مازلو مطرح میکند تا زمانی که نیازهای اولیه فرد ارضاء نشود، تحقق نیازهای بعدی مشکل خواهدبود. به عنوان مثال ارضاء نیاز به احترام یا عزت نفس منوط به ارضاء نیازهای اولیه جسمانی، ایمنی و محبت است.
مازلو دونوع نیاز به اعتماد را از هم تفکیک کردهاست: یکی عزت نفس، که شامل تمایل به شایستگی، چیرگی، پیشرفت، توانمندی، کفایت، اطمینان و آزادی میباشد. زمانی که این نیاز ارضاء شود، خود،احساس ارزشمندی و اطمینان میکند و فرد وجود خود را مفید و لازم میداند، ولی اگر این نیازها ارضاء نشود، فرد احساس حقارت و ناامیدی میکند. شکل دوم نیاز به اعتماد، احترام به دیگران و احترام قائل شدن از سوی دیگران میباشد که شامل تمایل به شناخته شدن، قدردانی، توجه، منزلت اجتماعی و غیره است. بدین خاطر افراد نیاز دارند از طرف دیگران مورد توجه و احترام قرار گیرند. البته باید گفت نیازهای پنجگانه به طور همزمان ما را بر نمی انگیزاند، در هرلحظه فقط یک نیاز چیره است و به این وابسته است که کدامیک از نیازها برآورده شده باشد، به عنوان مثال اگر فرد چند روزی گرسنه باشد نیاز جسمانی گرسنگی چیره می شود، نیازهای ایمنی، محبت، احترام و تحقق خود، توجه فرد را جلب نمی کند.(سوری،هاشمی،۱۳۸۶)
وی مطرح میکند روانشناسان بیشتر به نیازهای زیستی پرداخته و نظریه های شخصیت را مطرح کردهاند که بر اساس آن ها انسان به دنبال رفع کمبودها و کاهش تنش است، در صورتی که نیازهای انسان بالاتر از این سطح میباشد.
مازلو میگوید، در روند رشد فرد، نیازهای رده بالاتر بعداً ظاهر میشوند و این نیازها برای بقا کمتر ضرورت دارند. با این میتوانند به بقا و ترقی شخص کمک کنند. ارضاء این نیازها، سلامت بهتر، عمر طولانی تر و کارایی زیست شناختی بیشتری ایجاد میکنند.ارضاء آن ها نه فقط از نظر زیست شناسی بلکه از نظر فیزیولوژیکی نیز سودمند هستند، زیرا خوشی عمیق تر، آرامش فکر و کمال زندگی درونی را در شخص سبب میشوند(سوری وهاشمی،۱۳۸۶)
۲-۶-۵- نظریه آدلر:
آدلر،روانشناس معروف که تمام عمر خود را به بررسی و مطالعه احساس حقارت و عقده خود کم بینی صرف کرد، چنین نتیجه گرفت که مهمترین نیاز انسان کسب عزت نفس است. او معتقد است وقتی که انسان خود را از دیگران کوچکتر و ناتوانتر بداند، جامعه را برتر از خود خواهد دانست و این ناتوانی او را از فراگیری و هماهنگی با اجتماع باز میدارد و در مقابل آن، احساس دیگری وجود دارد که می توان نام آن را خودبزرگ بینی گذاشت که در جای خود مانند یک عقده خود برتر بینی است. طبق نظر آدلر داشتن عزت نفس، مسئله ایی کاملا حیاتی و موضوع مرگ و زندگی و عاملی مؤثر برای احساس خوشبختی و کسب لذت از زندگی است. عزت نفس با داشتن احساس مثبت نسبت به خود و قبول و پذیرش خود، رشد و نمو مییابد و لازمه این رشد و نمو، داشتن احساسات مثبت از خود و آگاهی از تواناییهای موجود در خود میباشد (لارنس،۱۳۷۵،به نقل از شجری،۳۳)
۲-۶-۶- نظریه ویلیام جیمز:
جیمز میگوید: شکست و ناتوانی انسان فقط یک دلیل دارد، نداشتن ایمان به واقعیت خود است. همچنین او معتقد بود که تصور از خود در حین تعاملات اجتماعی یعنی زمانی که فرد متولد شده و مورد شناسایی دیگران قرار میگیرد شکل مییابد.(بیابان گرد، ۱۳۸۰، ۴۸)
۲-۶-۷- نظریه گوردن آلپورت:
به نظر آلپورت مفهوم خود، بخش شایان توجهی را در بحث شخصیت سالم تشکیل میدهد. ولی وی با جایگزینی واژه خویشتن بجای خود، می خواست ابهامهایی که جزء جدایی ناپذیر بحث مربوط به خود است را بکاهد.(خوشدل، ۱۳۷۹، به نقل از سوری وهاشمی، ۴۳) به اعتقاد آلپورت پرورش خویشتن از کودکی تا بلوغ در هفت مرحله انجام میگیرد.
۱-خودجسمانی:زمانی آغاز می شود که کودکان از من بدنی آگاه میشوند به عنوان مثال کودک خود را از اشیاء محیط متمایز میداند.
۲-هویت خود: در این مرحله حس تشخیص هویت خود پدیدار می شود و کودک از هویت خود آگاه شده و زمانی که آن ها اسم خودشان را یاد می گیرند و خود را مجزا از دیگران می بینند و هویت خود تقویت می شود.
۳- عزت نفس یا احترام به خود: سومین مرحله پرورش خویشتن است. این مفهوم زمانی در کودک پدیدار می شود که او می آموزد کارها را به تنهایی میتواند انجام دهد. آلپورت میگوید، اگر والدین مانع کاوش کودک شوند، شکل گیری عزت نفس مختل می شود.
۴-گسترش خود: که از سن چهار سالگی آغاز می شود و در این مرحله کودک به اینکه برخی از افراد، اشیاء و چیزها به او تعلق دارند، همانند والدین و غیره پی میبرد.
۵- تصور از خود یا خودانگاره: به اینکه کودک خود را چگونه میداند و چه تصوری از خود دارد مربوط می شود این مرحله معمولاً از سن ۴ تا ۶ سالگی رخ میدهد.
۶- خود به عنوان حریفی عاقل: که بین ۶ تا ۱۲ سالگی ایجاد می شود، این مرحله زمانی آغاز می شود که کودکان پی میبرند توانایی عقلانی برای حل مشکلات دارند.
۷- تلاش اختصاصی: درس بلوغ پدیدار میشود. نوجوان در این مرحله پی به وجود هدفهای دراز مدت در خودش میبرد. و برای آینده طرحها و برنامه هایی پیشبینی میکند.(سوری،هاشمی، ۱۳۸۶)
۲-۶-۸- نظریه مید:
مید معتقد است تصورات و نگرشهای شخص، نقش زیادی در زندگی او دارد. این تصور را نمی توان مربوط به موقعیتهای درونی یا بیرونی دانست. تصورات بر اساس بازخوردی که از نظر دیگران به دست میآید، تشکیل می شود. بنابرین، شخص خصوصیات خود را به گونه ای درک میکند که دیگران آن خصوصیات را به وی نسبت میدهند. او نتیجه میگیرد که عزت نفس بر اثر انعکاس ارزیابی دیگران، به وجود میآید و این اجتماع است که برای افراد معیارهای زندگی را تعیین میکند و از طرفی نظریات دیگران در شخص درونی می شود و عزت نفس او را شکل میدهد ( پورمقدسیان، ۱۳۷۳)
۲-۶-۹- نظریه براندن:
براندن، عزت نفس را یک نیاز اولیه و اساسی در زندگی انسان میداند. به نظر او عزت نفس سالم با خردگرایی، واقع گرایی، شهودی بودن، خلاقیت، استقلال، انعطاف پذیری، توانایی روبرو شدن با تغییر و نوع دوستی در ارتباط مستقیم میباشد. براندن در باره ارکان عزت نفس میگوید: عزت نفس از دو بخش باهم مرتبط تشکیل می شود