِ )(رعد/۱۷)، یعنی محکمات است؛ لیکن روی برخی از آیات قرآنی را کفی از تشابه پوشانده است.
«متشابهات» نیز مانند «محکمات» آیات الهی، حق، نافع، ماندنی و منزّه از بطلاناند و برداشت باطل از آنها کفی است که در این عالم بر اثر برخورد با اذهان انسانها پدید آمده است.
آیاتی چون: (إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ )(فجر/۱۴)، (…یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ… )(فتح/۱۰)، (وَجَاء رَبُّکَ… )(فجر/۲۲) و (الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى )(طه/۵)، بسان سیل خروشانیاند که از مبدأ متعالی فرود آمدهاند و در کسوت عربی مبین به انسانها رسیدهاند و معنای فتنهانگیز اینگونه آیات، حسّی است و زودتر دیده میشود؛ امّا بسان کفی است که هرگز سیراب کننده نیست و دعوت و تشویق تشنهکامان به این کف نیز فتنهانگیزی است.
ریزش سیلآسای معارف بلند آیاتی مانند: (وَاللَّهُ خَلَقَکُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ )(صافّات/۹۶)، (وَجَاء رَبُّکَ…) (فجر/۲۲) و (…وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى )(طه/۱۲۱)، بر فکر انسانها کفِ جبر، تجسیم و لغزش پیامبران% را پدید میآورند و روی معارف برین این آیات را میپوشانند و (الَّذینَ فی قُلوبِهِم زَیغ) همان معتقدان به جسمیّت خدا، جبر و تفویض و لغزشهای انبیاء% هستند که برای فتنهجویی در پی متشابهاتاند، وگرنه هر یک از این آیات بسان سیلی هر دل مستعدّی را به اندازهی گنجایش آن سیراب میکند: «إنّ هذه القلوب أوعیه فخیرها أوعاها».[۳۲۲]
بر این اساس، در عالم طبیعت، بی متشابه نمیتوان سخن گفت و آیهی (أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَسَالَتْ أَوْدِیَهٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَدًا رَّابِیًا وَمِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغَاء حِلْیَهٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِّثْلُهُ کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاء وَأَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الأَرْضِ کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللّهُ الأَمْثَالَ) (رعد/۱۷)، نشان میدهد که حکم این مَثَل در افعال و گفتار خدا نیز جاری است، زیرا قول خدا بسان فعل اوست و فعل خدا در نشئهی فرشتگان و مجرّدات تام و در بهشت، حق محض است: (لَا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَلَا تَأْثِیمًا إِلَّا قِیلًا سَلَامًا سَلَامًا )(واقعه/۲۵ ـ ۲۶)؛ ولی در قلمرو طبیعت، مشوب.
با ارجاع متشابه به محکم ـ مانند ارجاع (إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ )(فجر/۱۴) به (…لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ… )(شوری/۱۱) ـ روشن میشود که تمامی آیات قرآن، آب گواراییاند برای تشنهکامان و در واقع، خود آیات کفی را نیز همراه ندارند. هر چند (الَّذینَ فی قُلوبِهِم زَیغ) به کف تشابه بسنده میکنند؛ ولی «راسخان در علم» پس از عبور از کف (ارجاع متشابه به محکم) آب زلال را مینوشند.
کوتاه سخن اینکه قرآن کریم سراسر نور است: (…وَاتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِیَ أُنزِلَ مَعَهُ… )(اعراف/۱۵۷)، و پیروی از نور فتنهای در پی ندارد و خداوند متشابه نازل نکرده است و قرآن هرگز آیهی متشابهی ندارد تا دستآویز فتنهانگیزان باشد و چنین نیست که بعضی آیات قرآن نور باشد و برخی ظلمت؛ لیکن بیماردلی که متشابه را بی ارجاع آن به محکم در دست میگیرد، مانند کسی است که «حسبنا الزّبد» میگوید و کف را به جای آب میگیرد و هماره تشنه میماند.
«متشابه» کودکی است که اگر در دامن مادری چون «محکم» پرورش یابد، رشد میکند و هرگز تشابهی برای وی نمیماند و سراسر قرآن کریم محکم میشود، از همین رو نزد عترت طاهره% که متشابه را به محکم بازگردانده و محکم را بر آن سایهافکن میکنند، هیچ آیهای «متشابه» نیست.
نشان دیگر این مدعا که خداوند متشابه نازل نکرده است، اینکه قرآن کریم نه در «کتاب مکنون» با تشابه همراه بوده و نه در قیامت کبری که تأویلش ظهور میکند، در حالیکه اگر تشابه در متن قرآن بود، باید همه جا همراه آن میبود، چنانکه «محکم» همه جا با قرآن است.
در مخزن غیب، آب بیکف و محکم بدون متشابه است. کف از حرکت و خروش آب و «تشابه» از تنزّل قرآن به نشئهی طبیعت و ذهن انسانهای غیر معصوم پدید میآید، بنابراین نباید پرسید که چرا خداوند متشابه نازل کرده است تا دستآویز فتنهجویان باشد؛ ولی میتوان پرسید که چرا قرآن متشابهات دارد و چرا کف تشابه روی آیات آن را پوشانده است، زیرا این سؤالی است معقول و پاسخ معقولی هم دارد که عصارهی آن ارائه شد.
آری سراسر قرآن کریم شفا و نور است و اگر متشابه از قرآن بود، آن نیز باید شفا و نور بود، با آنکه «متشابه» دستآویز فتنهجویان نامیده شده و پیروی از آن نکوهیده است: (وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَهٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إَلاَّ خَسَارًا )(اسراء/۸۲)، قرآن که برای مؤمنان شفا و رحمت است، برای ستمکاران جز خسارت نیست؛ ولی اگر توبه کنند، قرآن برای آنها نیز شفا و رحمت خواهد شد.
آری قرآن مجید که کتاب هدایت و مایهی بصیرت است، برای شماری عامل کوری است: (…وَهُوَ عَلَیْهِمْ عَمًى… )(فصّلت/۴۴)، خداوند هرگز چیز کورکننده و خسارتبار نفرستاده است، از این رو نفرمود «منه آیات محکمات و منه آیات متشابهات»، بلکه محکمات را اصل و مادر و متشابهات را فرع نهاد. قرآن کریم مانند میوه یا آب گواراست؛ لیکن همین موجود مفید برای بیمار سبب ازدیاد درد و بیماری میشود.»[۳۲۳]
به نظر میرسد با توجه به اتقان بحثی که آیتالله جوادی آملی در این مورد دارد، همهی مواردی که به عنوان حکمت وجود متشابهات در قرآن آمده، از برکات تشابه محسوب شوند، چه اینکه در واقع متشابه از سوی خدا نازل نشده که حکمتی بر آن مترتب شود، بلکه تشابه به دلیل ختم نزول قرآن به سطح جامعه و فهم مردم پدید آمده است.
۳-۸-مرجع بودن آیات محکم نسبت به آیات متشابه
«آیهی ۷ از سورهی آل عمران، ظاهراً بر مرجعیت آیات محکم در رفع تشابه آیات متشابه دلالت دارد و بر اساس آن، یکی از راههای رفع تشابه آیات متشابه، بازگرداندن آنها به آیات محکم است. صرف نظر از این آیه، لزوم مراجعه به آیات دیگر برای رفع تشابه آیات، از سیرهی عقلا نیز فهمیده میشود؛ زیرا روش عقلایی در فهم کلام آن است که اگر قرائنی در کلام باشد که بتوان با آن به معنایی دست یافت، باید به آنها مراجعه کرد. اکنون اگر ما آیاتی داشته باشیم که مقصود از آن ـ با حدود و قیود مربوط به آن ـ روشن نباشد و بتوان با آیات دیگری به حدود و قیود آنها دست یافت لازم است به آن آیات مراجعه کنیم؛ مثلاً اگر آیهی عامی داشتیم که مخصّص ِمنفصل داشت یا آیهی منسوخی که ناسخ داشت، یا مشترک لفظی بود که قرینهی تعیین کننده در آیهی دیگری برای او بود، وقتی به خاص یا ناسخ و یا آن قرینه مراجعه کردیم، مفهوم متشابه روشن میشود. این یک راه عقلایی است و دلیل تعبدی نمیخواهد؛ بلکه بنای عقلا بر این است که در موارد پیش گفته، به بخشهای دیگری از همان کلام مراجعه کرده و مفهوم متشابه را از تشابه خارج میسازند.»[۳۲۴]
۳-۸-۱-دیدگاه آیتالله جوادی آملی در مرجعیت آیات محکم نسبت به آیات متشابه
پروژه های پژوهشی درباره بررسی تطبیقی دیدگاههای آیتالله معرفت و آیتالله جوادی آملی در مباحثی ...